🌷السلام علیک یا امیرالمؤمنین🌷
💫به جز از علی نباشـد
💫به جهان گره گشايی
💫طلب مـدد از او کن
💫چو رسـد غم و بلايی
💫چو به کار خويش مانی
💫در رحمت علی زن
💫به جز او به زخم دلها
💫ننهد کسی دوايی
💐عیـد سعید غـدیر خم بر شما مبـارک💐
🌷التماس دعای فرج🌷
🌼💫🌼💫🌼💫🌼
🌟 بر اوج کجاوهها دو دست خورشید
🌟 دست علی و دست پیمبر تابید
🌟 زین نورٌ علی نور چو شد دین تکمیل
🌟 عطر صلوات حق به عالم پیچید
💫🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُمْ🌹💫
🌷 عید سعید غدیر خم، عید الله اکبر، عید ولایت امیرالمومنین علی علیهالسلام بر مولا صاحبالزمان (عج) قائم آل محمّد ، آقا و سید و سرور جهانیان و جمیع مسلمانان و منتظران حضرتش مبارک باد🌷
🌼 عیدتان مبارک آقاجان جهان در انتظار توست 🌼
🌼 العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان 🌼
💠اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج💠
🌹🌤بـوی ظـهـور🌤🌹
☀یا مولانا یا صاحب الزّمان (عج)☀
🌼🌹 مهدے جان 🌹🌼
🌤 تنهاترین مرد زمین ماه نهانی
🌤 تا کی قراره از نظر غایب بمانی؟
🌤 باید بیایی در کنار کعبه آقا ...
🌤 باید اناالمهدی برای ما بخوانی
🌤 دست دعا بردم صدا کردم خدا را
🌤 شاید که برگردی نگار آسمانی
🌤 حق را قسم دادم به زهرای شهیده
🌤 بهر ظهور تو کند پا در میانی
🌤 دنبال تو باید کجاها را بگردم؟
🌤 وقتی ندارم از مکان تو نشانی!
🌤 من دور از تو زندهام ای وای بر من!
🌤 آخر چه سودی بی تو دارد این جوانی؟!
🌤 باید بیایی تا که من سامان بگیرم
🌤 بی تو بهار عمر من گشته خزانی
🌤 الغوث مولا، الامان فرزند زهرا (س)
🌤 دستم بگیر که تو پناه بی کسانی
🌤 ای "همتی" بهر فرج هر دم دعا کن
🌤 گر دوست دار و عاشق صاحب زمانی
🌤اللّهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج الساعه🌤
🌤🌹بوی ظهور🌹🌤
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌏موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🍃(داستان 395) قسمت 6
🌷قصرها و غرفههایی عالی...🌷
🌻 ... همین که چشمش به من افتاد بنای بداخلاقی و تغیّر را با من گذاشت که کجا بودی و چقدر مرا به زحمت انداختی و بالاخره هم تو را پیدا نکردم؟ آن شخص کمربند او را گرفت و نشاند، با این که حاج مجید مرد قوی هیکل و با قدرتی بود و به او گفت: « به حج و زیارت پیغمبر میروی، و کسی که به حج و زیارت پیغمبر (ص) میرود نباید این اخلاق را داشته باشد، این حرفها چیست؟ توبه کن ». بعد روانه شد تا به چادر ارباب من رسید. فاصله تا آنجا حدوداً ششصد متر بود، ولی فوراً به خیمه او رسید و بدون آن که از کسی چیزی بپرسد مجدداً با چوب دستی خود به چادر اشاره کرد.
ارباب بیرون آمد و همین که چشمش به من افتاد گفت: « آقا ابوالقاسم آمد.» شتردار حاج سید احمد گفت: « داخل بیایید ». من با آن شخص به داخل چادر رفتیم. آن شخص گفت: « این هم امانتی است که بین راه مانده بود.» حاج سید احمد نسبت به من تندی کرد که کجا بودی؟ آن شخص گفت: « حاجی، هر جا که بود آمد. دیگر حرفی نمیخواهد ». سپس پا در رکاب گذاشت و نشست و خواست برود، حاج سید احمد به پسرش گفت: « برو برای حاجی (کسی که مرا آورده بود) قهوه بیاور ». فرمود: ...
(ادامه دارد) ...
📚: ملاقات با امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف در مکّه و مدینه، ص ۴۹ الی ۵۶؛ جلد ۱، ص ۱۲۳، س ۲۳
گروه⛅🌹بوى ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi