eitaa logo
بوی ظهور، رسانه ظهور
162 دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
113 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج ارسال نظرات شما @sh_gerami داستانهای مهدوی @booye_zohooremahdi گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 سن تکلیف و بیداری اسلامی (احکام) @senne_taklif_va_bidari_islami
مشاهده در ایتا
دانلود
☀🌈عـصـر ظـهـور🌈☀ 🔹 قسمت 41 ⚡💥نقش یهودیان در دوران ظهور💥⚡ ⛈🔥 *وعدهٔ خدا بر فرونشاندن آتش جنگ یهود🔥⛈ ... ➖ دسته‌ای دیگر از احادیث، روایاتی است که به معرفی افرادی می‌پردازد که خداوند بعد از فساد آفرینی و تکبرجویی یهودیان بر آنان مسلط می‌گرداند، که تعدادی از آنها در تفسیر آیات قرآن مجید گذشت، و برخی دیگر دربارهٔ ایران و شخصیتهای ایرانی در زمان ظهور است، مانند حدیث «پرچم‌های سیاه» که توسط راویان متعدد نقل شده و در آن چنین آمده است: 💫« درفش‌های سیاه، از خراسان ظهور کنند. هیچ چیز قادر به بازگرداندن آنها نیست، تا سرانجام در قدس برافراشته شوند.»👌❗ ➖ روایاتِ مربوط به بیرون آوردن تورات اصلی از غاری در انطاکیه و کوهی در شام و فلسطین و دریاچهٔ طبریه، توسط حضرت مهدی علیه‌السّلام و استدلال آن حضرت بر یهودیان، بوسیلهٔ تورات نیز از جملهٔ همین روایات است.👌 🌹 از پیامبر اسلام (ص) روایت شده که فرمود: 💫« تورات و انجیل را از سرزمینی که انطاکیه نامیده می‌شود بیرون آورد.»(1)👌 🌹 و نیز از آن بزرگوار نقل شده که فرمودند: 💫« صندوق مقدس را از غاری در انطاکیه و بخش‌هایی از تورات را از کوهی در شام بیرون آورده و به وسیلهٔ آن با یهودیان به استدلال پردازد و سرانجام بسیاری از آنها اسلام آورند.»(2)👌 🌹 همچنین از پیامبر (ص) نقل شده که فرمود: 💫« صندوق مقدس از دریاچهٔ طبریه به وسیله او آشکار شود و آن را در حضورش در بیت المقدس قرار دهند و چون یهودیان آن را مشاهده نمایند، به جز اندکی بقیه ایمان آورند.»(3)👌 👈 تابوت سکینه یا صندوق مقدس، همان است که در فرمودهٔ خدای متعال آمده است: 💫« پیامبرشان گفت: دلیل و نشانه بر پادشاهی او (طالوت) این است که آن صندوق (صندوقی که موسی را در آن به آب افکندند) که در آن سکینه و آرامشی از جانب پروردگارتان و بازمانده‌ای از آنچه آل موسی و آل هارون باقی گذاشته‌اند، در حالی که آنرا فرشتگان حمل می‌کنند به سوی شما خواهد آمد، به راستی در آن نشانه‌ای (از صداقت حاکمیت طالوت) برای شماست چنانچه مؤمن باشید.»(4)👌❗ 👈 در تفسیر آیه آمده که این صندوق که در آن میراث پیامبران علیهم‌السّلام وجود دارد، دلیل و نشانه‌ای برای بنی اسرائیل است تا بدانند چه کسی شایستگی فرمانروایی دارد، از این رو فرشتگان آن را آورده و از میان جمعیت بنی اسرائیل عبور داده و آنگاه در پیش روی طالوت علیه‌السّلام قرار می‌دهند، سپس طالوت علیه‌السّلام آن را به داوود و او به سلیمان و او به وصی خود آصف بن برخیا تسلیم می‌کند، اما بنی اسرائیل بعد از وصی حضرت سلیمان چون از دیگری اطاعت می‌کنند آن صندوق را از دست می‌دهند.👌🍃🍂 👈 و منظور از جملهٔ *«فیسلم کثیر منهم»* (بسیاری از آنان ایمان می‌آورند) و یا *«اسلمت إلا قلیلا منهم»* (بجز اندکی از آنان بقیه ایمان می‌آورند) ممکن است کسانی باشند که صندوق مقدس را می‌بینند و یا کسانی که حضرت مهدی علیه‌السّلام بوسیلهٔ تورات اصلی با آنان استدلال می‌نماید و یا افرادی که حضرت آنان را پس از آزادسازی فلسطین در آنجا باقی می‌گذارد.👌❗ 👈 در روایتی دیگر آمده که تعداد سی هزار نفر از یهودیان به حضرت ایمان می‌آورند که نسبت به کل جمعیت آنان، رقم اندکی است.❗ ➖ ... (ادامه دارد) ... 〰〰〰〰〰〰〰 📚: عصر ظهور، (علی کورانی)، ص ۷۸ - ۸۰. 📚:1- بحار: ۵۱/ ۲۵. 📚:2- منتخب الأثر/ ص ۳۰۹. 📚:3- الملاحم والفتن/ ص ۵۷. 📚:4- سوره بقره/ آیه ۲۴۸. ⛈🌤بـوی ظـهـور🌤⛈ https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5 https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor @resane_zohoor
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌍موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 473) قسمت 3 🌷قضیّه تکان دهنده🌷 🌾 ... از کثرت همّ و غمّی که از نشناختن حضرت و نبودن عصا به من دست داد فریاد زدم: «ای مردم هر کس مولایم حضرت ولی عصر علیه‌السّلام را دوست دارد بیاید و تصدّق سر حضرت هر چه می‌خواهد از دکان من ببرد.» مردم گفتند: «باز دیوانه شده‌ای؟» گفتم: «اگر نیایید ببرید هر چه هست در بازار می‌ریزم.» فقط بیست و چهار اشرفی را که قبلاً جمع کرده بودم برداشتم و دکان را رها کردم و به خانه آمدم. عیال و اولاد را جمع کردم و گفتم: «من عازم مشهد مقدس هستم، هر کدام‌تان میل دارد با من بیاید.» همه همراه من آمدند مگر پسر بزرگم محمّد امین که نیامد. به پابوسی حضرت رضا علیه‌السّلام مشرف شدم و قدری از آن اشرفی‌ها که مانده بود سرمایه کردم و روی سکّویی در صحن مقدس به تسبیح فروشی و مُهر فروشی مشغول شدم. هر سیّدی که می‌گذشت و از چهرهٔ او خوشم می‌آمد او را می‌نشاندم. به او سیگار می‌دادم و برایش چای می‌آوردم. وقتی چای را جلویش می‌گذاشتم در ضمن دامنم را به دامن او گره می‌زدم و او را به حضرت رضا علیه‌السّلام قسم می‌دادم و می‌گفتم: «آیا شما امام زمان علیه‌السّلام من نیستی؟» خجالت می‌کشید و می‌گفت: «من خاک قدم ایشان هم نیستم.» تا این که روزی به حرم مشرف شدم و دیدم سیّدی به ضریح مقدس چسبیده و بسیار می‌گرید، دست به شانه‌اش زدم و گفتم: «آقا جان، برای چه گریه می‌کنید؟» گفت: «چطور گریه نکنم و حال آن که حتی یک درهم برای خرجی در جیبم نیست.» گفتم: «فعلاً این پنج قران را بگیر و اموراتت را اداره کن بعد برگرد این جا، چون قصد دارم معامله‌ای با تو انجام دهم.» سیّد اصرار کرد چه معامله‌ای می‌خواهی با من انجام دهی؟ من که چیزی ندارم؟ گفتم: «عقیدهٔ من آن است که هر سیّدی یک خانه در بهشت دارد، آیا آن خانه‌ای را که در بهشت داری به من می‌فروشی؟» گفت: «بلی می‌فروشم؛ ولی من که خانه‌ای برای خودم در بهشت نمی‌شناسم، اما چون می‌خواهید بخرید می‌فروشم.» ... (ادامه دارد) ... 📚: امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشّریف و جوان عاشق، ص ۳۴ الی ۴۴. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi