eitaa logo
بوی ظهور، رسانه ظهور
164 دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
112 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج ارسال نظرات شما @sh_gerami داستانهای مهدوی @booye_zohooremahdi گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 سن تکلیف و بیداری اسلامی (احکام) @senne_taklif_va_bidari_islami
مشاهده در ایتا
دانلود
☘دلنوشته های امام زمانی☘ تویی كه در نفست می‌وزد شمیم بهار بیا به كوچه ما، عطر نرگسانه بیار تو جاودانه‌‌تر از حس آفتاب و درخت تو عاشقانه‌تر از شوق آب و شالیزار برای از تو سرودن بهانه لازم نیست حكایت نفس است و حلاوت تكرار ❤❤❤❤❤❤❤ چه عطری از تو در آفاق من پراكنده ست كه شعر، مست شده، واژه را نمانده قرار چقدر شعر من از واژه "تو" لبریز است چقدر ذوق من از انتظار تو سرشار چقدر بی تو نفس می‌كشم؛ دریغ از من چقدر خسته ام از این هوای تیره و تار ❣❣❣❣❣❣❣❣ چه می‌شود كه بیایی؟، چقدر رویایی است در این سیاه زمستان، طلوع صبح بهار 🌿 ارسالی از اعضا محترم کانال و گروه 🌾🍂بوی ظهور🍂🌾
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌳موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🍃(داستان 376) 🌻رویای میرزا محمّد علی قزوینی🌻 🌷 عالم صالح، میرزا محمّد باقر سلماسی فرزند آخوند ملا زین العابدین سلماسی (ره) فرمود: جناب میرزا محمّد علی قزوینی مردی زاهد و عابد و موثّق بود که میل شدیدی به علم «جَفْر» و «حُروف» (از علوم غریبه) داشت و برای به دست آوردن آن سفرها کرده و به شهرها رفته بود. بین او و پدرم رفاقتی وجود داشت. در اوقاتی که با پدرم مشغول تعمیر شهر و قلعهٔ عسکرییّن علیهمالسّلام بودیم، به سامرا آمد و نزد ما منزل کرد و تا زمانی که به کاظمین برگشتیم همان جا بود، یعنی سه سال میهمان ما بود. روزی به من گفت: سینه‌ام تنگ شده و صبرم به آخر رسیده است، از تو درخواستی دارم که پیغامی از من به پدرت برسانی. گفتم: درخواستت چیست؟ گفت: ایامی که در سامرا بودم یک بار حضرت حجت علیه‌السّلام را در خواب دیدم و از ایشان درخواست کردم علمی که عمر خود را در آن صرف کرده‌ام (علم جَفْر و حُروف) به من تعلیم فرمایید. فرمودند: آنچه می‌خواهی نزد یار و مصاحبِ توست و اشاره به پدرت کردند. عرض کردم: او اسرار خود را از من مخفی می‌کند. فرمودند: « این طور نیست از او بخواه چون از تو دریغ نخواهد کرد.» از خواب بیدار شدم و برخاستم که نزد پدرت بروم، دیدم از گوشهٔ صحن مقدس به طرفم می‌آید. وقتی مرا دید پیش از آن که چیزی بگویم فرمود: « چرا از من نزد حضرت حجت علیه‌السّلام شکایت کرده‌ای؟ چه زمانی از من چیزی را که داشته‌ام خواسته‌ای و من بخل کرده‌ام و نداده‌ام؟» خجل شدم و سرم به زیر انداختم و الان سه سال است که ملازم و همراه او شده‌ام، نه او حرفی از این علم به من فرموده و نه من قدرت بر سوال دارم و تا به حال به احدی ابراز نکرده‌ام. اگر می‌توانی این غم و غصه را از من برطرف کن. میرزا محمّد باقر سلماسی می‌گوید: از صبر او تعجب کردم و نزد پدرم رفتم و آنچه را شنیده بودم عرض کردم سپس پرسیدم: از کجا دانستید او نزد امام عصر علیه‌السّلام شکایت کرده است؟ فرمود: آن حضرت در خواب به من فرمودند. ولی خواب را نقل نکردند. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 📚: ملاقات با امام زمان علیه‌السلام در کربلا، ص ۲۸۹، ۲۹۰؛ ج ۲، ص ۱۷۲، س ۲۶ و عبقری الحسان، ج ۱ ص ۳۸۷ گروه⛅🌹بوى ظهور🌹⛅ https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi