eitaa logo
بوی ظهور، رسانه ظهور
165 دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
112 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج ارسال نظرات شما @sh_gerami داستانهای مهدوی @booye_zohooremahdi گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 سن تکلیف و بیداری اسلامی (احکام) @senne_taklif_va_bidari_islami
مشاهده در ایتا
دانلود
(علیه‌السلام) ای پنجمین امام که معصوم هفتمی از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی» بر درد جهل خلق، ز عالم طبیب‌تر نامت غریب و قبر، ز نامت غریب‌تر علی انسانی •┈••✾◆✦✧✦◆✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(علیه‌السلام) کسی که کودکی‌اش رأس ساعت سر بود رسیده بود به حرفی که حرف آخر بود تمام خاطرۀ کودکی این آقا پر از حضور غریب گلو و خنجر بود •┈••✾◆✦✧✦◆✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 روایت امام باقر علیه‌السلام درباره انقلاب اسلامی و ظهور روایت حجت الاسلام عالی از علیه‌السلام در مورد اسلامی ایران و اتصالش به ظهور (عج) ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
3.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 «ترس قبل از ظهور» 👤 استاد   🔅 قبل از قیام امام زمان علیه‌السلام و چه اتفاقاتی میُفته؟... (عج) ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
(علیه‌السلام) میان دفتر عمرش چه خاطرات بدی ز چوب و باده و دندان و تشت زر دارد ✍شاعر: علیرضا خاکساری •┈••✾◆✦✧✦◆✾••┈•
@Maddahionlin4_5836672654739769967.mp3
زمان: حجم: 2.13M
🏴 (علیه‌السلام) ♨️ معنویت امام محمّد باقر (علیه‌السلام) 🎤حجت الاسلام •┈••✾◆✦✧✦◆✾••┈•
(علیه‌السلام) شد دل عالم پریشان و حزین در عــزایت ای امام پنـجمیـن ای شهید زهر کینه السلام چشمـه نــور مدینه السلام •┈••✾◆✦✧✦◆✾••┈•
(علیه‌السلام) یک عمر داغ کربلا یادش نمیرفت دلشوره هایِ عمّه را یادش نمیرفت درس و حدیثش مانعِ روضه نمیشد برپاییِ بزم عزا یادش نمیرفت بر دوش ِ دل، بار مصیبت داشت عمری جان دادن خون خدا یادش نمیرفت بالاسرِ هر پیکر بر خاک خفته لبخندِ شمرِ(لع) بی حیا یادش نمیرفت بردند بی صبرانه بعد از گوشواره- گهواره را بینِ عبا... یادش نمیرفت تب داشت بابا! سوخت خیمه! زجر(لع) آمد! زد تازیانه بیهوا! یادش نمیرفت هنگام غارت بود و در بین شلوغی... افتاد زیر دست و پا یادش نمیرفت لعنت بر آن دستی که هجده نیزه آورد سرهای روی نیزه ها یادش نمیرفت کنج خرابه...زیر نور ماه...آرام... شب-گریه هایِ بیصدا یادش نمیرفت در کنج حجره، داشت جان میداد امّا کهنه حصیر و بوریا یادش نمیرفت! •┈••✾◆✦✧✦◆✾••┈•