eitaa logo
بوی ظهور، رسانه ظهور
165 دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
112 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج ارسال نظرات شما @sh_gerami داستانهای مهدوی @booye_zohooremahdi گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 سن تکلیف و بیداری اسلامی (احکام) @senne_taklif_va_bidari_islami
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 411) قسمت 6 🌺شرح حال مرحوم حاج محمّد علی فشندی رحمه‌اللّه‌علیه🌺 🌼تشرف در جمکران🌼 🌻 مرحوم فشندی نقل می‌کردند که: جمکران رفته بودیم، یک آقایی گوشه‌ای ایستاده بود و مرا نگاه می‌کرد به بغل دستی‌ام گفتم: «آن آقا را می‌بینی». گفت: «کدام؟» گفتم: «همان که آن گوشه ایستاده، مرا نگاه می‌کند». گفت: «من کسی را نمی‌بینم، تو دیشب نخوابیدی برو بخواب!» بعد من خدمت آقا رفتم و با هم کمی صحبت کردیم. ایشان درباره این جریان چیز بیشتری نگفت. 🌸آقا فرمودند: «اگر شیعیان دعا کنند فرج ما می‌رسد».🌸 🌾 اعمال مسجد جمکران را به جا آوردم و با همسرم می‌آمدیم که آقایی نورانی وارد صحن شدند و قصد رفتن به طرف مسجد را داشتند. گفتم این سید در این هوای گرم تابستان تازه از راه رسیده و تشنه است، ظرفی آب به دست او دادم. بعد از نوشیدن، آن ظرف را به من داد. گفتم: «آقا دعا کنید که فرج آقا امام زمان علیه‌السّلام نزدیک شود»‌. فرمودند: «شیعیان ما به اندازه آب خوردنی ما را نمی‌خواهند، اگر بخواهند دعا می‌کنند که فرج ما برسد». همین که این جمله را فرمودند، نگاه کردم اما دیگر آقا را ندیدم و دانستم که ایشان آقا امام زمان علیه‌السّلام بوده‌اند که من سعادت شرفیابی در حضورشان را داشته‌ام و آن بزرگوار با این جمله امر به دعا برای فرج فرموده‌اند. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّک الْفَرَج💠 🌅نقل عنایاتی به روایت حجت الاسلام و المسلمین آقای قاضی زاهدی🌅 ❇ در همین رابطه مصاحبه‌ای که با حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای قاضی زاهدی (دامت برکاته) نویسنده کتاب شیفتگان حضرت مهدی علیه‌السّلام داشتیم، ایشان فرمودند: روز ۱۶ ذیحجه ۱۴۰۰ ه.ق بود، من به درس می‌رفتم، وقتی وارد صحن شدم، دیدم یک چهره نورانی کنار درب صحن ایستاده، دوست همراهم گفت: «ایشان را می‌شناسی؟» گفتم: «نه من تا به حال او را ندیده‌ام». گفت: «او جناب آقای فشندی است». نور ولایت واقعاً از چهره‌اش ساطع بود، خیلی پیر نبود اما رعشه داشت. من از ایشان خواستم که قضایایش را برایمان بگوید، با هم به یکی از اتاق‌های صحن حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسّلام رفتیم، به ایشان گفتم دستتان لرزش دارد فرمودند: «من اصلاً ناراحت این موضوع نیستم، این خصوصیات مردان خداست که در بلا هم که هستند، بلا نمی‌بینند و ناراحت نیستند». 🔮تشرف در سفر کربلا🔮 🌹 از ایشان پرسیدم که قضایایی را راجع به شما شنیده‌ام، آیا درست است؟ فرمودند: «بله» و همان تشرفات را باز برای من بازگو کردند که ... (ادامه دارد) ... 📚: امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشّریف و دعوت‌شدگان، ص ۲۳ الی ۳۳؛ برگرفته از کتاب: پرواز در ملکوت (همین مؤلف، ص ۲۴۷). گروه⛅🌹بوى ظهور🌹⛅ https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi
🌹 مناجات با امام‌زمان (عج) 🌹 🌺 آقا سلام دل نگرانم برایتان 🌺 دیگر نمی رسد به من و ما صدایتان 🌸 آقا به روی چشم‌های من دربه در شده 🌸 خالی است جای آن اثر رد پایتان 🌺 آقا شکست خورده پر و بالم از گنه 🌺 دیگر نمی شود بپرم در هوایتان 🌸 هر چند از تو دورم و بی‌قیمتم، ولی 🌸 یک روز می‌شود که شوم مبتلایتان 🌺 می‌سوزم از فراق تو یابن‌الحسن بیا 🌺 آقا فدای غربتتان، گریه‌هایتان 🌸 با این همه گناه من، اصلاً بعید نیست 🌸 باعث شوم زیاد شود دردهایتان 🌺 بین گناه و معصیت و دوری از شما 🌺 دارد ز دست می‌رود آقا گدایتان .مولا 💐 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود 💐 🌺🌷🌹 🌺🌷 منتظران ظهور 🌷🌺 🇮🇷 @montazerane_zohoor 🌷 اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج 🌷
از غم یار سرشک مژه دریا کردند دل من خون، چو دل زینب کبرا کردند این شنیدم که ابوالفضل من از پا افتاد یوسف فاطمه را بی کس و تنها کردند این شنیدم که همان ها که به تو تیر زدند تا که خوردی به زمین، نیزه مهیا کردند این شنیدم که تو رفتی و پس از رفتن تو کودکان در وسط خیمه خدایا کردند باورم نیست که از نیزه زمین خورد سرت و ز پهلو سر نیزه سر تو جا کردند باورم نیست که با بودن تو عباسم زینبم را سر بازار تماشا کردند شیر من باد حلال همه فرزندانم که سر و جان به فدای گل طاها کردند اشک میریزم اگر در غم طفلانم نیست اشک ریزم که چه با یوسف زهرا کردند نه فقط بر بدنش زخم روی زخم زدند نیزه را در بدن زخمی او تا کردند گر که مضمون جدیدی است به طبع شایق نظر لطف بر او حیدر و زهرا کردند محمود اسدی"شایق"
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🍃(داستان 411) قسمت 7 🌺شرح حال مرحوم حاج محمّد علی فشندی رحمه‌اللّه‌علیه🌺 🔮تشرف در سفر کربلا🔮 🌹 از ایشان پرسیدم که قضایایی را راجع به شما شنیده‌ام، آیا درست است؟ فرمودند: «بله» و همان تشرفات را باز برای من بازگو کردند که سه مورد از آنها را در جلد اول کتاب شیفتگان حضرت مهدی علیه‌السّلام آورده‌ام؛ ما آن روز درسمان را تعطیل کردیم و از محضر ایشان استفاده بردیم، و او قضایای عجیبی را برای من نقل کرد که بعضی از آن‌ها از خاطرم رفته و بعضی را نوشته و در دسترس عموم قرار داده‌ام، اما آن چه را که در اینجا می‌خواهم بگویم، تاکنون بازگو نکرده‌ام. مرحوم فشندی فرمودند من می‌خواستم به زیارت عتبات عالیات بروم، اما موفق به گرفتن گذرنامه نشدم خیلی ناراحت و درمانده بودم که شخصی آمد پیش من و مرا به اسم صدا زد و فرمود: «حاج محمّد علی می‌خواهی به زیارت عتبات عالیات بروی»، عرض کردم: «بله» فرمود: «چرا اقدام نکردی؟» گفتم: «اقدام کرده‌ام اما به نتیجه نرسیدم»؛ فرمود: «من کارت را درست می‌کنم، اما خانواده‌ای از سادات هستند که باید بردن آنها را به عهده بگیری و آنها را نیز با خود ببری». از آنجا که من ارادت خاصی به سادات دارم، این موضوع را پذیرفتم، او رفت و دقایقی نگذشت که با گذرنامه آمد، اما من اصلاً به فکرم نرسید که ایشان با این سرعت چگونه جواز مرا درست کردند، بعد مرا پیش آن خانواده سادات بردند. من آنها را با خود بردم، همین که به مقصد رسیدیم، یک نفر آمد و وسایل ما را پیاده کرد. من در این فکر بودم، که چه منزلی می‌توانم برای خودم و این خانواده بگیرم که مناسب باشد، در همین لحظه شخصی آمد و گفت: منزلی برای شما تهیه کرده‌ایم، در فلان جا و با این آدرس، ما طبق همان آدرس به راه افتادیم، منزل خوب و وسیعی بود، چند روزی که در عتبات عالیات بودیم، در آن منزل سکونت داشتیم و هر وقت هم هر کاری که داشتیم یک نفر می‌آمد برایمان انجام می‌داد، تا این که مدت اقامت‌مان تمام شد، نزد صاحب خانه رفتیم که اجاره منزل را بپردازیم، گفت: «همین چند دقیقه پیش آقایی آمد و تمام هزینه را حساب کرد». گفتم: «آن آقا را می‌شناسی؟» گفت: «خیر». برای تهیه بلیط هم دچار مشکل شدیم که باز آقایی به تعداد ما بلیط تهیه کرده بودند و آمدند آنها را به ما دادند. این کمک‌ها همچنان بود چه در مورد پرداخت هزینه، تهیه بلیط، حمل اثاثیه و ... تا این که به مقصد رسیدیم. بعدها من متوجه شدم که این عنایتی از جانب حضرت ولی عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف به ما بوده است، به این دلیل که تکفّل آن خانواده سادات را برای زیارت عتبات عالیات به عهده گرفتم. زندگی پربار و سرشار از معنویت آقای حاج محمّد علی فشندی این حقیقت را خاطرنشان می‌کند که اولیاء خدا در بین مردم مخفی هستند و چه بسا افرادی که ظاهری ساده و معمولی دارند، اما در باطنشان دریایی از نور موج می‌زد که : «العلم نور یقذفه اللّه فی قلب من یشا» : «علم نوری است که در هر سینه‌ای که خدا بخواهد قرار می‌دهد».(1) 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّک الْفَرَج💠 📚: امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشّریف و دعوت‌شدگان، ص ۲۳ الی ۳۳؛ برگرفته از کتاب: پرواز در ملکوت (همین مؤلف، ص ۲۴۷). 📚:1- مصاحبه با همسر مرحوم حاج محمّد علی فشندی رحمةاللّه علیه برگرفته از مجله کوثر هدایت، شماره ۲۰، صفحات ۲۲ - ۲۴. گروه⛅🌹بوى ظهور🌹⛅ https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi
(س) ◾ ای دو جهانت فدا حضرت ام البنین همسر شیر خدا حضرت ام البنین 🍃 مادر عشق و ادب دختر والا نسب 🍃 مظهر حجب و حیا حضرت ام البنین تو بر علی یاوری بر حسنین مادری اسوه مهر و وفا حضرت ام البنین 🍃 سه اختر و یک قمر چهار نور بصر 🍃 حق به تو کرده عطا حضرت ام البنین کدام زن را سزد که چون شما پرورد ساقی بی دست را حضرت ام البنین 🍃 چشم و چراغ علی وارث داغ علی 🍃 گریه کن کربلا حضرت ام البنین فغان که سهم دلت غصه و اندوه شد ز قصه نینوا حضرت ام البنین 🍃 جای تو خالی که شد دست ابوالفضل تو 🍃 ز پیکر او جدا حضرت ام البنین جای تو خالی ولی آمده در علقمه فاطمه خیر النسا حضرت ام البنین 🍃 بقیع ماند و چهار صورت قبر غریب 🍃 تو ماندی و روضه ها حضرت ام البنین 🌴 شعر از 🌴 ◾ سالروز وفات مادر سقای کربلا حضرت ام البنین سلام الله علیها را بر محضر شریف حضرت امام زمان(عج) و شیعیان جهان تسلیت و تعزیت عرض می نمائیم. ◾ 🌺🌷🌹 🌺🌷 منتظران ظهور 🌷🌺 🇮🇷 @montazerane_zohoor 🌷 اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج 🌷
🌼السّلام علیک یا بقیةالله فی ارضه🌼 🍃تویی كه در نفست می‌وزد شمیم بهار 🍃بیا به كوچه ما، عطر نرگسانه بیار 🍃تو جاودانه‌‌تر از حس آفتاب و درخت 🍃تو عاشقانه‌تر از شوق آب و شالیزار 🍃برای از تو سرودن بهانه لازم نیست 🍃حكایت نفس است و حلاوت تكرار 🍃چه عطری از تو در آفاق من پراكنده ست 🍃كه شعر، مست شده، واژه را نمانده قرار 🍃چقدر شعر من از واژه "تو" لبریز است 🍃چقدر ذوق من از انتظار تو سرشار 🍃چقدر بی تو نفس می‌كشم؛ دریغ از من 🍃چقدر خسته ام از این هوای تیره و تار 🍃چه می‌شود كه بیایی؟، چقدر رویایی است 🍃در این سیاه زمستان، طلوع صبح بهار 💠اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج💠 🌦🌹بـوی ظـهـور🌹🌦