eitaa logo
داستانهای مهدوی
161 دنبال‌کننده
735 عکس
35 ویدیو
6 فایل
داستانها، ملاقات و معجزات حضرت مهدی (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) ارتباط با ادمین @sh_gerami گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 کانال «بوی ظهور رسانه ظهور» @booye_zohoor_resane_zohoor
مشاهده در ایتا
دانلود
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌾(داستان 624) قسمت 1 💐 *مشکل علمی خود را از قائم ما بپرس!*💐 ☘️ سید امیر علّام می‌گوید: شبی برای زیارت حرم مطهّر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مشرف شده بودم، آخر شب بود در حال گردش در حرم بودم ناگاه متوجه شخصی شدم که به طرف ضریح امام علیه السلام می‌رود. وقتی نزدیک تر شدم، او را شناختم. او استاد دانشمند و فاضل متقی، مولا احمد اردبیلی بود. من در گوشه ای خود را پنهان نمودم و مراقب او شدم. [که او در این ساعت از شب و در تاریکی و خلوت به دنبال چیست؟] او به طرف در ضریح که طبق معمول بسته بود رفت، وقتی نزدیک در رسید، دَرِ ضریح به روی او گشوده شد! داخل شد. کمی که دقّت کردم، متوجّه شدم که گویا آهسته با کسی نجوا می‌کند. وقتی بیرون آمد، در بسته شد، و به سوی مسجد کوفه به راه افتاد. من نیز در پی او به راه افتادم. مقابل مسجد کوفه رسیدیم، او وارد شد و در محرابی که امیرالمؤمنین علیه السلام در همان جا به شهادت رسیده بود، ایستاد. پس از مدت زیادی بازگشت و از مسجد خارج شد و به طرف نجف به راه افتاد. من همچنان در تعقیب او بودم تا این که به مسجد حنّانه رسیدیم. ناگهان سرفه‌ام گرفت. و نتوانستم خود را کنترل کنم، او متوجّه شد. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: داستانهایی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف - برگرفته از کتاب بحار الانوار/ گردآورنده و مترجم حسن ارشاد؛ تحقیق تصحیح ویرایش واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران - ص ۲۹۹. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌾(داستان 624) قسمت 2 💐 *مشکل علمی خود را از قائم ما بپرس!*💐 ☘️ ... من همچنان در تعقیب او بودم تا این که به مسجد حنّانه رسیدیم. ناگهان سرفه‌ام گرفت. و نتوانستم خود را کنترل کنم، او متوجّه شد. برگشت و مرا شناخت. گفت: تو میر علاّم هستی؟ گفتم: آری. گفت: این جا چه می‌کنی؟ گفتم: از زمانی که شما وارد حرم امیرالمؤمنین علیه السلام شدید، همراه شما بودم. شما را به صاحب آن قبر قسم می‌دهم جریان امشب را از ابتدا تا انتها برای من تعریف کنید؟ گفت: به شرطی می‌گویم که تا من زنده ام، آن را برای کسی تعریف نکنی. وقتی به او کاملاً اطمینان دادم، گفت: مسایل مشکلی برایم مطرح شده بود که پاسخ آن‌ها را نمی دانستم. به دلم افتاد که آن‌ها را از حضرت علی علیه السلام بپرسم. همان طور که دیدی وقتی مقابل در ضریح رسیدم، بدون استفاده از کلید، دَرِ ضریح به رویم گشوده شد. داخل ضریح مقدّس شدم و در آنجا به درگاه خداوند تضرّع نمودم. تا این که صدایی از قبر به گوشم رسید که به مسجد کوفه برو و آن را از قائم ما علیه السلام که امام زمان تو است بپرس! و همان طور که دیدی، در محراب مسجد کوفه پاسخ آن‌ها را از ایشان دریافت کرده، بازگشتم.[۱] 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: داستانهایی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف - برگرفته از کتاب بحار الانوار/ گردآورنده و مترجم حسن ارشاد؛ تحقیق تصحیح ویرایش واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران - ص ۲۹۹ و ۳۰۰. 📚[۱]: بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۷۴ و ۱۷۵. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌠(داستان 625) قسمت 1 🌸 *ابا صالح! بیا درمانده‌ام من!*🌸 🍀 علّامه مجلسی رحمه الله می‌فرماید: مرد شریف و صالحی را می‌شناسم به نام امیر اسحاق استرآبادی او چهل بار با پای پیاده به حجّ مشرّف شده است، و در میان مردم مشهور است که طی الارض دارد. او یک سال به اصفهان آمد، من حضوراً با او ملاقات کردم تا حقیقت موضوع را از او جویا شوم. او گفت: یک سال با کاروانی به طرف مکّه به راه افتادم. حدود هفت یا نُه منزل بیش تر به مکه نمانده بود که برای انجام کاری تعلّل کرده از قافله عقب افتادم. وقتی به خود آمدم، دیدم کاروان حرکت کرده و هیچ اثری از آن دیده نمی شد. راه را گم کردم، حیران و سرگردان وامانده بودم، از طرفی تشنگی آن چنان بر من غالب شد که از زندگی ناامید شده آماده مرگ بودم. ناگهان به یاد منجی بشریت امام زمان علیه السلام افتادم و فریاد زدم: یا صالح! یا ابا صالح! راه را به من نشان بده! خدا تو را رحمت کند! در همین حال، از دور شبحی به نظرم رسید، به او خیره شدم و با کمال ناباوری دیدم که آن مسیر طولانی را در یک چشم به هم زدن پیمود و در کنارم ایستاد، جوانی بود گندم گون و زیبا با لباسی پاکیزه که به نظر می‌آمد از اشراف باشد.... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: داستانهایی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف - برگرفته از کتاب بحار الانوار/ گردآورنده و مترجم حسن ارشاد؛ تحقیق تصحیح ویرایش واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران - ص ۳۰۱. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌠(داستان 625) قسمت 2 🌸 *ابا صالح! بیا درمانده‌ام من!*🌸 🍀 ... در همین حال، از دور شبحی به نظرم رسید، به او خیره شدم و با کمال ناباوری دیدم که آن مسیر طولانی را در یک چشم به هم زدن پیمود و در کنارم ایستاد، جوانی بود گندم گون و زیبا با لباسی پاکیزه که به نظر می‌آمد از اشراف باشد. بر شتری سوار بود و مشک آبی با خود داشت. سلام کردم. او نیز پاسخ مرا به نیکی ادا نمود. فرمود: تشنه ای؟ گفتم: آری. اگر امکان دارد، کمی آب از آن مشک مرحمت بفرمایید! او مشک آب را به من داد و من آب نوشیدم. آنگاه فرمود: می‌خواهی به قافله برسی؟ گفتم: آری. او نیز مرا بر ترک شتر خویش سوار نمود و به طرف مکّه به راه افتاد. من عادت داشتم که هر روز دعای «حرز یمانی» را قرائت کنم. مشغول قرائت دعا شدم. در حین دعا گاهی به طرف من برمی گشت و می‌فرمود: این طور بخوان! چیزی نگذشت که به من فرمود: این جا را می‌شناسی؟ نگاه کردم، دیدم در حومه شهر مکّه هستم، گفتم: آری می‌شناسم. فرمود: پس پیاده شو! من پیاده شدم برگشتم او را ببینم ناگاه از نظرم ناپدید شد، متوجّه شدم که او قائم آل محمّد صلی الله علیه وآله وسلم است. از گذشته خود پشیمان شدم، و از این که او را نشناختم و از او جدا شده بودم، بسیار متأسف و ناراحت بودم. پس از هفت روز، کاروان ما به مکّه رسید، وقتی مرا دیدند، تعجب نمودند. زیرا یقین کرده بودند که من جان سالم به در نخواهم برد. به همین خاطر بین مردم مشهور شد که من طی الارض دارم. [۱] 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: داستانهایی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف - برگرفته از کتاب بحار الانوار/ گردآورنده و مترجم حسن ارشاد؛ تحقیق تصحیح ویرایش واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران - ص ۳۰۱ و ۳۰۲. 📚[۱]: بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۷۵ و ۱۷۶. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 626) 🌺 *گـل سـرخ* 🌺 🍃 میرزا محمّد استرآبادی می‌گوید: من در حرم الهی یعنی مکه مکرّمه زندگی می‌کنم، شبی در مسجد الحرام مشغول طواف خانه خدا بودم. ناگاه جوانی را دیدم که وارد مسجد الحرام شد، او که سیمای زیبایی داشت به طرف کعبه آمد و همراه من مشغول طواف شد. در اثنای طواف وقتی به من نزدیک شد، یک دسته گل سرخ به من عنایت فرمود. البته آن روزها فصل شکفتن گل نبود، من دسته گل را گرفته و بوییدم. گفتم: آقا جان! این‌ها را از کجا آورده ای؟ فرمود: از خرابات! این بفرمود و از نظر ناپدید شد، که دیگر او را ندیدم. [۱] 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: داستانهایی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف - برگرفته از کتاب بحار الانوار/ گردآورنده و مترجم حسن ارشاد؛ تحقیق تصحیح ویرایش واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران - ص ۳۰۳. 📚[۱]: بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۷۶. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا