eitaa logo
داستانهای مهدوی
162 دنبال‌کننده
735 عکس
35 ویدیو
6 فایل
داستانها، ملاقات و معجزات حضرت مهدی (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) ارتباط با ادمین @sh_gerami گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 کانال «بوی ظهور رسانه ظهور» @booye_zohoor_resane_zohoor
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 693) قسمت ۱ 💐 توسّل به صاحب‌الزمان علیه‌السلام و ورود به مذهب تشیع💐 🌿 مرحوم محدّث نوری روایت می‌کند: هنگامی که از زیارت حضرت اباعبداللَّه علیه السلام باز می‌گشتم، از راه فرات به سمت نجف اشرف در حرکت بودم. در کشتی کوچکی که مابین کربلا و طویرج بود، سوار شدم. مسافران آن کشتی همه اهل حلّه بودند، ایشان را در حال لهو و لعب دیدم، به جز یک نفر از ایشان که همراه آن‌ها بود، ولی با ایشان در لهو و شوخی همراهی نمی کرد و آن‌ها او را به خاطر مذهبش مورد طعن قرار می‌دادند و مسخره می‌کردند و با وجود این، آن‌ها را همراهی می‌کرد و در غذا با ایشان مشارکت داشت. در طول راه با او مصاحبت کرده، از مذهب او سؤال کردم و دلیل طعن ایشان را پرسیدم. گفت: آن‌ها خویشان من و اهل سنّت هستند و پدر من نیز، هم مذهب ایشان، ولی مادرم شیعه است و من نیز به برکت حضرت صاحب الزمان علیه السلام شیعه شدم. چون از چگونگی ماجرا سؤال کردم، گفت: نام من یاقوت و پیشه من روغن فروشی است. سالی برای خرید روغن از حلّه خارج شدم و به نزد بادیه نشینان رفتم. هنگام بازگشت در یک استراحت گاه توقّف کرده و استراحت کردم، چون از خواب بیدار شدم، همراهان من رفته بودند و من تنها در وسط بیابان مانده بودم. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان شانزدهم - توسّل به صاحب الزمان علیه‌السلام و ورود به مذهب تشیع  - ص ۵۹ و ۶۰. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 693) قسمت ۲ 💐 توسّل به صاحب‌الزمان علیه‌السلام و ورود به مذهب تشیع💐 🌿 ... هنگام بازگشت در یک استراحت گاه توقّف کرده و استراحت کردم، چون از خواب بیدار شدم، همراهان من رفته بودند و من تنها در وسط بیابان مانده بودم. بین ما و اوّلین آبادی، مسافت بسیار زیادی بود؛ من برخاسته و بارم را بستم و به طرف آبادی به راه افتادم. چون اندکی رفتم، متوجّه شدم که راه را گم کرده ام. نگرانی از دزدان و درندگان بر من غلبه کرد، لذا به خلفا و مشایخ ایشان متوسّل شدم و آن‌ها را نزد خدا شفیع قرار دادم، امّا سودی نبخشید. سپس به یاد مادرم افتادم که می‌گفت: ما امام زنده و حاضری به نام اباصالح علیه السلام داریم که گم شدگان را به مقصد می‌رساند و به فریاد درماندگان می‌رسد و به ضعیفان کمک می‌کند. پس به او متوسّل شدم و با خدا عهد کردم که اگر به او استغاثه کنم، او من را نجات داد، به دین مادرم ایمان می‌آورم. به آن حضرت استغاثه نمودم. ناگهان شخصی را دیدم که همراه من راه می‌رود و بر سرش عمّامه سبزی، به رنگ سبزه زار بود. سپس راه را به من نشان داد و امر فرمود که به دین مادرم ایمان بیاورم. سپس به من فرمود: به زودی به روستایی می‌رسی که مردم آن جا همه شیعه اند. گفتم: سید من! تا آن روستا با من نمی آیید؟! فرمود: خیر! الان هزاران نفر در اطراف شهرها به من استغاثه نموده اند و باید آن‌ها را نجات بدهم و سپس غایب شد. چون کمی راه رفتم به آن ده رسیدم در حالی که مسافت ما تا آن روستا بسیار زیاد بود و همراهان من روز بعد به آن جا رسیدند. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان شانزدهم - توسّل به صاحب الزمان علیه‌السلام و ورود به مذهب تشیع - ص ۶۰. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 693) قسمت ۳ 💐 توسّل به صاحب‌الزمان علیه‌السلام و ورود به مذهب تشیع💐 🌿 ... چون کمی راه رفتم به آن ده رسیدم در حالی که مسافت ما تا آن روستا بسیار زیاد بود و همراهان من روز بعد به آن جا رسیدند. هنگامی که به حلّه بازگشتم، نزد سید الفقها، آقا سید مهدی قزوینی رفتم و داستان را بیان کردم و علوم دین را از او آموختم و از او درباره عملی سؤال کردم که با آن بتوان به آن حضرت رسید. ایشان فرمود: چهل شب جمعه زیارت امام حسین علیه السلام را به جا بیاور! من نیز مشغول شدم و هر شب جمعه برای زیارت از حلّه به کربلا می‌رفتم، تا آن که یک زیارت باقی ماند. روز پنج شنبه از حلّه به طرف کربلا حرکت کردم. هنگامی که به دروازه رسیدم، از ورود مسافران جلوگیری می‌کردند و از ایشان برگه عبور یا هزینه آن را می‌طلبید و من نه برگه داشتم و نه هزینه آن را! متحیر ماندم و مردم مقابل دروازه مزاحم یکدیگر می‌شدند. تصمیم گرفتم خود را مخفی نموده و وارد شوم؛ امّا ممکن نشد. در این حال، حضرت صاحب الامر علیه السلام را مشاهده کردم که شبیه به طلاّب فارس، عمّامه ای بر سر دارد و داخل شهر است. چون ایشان را دیدم، استغاثه نمودم. ایشان نیز خارج شد، دست مرا گرفت و بدون مزاحمتی وارد شهر شدیم و دیگر ایشان را ندیدم. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان شانزدهم - توسّل به صاحب الزمان علیه‌السلام و ورود به مذهب تشیع - ص ۶۰ و ۶۱. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🍀(داستان 694) قسمت ۱ 🌺 شفای چشمان زنی سنّی 🌺 🌱 یکی از روات حدیث نقل می‌کند که مردی از اصحاب سلطان، یکی از روستاهایی را که وقف علویین بود اجاره کرده و در آن جا نایبی شیعی به نام خطیب گذاشته بود. این نایب، کارگری از اهل سنّت داشت که نام وی عثمان بود. عثمان از سنّیان متعصّب بود و همیشه با خطیب در این زمینه بحث داشت. روزی هر دو در حضور عدّه ای از مردم با هم مجادله کردند و خطیب به عثمان گفت: اکنون حقّ را آشکار می‌سازم. من بر کف دست خود، نام کسانی را که دوست دارم، مانند حضرت امیرالمؤمنین و حسن و حسین علیهم السلام را می‌نویسم و تو نیز بر کف دست خود، نام کسانی را که دوست داری بنویس. پس دست من و تو را به هم می‌بندیم و در آتش می‌گذاریم. دست کسی که سوخت سخنش باطل است و کسی که دست او سالم ماند، سخنش حقّ است. عثمان آن را نپذیرفت و مردمی که آن جا بودند او را مسخره کردند و گفتند که اگر مذهب تو حقّ است، چرا سخن وی را قبول نمی کنی؟! مادر عثمان که او نیز از اهل سنّت بود در آن جا حاضر و ناظر قضایا بود. چون این قضایا را دید به حمایت از پسرش پرداخت و به لعن و تهدید و درشتی، مبالغه کرد و در همان حال ناگهان کور شد. با این که چشمان او باز بود، ولی هیچ چیز را نمی دید. یاران خود را صدا زد و قضیه را به ایشان خبر داد و این خبر منتشر شد. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان هفدهم - شفای چشمان زنی سنّی - ص ۶۲ و ۶۳. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🍀(داستان 694) قسمت ۲ 🌺 شفای چشمان زنی سنّی 🌺 🌱 ... مادر عثمان که او نیز از اهل سنّت بود در آن جا حاضر و ناظر قضایا بود. چون این قضایا را دید به حمایت از پسرش پرداخت و به لعن و تهدید و درشتی، مبالغه کرد و در همان حال ناگهان کور شد. با این که چشمان او باز بود، ولی هیچ چیز را نمی دید. یاران خود را صدا زد و قضیه را به ایشان خبر داد و این خبر منتشر شد. طبیبان را از بغداد و حلّه برای معالجه او آوردند، امّا ثمری نبخشید. زنان مؤمنه ای که او را می‌شناختند، به او گفتند: آن کسی که تو را نابینا کرده، ولی امر پروردگار، امام زمان علیه السلام است و اگر شیعه شوی و راه دوستی او را در پیش گیری و از دشمنان او دور شوی، ما ضامن می‌شویم که به برکت آن حضرت به سلامتی دست یابی و در غیر این صورت نجات از این بلا ممکن نیست. او پذیرفت و چون شب جمعه شد او را به مقام حضرت صاحب الامر علیه السلام که در حلّه است، بردند و او را وارد قبّه نموده و زنان مؤمنه نیز بیرون قبّه خوابیدند. چون پاسی از شب گذشت، مادر عثمان با چشمانی بینا بیرون آمد و تک تک اطرافیان را شناخت و به آن‌ها از رنگ لباسهایشان خبر داد. همگی شاد شده و خدا را سپاس گفتند و از او چگونگی معجزه را سؤال کردند. در جواب گفت: هنگامی که شما مرا وارد قبّه نمودید و خارج شدید، دستی به صورت من رسید و فرمود: از این جا خارج شو، زیرا خداوند به تو عافیت عنایت فرمود. ناگهان قبّه را مملوّ از نور دیدم و دیدم مردی در میان قبّه است. عرض کردم: شما چه کسی هستید؟ فرمود: من حجّة بن الحسن هستم و سپس غایب شد. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان هفدهم - شفای چشمان زنی سنّی - ص ۶۳. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖