eitaa logo
داستانهای مهدوی
161 دنبال‌کننده
735 عکس
35 ویدیو
6 فایل
داستانها، ملاقات و معجزات حضرت مهدی (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) ارتباط با ادمین @sh_gerami گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 کانال «بوی ظهور رسانه ظهور» @booye_zohoor_resane_zohoor
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 692) قسمت ۱ 🌸 دستگیری ناامیدان 🌸 🌻 یکی از علمای بزرگوار عراق، از مرحوم اسماعیل خان نوایی نقل می‌کند که مادر من در کمالات و حالات و معنویات از زنان هم دوره خود برتر بود و وقت خود را صرف طاعت و عبادت می‌کرد و میان زنان هم عصر خود بی نظیر بود. مادر بزرگ من نیز در هنگام زندگانی خود فردی مال دار بود و مستطیع هم شده بود و از اموال خود، کودک خود را نیز مستطیع کرده و مادرم را با خود به حجّ تمتّع برده بود. مادرم از آن سالی که حجّ رفته بود چنین نقل می‌کند: آن سال پس از ورود به میقات و احرام عمره تمتّع، زمان برای طواف کوتاه شد و نزدیک بود که وقوف در عرفه از دست برود. به ناچار مردم برای طواف هجوم آورده و سعی می‌کردند سریع تر طواف و سعی خود را انجام بدهند و بدین جهت ازدیاد جمعیت بسیار زیاد شده بود. من و مادرم و دیگر زنان هم سفر نیز راهنمایی برای خود گرفته، با عجله تمام مشغول انجام فرایض بودیم. چون صحنه مسجدالحرام مانند صحرای محشر پرازدحام و پراضطراب بود، مادرم از من غافل شد و من در میان جمعیت گم شدم. هرچه دویدم و فریاد زدم کسی به من توجّه نکرد و ازدحام جمعیت و شباهت مردم در لباس احرام، مانع از یافتن همراهانم می‌شد. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان پانزدهم - دستگیری ناامیدان - ص ۵۵ و ۵۶. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 692) قسمت ۲ 🌸 دستگیری ناامیدان 🌸 🌻 ... هرچه دویدم و فریاد زدم کسی به من توجّه نکرد و ازدحام جمعیت و شباهت مردم در لباس احرام، مانع از یافتن همراهانم می‌شد. چون از فریاد و گریه ناامید شدم، از محلّ عبور مردم دور شدم تا از صدمه مردم و زیر دست و پا ماندن در امان بمانم. ناامید در گوشه ای نشستم و می‌گفتم: یا صاحب الزمان ادرکنی! به این ذکر مشغول بودم که ناگهان صدایی شنیدم که کسی من را با نام صدا می‌زد. سرم را بالا گرفتم. جوانی نورانی را با لباس احرام در مقابل خود دیدم. فرمود: بیا طواف کن! گفتم: از طرف مادرم آمده ای؟! فرمود: نه! گفتم: چگونه بیایم، در حالی که اعمال طواف را نمی دانم و کسی هم نیست که مرا از ازدحام جمعیت حفظ کند؟! فرمود: هر کجا می‌روم، همراه من بیا و هر عملی که من انجام می‌دهم، انجام ده! نترس و دل قوی دار! پس از مشاهده این حال و شنیدن این سخن، اندوهم برطرف شد و دل و جانم قوّت گرفت، برخاستم و با آن جوان همراه شدم. حال عجیبی از او دیدم، گویا به هر طرف که می‌رفت، مردم از او فاصله می‌گرفتند و به او راه می‌دادند به نحوی که من آسیبی از مزاحمت مردم ندیدم تا آن که وارد مسجدالحرام شدیم. وقتی به مکان طواف رسیدیم به من توجّه نمود و فرمود: نیت طواف نما! سپس به راه افتاد. مردم راه را باز می‌کردند تا این که به حجرالاسود رسیدیم و آن را بوسید و به من اشاره فرمود، بوسیدم. دوباره به راه افتاد و به مقام اوّل رسیدیم، ایستاد و اشاره فرمود تا تجدید نیت نمایم ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان پانزدهم - دستگیری ناامیدان - ص ۵۶ و ۵۷. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 692) قسمت ۳ 🌸 دستگیری ناامیدان 🌸 🌻 ... دوباره به راه افتاد و به مقام اوّل رسیدیم، ایستاد و اشاره فرمود تا تجدید نیت نمایم و دوباره حجر الاسود را بوسیدم و اعمال را به همان نحو انجام دادیم تا هفت دور تمام شد و در هر مرتبه حجر را می‌بوسید و به من نیز دستور می‌داد تا ببوسم و این سعادت برای همه بدون مزاحمت جمعیت ممکن نبود. پس برای نماز طواف، به مقام رفت و من همراه او بودم. پس از نماز فرمود، طواف تمام شد. من نیز برای تشکّر چند سکّه طلا که همراه داشتم، بیرون آورده و با معذرت خواهی بسیار به ایشان دادم. ایشان اشاره فرمود که سکّه‌ها را بردار! از کمی آن پوزش طلبیدم. فرمود: این کار را برای دنیا انجام ندادم و به جهتی اشاره نموده و فرمود: مادر و همراهان تو در آن جا هستند، برو و به ایشان ملحق شو! من نیز متوجّه آن سمت شده و چون دوباره به ایشان نگاه کردم، او را ندیدم. به سرعت به طرف همراهانم رفتم. آن‌ها ایستاده و نگران من بودند. چون مادرم مرا دید، خوشحال شد و از حالم پرسید. ماجرا را برای او بیان کردم. ایشان تعجّب کردند، مخصوصاً از اینکه در هر دوره، حجر را می‌بوسیدم و مزاحمتی برایم پیش نمی آمد و آن شخص مرا به نام خوانده بود. همراهانم از راهنمای خود پرسیدند، آیا این شخص را در میان راهنمایان می‌شناسی؟ گفت: این شخص که می‌گوید در میان راهنمایان نیست، بلکه کسی است که پس از ناامیدی، به سمت او، دست خواهش فریاد استغاثه سر داده است. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان پانزدهم - دستگیری ناامیدان - ص ۵۷ و ۵۸. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 693) قسمت ۱ 💐 توسّل به صاحب‌الزمان علیه‌السلام و ورود به مذهب تشیع💐 🌿 مرحوم محدّث نوری روایت می‌کند: هنگامی که از زیارت حضرت اباعبداللَّه علیه السلام باز می‌گشتم، از راه فرات به سمت نجف اشرف در حرکت بودم. در کشتی کوچکی که مابین کربلا و طویرج بود، سوار شدم. مسافران آن کشتی همه اهل حلّه بودند، ایشان را در حال لهو و لعب دیدم، به جز یک نفر از ایشان که همراه آن‌ها بود، ولی با ایشان در لهو و شوخی همراهی نمی کرد و آن‌ها او را به خاطر مذهبش مورد طعن قرار می‌دادند و مسخره می‌کردند و با وجود این، آن‌ها را همراهی می‌کرد و در غذا با ایشان مشارکت داشت. در طول راه با او مصاحبت کرده، از مذهب او سؤال کردم و دلیل طعن ایشان را پرسیدم. گفت: آن‌ها خویشان من و اهل سنّت هستند و پدر من نیز، هم مذهب ایشان، ولی مادرم شیعه است و من نیز به برکت حضرت صاحب الزمان علیه السلام شیعه شدم. چون از چگونگی ماجرا سؤال کردم، گفت: نام من یاقوت و پیشه من روغن فروشی است. سالی برای خرید روغن از حلّه خارج شدم و به نزد بادیه نشینان رفتم. هنگام بازگشت در یک استراحت گاه توقّف کرده و استراحت کردم، چون از خواب بیدار شدم، همراهان من رفته بودند و من تنها در وسط بیابان مانده بودم. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان شانزدهم - توسّل به صاحب الزمان علیه‌السلام و ورود به مذهب تشیع  - ص ۵۹ و ۶۰. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 693) قسمت ۲ 💐 توسّل به صاحب‌الزمان علیه‌السلام و ورود به مذهب تشیع💐 🌿 ... هنگام بازگشت در یک استراحت گاه توقّف کرده و استراحت کردم، چون از خواب بیدار شدم، همراهان من رفته بودند و من تنها در وسط بیابان مانده بودم. بین ما و اوّلین آبادی، مسافت بسیار زیادی بود؛ من برخاسته و بارم را بستم و به طرف آبادی به راه افتادم. چون اندکی رفتم، متوجّه شدم که راه را گم کرده ام. نگرانی از دزدان و درندگان بر من غلبه کرد، لذا به خلفا و مشایخ ایشان متوسّل شدم و آن‌ها را نزد خدا شفیع قرار دادم، امّا سودی نبخشید. سپس به یاد مادرم افتادم که می‌گفت: ما امام زنده و حاضری به نام اباصالح علیه السلام داریم که گم شدگان را به مقصد می‌رساند و به فریاد درماندگان می‌رسد و به ضعیفان کمک می‌کند. پس به او متوسّل شدم و با خدا عهد کردم که اگر به او استغاثه کنم، او من را نجات داد، به دین مادرم ایمان می‌آورم. به آن حضرت استغاثه نمودم. ناگهان شخصی را دیدم که همراه من راه می‌رود و بر سرش عمّامه سبزی، به رنگ سبزه زار بود. سپس راه را به من نشان داد و امر فرمود که به دین مادرم ایمان بیاورم. سپس به من فرمود: به زودی به روستایی می‌رسی که مردم آن جا همه شیعه اند. گفتم: سید من! تا آن روستا با من نمی آیید؟! فرمود: خیر! الان هزاران نفر در اطراف شهرها به من استغاثه نموده اند و باید آن‌ها را نجات بدهم و سپس غایب شد. چون کمی راه رفتم به آن ده رسیدم در حالی که مسافت ما تا آن روستا بسیار زیاد بود و همراهان من روز بعد به آن جا رسیدند. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان شانزدهم - توسّل به صاحب الزمان علیه‌السلام و ورود به مذهب تشیع - ص ۶۰. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 693) قسمت ۳ 💐 توسّل به صاحب‌الزمان علیه‌السلام و ورود به مذهب تشیع💐 🌿 ... چون کمی راه رفتم به آن ده رسیدم در حالی که مسافت ما تا آن روستا بسیار زیاد بود و همراهان من روز بعد به آن جا رسیدند. هنگامی که به حلّه بازگشتم، نزد سید الفقها، آقا سید مهدی قزوینی رفتم و داستان را بیان کردم و علوم دین را از او آموختم و از او درباره عملی سؤال کردم که با آن بتوان به آن حضرت رسید. ایشان فرمود: چهل شب جمعه زیارت امام حسین علیه السلام را به جا بیاور! من نیز مشغول شدم و هر شب جمعه برای زیارت از حلّه به کربلا می‌رفتم، تا آن که یک زیارت باقی ماند. روز پنج شنبه از حلّه به طرف کربلا حرکت کردم. هنگامی که به دروازه رسیدم، از ورود مسافران جلوگیری می‌کردند و از ایشان برگه عبور یا هزینه آن را می‌طلبید و من نه برگه داشتم و نه هزینه آن را! متحیر ماندم و مردم مقابل دروازه مزاحم یکدیگر می‌شدند. تصمیم گرفتم خود را مخفی نموده و وارد شوم؛ امّا ممکن نشد. در این حال، حضرت صاحب الامر علیه السلام را مشاهده کردم که شبیه به طلاّب فارس، عمّامه ای بر سر دارد و داخل شهر است. چون ایشان را دیدم، استغاثه نمودم. ایشان نیز خارج شد، دست مرا گرفت و بدون مزاحمتی وارد شهر شدیم و دیگر ایشان را ندیدم. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان شانزدهم - توسّل به صاحب الزمان علیه‌السلام و ورود به مذهب تشیع - ص ۶۰ و ۶۱. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖