🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🍀(داستان 589) قسمت 1
🌸 *وضع زندگی ات چه طور است؟*🌸
🌾 ابوذر، احمد بن محمّد - که زیدی مذهب بود - میگوید: پدرم، ابو سوره، محمّد بن حسن بن عبداللَّه تمیمی میگفت:
روزی در قصر متوکّل عبّاسی که از آثار باستانی بوده و در سامراء قرار داشت و معروف به «حیر» بود، جوان زیبایی را دیدم که مشغول نماز است. منتظر ماندم تا نمازش به پایان برسد. وقتی نمازش را تمام کرد، برخاست و خارج شد. من هم به دنبال او خارج شدم. همچنان در پی او رفتم که به منبع آب شهر رسیدیم.
آنگاه رو به من کرد و گفت: ای ابا سوره! کجا میروی؟
- به کوفه.
- با چه کسی؟
- با مردم.
- نمی خواهی دسته جمعی برویم؟
- [غیر از ما دو نفر] دیگر چه کسی همراه ما خواهد بود؟
- نمی خواهیم کسی دیگر با ما باشد. راستی وضع زندگی ات چه طور است؟
- تنگدستم و عیالوار.
- وقتی به کوفه رسیدی، برو به نزد شخصی به نام «علی بن یحیی زراری» و به او بگو: آن مرد به تو میگوید: صد دینار از هفتصد دیناری که فلان جا دفن کرده ای به ابو سوره بده!
- اگر پرسید آن مرد کیست؟ چه بگویم؟
- بگو (م ح م د) بن حسن. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: داستانهایی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف - برگرفته از کتاب بحار الانوار/
گردآورنده و مترجم حسن ارشاد؛ تحقیق تصحیح ویرایش واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران - ص ۱۹۰ و ۱۹۱.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🍀(داستان 589) قسمت 2
🌸 *وضع زندگی ات چه طور است؟*🌸
🌾 ... - اگر پرسید آن مرد کیست؟ چه بگویم؟
- بگو (م ح م د) بن حسن.
- اگر قبول نکرد و نشانی خواست چه بگویم؟
- من به دنبالت میآیم.
همان شب با هم به طرف کوفه به راه افتادیم. همین طور با هم رفتیم تا هنگام سحر به «نواویس» - که نزدیک کربلا بود - رسیدیم و برای استراحت و نماز نشستیم. او حفره ای در زمین با دست کند. ناگاه آب از آن جوشید. وضو ساخت و سیزده رکعت نماز خواند.
پس از نماز به راه افتادیم و به «قبور سهله» رسیدیم. آن گاه او گفت: نگاه کن! آن جا منزل تو است، اگر میخواهی، برو!
و با دست منزل مرا در کوفه نشان داد، با او خداحافظی نموده و به منزل علی بن یحیی رفتم. وقتی در زدم، کنیزی گفت: کیست؟
گفتم: به ابو الحسن علی بن یحیی بگو که ابو سوره آمده است!
از داخل خانه شنیدم که علی بن یحیی میگوید: ابو سوره کیست؟ و با من چه کار دارد؟
وقتی خارج شد، سلام کردم. و موضوع را به اطلاعش رساندم. او فوراً به خانه برگشت و آن صد دینار را برایم آورد و گفت: با او دست هم دادی؟
گفتم: آری!
او دست مرا گرفت و روی چشمش نهاد و به صورتش کشید! [۱]
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: داستانهایی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف - برگرفته از کتاب بحار الانوار/
گردآورنده و مترجم حسن ارشاد؛ تحقیق تصحیح ویرایش واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران - ص ۱۹۱.
📚[۱]: غیبة طوسی، ص ۲۶۹ و ۲۷۰، ذکر من رآهُ علیه السلام؛ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۴ و ۱۵.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌍موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌴(داستان 590) قسمت 1
🌺 *در آرزوی ملاقات!*🌺
☘️ زُهَری میگوید:
سالها آرزوی ملاقات صاحب الامر علیه السلام را داشتم و در این راه زحمت فراوان کشیدم و پول زیادی خرج کردم. امّا موفق نشدم. تا این که به محضر محمّد بن عثمان، نایب دوم امام زمان علیه السلام رفتم و مشغول خدمت شدم.
روزی از ایشان پرسیدم که آیا میتوانم امام علیه السلام را ملاقات کنم؟
او گفت: به این مقصود نخواهی رسید.
من از فرط نا امیدی و اندوه به پای ایشان افتادم. وقتی حال مرا دید، گفت: صبح اوّل وقت بیا!
فردا صبح اوّل وقت، به خدمت ایشان مشرّف شدم. او به استقبال من آمد. در همان حال جوانی را دیدم که چهره ای به زیبایی او ندیده و عطری خوشبوتر از رایحه وجودش به مشامم نرسیده بود. لباسی مانند تُجّار به تن کرده و چیزی در آستین نهاده بود. چنان که تجّار معمولاً اشیاء گران بهای خود را در آستین مینهند.
وقتی نظرم به او افتاد، به طرف محمّد بن عثمان برگشتم. او با یک اشاره تمام وجود مرا به آتش کشید.
و به من فهماند که آن که را میجستی اکنون در مقابلت نشسته است.
از امام علیه السلام سؤالاتی نمودم و ایشان پاسخ فرمود، و بسیاری از آنچه را که میخواستم بپرسم، نپرسیده جواب فرمود. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: داستانهایی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف - برگرفته از کتاب بحار الانوار/
گردآورنده و مترجم حسن ارشاد؛ تحقیق تصحیح ویرایش واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران - ص ۱۹۲ و ۱۹۳.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌍موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌴(داستان 590) قسمت 2
🌺 *در آرزوی ملاقات!*🌺
☘️ ... از امام علیه السلام سؤالاتی نمودم و ایشان پاسخ فرمود، و بسیاری از آنچه را که میخواستم بپرسم، نپرسیده جواب فرمود.
آن گاه برخاستند و خواستند که وارد اتاقی دیگر شوند که در این مدّتی که در نزد محمّد بن عثمان بودم، اصلاً متوجّه آن اتاق نشده بودم.
در این حال، محمّد بن عثمان گفت: اگر میخواهی چیز دیگری بپرسی، بپرس که بعد از این دیگر امام علیه السلام را مشاهده نخواهی کرد.
به طرف حضرت علیه السلام شتافتم تا سؤالاتی دیگر کنم، امّا امام علیه السلام توجّه نکرد و داخل اتاق شد و آخرین جمله ای که فرمود این بود:
ملعون است، ملعون است کسی که نماز مغرب را آن قدر به تأخیر اندازد که ستارگان در آسمان آشکار شوند، و ملعون است، ملعون است کسی که نماز صبح را آن قدر به تأخیر اندازد که ستارگان در آسمان ناپدید شوند. [۱]
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: داستانهایی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف - برگرفته از کتاب بحار الانوار/
گردآورنده و مترجم حسن ارشاد؛ تحقیق تصحیح ویرایش واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران - ص ۱۹۳.
📚[۱]: غیبة طوسی، ص ۲۷۱، ذکر من رآه علیه السلام؛ بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۵ و ۱۶.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌳(داستان 591) قسمت 1
🌼 *ای آقای اهل بیت!*🌼
🌾 اسماعیل بن علی میگوید:
هنگامی که امام حسن عسکری علیه السلام در بستر شهادت بود، به عیادت آن بزرگوار مشرّف شدم. در محضر آن حضرت بودم که به خادم خود «عقید» [۱] فرمود: ای عقید! کمی برایم جوشانده مصطکی تهیه کن!
او نیز مشغول تهیه جوشانده شد. در این حال، نرجس خاتون - همسر امام حسن عسکری علیه السلام و مادر امام زمان علیه السلام - نیز تشریف آورد.
وقتی عقید ظرف جوشانده را به حضرت علیه السلام تقدیم کرد، ایشان سعی کرد که آن را بنوشد ولی دستان مبارکش چنان میلرزید که ظرف به دندانهای نازنینش میخورد، امام علیه السلام ناچار ظرف را کنار نهاده، به عقید فرمود: وارد آن اتاق شو! طفلی را میبینی که در سجده است، او را به نزد من بیاور.
عقید میگوید: وقتی وارد آن اتاق شدم، طفلی را دیدم که در سجده است و انگشت اشاره خود را به سوی آسمان گرفته است.
من سلام کردم و او نماز خود را کوتاه نمود.
عرض کردم: مولایم، شما را میطلبد. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: داستانهایی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف - برگرفته از کتاب بحار الانوار/
گردآورنده و مترجم حسن ارشاد؛ تحقیق تصحیح ویرایش واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران - ص ۱۹۴.
📚[۱]: عقید، غلامی سیاه از سرزمین نوبه بود که در خدمت امام هادی علیه السلام بود، وی پرستاری امام حسن عسکری علیه السلام را نیز به عهده داشت.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor