هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
❇(داستان 425) قسمت 3
🌷امشب شب آخر توست🌷
💎 ... دوباره من گفتم که: «شب بلند است و عجلهای ندارید ولی حرف دیگری هم دارم». گفتند که: «حرف آخرینت باشد، بگو». گفتم: «شما با این کار یک امامزاده واجبالتّعظیمی را پدید میآورید که مردم بر مرقد من ضریحی درست خواهند کرد و سالهای سال به زیارت من خواهند آمد و برای من طلب رحمت و ادای احترام و برای قاتلین من که شماها باشید، نفرین و لعن خواهند کرد، پس بیایید برای خاطر خودتان از این بدنامی، از این کار منصرف شوید».
باز همچنان سر و صدای بُکُشید و خلاصش کنید و اینها چه حرفهایی است، بلند شد. من دوباره گفتم: «پس اکنون که شما عزم جزم برای کُشتن من دارید، رسم این است که دم مرگ یک وضویی بسازیم و توبهای و نمازی به جا آوریم». به اصرار، این پیشنهاد ما را قبول کردند و برای این که احتمال میدادند شاید من مسئله وضو را بهانه کردهام برای این که در حیاط فریاد کنم و به همسایهها خبر دهم، مرا در حلقهای از دشنه و خنجر به دستان، برای انجام وضو به حیاط آوردند. من بعد از وضو، نماز را شروع کردم و قصد کردم که در سجده آخر هفت مرتبه بگویم: «اَلْمُسْتَغاثُ بِکَ یا صاحِبَ الزَّمان».
با حضور قلب مشغول نماز شدم. در اثنای نماز بود که درب خانه در زدند، اینها مردد بودند که درب را باز کنند یا نه؟ ناگهان درب باز شد و سواری وارد شد و آمد پهلوی من و منتظر ماند که من نماز را تمام کنم. پس از اتمام نماز، دست مرا گرفت به قصد بیرون بردن از خانه، راه افتادیم. ...
(ادامه دارد) ...
📚: ملاقات عارفان با امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشّریف، ص ۵۹ الی ۶۳؛ برگرفته از کتاب: شیفتگان حضرت مهدی علیهالسّلام: ۱/۲۵۶، و همان، ص ۱۵۸.
گروه⛅🌹بوى ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi