🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🍀(داستان 629) قسمت 1
💐 *جهان پیش از ظهور نور!*💐
🌻 انس بن مالک - خادم رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم - میگوید:
حضرت علی علیه السلام از جنگ نهروان بازمی گشت، در محلی به نام «براثا» دستور اتراق داد. در آن جا راهبی به نام حباب در غاری منزل داشت. وقتی همهمه لشکر اسلام را میشنود، از غارش که مشرف بر میدان اتراق بود، پایین آمده و به دقّت لشکر را بررسی میکند، و با اضطراب و شتاب میپرسد: این چه لشکری است؟ فرمانده آن کیست؟
یکی از لشکریان به او میگوید: این لشکر اسلام است و فرمانده آن امیرالمؤمنین علی علیه السلام که از جنگ نهروان بازمی گردد.
حباب با عجله از لابلای مردم عبور کرده خود را به حضرت علیه السلام میرساند و میگوید:
- السلام علیک یا امیرالمؤمنین! که به حق امیر مؤمنانی.
- ای حباب! تو از کجا دانستی که من به حقیقت امیرمؤمنانم؟
- این مطلب را علما و روحانیون ما به ما اطلاع داده بودند. اما شما از کجا دانستید که نام من حباب است؟
- این مطلب را نیز حبیبم رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به من فرموده بود.
- دستتان را به من بدهید تا با شما بیعت کنم. اشهد ان لا اله الاّ اللَّه محمّد رسول اللَّه و علی بن ابی طالب وصیه...
- بگو ببینم خانه ات کجا است؟
- در غاری که در همین نزدیکی قرار دارد.
- بعد از این در آن غار سکونت نکن!...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: داستانهایی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف - برگرفته از کتاب بحار الانوار/
گردآورنده و مترجم حسن ارشاد؛ تحقیق تصحیح ویرایش واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران - ص ۳۱۲ و ۳۱۳.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🍀(داستان 629) قسمت 2
💐 *جهان پیش از ظهور نور!*💐
🌻 ... - بگو ببینم خانه ات کجا است؟
- در غاری که در همین نزدیکی قرار دارد.
- بعد از این در آن غار سکونت نکن! و در همین زمین مسجدی بنا کن و آن را به نام کسی که مخارج ساخت آن را بانی میشود، نام گذاری کن!
به زودی در کنار مسجدی که تو میسازی، شهری بنا خواهد شد که اکثر مردم آن ظالم و ستمگرند، و بلای بزرگی در پیش خواهند داشت. به طوری که هر شب جمعه هفتاد هزار عمل حرام زنا در آن مرتکب خواهند شد، و هنگامی که در ظلم و طغیان خود فزونی گرفتند، این مسجد را چند بار ویران خواهند نمود، اما هر بار گروهی از مؤمنین آن را دوباره بنا خواهند کرد. تا این که در مرتبه سوم در محل آن به جای مسجد خانه ای ساخته خواهد شد. بدان! که ویران کنندگان این مسجد کافرند.
آن گاه سه سال مردم را از رفتن به حج منع میکنند. مزارع آنها طعمه حریق میشود، و خداوند مردی را از سرزمین «سفح» بر آنها مسلّط میکند. او غارت گری است که به هر شهری که وارد میشود، آن را با خاک یکسان کرده و ساکنین آن را از دم تیغ میگذراند.
بعد از یورش او، مردم سه سال گرفتار قحطی میشوند، و سختی فراوانی را متحمّل میگردند. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: داستانهایی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف - برگرفته از کتاب بحار الانوار/
گردآورنده و مترجم حسن ارشاد؛ تحقیق تصحیح ویرایش واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران - ص ۳۱۳ و ۳۱۴.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🍀(داستان 629) قسمت 3
💐 *جهان پیش از ظهور نور!*💐
🌻 ... بعد از یورش او، مردم سه سال گرفتار قحطی میشوند، و سختی فراوانی را متحمّل میگردند. در این حال او دوباره بازمی گردد و دست به ویرانی و غارت میزند، از آن جا نیز به طرف بصره تاخته و تمام خانهها را ویران نموده ساکنین آن را به قتل میرساند. حمله او به بصره مصادف با زمانی خواهد بود که خرابیهای شهر را تعمیر نموده و مسجد جامعی در آن بنا میکنند.
پس از بصره به شهری که حجاج آن را ساخته و «واسط» نامیده میشود، هجوم میآورد، و همان بلایی را که بر سر شهر بصره آورده بود، بر سر شهر واسط فرو میریزد.
از آن جا به طرف بغداد رفته و آن شهر را بدون مقاومت تصرّف میکند. مردم بغداد نیز به کوفه که تنها آن موقع در آرامش بوده پناه میبرند.
آن گاه او با لشکریان خود از بغداد به طرف قبر من [نجف اشرف] روانه میشود تا آن را نبش کند. در آن موقع به سپاه سفیانی برخورد نموده شکست خورده و کشته میشود.
سفیانی نیز گروهی از سپاهیان خود را به کوفه میفرستد. عدّه ای از اهالی کوفه از او پیروی مینمایند، امّا مردی از اهالی کوفه قیام نموده و عدّه ای را در قلعه ای سازماندهی میکند. هر که به او ملحق شود، در امان خواهد بود.
در پی این رویداد، سفیانی خود با سپاهیانش به کوفه سرازیر میشود، و همه را به قتل میرساند و احدی را باقی نمی گذارد. یکی از سربازان او متوجه مروارید درشتی میشود که روی زمین افتاده ولی هیچ اعتنایی به آن نمی کند. وقتی بچه کوچکی را میبیند که روی زمین افتاده به سرعت او را از دم تیغ میگذراند!
پس از آن، متأسفانه وقایع و فتنههای بزرگی مانند پارههای شب تاریک واقع خواهند شد.
ای حباب! آنچه را به تو گفتم حفظ کن!
آنگاه فرمود: ای حباب! از کدام رود آب مینوشی؟ ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: داستانهایی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف - برگرفته از کتاب بحار الانوار/
گردآورنده و مترجم حسن ارشاد؛ تحقیق تصحیح ویرایش واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران - ص ۳۱۴ و ۳۱۵.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🍀(داستان 629) قسمت 4
💐 *جهان پیش از ظهور نور!*💐
🌻 ... آنگاه فرمود: ای حباب! از کدام رود آب مینوشی؟
- از دجله.
- چرا چشمه ای یا چاهی حفر نمی کنی؟
- یا امیر المؤمنین! هرگاه چاهی حفر کردیم، آبش شور و ناگوار بود.
- با این حال دوباره همین جا چاهی حفر کن!
حباب امتثال امر نموده و با گروهی چاهی حفر نمودند تا این که به سنگ بزرگی برخورد نمودند و نتوانستند آن را بیرون بیاورند.
در این حال، خود حضرت علیه السلام وارد چاه شد و آن را از جا کند، چشمه ای که شیرین تر از شهد و لذیذتر از شیر بود، از زیر آن جوشید.
حضرت علیه السلام فرمود: ای حباب! بعد از این، از این چشمه آب بنوش!
بعدها مردی به نام «براثا» بانی مسجدی شد که حضرت علیه السلام به حباب توصیه ساخت آن را نموده بود. آنها آن مسجد را بنا کردند، و نام آن را «براثا» نهادند.[۱]
رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم میفرماید:
«یفَرِّجُ اللَّهُ بِالْمَهْدِی عَنِ الْاُمَّةِ، یمْلَأُ قُلُوبَ الْعِبادِ عِبادَةً وَ یسَعهُمْ عَدْلُهُ، بِهِ یمْحَقُ اللَّهُ الْکَذِبَ وَ یذْهِبُ الزَّمانَ الْکَلِب، وَیخْرِجُ ذُلَّ الرِّقِّ مِنْ أَعْناقِکُمْ »
«خداوند به وسیله مهدی علیه السلام از امت رفع گرفتاری میکند، دلهای بندگان را با عبادت و اطاعت پر میسازد و عدالتش همه را فرا میگیرد.
خداوند به وسیله او دروغ و دروغگویی را نابود مینماید، روح درندگی و ستیزه جویی را از بین میبرد و ذلّت بردگی را از گردن آنها بر میدارد».[۲]
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: داستانهایی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف - برگرفته از کتاب بحار الانوار/
گردآورنده و مترجم حسن ارشاد؛ تحقیق تصحیح ویرایش واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران - ص ۳۱۵ و ۳۱۶.
📚[۱]: بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۱۸ و ۲۱۹.
📚[۲]: غیبت شیخ طوسی ص ۱۱۴.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
#معرفی_کتاب
عنوان: فریاد رس
داستانهایی از کرامات امام زمان (عج)
مؤلف: حسن محمودی
ناشر: انتشارات مسجد مقدّس جمکران
#فریاد_رس
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#حسن_محمودی
#انتشارات_مسجد_مقدس_جمکران
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌳(داستان 630) قسمت 1
🌼 *قـرب غـریـب* 🌼
☘️ اهل کشور انگلستان هستم و اسمم ونوسِ. در دانشگاه علوم پزشکی، مشغول تحصیل بودم و کاری هم، به کار همکلاسیها و تفریحاتشان نداشتم.
یک روز، بعد از ترک کلاس و بی توجّه به بگو مگوهای دانشجویان به طرف منزل در حال حرکت بودم که صدای جوانی، رشته افکارم را پاره کرد:
- خانمِ ونوس! ببخشید. میتوانم چند لحظه ای وقتتان را بگیرم.
چند لحظه مکث کردم، چشمانم درنگاهش خیره ماند. در یک لحظه چندین فکر به ذهنم رسید. بیش از این سکوت را جایز ندانستم، گفتم:
- بفرمایید.
با آرامش خاصی در حالی که به زبان انگلیسی هم تسلط کافی داشت گفت:
- من ایرانی هستم و اسمم محمّد است. هر چند قصد نداشتم خارج از کشور خودم تشکیل خانواده بدهم، امّا رفتار و اخلاق خوب شما، نظر من را عوض کرد. میخواستم اگر اجازه بدهید از شما خواستگاری کنم.
خیلی جسورانه و با اقتدار خواسته اش را بی مقدمه بیان کرد، از صحبت کردنش خوشم آمد، با ادب و جسور بود. حفظ ظاهر کردم و با حالتی عادی گفتم:
- خیلی عذر میخواهم، من باید با مادرم مشورت کنم. شما هم ظاهراً پزشکی میخوانید!؟
لبخند ملیحی زد و گفت:
- بله، این ترم آخر من است.
با محمّد خداحافظی کرده و از او جدا شدم. چندین بار او را در دانشگاه دیده بودم، جوان مؤدّبی بود. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: فریاد رس - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: حسن محمودی
ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران
📝 داستان اول: قرب غریب - صفحه ۹ و ۱۰.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
#فریاد_رس
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#حسن_محمودی
#انتشارات_مسجد_مقدس_جمکران
#قرب_غریب
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌳(داستان 630) قسمت 2
🌼 *قـرب غـریـب* 🌼
☘️ ... با محمّد خداحافظی کرده و از او جدا شدم. چندین بار او را در دانشگاه دیده بودم، جوان مؤدّبی بود. قیافه جذابی داشت، موهای نرمی که به یک طرف شانه شده بود، و ته ریشی که معصومیت را به چهره اش هدیه میکرد. دلم بدون این که از من اجازه بگیرد به او جواب مثبت داده بود، امّا میدانستم که مادرم راضی نمی شود من با یک خارجی ازدواج کنم. شاید اگر با او برخورد میکرد و سیمای او را میدید نظرش عوض میشد. چون این مسائل برای مادرم خیلی مهم بود.
یکشنبه شد و رفتم کلیسا، امّا مثل قبل نمی توانستم نیایش کنم، محمّد مرتب و بدون اجازه در ذهنم حاضر میشد، با این که اصلاً شناختی از او نداشتم ولی در همان گفت و گوی اوّل، خودش را در دلم جا داده بود.
بی حال از کلیسا برگشتم، تصمیم خود را گرفته بودم، باید مادرم را در جریان میگذاشتم. به درِ خانه رسیدم، کلید را از کیفم درآوردم و در را باز کردم، مادرم خیاطی میکرد، با مهربانی کنارش نشستم، و شروع به صحبت کردم.
- مادر! یک دکتر ایرانی که در دانشگاه ما درس میخواند از من خواستگاری کرده، نمی دانم به او چه جوابی بدهم. از شما خواهش میکنم الآن چیزی نگویید و اجازه بدهید من یک روز او را برای ناهار دعوت کنم تا با همدیگر آشنا بشویم، بعد نظرتان را بگویید.
از جا خوردن مادرم متوجّه شدم که نباید قضیه را این قدر بی مقدمه مطرح میکردم، امّا خوب خودش را کنترل کرد و با این که میدانستم حتی فکر جدایی من، او را اذیت میکند با حالتی نگران گفت:
- خوب است، امّا تو خودت بزرگ شده ای و یک سال دیگر هم تحصیلت تمام میشود، بهتر است خودت برای زندگی ات تصمیم بگیری. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: فریاد رس - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: حسن محمودی
ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران
📝 داستان اول: قرب غریب - صفحه ۱۰ و ۱۱.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
#فریاد_رس
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#حسن_محمودی
#انتشارات_مسجد_مقدس_جمکران
#قرب_غریب