هدایت شده از بوی ظهور، رسانه ظهور
🔰آیا در اسلام با توجه به نماز و عبادات استیجاری، بهشت فروشی نمی شود؟
✍️ پاسخ:
✅ اهمیت بعضی از عبادات به نوعی است که خدای متعال خواسته در هیچ حال رها نشوند. از جمله نماز که هرگز نباید آن را ترک کرد. و جزئیات فراوانی برای نماز در حالات مختلف، در کتابهای فقهی بیان شده است تا آنجا که حتی با اشاره یا با خطور در قلب باید نماز را به جای آورد. و در جایی که شرایط آن نیز وجود ندارد، اگر چه شرایط ساقط می شود، اما اصل نماز هرگز ساقط نمی شود.
و اگر در زمان مقرر نماز به جای آورده نشد، باید بعد از وقت آن را به نیت قضاء به جای آورد. و حتی اگر تا آخر عمر به جای آورده نشد، باید پس از مرگ به جای آورده شود. از همین رو، بر پسر بزرگتر واجب است که نمازهای قضای پدر خویش را به جای آورد.
بنابراین نکته اول این است که اهمیت نماز سبب شده در هیچ حالتی اجازه رها کردن آن را نداشته باشیم. البته روشن است که هر کس به اندازه همت و عزم خود، از نماز بهره می برد. هرگز کسی که نماز را به جماعت و با حضور قلب و در اول وقت می خواند، با کسی که آداب نماز را رعایت نمی کند، قابل مقایسه نیست، چه برسد به کسی که آن قدر نماز را عقب انداخته که پس از مرگش دیگران بخواهند برای او انجام دهند.
نکته دوم این است که برای انجام دادن نماز به جای دیگری، پول موضوعیت ندارد. یعنی نگفته اند برای نماز نیابتی حتماً باید پولی پرداخت شود. بلکه در گام اول، کسانی که به شخص متوفی علاقه دارند، سعی می کنند عبادات قضا شده او را انجام دهند و اگر هیچ کسی پیدا نشد که این کار را انجام دهد، ناچارند به کسی دستمزدی پرداخت کنند تا او این کار را انجام دهد.
تا همین جا چندین فرق بین نماز استیجاری و بهشت فروشی دیده می شود:
۱- در اسلام هیچ کس به رها کردن نماز و عبادت خود تشویق نمی شود. بلکه به عکس، رها کردن عبادت مورد مذمت علما است.
۲- در مقابل این عبادات استیجاری، هرگز وعده بهشت به کسی داده نشده و نمی شود. بلکه تمام مسأله انجام تکالیف است و سرنوشت بهشت و جهنم جز به دست خدا نیست.
۳- انجام دادن عبادات استیجاری منحصر به گروه و طایفه خاصی نیست و هر کس ممکن است آن را انجام دهد، بنابراین نمی توان علمای اسلام را در این زمینه متهم کرد.
در کنار همه اینها باید دقت کرد که پول دریافتی در قبال انجام این کار، مبلغ قابل اعتنایی نیست. و اگر عالمی برای این گونه کارها، پول دریافت میکند، همین امر، نشان دهنده نهایت فقر مالی اوست که ناچار بدین کار شده است. و آنان که بخواهند منصفانه بنگرند، متوجه می شوند که این کار به هیچ عنوان به دنیا طلبی و ... ربطی ندارد. نمونه بارزی که در عصر حاضر، به انجام عبادت استیجاری مشغول می شد، آیت الله مرعشی نجفی است. که پول کسب شده با این کار را صرف خرید کتاب های ارزشمند میکرد و در نهایت این کتابها، گنجینهای ارزشمند برای جامعه دینی شد. خصوصاً با توجه به فضای دوران این عالم بزرگوار که در خاطره ذیل از ایشان به خوبی هویداست:
زمانی که نجف بودم مطلع شدم که یکی از نسخ کمیاب کتابی مهم ، در اختیار فردی است به درب منزل او رفتم و همه داراییام را تقدیمش کردم تا در ازای آن کتاب را به من بدهد اما صاحب کتاب پول بیشتری مطالبه کرد من که دیگر هیچ پولی نداشتم و از طرفی میخواستم این کتاب که میراث علمی شیعه حساب میشد را تهیه و مطالعه و محافظت کنم. ناامید نشدم به مدرسه علمیهای رفتم عمامه ، قبا ، عبا و حتی کفشم را فروختم پا برهنه به سمت خانه صاحب کتاب رفتم و باقیمانده پول کتاب را دادم و کتاب را گرفتم در همان ایام مطلع شدم که انگلیسیها متوجه اهمیت این کتاب شدهاند و متوجه شدهاند که من این کتاب را خریدهام ... و در به در به دنبال من هستند چهار ماه تمام در عراق فراری بودم تا کتاب به چنگ انگلیسی ها نیافتد ...
🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
#اعتقادی
🌠📖 قرآن و حدیث 📖🌠
🍃🌸
🌟مولا جان دعا کن که ایمان
جان بگیرد
🌟تا در زمین، بارانی از
قرآن بگیرد
🌟ای مهر عالمتاب خوبی!
جلوه گر شو
🌟تا عشق در روی زمین
سامان بگیرد
🍃🌟سلام بر مهدی 🌟🍃
🍃🌸اللهم عجل لولیک الفرج🍃🌸
🌼السّلام علیک یا بقیةالله فی ارضه🌼
🌷یا اباصالح المهدی(عج) ادرکنی🌷
🍃بیدار نشد این دل غفلت زده تا چند
🍂هشدار بر این دیدۀ حسرت زده تا چند
🍃از نفسِ خطاکار و ز ابلیسِ جفاکار
🍂تبریک بر این قلب مصیبت زده تا چند
🍃من غایبم از محضر نورانیاَت ای یار
🍂غایب ز تو این حاضرِ غیبت زده تا چند
🍃گاهی تو کنار من و من در پی دیدار
🍂گم گشته در این وادیِ غربت زده تا چند
🍃ای وای از این چشم و از این قلب گرفتار
🍂گمراهیِ این دیدۀ صورت زده تا چند
🍃ای کاش که من هیئتیِ فاطمه باشم
🍂هم صحبتیِ مَردمِ هیئت زده تا چند
🍃ما را تو مگر کرب و بلایی بنمایی
🍂ای منتقم کوچه و گودال کجایی
❣أین الطالب بدم المقتول بکربلا❣
💠اللهم عجل لولیک الفرج💠
🌷🌤بـوی ظـهـور🌤🌷
هدایت شده از بوی ظهور، رسانه ظهور
🌼السّلام علیک یا بقیةالله فی ارضه🌼
🍃تویی كه در نفست میوزد شمیم بهار
🍃بیا به كوچه ما، عطر نرگسانه بیار
🍃تو جاودانهتر از حس آفتاب و درخت
🍃تو عاشقانهتر از شوق آب و شالیزار
🍃برای از تو سرودن بهانه لازم نیست
🍃حكایت نفس است و حلاوت تكرار
🍃چه عطری از تو در آفاق من پراكنده ست
🍃كه شعر، مست شده، واژه را نمانده قرار
🍃چقدر شعر من از واژه "تو" لبریز است
🍃چقدر ذوق من از انتظار تو سرشار
🍃چقدر بی تو نفس میكشم؛ دریغ از من
🍃چقدر خسته ام از این هوای تیره و تار
🍃چه میشود كه بیایی؟، چقدر رویایی است
🍃در این سیاه زمستان، طلوع صبح بهار
💠اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج💠
🌦🌹بـوی ظـهـور🌹🌦
هدایت شده از بوی ظهور، رسانه ظهور
🌼السّلام علیک یا بقیةالله فی ارضه🌼
🍃تویی كه در نفست میوزد شمیم بهار
🍃بیا به كوچه ما، عطر نرگسانه بیار
🍃تو جاودانهتر از حس آفتاب و درخت
🍃تو عاشقانهتر از شوق آب و شالیزار
🍃برای از تو سرودن بهانه لازم نیست
🍃حكایت نفس است و حلاوت تكرار
🍃چه عطری از تو در آفاق من پراكنده ست
🍃كه شعر، مست شده، واژه را نمانده قرار
🍃چقدر شعر من از واژه "تو" لبریز است
🍃چقدر ذوق من از انتظار تو سرشار
🍃چقدر بی تو نفس میكشم؛ دریغ از من
🍃چقدر خسته ام از این هوای تیره و تار
🍃چه میشود كه بیایی؟، چقدر رویایی است
🍃در این سیاه زمستان، طلوع صبح بهار
💠اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج💠
🌦🌹بـوی ظـهـور🌹🌦
⭐🌛دعای روز هفدهم (۱۷) ماه مبارک رمضان🌜⭐
اَللّـهُمَّ اهْدِنى فیهِ لِصالِحِ الاَْعْمالِ وَاقْضِ لى فیهِ الْحَوآئِجَ وَالاْمالَ یا مَنْ لا یَحْتاجُ اِلَى التَّفْسیرِ وَالسُّؤالِ یا عالِماً بِما فى صُدُورِ الْعالَمینَ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرینَ
🌿🌻🌿🌻🌿🌻🌿
ای خدا مرا در این روز به اعمال صالحه راهنمایی کن و حاجتها و آرزوهایم را بر آورده ساز ای کسی که نیازمند به شرح و سئوال بندگان نیستی، ای خدایی که ناگفته به حاجات و به سرائر خلق آگاهی بر محمّد و آل اطهار او درود فرست.🌙
💐تعجیل در ظهورش صلوات💐
💫🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُمْ🌹💫
⛅🌤بوی ظهور🌤⛅
💐سالروز بنیانگذاری مسجد مقدس جمکران به امر مبارک امام عصر (عج) گرامی باد.💐
💠فرمان امام زمان علیه السلام
بر ساختن مسجد مقدس جمکران💠
🌿 قسمت اول
👌جناب حسن بن مثله جمکرانی در شب هفدهم ماه مبارک رمضان در سال 373 هجری قمری در بیداری کامل با حضرت بقیةالله روحی فداه ملاقات نموده و آن حضرت امر نمودند به ساختن مسجد مقدس جمکران، که اصل داستان اینگونه است:
🌿شیخ عفیف و صالح «حسن بن مثله جمکرانی» فرمود:
من در شب سه شنبه هفدهم ماه مبارک رمضان سال 393 هجری قمری در منزل خود در قریهی «جمکران» خوابیده بودم، ناگهان در نیمههای شب، جمعی به در خانه من آمدند و مرا از خواب بیدار کردند و گفتند:
🌷برخیز که حضرت بقیةالله امام مهدی روحی فداه تو را میخواهند.
من از خواب برخاستم و آماده شدم که در خدمتشان به محضر حضرت ولی عصر علیه السلام برسم و خواستم در آن تاریکی پیراهنم را بردارم گویا اشتباه کرده بودم و پیراهن دیگری را برمیداشتم و میخواستم بپوشم که از خارج منزل از همان جمعیت صدایی آمد که به من میگفت: آن پیراهن مال تونیست، به تن نکن! تا آنکه پیراهن خود را برداشته و پوشیدم، باز خواستم شلوارم را بپوشم، دوباره صدایی از خارج منزل آمد که: آن شلوار تونیست نپوش! من آن شلوار را گذاشتم و شلوار خودم را برداشته و پوشیدم. و بالأخره دنبال کلید در منزل میگشتم، که در را باز کنم و بیرون بروم، صدایی از همانجا آمد که میگفتند: در منزل باز است، احتیاجی به کلید نیست. وقتی به در خانه آمدم، دیدم جمعی از بزرگان ایستادهاند و منتظر من هستند! به آنها سلام کردم، آنها جواب دادند و به من «مرحبا» گفتند. من در خدمت آنها به همان جایی که الآن مسجد جمکران است، رفتم، خوب نگاه کردم،
👌دیدم در آن بیابان تختی گذاشته شده و روی آن تخت فرشی افتاده و بالشهایی گذاشته شده و جوانی تقریباً سی ساله برآن بالشها تکیه کرده و پیرمردی درخدمتش نشسته و کتابی در دست گرفته و برای آن جوان میخواند و بیشتر از شصت نفر در اطراف آن تخت مشغول نمازند!
این افراد بعضی لباس سفید دارند و بعضی لباسهایشان سبزاست، آن پیر مرد که حضرت «خضر» علیه السلام بود مرا در خدمت آن جوان که حضرت بقیّة الله روحی فداه بود نشاند و آن حضرت مرا به نام خودم صدا زد و فرمود: «حسن مثله» میروی به «حسن مسلم» میگویی تو چند سال است که این زمین را آباد کرده و در آن زراعت میکنی، از این به بعد دیگر حق نداری در این زمین زراعت کنی و آنچه تا به حال از این زمین استفاده کردهای باید بدهی تا در روی این زمین مسجدی بنا کنیم!
و به «حسن مسلم» بگو: این زمین شریفی است، خدایتعالی این زمین را بر زمینهای دیگر برگزیده است و چون تو این زمین را ضمیمهی خود کردهای خدای تعالی دو پسر جوان تو را از تو گرفت ولی تنبیه نشدی و اگر از اینکار دست نکشی، خدا تو را به عذابی مبتلا کند که فکرش را نکرده باشی.
👌من گفتم: ای سیّد و مولای من! باید نشانهای داشته باشم، تا مردم حرف مرا قبول کنند والاّ مرا تکذیب خواهند کرد، فرمود: ما برای تو نشانههایی قرار میدهیم، تو سفارش ما را برسان و به نزد «سیِد ابوالحسن» برو و بگو: با تو بیاید و آن مرد را حاضر کند و منافع سالهای گذشتهی این زمین را از او بگیرد و بدهد، تا مسجد را بنا کنند و بقیهی هزینه مسجد هم از«رهق» به ناحیهی اردهال که ملک ما است بیاورد و مسجد را تمام کنند و نصف «رهق» را وقف این مسجد کردیم تا هر سال درآمد آن را برای تعمیرات و مخارج مسجد بیاورند و مصرف کنند.
🌿و به مردم بگو: به این مسجد توجه و رغبت زیادی داشتهباشند و آن را عزیز دارند
و بگو: اینجا چهار رکعت نماز بخوانند که دو رکعت اول به عنوان تحیّت مسجد است و دو رکعت دوم را به نیّت نماز صاحب الزمان علیه السلام بخوانند؛ سپس فرمود:
🌸«فمن صلیها فکأنّما صلّی فی بیت العتیق»🌸
یعنی: کسی که این دو نماز را در اینجا بخواند، مانند کسی است که در کعبه نماز خوانده است.
🌿ادامه دارد.......
📚: کتاب وقایع الشیعه
🌸💫🌸💫🌸💫🌸
💐بوی ظهور💐
🌸سالروز بنیانگذاری مسجد مقدس جمکران به امر مبارک امام عصر(عج)گرامی باد🌸
🌿 قسمت دوم
👌چون به راه افتادم، چند قدمی هنوز نرفته بودم که دوباره مرا باز خواندند و فرمودند: بزی در گله جعفر کاشانی است، آنرا خریداری کن و بدین مکان بیاور و آنرا بکش و بین بیماران انفاق کن، هر بیمار و مریضی که از گوشت آن بخورد، حقتعالی او را شفا دهد.
👌حسنبن مثله جمکرانی میگوید: من به خانه بازگشتم و تمام شب را در اندیشه بودم، تا اینکه نماز صبح را خوانده و به سراغ «علی المنذر» رفتم و ماجرای شب گذشته را برای او نقل کردم و با او به همان مکان شب گذشته رفتیم، و در آنجا زنجیرهایی را دیدیم که طبق فرموده امام علیهالسلام، حدود بنای مسجد را نشان میداد.
🍃🍃🍃🍃
سپس به قم نزد سید ابوالحسن رضا رفتیم و چون به در خانه او رسیدیم، خادم او گفت: آیا تو از جمکران هستی؟ به او گفتم: بلی! خادم گفت: سید از سحر در انتظار توست. آنگاه به درون خانه رفتیم و سید مرا گرامی داشت و گفت: ای حسنبن مثله! من در خواب بودم که شخصی به من گفت: حسنبن مثله، از جمکران نزد تو میآید، هر چه او گوید، تصدیق کن و به قول او اعتماد نما، که سخن او سخن ماست و قول او را رد نکن.
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
👌از هنگام بیدار شدن تا این ساعت منتظر تو بودم، آنگاه من ماجرای شب گذشته را برای وی تعریف کردم، سید بلافاصله فرمود تا اسبها را زین نهادند و بیرون آوردند و سوار شدیم، چون به نزدیک روستای جمکران رسیدیم،🌸 گله جعفر کاشانی را دیدیم، آن بز از پس همه گوسفندان میآمد، چون به میان گله رفتم، همینکه بز مرا دید به طرف من دوید، جعفر سوگند یاد کرد که این بز در گله من نبوده و تاکنون آنرا ندیده بودم، به هر حال آن بز را به محل مسجد آورده و آن را ذبح کرده و هر بیماری که گوشت آنرا تناول کرد، با عنایت خداوند تبارک و تعالی و حضرت بقیهالله ارواحنا فداه شفا یافت. ابوالحسن رضا، حسن مسلم را احضار کرده و منافع زمین را از او گرفت و مسجد جمکران را بنا کرد و آن را با چوب پوشانید. سپس زنجیرها و میخها را با خود به قم برد و در خانه خود گذاشت، هر بیمار و دردمندی که خود را به آن زنجیرها میمالید، خدایتعالی او را شفای عاجل[سریع] میفرمود، پس از فوت سید ابوالحسن، آن زنجیرها ناپدید شد و دیگر کسی آنها را ندید...»🌷
📚: کتاب وقایع الشیعه
🍃بوی ظهور🍃