eitaa logo
داستانهای مهدوی
164 دنبال‌کننده
738 عکس
35 ویدیو
6 فایل
داستانها، ملاقات و معجزات حضرت مهدی (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) ارتباط با ادمین @sh_gerami گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 کانال «بوی ظهور رسانه ظهور» @booye_zohoor_resane_zohoor
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌿(داستان 541) قسمت 1 🌺 *آیا دینم به سلامت خواهد بود؟!*🌺 🌾 محمّد بن احمد صفوانی می‌گوید: من اهل «ران» شهری بین مراغه و زنجان هستم. در شهر ما پیرمردی زندگی می‌کرد که صد و هفده سال داشت. نام او قاسم بن علا بود [۱] . او به شرف ملاقات امام هادی علیه السلام و امام حسن عسکری علیه السلام رسیده بود، و در زمان غیبت صغرا همیشه نامه‌هایی از ناحیه مقدّس حضرت ابا صالح المهدی علیه السلام توسط سفرای آن حضرت - یعنی محمّد بن عثمان و حسین بن روح - دریافت می‌کرد. او در هشتاد سالگی از دو چشم نابینا شده بود. روزی ما در خانه او بر سر سفره مشغول غذا خوردن بودیم. او بسیار اندوهگین بود، زیرا دو ماه بود که هیچ ارتباطی با حضرت علیه السلام نداشت. در این حال، دربان خانه وارد شد و با شادی گفت: پیک عراق! قاسم بسیار مسرور شد. رو به قبله نموده، سجده شکری به جای آورد. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: داستانهایی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف - برگرفته از کتاب بحار الانوار/ گردآورنده و مترجم حسن ارشاد؛ تحقیق تصحیح ویرایش واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران - ص ۱۰۲. 📚[۱]: رک، داستانهای ۳۷ و ۴۶ همین مجموعه. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌿(داستان 541) قسمت 2 🌺 *آیا دینم به سلامت خواهد بود؟!*🌺 🌾 ... در این حال، دربان خانه وارد شد و با شادی گفت: پیک عراق! قاسم بسیار مسرور شد. رو به قبله نموده، سجده شکری به جای آورد. قاصد، مردی میان سال و کوتاه قد بود که مانند اغلب قاصدان پیراهنی کتانی پوشیده و عبایی بر دوش انداخته بود، و کفش مخصوص سفر در پا داشت و خورجینی بر دوش. قاسم برخاست و او را در آغوش کشید و خورجینش را از روی دوشش برداشت. دستور داد طشت و آب آوردند تا دستانش را بشوید. سپس او را کنار خود نشاند و با هم مشغول غذا شدیم، بعد از اتمام غذا و شستن دست، آن مرد، نامه ای را که کمی از نصف یک نامه معمولی بزرگتر به نظر می‌رسید بیرون آورد و به قاسم داد. وقتی قاسم نامه را گرفت آن را بوسید و به کاتب خود ابوعبداللّه بن ابی سلمة داد، کاتب نامه را گرفت و مُهر آن را باز کرد و خواند. وقتی سکوت کاتب بیش از حدّ معمول به طول انجامید، قاسم دانست که نکته ای در نامه هست که بیان آن برای کاتب دشوار است. به همین خاطر پرسید: آیا خبری شده است؟ کاتب گفت: خیر است. قاسم گفت: آیا درمورد من مطلبی فرموده اند؟ کاتب گفت: اگر دوست نداری، نگویم. قاسم گفت: مطلب چیست؟ ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: داستانهایی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف - برگرفته از کتاب بحار الانوار/ گردآورنده و مترجم حسن ارشاد؛ تحقیق تصحیح ویرایش واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران - ص ۱۰۲ و ۱۰۳. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌿(داستان 541) قسمت 3 🌺 *آیا دینم به سلامت خواهد بود؟!*🌺 🌾 ...‌ قاسم گفت: آیا درمورد من مطلبی فرموده اند؟ کاتب گفت: اگر دوست نداری، نگویم. قاسم گفت: مطلب چیست؟ کاتب گفت: حضرت علیه السلام فرموده اند: «وقتی این نامه رسید، چهل روز بعد فوت می‌کنی»، و هفت تکّه پارچه نیز فرستاده اند. قاسم گفت: آیا دینم به سلامت خواهد بود؟ کاتب گفت: آری. آنگاه قاسم خندید، و گفت: دیگر آرزویی بعد از این عمر طولانی ندارم. آنگاه مرد تازه وارد برخاست، و از خورجینش سه دست شلوار، یک پیراهن حبری یمانی سرخ، یک عمّامه، دو دست لباس و یک حوله بیرون آورد و به قاسم داد. خود قاسم نیز پیراهنی داشت که امام رضا علیه السلام به او خلعت داده بود. [۱] قاسم دوستی داشت به نام عبدالرحمان بن محمّد سنیزی که به رغم دوستی اش با قاسم، شدیداً دشمن اهل بیت علیهم السلام بود. دوستی آن‌ها نیز به خاطر روابط اقتصادی بود. قاسم هم نسبت به او علاقه ای داشت. عبدالرحمان قصد داشت به خانه قاسم بن علا بیاید، زیرا می‌خواست پسر قاسم را که حسن نام داشت با پدرزنش که ابوجعفر بن حمدون همدانی بود، آشتی دهد. [۲] قاسم، به دو نفر از مشایخ که با او مأنوس بودند و نام یکی ابو حامد عمران بن مفلّس و دیگری ابو علی بن جحدر بود، گفت: می‌خواهم این نامه را برای عبدالرحمان بخوانید چون دوست دارم هدایت شود، و امیدوارم خداوند با خواندن این نامه او را هدایت کند. آن‌ها در پاسخ گفتند: ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: داستانهایی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف - برگرفته از کتاب بحار الانوار/ گردآورنده و مترجم حسن ارشاد؛ تحقیق تصحیح ویرایش واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران - ص ۱۰۳ و ۱۰۴. 📚[۱]: با این فرض که قاسم بن علا ۱۱۷ سال عمر کرده و حسین بن روح را نیز دیده می‌توان استفاده نمود که نه تنها امام حسن عسکری علیه السلام و امام هادی علیه السلام را ملاقات کرده بلکه در عنفوان جوانی می‌توانسته امام رضا علیه السلام را نیز ملاقات کرده باشد. والله اعلم. 📚[۲]: این حسن همان فرزند قاسم بن علا است که امام زمان علیه السلام برای او دعا نموده و فرموده بودند: «باقی می‌ماند» برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به داستان ۴۶ همین مجموعه. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌿(داستان 541) قسمت 4 🌺 *آیا دینم به سلامت خواهد بود؟!*🌺 🌾 ... گفت: می‌خواهم این نامه را برای عبدالرحمان بخوانید چون دوست دارم هدایت شود، و امیدوارم خداوند با خواندن این نامه او را هدایت کند. آن‌ها در پاسخ گفتند: به خاطر خدا از این فکر درگذر، که حتّی بسیاری از شیعیان هم تحمّل شنیدن این مطالب را ندارند و گمان می‌کنند که دروغ است چه رسد به عبدالرحمان. قاسم گفت: می‌دانم رازی را که اجازه ندارم آشکار نمایم، فاش می‌کنم. با این حال، به خاطر محبتی که نسبت به عبدالرحمان و علاقه ای که به هدایت او دارم می‌خواهم این نامه را برایش بخوانم. آن روز گذشت و روز پنج شنبه ۱۳ رجب عبدالرحمان نزد قاسم آمد و سلام نمود. قاسم آن نامه را بیرون آورد و گفت: این نامه را بخوان و به وجدان خود رجوع کن. عبدالرحمان شروع به خواندن نامه کرد، وقتی به آن قسمت که خبر فوت قاسم نوشته شده بود رسید، نامه را پرت کرد و گفت: ای ابامحمّد! تقوای الهی را پیشه کن! تو مردی فاضل هستی، و از دینت اطّلاع داری. چطور عقلت این موضوع را می‌پذیرد در حالی که خداوند فرموده است: «وَما تَدْرِی نَفْسٌ ماذا تَکْسِبُ غَداً وَما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَی أَرْضٍ تَمُوتُ» [۱] «هیچ کس نمی داند فردا چه روی خواهد داد و هیچ کس نمی داند در کدام سرزمین می‌میرد». و در جای دیگر می‌فرماید: «عالِمُ الغَیبِ فَلا یظْهِرُ عَلی غَیبِهِ اَحَداً» [۲] ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: داستانهایی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف - برگرفته از کتاب بحار الانوار/ گردآورنده و مترجم حسن ارشاد؛ تحقیق تصحیح ویرایش واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران - ص ۱۰۴ و ۱۰۵. 📚[۱]: سوره لقمان: آیه ۳۴. 📚[۲]: سوره الجن: آیه ۲۷. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌿(داستان 541) قسمت 5 🌺 *آیا دینم به سلامت خواهد بود؟!*🌺 🌾 ... نامه را پرت کرد و گفت: ای ابامحمّد! تقوای الهی را پیشه کن! تو مردی فاضل هستی، و از دینت اطّلاع داری. چطور عقلت این موضوع را می‌پذیرد در حالی که خداوند فرموده است: «وَما تَدْرِی نَفْسٌ ماذا تَکْسِبُ غَداً وَما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَی أَرْضٍ تَمُوتُ» [۱] «هیچ کس نمی داند فردا چه روی خواهد داد و هیچ کس نمی داند در کدام سرزمین می‌میرد». و در جای دیگر می‌فرماید: «عالِمُ الغَیبِ فَلا یظْهِرُ عَلی غَیبِهِ اَحَداً» [۲] «اوست دانای به غیب و بر هیچ کس غیب او آشکار نمی شود». قاسم خندید و گفت: آیه را تا آخر بخوان که: «اِلاَّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ» «جز فرستاده ای که خدا از او خشنود باشد». و مولای من فرستاده مورد رضایت خدا است. می‌دانستم که تو چنین خواهی گفت. با این حال، تاریخ امروز را داشته باش، اگر من بعد از تاریخی که در نامه ذکر شده زنده ماندم بدان که حق با من نیست، اما اگر مُردم به وجدان خود مراجعه کن. عبدالرحمان نیز تاریخ آن روز را نوشت و از یکدیگر جدا شدند. محمّد بن احمد صفوانی گوید: قاسم بن علا درست هفت روز بعد از رسیدن نامه بیمار شد، و از آن روزی که عبدالرحمان را دید بیماری اش شدیدتر شد، سی و سه روز بعد از رسیدن نامه به دیدن او رفتم، او در بستر افتاده و به دیوار تکیه داده بود. فرزندش حسن که دائم الخمر بود و دامادش ابوجعفر بن حمدون همدانی گوشه ای نشسته و ردایش را بر سر کشیده بود. ابو حامد، عمران بن مفلس هم در گوشه ای دیگر و ابو علی بن جحدون و من و گروهی از مردم شهر نیز می‌گریستیم. ناگاه دیدیم که قاسم به دستهای خود، به طرف پشت تکیه کرده و می‌گوید: ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: داستانهایی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف - برگرفته از کتاب بحار الانوار/ گردآورنده و مترجم حسن ارشاد؛ تحقیق تصحیح ویرایش واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران - ص ۱۰۵ و ۱۰۶. 📚[۱]: سوره لقمان: آیه ۳۴. 📚[۲]: سوره الجن: آیه ۲۷. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌿(داستان 541) قسمت 6 🌺 *آیا دینم به سلامت خواهد بود؟!*🌺 🌾 ... ناگاه دیدیم که قاسم به دستهای خود، به طرف پشت تکیه کرده و می‌گوید: «یا محمّد! یا علی! یا حسن! یا حسین! یا موالی! کونوا شفعائی إلی اللّه عزّوجلّ. یا محمّد! یا علی! یا حسن! یا حسین! ای سروران من! مرا در نزد خداوند شفاعت کنید». آنگاه دوباره این عبارات را تکرار کرد، در مرتبه سوّم ائمه دیگر را نیز به شفاعت طلبید، وقتی به نام مبارک امام علی بن موسی الرضا علیه السلام رسید پلکهای چشمانش لرزید چنان که اطفال گلبرگهای گلهای لاله را می‌لرزانند! حدقه چشمانش باد کرد. آنها را با سر آستین خویش مالش داد. چیزی شبیه آب گوشت از آنها خارج شد. سپس به طرف فرزندش نگاه کرد و گفت: حسن! بیا نزد من. آنگاه ابو حامد و ابو علی را صدا زد و همه گرد او جمع شدیم در حالی که او به ما با چشمان سالم نگاه می‌کرد. ابو حامد گفت: مرا می‌بینی؟ قاسم دستش را بر روی یک یک ما نهاد و همه دانستند که او بینا شده است. این خبر بین عموم مردم شایع شد و همه برای مشاهده و زیارت او آمدند. وقتی خبر به بغداد و به قاضی القضاة بغداد - یعنی ابو سائب عتبه بن عبیداللّه مسعودی - رسید، به سرعت خود را به شهر ما رساند و به نزد قاسم رفت. چون قاسم را ملاقات کرد انگشتری که نگین فیروزه داشت که بر روی آن سه سطر نگاشته شده بود به او نشان داد و گفت: این چیست؟ قاسم آن را دید و گرفت، ولی نتوانست خطوط روی آن را بخواند. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: داستانهایی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف - برگرفته از کتاب بحار الانوار/ گردآورنده و مترجم حسن ارشاد؛ تحقیق تصحیح ویرایش واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران - ص ۱۰۶ و ۱۰۷. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌿(داستان 541) قسمت 7 🌺 *آیا دینم به سلامت خواهد بود؟!*🌺 🌾 ... قاسم آن را دید و گرفت، ولی نتوانست خطوط روی آن را بخواند. مردم تعجّب کردند. عدّه ای به خاطر این که قاسم توانسته بود انگشتر قاضی را ببیند و تشخیص دهد و عدّه ای هم به خاطر این که نتوانسته بود خطوط روی آن را بخواند! در این باره باهم گفت و گو می‌کردند. قاسم رو به فرزندش حسن کرده و گفت: خداوند به تو منزلت و مرتبتی داده است [۱] آن را قبول کن و خداوند را سپاسگزار باش. حسن گفت: قبول کردم. قاسم گفت: چگونه؟ حسن گفت: هر طور که شما بفرمائید پدر جان! قاسم گفت: باید از خوردن شراب دست کشیده و توبه کنی. حسن گفت: قسم به حقّ کسی که تو او را یاد می‌کنی از خوردن شراب و اعمالی که تو از آنها بی خبری دست برداشتم! آنگاه قاسم دست به دعا برداشته و گفت: خداوندا! طاعت خویش را به حسن الهام کن، و او را از معصیت خویش دور نما! و این جمله را سه بار تکرار کرد، آنگاه کاغذی خواست و وصیت خود را به دست خود تنظیم کرد، ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: داستانهایی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف - برگرفته از کتاب بحار الانوار/ گردآورنده و مترجم حسن ارشاد؛ تحقیق تصحیح ویرایش واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران - ص ۱۰۷ و ۱۰۸. 📚[۱]: اشاره دارد به دعای امام علیه السلام در حقّ حسن در دوران طفولیت. رجوع کنید به داستان ۴۶ همین مجموعه. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌿(داستان 541) قسمت 8 🌺 *آیا دینم به سلامت خواهد بود؟!*🌺 🌾 ... و این جمله را سه بار تکرار کرد، آنگاه کاغذی خواست و وصیت خود را به دست خود تنظیم کرد، و از جمله، زمین‌هایی را که داشت وقف امام زمان علیه السلام نمود و خطاب به فرزندش نوشت: اگر شایستگی وکالت امام علیه السلام را یافتی نصف درآمد زمینهای «فرجیده» از آن توست، و مابقی متعلّق به مولایم امام زمان علیه السلام است، و اگر این شایستگی را نیافتی، خیر خود را از راهی که مورد رضای خداست جستجو کن. » حسن نیز وصیت پدر را پذیرفت. درست روز چهلم، هنگام دمیدن فجر قاسم وفات یافت، رحمت خدا بر او باد. عبدالرحمان خود را به خانه قاسم رساند در حالی که با سرو پای برهنه و اندوهی فراوان در کوی و بازار فریاد می‌زد: ای وای آقایم! وقتی مردم او را در این حال دیدند فهمیدند که او نسبت به قاسم احترام بسیاری قائل بوده است. از او پرسیدند: چه شده که چنین می‌کنی؟ عبدالرحمان گفت: ساکت باشید. آنچه که من از او دیده‌ام شما ندیده اید. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: داستانهایی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف - برگرفته از کتاب بحار الانوار/ گردآورنده و مترجم حسن ارشاد؛ تحقیق تصحیح ویرایش واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران - ص ۱۰۸ و ۱۰۹. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor