eitaa logo
داستانهای مهدوی
161 دنبال‌کننده
735 عکس
35 ویدیو
6 فایل
داستانها، ملاقات و معجزات حضرت مهدی (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) ارتباط با ادمین @sh_gerami گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 کانال «بوی ظهور رسانه ظهور» @booye_zohoor_resane_zohoor
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘☘☘ ☘☘ ☘ 📕 🔰 موضوع : مهدویت - انتظار کرامات و معجزات حضرت مهدی🌹 (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) 📚 واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران                 ─┅─═इई•°¤°•ईइ═─┅─ عنوان: کرامات مسجد مقدس جمکران کراماتی از امام زمان عجِّل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران         ─┅─═इई•°¤°•ईइ═─┅─ التماس دعا 🌱 https://t.me/+qRAtsegCh0JjMmVk https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🔮(داستان 666) قسمت ۱ 🌸  کرامت اول  🌸 🌟بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم🌟 🌱 نام بيمار: خانم نرگس، ف؛ نوع بيماري: اعصاب و روان؛ بيان حكايت از زبان خانم ن - ف: متولد ملارد كرج هستم و بعد از ازدواج در سن ۱۸ سالگي به رفسنجان رفتم، الان شش سال است، كه ساكن رفسنجان مي‌باشم داراي ۲ فرزند به نامهاي محمد و مريم هستم. شروع ناراحتي و بيماري: يك ماه قبل از ماه رمضان ۱۴۱۹ از ناحيه گردن دچار درد شديدي شدم به دكتر مراجعه نمودم، تشخيص دكتر سينوزيت بود، دارو داد و دردم آرام تر شد، از نوزدهم ماه رمضان احساس كردم چشم من كوچك تر مي‌شود و هنگام صحبت صورت و لبم كج مي‌شد و بيماري من از اينجا شروع شد، سپس حالت تشنج و از سرانگشتان پا شروع مي‌شد و از خود بي خود مي‌شدم، ديگران بهتر مي‌دانند كه چه حالي داشتم. بعد از مراجعه به دكترهاي متخصص در تهران و رفسنجان و انجام آزمايشات و عكسبرداري‌هاي متفاوت سي تي اسكن SCAN CT و ام، ار، آي I R. M. عده اي از پزشكان معتقد بودند شايد بيماري من با دارو و قرص بدون جراحي مداوا شود و بعضي نظر دادند كه بعلت بزرگ شدن غده لنفاوي و نزديك شدن دو عصب چنين حالتي در من بروز مي‌كند و عده اي منشاء بيماري مرا ناشي از فشار شديد عصبي دانسته و ضرورت شوك بر روي من را تشخيص دادند. مرا به آسايشگاه بيماران روحي و رواني بردند، بودن آنجا همراه مريضهاي رواني با حالتهاي خاص برايم سخت بود. در حين مداوا، توسلات خودم را به ائمه اطهار (علیهم‌السلام) داشتم و از آنجا كه خواهر شهيد هستم مورد عنايت قرار گرفتم علاوه بر اين كه به خودم مي‌گفتم در پيش خدا دارم امتحان مي‌شوم. البته اين حالت تشنج وسيله اي شد كه به خدا نزديك تر شوم و لياقت اين را هم پيدا كنم كه مورد عنايت حضرت مهدي (عج) قرار بگيرم. بعد از آن كه از آسايشگاه بيماران روحي و رواني برگشتم، خيلي ناراحت بودم، همان شب خواب ديدم كه آقائي قد بلند با چهره نقاب دار و نوري به رنگ سبز، كاسه اي طلائي رنگ آوردند و فرمودن: از اين آب بخور. گفتم: احتياج به آب ندارم. فرمودند: بخور. حدود ساعت يك شب بود، بعد آقا از آن آب به صورت من پاشيد و من از خواب پريدم و فرياد زدم من شفا گرفتم من شفا گرفتم؛ ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🔮(داستان 666) قسمت ۲ 🌸  کرامت اول  🌸 🌱 ... فرمودن: از اين آب بخور. گفتم: احتياج به آب ندارم. فرمودند: بخور. حدود ساعت يك شب بود، بعد آقا از آن آب به صورت من پاشيد و من از خواب پريدم و فرياد زدم من شفا گرفتم من شفا گرفتم؛ مادرم را صدا زدم، همه بيدار شدند، گفتم: آقا به من قول داده كه ۱۰ روز ديگر تو را ملاقات مي‌كنم. بعد از آن دوباره حالم بد شد، به طوري كه امكان مسافرت با ماشين برايم نبود، مرا با هواپيما به تهران آوردند، داخل هواپيما سه دفعه حالت تشنج مرا گرفت، حالم بدتر مي‌شد، ولي به وعده روز دهم فكر مي‌كردم كه آقا حتماً مرا شفا مي‌دهند - از تهران به كرج و از آنجا به ملارد آمدم و تشنجات در آنجا نيز شروع شد بعد از دو سه روز كه در بستر بودم يكي از شاگردهاي خانم برادرم كه سخنران جلسات مذهبي و مدير مدرسه دخترانه است، برايم خوابي ديد كه به جمكران بيايم و دقيقاً شب جمعه بيستم اسفند پايان روز دهم و وعده ملاقات مي‌شد و خواب آن بنده خدا را رؤيائي صادقه مي‌دانستم. بيان حكايت از خانم ف، شين (خانم برادر شفاگرفته ساكن ملارد كرج): بعد از اين كه از رفسنجان به ملارد آمدند به پزشكان متخصص مراجعه كرديم بعد از معاينه گفتند: سمت چپ صورتشان حالت فلج دارد و مدت درمانش حداقل شش ماه زمان مي‌برد - ايشان هنگام تشنج دست و پاهايش را به اين طرف و آن طرف مي‌زد و هميشه پنج شش نفر همراهش بوديم. خودش را به شدت به زمين مي‌زد كمرش را بالا و پائين مي‌آورد و هر كسي يك عضو بدنش را محافظت مي‌كرد، خودش را جمع مي‌كرد بعد از اين حالت شروع بخنده مي‌كرد سپس گريه مي‌كرد و بعد از چند دقيقه آرام مي‌شد و بهوش مي‌آمد - جالب اين كه بمحض آرام شدن بفكر حجابش بود و سؤال مي‌كرد آيا مرد نامحرمي در كنارم بوده يا نه؟ آيا روسري من كنار رفته بود يا نه؟ - آيا نمازم را خوانده‌ام يا نه؟ بعد از يك ربع كه حالش بهتر مي‌شد با حالت خميده يا چهار دست و پا به آشپز خانه مي‌رفت كمكش مي‌كرديم وضوء مي‌گرفت و نمازش را مي‌خواند - اخيراً از ناحيه دست قدرت خيلي زيادي پيدا كرده بود و اگر مشت مي‌كرد و مي‌كوبيد مجروح مي‌كرد - اين چند روز اخير مي‌گفت: بگذاريد روز موعود برسد آقا مرا شفا مي‌دهد - ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🔮(داستان 666) قسمت ۳ 🌸  کرامت اول  🌸 🌱 ... - اين چند روز اخير مي‌گفت: بگذاريد روز موعود برسد آقا مرا شفا مي‌دهد - اين حالت تشنج متعدد بود؛ ابتداء روزي پنج الي شش مرتبه و اخيراً هر نيم ساعت تكرار مي‌شد و زبانش بسته مي‌شد و حرف نمي زد و اخيراً به سختي حرف مي‌زد و لال بود - در يكي از شبها مي‌خواست حرف بزند نمي توانست كاغذ و قلم آورديم از ما درخواست كرد نام پنج تن ائمه اطهار (علیهم‌السلام) را ببريم تا او تكرار كند و سپس با نام امام زمان (عج) فرياد زد و شروع به گريه كرد... دستور حركت به جمكران: من يكي از شاگردان خانم ف شين هستم؛ چند روز قبل كه ايشان را مضطرب و ناراحت ديديم، سؤال كردم چه مشكلي پيش آمده است؟ ايشان جريان بيماري خواهر همسرشان را بيان كردند - دو هفته قبل من و عده اي توفيق سفر به قم و جمكران را پيدا نموديم، در مسجد مقدّس جمكران به جهت شفاي اين خانم برايش دعا كرديم و در مراجعت از جمكران به عيادت بيمار رفتيم، آن شب بسيار ناراحت شدم، تصميم گرفتم مناجات كنم و شفايش را از خدا بخواهم و تا صبح متوسل بودم و تا حدود ساعت ۵ صبح نشستم و دعاي أمن يجيب را خواندم و امام زمان (عج) را صدا زدم و بعد از نماز صبح خوابيدم كه در خواب ديدم كه خانمي آمدند و كنار من نشستند بعد به من پيغام دادند كه پيش خانم معلممان بروم و از ايشان بخواهم كه مريضشان را براي شب جمعه حتماً به جمكران بياورند، دوبار تكرار كردند و سپس از او سؤال كردم ببخشيد شما حضرت زهراء (سلام‌الله‌علیها) هستيد؟ فرمودند: خير من از طرف پدرشان رسول اكرم هستم كه پيامها را به امتشان مي‌رسانم. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🔮(داستان 666) قسمت ۴ 🌸  کرامت اول  🌸 🌱 ... از او سؤال كردم ببخشيد شما حضرت زهراء (سلام‌الله‌علیها) هستيد؟ فرمودند: خير من از طرف پدرشان رسول اكرم هستم كه پيامها را به امتشان مي‌رسانم. والدين خانم ن - ف: دختر كوچك ماست با كار و تلاش و گله داري بدنبال يك لقمه نان حلال بوديم و از خداوند ايمان و آخرت و موفقيت در انجام وظائف ديني، نماز و روزه را داريم، فرزند شهيدمان را در راه خدا تقديم كرديم ما هيئت داريم و در راه امام حسين (علیه‌السلام) جان و مالمان را فدا مي‌كنيم ما هر چه مشكلات داشتيم با توسل به خاندان اهلبيت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) بر طرف شده است. ادامه ماجرا از زبان شفا گرفته: روز پنج شنبه بيستم اسفند ماه سال گذشته يك دستگاه ميني بوس دربستي كرايه كردند و بطرف قم راه افتاديم. يك حالت خاصي، توأم با اضطراب و اميد داشتم، چند بار داخل ماشين حالت تشنج گرفتم، وارد حرم مطهر حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) شديم با توجه به اين كه اصلاً نمي توانستم راه بروم براي رفت و آمد زائرين مشكل درست مي‌شد، با كمك ديگران در كنار ضريح مطهر زيارتنامه را مي‌خواندم و با دل شكسته زمزمه مي‌كردم و بعد از توسل به حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) عازم مسجد مقدّس جمكران شديم، بين راه ماشين خراب شد و رفتن ما به تأخير افتاد و دو مرتبه داخل ماشين حالت تشنج گرفتم، حدود ساعت ده و نيم شب جمعه بيستم اسفند (شب جمعه موعود) به جمكران رسيديم؛ خيلي به خودم فشار آوردم و با خود مي‌گفتم با وضعيتي كه دارم خجالت مي‌كشيدم. از زماني كه از ماشين پياده شدم تا موقعي كه داخل مسجد رسيدم با توجه به اينكه مسير كوتاه بود اما به لحاظ خشك بودن دست و پا و عدم تحرك حتي كشفهايم را به سختي پوشيدم يك طرف بدنم را برادرم و يك طرف ديگر را زن برادرم گرفته بودند و مرا دنبال خود مي‌كشيدند - ۷ سال بود كه جمكران نيامده بودم، گفتم جمكران چقدر تغيير كرده، جلوي مسجد آمديم وقتي خواستيم وارد شويم زن برادرم گفت سلام بده، همين كه دست روي سينه گذاشتم و گفتم السلام عليك يا صاحب الزمان ديگر هيچ احساسي از اين دنيا نكردم. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🔮(داستان 666) قسمت ۵ 🌸  کرامت اول  🌸 🌱 ... جلوي مسجد آمديم وقتي خواستيم وارد شويم زن برادرم گفت سلام بده، همين كه دست روي سينه گذاشتم و گفتم السلام عليك يا صاحب الزمان ديگر هيچ احساسي از اين دنيا نكردم. (لازم به ذكر است برادران واحد سمعي بصري امور فرهنگي مسجد مقدّس جمكران همزمان مشغول فيلمبرداري از سطح مسجد بوده اند و اين صحنه بطور طبيعي ضبط شده است. ) بعد از اين كه سلام دادم طولي نكشيد كه ديدم همان آقائي كه ۱۰ روز قبل بخوابم آمده بود، قد بلند با نقاب سبز پا به پايم گذاشت و فرمودند خوش آمدي - راه برو، گفتم آقا به خدا پاهايم خشك شده است نمي توانم راه بروم. دوباره فرمودند: برو، گفتم: آقا من نمي توانم بروم، فرمود: بدو - همين كه گفت بدو يك دفعه به خودم آمدم ديدم توان ديگري دارم و پاهايم صاف شده است. گفتم زن داداش نگاه كن آقا به من فرمود خوش آمدي - آقا به من فرمود خوش آمدي - وقتي فرمودند بدو، رو به مسجد جمكران را بمن نشان داد حركت كردم و داخل مسجد شدم كه خدّام مرا گرفتند و به اطاق مخصوص بردند گفتم ببينيد بعد از دو يا سه ماه گرفتاري و سختي من مي‌توانم راه بروم و حرف بزنم، بچه هايم آرزو داشتند آنها را بغل كنم بغلشان كردم تمام اين مدت داخل رختخواب بودم. من فكر نمي كردم روزي خوب بشوم، مرا فردي رواني و مجنون مي‌دانستند، من لياقت نداشتم. ولي آقا عنايت فرمودند و مرا شفا دادند، فقط به خدا، ائمه اطهار (علیهم‌السلام) و حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) متوسل شدم الحمدللَّه آقا در همان لحظه ورود ما به مسجد مقدّس جمكران توجه كردند و هنوز چند دقيقه اي نگذشته بود، كه شفا گرفتم. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: کراماتی از مسجد مقدس جمکران داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ناشر: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖