🌦امام مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف ذخیره امامت🌦
☀امام زمان (عج)، انتظار و رسالت منتظران در اندیشه امام خمینی رحمهاللهعلیه☀
🔹 قسمت 7
🔸 مقدمه :
🌸 *ابعاد گوناگون وظایف منتظران*🌸
🔘 قسمت 1
👈 هر چند تکالیف و وظایف منتظران در عصر غیبت فراوان است و بزرگان نیز در آثار خود آنها را برشمردهاند، ما در این قسمت تنها به بعضی ابعاد آن اشاره میکنیم.
1⃣. *بُعد دینداری:* منتظر باید کوشش نماید تا دین و عقاید خود را در عمل، اعتقاد و مبانی حفظ نماید، و در کسب آگاهیهای لازم از اسلام ناب محمّدی کوشش نماید ...(1)
2⃣. *بُعد دین آموزی و نشر معارف:* از وظایف منتظران اینکه در راه ترویج اندیشه ناب اسلامی تلاش نماید سعی کند روح تعهد و تعبد را در جامعه گسترش دهد ... پیامبر اعظم (ص) فرمود:
💫« خوشا به حال شکیبایان در غیبت او، خوشا به حال پابرجایان در محبت او، خدا آنها را در کتاب خود توصیف نموده این قرآن هدایت است برای پرهیزگاران.»(2)
3⃣. *بُعد فرهنگی و اقتصادی:* حراست از فرهنگ دینی و اسلامی و مرزبانی اندیشه اسلامی و زنده نگهداشتن آن از جمله وظایف منتظران است. بدون تردید تبلیغ این فرهنگ پویا بدون پشتوانه مالی و اقتصادی امکانپذیر نیست و به همین جهت منتظران باید با سعی و تلاش در عرصههای مختلف صنعت، کشاورزی و ... این آرزو و خواست را تحقق بخشند.
4⃣. *بُعد سیاسی و نظامی:*
(ادامه دارد) ...
➖〰➖〰➖〰➖
📚: امام مهدی عجلاللهتعالیفرجهالشریف ذخیره امامت؛ امام زمان (عج)، انتظار و رسالت منتظران در اندیشه امام خمینی رحمهاللهعلیه، ص ۱۹ الی ۲۲.
📚:1- بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۱۵۱.
📚:2- ینابیع المودة، ج ۳، ص ۱۰۱.
🌹💫بوی ظهور💫🌹
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
@resane_zohoor
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌳موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌻(داستان 431) قسمت 4
🌺اسماعیل غـافـل🌺
🌿 ... در همین فکرها بود که اسماعیل برگشت، تا رسید دستش را دراز کرد: «بفرما مشهدی، این هم مقداری پول برای شما، بشمار ببین درست است.» مشهدی تشکر کرد پول را گرفت. یک نگاهی به گنبد انداخت و شروع کرد به شمردن. «آره دقیقاً شصت تا است، خدا خیرت بدهد، خیلی خوشحالم کردی.» اسماعیل با خندهای جواب داد: «وظیفهام بود کاری نکردم، حالا کِی برمیگردی تا دنبالتان بیایم و با هم برگردیم.» مشهدی نگاه متواضعانهای به چشمهای اسماعیل کرد و گفت: «نه! خودم میروم، مزاحم شما نمیشوم.» «نه زحمتی نیست من باید شما را به منزل برسانم.» مشهدی به ساعتش نگاه کرد و گفت: «الان دوم برج است من بیست و نهم انشاءالله میروم.» «پس بیست و نهم همین موقع همین جا منتظر شما هستم.» مشهدی دستش را روی سینه گذاشت و با تشکر از آقا اسماعیل، از او جدا شد.
در این چند روز که مشغول زیارت بود. فکر اسماعیل رهایش نمیکرد. آخر اسماعیل را هیچ کس تا حالا در حال عبادت ندیده است و به خاطر همین معروف شده بود به اسماعیل غافل. مشهدی حسابی کلافه شده بود، اصلاً سر در نمیآورد که چرا امام رضا علیهالسّلام او را به اسماعیل حواله داده است.
با این حال، زیارت خیلی خوبی بود، یک زیارتنامه هم به نیابت از حاجیه خانمش خواند. اتاقی که گرفته بود نزدیک حرم بود به خاطر همین توفیق یارش شده بود و در این چند روز، تمام نمازها را در حرم میخواند. روزها سپری شد. روز موعود فرا رسید، صبح زود به صحن قدس رفت، اسماعیل را دید که زودتر از او سر قرار آمده، جلو رفت، ساک را زمین گذاشت تا با او خوش و بشی بکند. بعد از حال و احوال، اسماعیل ساک را برداشت و گفت برویم. مشهدی در حالی که خم شده بود تا ساک را از اسماعیل بگیرد، گفت: «شما زحمت نکشید، اجازه بدهید خودم برمیدارم.» اسماعیل در حال حرکت گفت: «اختیار دارید، من خیلی خوشحالم که بتوانم خادم زائر امام رضا علیهالسّلام باشم.» مشهدی دنبال اسماعیل راه افتاد، اولش فکر میکرد که حالا آقا اسماعیل او را تا ترمینال همراهی خواهد کرد ولی وقتی دید که اسماعیل او را به کوچه و پس کوچهها میبرد، کمی نگران شد. ...
(ادامه دارد) ...
📚: ملاقات جوانان با امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشّریف، ص ۷۰ الی ۷۹؛ برگرفته از کتاب: فریاد رس.
گروه⛅🌹بوى ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi