🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌴(داستان 645) قسمت ۷
🌼 سعید چندانی 🌼
🌿 ... آن خانم با آرامش خاصی گفت: «اصلاً نگران نباشید، صاحب جمکران خیلی مهربان است، حتی در کتابی خواندم که فردی یهودی، شفای بچه اش را از مسجد جمکران گرفته است. شما که مسلمان هستید مطمئن باشید امام مهدی علیه السلام به شما هم عنایت میکند. »
مادر سعید نفس راحتی کشید و گفت: «خیالم راحت شد امّا من نماز مسجد جمکران را بلد نیستم، میشود آن نماز را به من یاد بدهید».
آن خانم گفت: «اسم من فاطمه رضایی است خوشحال میشوم مرا رضایی صدا کنید. نماز امام زمان علیه السلام این گونه است که نیت میکنی که دو رکعت نماز صاحب الزمان علیه السلام را قربة إلی اللَّه بجا میآورم. بعد سوره حمد را تا آیه إیاک نعبد و ایاک نستعین میخوانید و این آیه را ۱۰۰ بار میگویید بعد از صد بار، ادامه سوره حمد را خوانده و بعد از سوره حمد، سوره توحید را میخوانید و سپس به رکوع میروید و هفت بار ذکر رکوع را گفته و در سجده هم هفت بار ذکر سجده را میگویید.
رکعت دوّم را هم، همین طور میخوانید، و وقتی سلام نماز را دادید یک بار لا إله إلّا اللَّه میگویید و بعد تسبیحات حضرت زهرا علیها السلام (۳۴ بار اللَّه اکبر، ۳۳بار الحمدللَّه و ۳۳بار سبحان اللَّه) در آخر هم، سجده میروید و صدبار اللّهمّ صلی علی محمّد و آل محمّد میگویید.
اتوبوس به اوّل قم رسید و بسیاری از مسافران پیاده شدند. خانم رضایی، سعید و مادرش را برای رفتن به مسجد مقدّس جمکران راهنمایی کرد و آنها با دلی پر از امید عازم مسجد جمکران شدند. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: امید آخر - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: حسن محمودی
ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران
📝 داستان ششم: سعید چندانی - صفحه ۶۸ و ۶۹.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
#امید_آخر
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#حسن_محمودی
#انتشارات_مسجد_مقدس_جمکران
#سعید_چندانی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌴(داستان 645) قسمت ۸
🌼 سعید چندانی 🌼
🌿 ... اتوبوس به اوّل قم رسید و بسیاری از مسافران پیاده شدند. خانم رضایی، سعید و مادرش را برای رفتن به مسجد مقدّس جمکران راهنمایی کرد و آنها با دلی پر از امید عازم مسجد جمکران شدند.
حال سعید اصلاً خوب نبود و با زحمت راه میرفت، وارد حیاط مسجد شدند، اتفاقاً شب چهارشنبه بود و موج زائران و مشتاقان امام زمان علیه السلام طوفانی در دل مادر سعید ایجاد کرده بود.
یکی از خادمان اسکان مسجد که متوجه حال خیلی بد سعید و گریههای مادرش میشود اتاق شماره هشت زائرسرای مسجد را در اختیارشان گذاشته و بعد هم به مادر سعید میگوید: «شما تا حال بچه بهتر میشود در اینجا استراحت کنید و سپس به مسجد بروید و نماز امام زمان علیه السلام را بخوانید و از حضرت بخواهید که واسطه شفای فرزندتان شود تا ان شاء اللَّه شفا بگیرد و اگر هم خواستید خواسته خود را در عریضه ای که برگه هایش آماده شده بنویسید و در داخل چاه عریضه بیندازید. » [۱]
خادم مسجد توضیح میدهد که: «امام زمان علیه السلام از حاجات همه ما با خبر هستند اگر چه شما چیزی ننویسی و از حضرت شفاهاً یا حتی فقط در دل چیزی را بخواهی اگر مصلحت باشد ان شاء اللَّه عنایت میکنند ولی این کار هم یک عرض ارادتی است از طرف ما به امام زمان علیه السلام و تجربه شده است که خیلیها با عریضه نوشتن به حاجات خود رسیده اند.
مادر سعید با چشمی پر از اشک و قلبی سرشار از امید، نامه را مینویسد و از امام زمان علیه السلام شفای سعیدش را طلب میکند. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: امید آخر - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: حسن محمودی
ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران
📝 داستان ششم: سعید چندانی - صفحه ۶۹ و ۷۰.
📚[۱]: عریضه به امام زمان علیه السلام را باید در چاه یا آب روان انداخت و لذا مسؤولان مسجد مقدّس جمکران برای راحتی مردم، چاهی را در حیاط مسجد حفر کرده اند تا مردم عریضه هایشان را در آن بیاندازند و چاهی که در مسجد جمکران است قداست خاصی ندارد چاهی است مثل چاههای دیگر. ...
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
#امید_آخر
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#حسن_محمودی
#انتشارات_مسجد_مقدس_جمکران
#سعید_چندانی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌴(داستان 645) قسمت ۹
🌼 سعید چندانی 🌼
🌿 ... مادر سعید با چشمی پر از اشک و قلبی سرشار از امید، نامه را مینویسد و از امام زمان علیه السلام شفای سعیدش را طلب میکند.
یکی از خادمان که اشکها و بی تابیهای مادر سعید را میبیند و از حال سعید باخبر میشود، سراغ خادم دیگری میرود و از او میخواهد که با همدیگر به اتاق سعید و به نیت شفای او، توسلی کرده و روضه ای بخوانند.
چند نفر دیگر از خادمان هم، با خبر میشوند و محفل روضه ای در اتاق سعید بپا میشود و بعد از روضه، همگی برای شفای سعید دعا میکنند.
شب از نیمه گذشته و مسجد از جمعیت خالی شده بود. سعید با همان دل درد به خواب رفت، مادرش هم که خیلی گریه کرده بود در کنار سعید آرام گرفت.
نزدیکیهای سحر، سعید از خواب پرید و با صدای او مادرش بیدار شد.
سعید رو به مادرش کرده و میگوید:
«مادرجان! دیگر ناراحت نباش صاحب این مسجد مرا شفا داد. »
مادرش که فکر میکرد سعید این حرف را برای دل خوشی او میزند گفت: «امیدوار باش پسرم حتماً شفایت میدهد. »
سعید گفت: «مادرجان! باور کن او مرا شفا داده است. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: امید آخر - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: حسن محمودی
ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران
📝 داستان ششم: سعید چندانی - صفحه ۷۰ و ۷۱.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
#امید_آخر
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#حسن_محمودی
#انتشارات_مسجد_مقدس_جمکران
#سعید_چندانی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌴(داستان 645) قسمت ۱۰
🌼 سعید چندانی 🌼
🌿 ... سعید گفت: «مادرجان! باور کن او مرا شفا داده است. دیشب که خوابیدم دیدم نوری از پشت دیوار بلند شد و به طرفم آمد، آن نور شخصی بود که من فقط نورش را میدیدم، آهسته نزدیک من شد تا اینکه به سینه من خورد و برگشت. باور کن مادر، من شفا گرفتهام و آن نور هم صاحب همین مسجد بوده است».
مادر سعید او را در آغوش گرفت و در حال گریه مدام صلوات میفرستاد، به سعید گفت: «عزیزم پاشو یک کمی راه برو. »
سعید هم سریع بلند شد و خیلی عادی بدون هیچ دردی برای مادرش راه رفت. »
مادر سعید خیلی خوشحال شده بود ولی هنوز یقین نداشت که پسرش کاملاً خوب شده باشد. به خاطر همین با سعید عازم تهران شدند و به بیمارستان الوند رفتند.
آقای دکتر «باهر» که ظاهر سعید را سالم میدید تعجب کرد و او را برای عکسبرداری فرستاد. بعد از دیدن عکس ها، مشاهده کردند که هیچ اثری از غده بدخیم سرطانی وجود ندارد. وقتی مادر سعید جریان را برای آنها تعریف کرد دکترها منقلب شدند و خدا را شکر کردند.
سعید و مادرش بعد از دو هفته که کارهایشان در تهران تمام شد برای عرض تشکر راهی مسجد مقدّس جمکران شدند. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: امید آخر - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: حسن محمودی
ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران
📝 داستان ششم: سعید چندانی - صفحه ۷۱ و ۷۲.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
#امید_آخر
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#حسن_محمودی
#انتشارات_مسجد_مقدس_جمکران
#سعید_چندانی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌴(داستان 645) قسمت ۱۱
🌼 سعید چندانی 🌼
🌿 ... سعید و مادرش بعد از دو هفته که کارهایشان در تهران تمام شد برای عرض تشکر راهی مسجد مقدّس جمکران شدند.
وقتی به مسجد رسیدند مادرش خیلی بی تابی میکرد. خادمی که آنها را شناخته بود وقتی متوجه شفای سعید شد آنها را به دفتر مسجد برد تا جریان را از زبان خودشان تعریف کنند، مادر سعید مدام برای سلامتی امام زمان علیه السلام صلوات میفرستاد و با حالت خاصی میگفت: «من نمی دانم الآن امام زمان علیه السلام کجاست؟ آیا در دریاها، کشتیها را نجات میدهد و یا در آسمانها هواپیماها را... »
سعید چندانی، به برکت این دیدار شیعه شد ولی تعصب بزرگان فامیل او را به بالاترین مقام یعنی شهادت رساند و اکنون در کنار بارگاه ملکوتی امامش علی ابن موسی الرضا علیه السلام آرام گرفته است. سعید جان شهادتت مبارک باد. [۱]
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: امید آخر - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: حسن محمودی
ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران
📝 داستان ششم: سعید چندانی - صفحه ۷۲.
📚[۱]: مسجد مقدس جمکران، ثبت کرامات. کتاب شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام، ج ۲، ص ۴۶.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
#امید_آخر
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#حسن_محمودی
#انتشارات_مسجد_مقدس_جمکران
#سعید_چندانی
هدایت شده از بوی ظهور، رسانه ظهور
💐سالروز بنیانگذاری مسجد مقدس جمکران به امر مبارک امام عصر (عج) گرامی باد.💐
💠فرمان امام زمان علیه السلام
بر ساختن مسجد مقدس جمکران💠
🌿 قسمت اول
👌جناب حسن بن مثله جمکرانی در شب هفدهم ماه مبارک رمضان در سال 373 هجری قمری در بیداری کامل با حضرت بقیةالله روحی فداه ملاقات نموده و آن حضرت امر نمودند به ساختن مسجد مقدس جمکران، که اصل داستان اینگونه است:
🌿شیخ عفیف و صالح «حسن بن مثله جمکرانی» فرمود:
من در شب سه شنبه هفدهم ماه مبارک رمضان سال 393 هجری قمری در منزل خود در قریهی «جمکران» خوابیده بودم، ناگهان در نیمههای شب، جمعی به در خانه من آمدند و مرا از خواب بیدار کردند و گفتند:
🌷برخیز که حضرت بقیةالله امام مهدی روحی فداه تو را میخواهند.
من از خواب برخاستم و آماده شدم که در خدمتشان به محضر حضرت ولی عصر علیه السلام برسم و خواستم در آن تاریکی پیراهنم را بردارم گویا اشتباه کرده بودم و پیراهن دیگری را برمیداشتم و میخواستم بپوشم که از خارج منزل از همان جمعیت صدایی آمد که به من میگفت: آن پیراهن مال تو نیست، به تن نکن! تا آنکه پیراهن خود را برداشته و پوشیدم، باز خواستم شلوارم را بپوشم، دوباره صدایی از خارج منزل آمد که: آن شلوار تونیست نپوش! من آن شلوار را گذاشتم و شلوار خودم را برداشته و پوشیدم. و بالأخره دنبال کلید در منزل میگشتم، که در را باز کنم و بیرون بروم، صدایی از همانجا آمد که میگفتند: در منزل باز است، احتیاجی به کلید نیست. وقتی به در خانه آمدم، دیدم جمعی از بزرگان ایستادهاند و منتظر من هستند! به آنها سلام کردم، آنها جواب دادند و به من «مرحبا» گفتند. من در خدمت آنها به همان جایی که الآن مسجد جمکران است، رفتم، خوب نگاه کردم،
👌دیدم در آن بیابان تختی گذاشته شده و روی آن تخت فرشی افتاده و بالشهایی گذاشته شده و جوانی تقریباً سی ساله برآن بالشها تکیه کرده و پیرمردی درخدمتش نشسته و کتابی در دست گرفته و برای آن جوان میخواند و بیشتر از شصت نفر در اطراف آن تخت مشغول نمازند!
این افراد بعضی لباس سفید دارند و بعضی لباسهایشان سبزاست، آن پیر مرد که حضرت «خضر» علیه السلام بود مرا در خدمت آن جوان که حضرت بقیّة الله روحی فداه بود نشاند و آن حضرت مرا به نام خودم صدا زد و فرمود: «حسن مثله» میروی به «حسن مسلم» میگویی تو چند سال است که این زمین را آباد کرده و در آن زراعت میکنی، از این به بعد دیگر حق نداری در این زمین زراعت کنی و آنچه تا به حال از این زمین استفاده کردهای باید بدهی تا در روی این زمین مسجدی بنا کنیم!
و به «حسن مسلم» بگو: این زمین شریفی است، خدایتعالی این زمین را بر زمینهای دیگر برگزیده است و چون تو این زمین را ضمیمهی خود کردهای خدای تعالی دو پسر جوان تو را از تو گرفت ولی تنبیه نشدی و اگر از اینکار دست نکشی، خدا تو را به عذابی مبتلا کند که فکرش را نکرده باشی.
👌من گفتم: ای سیّد و مولای من! باید نشانهای داشته باشم، تا مردم حرف مرا قبول کنند والاّ مرا تکذیب خواهند کرد، فرمود: ما برای تو نشانههایی قرار میدهیم، تو سفارش ما را برسان و به نزد «سیِد ابوالحسن» برو و بگو: با تو بیاید و آن مرد را حاضر کند و منافع سالهای گذشتهی این زمین را از او بگیرد و بدهد، تا مسجد را بنا کنند و بقیهی هزینه مسجد هم از«رهق» به ناحیهی اردهال که ملک ما است بیاورد و مسجد را تمام کنند و نصف «رهق» را وقف این مسجد کردیم تا هر سال درآمد آن را برای تعمیرات و مخارج مسجد بیاورند و مصرف کنند.
🌿و به مردم بگو: به این مسجد توجه و رغبت زیادی داشته باشند و آن را عزیز دارند
و بگو: اینجا چهار رکعت نماز بخوانند که دو رکعت اول به عنوان تحیّت مسجد است و دو رکعت دوم را به نیّت نماز صاحب الزمان علیه السلام بخوانند؛ سپس فرمود:
🌸«فمن صلیها فکأنّما صلّی فی بیت العتیق»🌸
یعنی: کسی که این دو نماز را در اینجا بخواند، مانند کسی است که در کعبه نماز خوانده است.
🌿ادامه دارد.......
📚: کتاب وقایع الشیعه
🌸💫🌸💫🌸💫🌸
🌹🌤بوی ظهور🌤🌹
#التماس_دعای_فرج🌼🍃
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
بوی ظهور رسانه ظهور
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
داستانهای مهدوی
@booye_zohooremahdi
هدایت شده از بوی ظهور، رسانه ظهور
🌸سالروز بنیانگذاری مسجد مقدس جمکران به امر مبارک امام عصر(عج) گرامی باد🌸
🌿 قسمت دوم
👌چون به راه افتادم، چند قدمی هنوز نرفته بودم که دوباره مرا باز خواندند و فرمودند: بزی در گله جعفر کاشانی است، آنرا خریداری کن و بدین مکان بیاور و آنرا بکش و بین بیماران انفاق کن، هر بیمار و مریضی که از گوشت آن بخورد، حقتعالی او را شفا دهد.
👌حسنبن مثله جمکرانی میگوید: من به خانه بازگشتم و تمام شب را در اندیشه بودم، تا اینکه نماز صبح را خوانده و به سراغ «علی المنذر» رفتم و ماجرای شب گذشته را برای او نقل کردم و با او به همان مکان شب گذشته رفتیم، و در آنجا زنجیرهایی را دیدیم که طبق فرموده امام علیهالسلام، حدود بنای مسجد را نشان میداد.
🍃🍃🍃🍃
سپس به قم نزد سید ابوالحسن رضا رفتیم و چون به در خانه او رسیدیم، خادم او گفت: آیا تو از جمکران هستی؟ به او گفتم: بلی! خادم گفت: سید از سحر در انتظار توست. آنگاه به درون خانه رفتیم و سید مرا گرامی داشت و گفت: ای حسنبن مثله! من در خواب بودم که شخصی به من گفت: حسنبن مثله، از جمکران نزد تو میآید، هر چه او گوید، تصدیق کن و به قول او اعتماد نما، که سخن او سخن ماست و قول او را رد نکن.
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
👌از هنگام بیدار شدن تا این ساعت منتظر تو بودم، آنگاه من ماجرای شب گذشته را برای وی تعریف کردم، سید بلافاصله فرمود تا اسبها را زین نهادند و بیرون آوردند و سوار شدیم، چون به نزدیک روستای جمکران رسیدیم،🌸 گله جعفر کاشانی را دیدیم، آن بز از پس همه گوسفندان میآمد، چون به میان گله رفتم، همینکه بز مرا دید به طرف من دوید، جعفر سوگند یاد کرد که این بز در گله من نبوده و تاکنون آنرا ندیده بودم، به هر حال آن بز را به محل مسجد آورده و آن را ذبح کرده و هر بیماری که گوشت آنرا تناول کرد، با عنایت خداوند تبارک و تعالی و حضرت بقیهالله ارواحنا فداه شفا یافت. ابوالحسن رضا، حسن مسلم را احضار کرده و منافع زمین را از او گرفت و مسجد جمکران را بنا کرد و آن را با چوب پوشانید. سپس زنجیرها و میخها را با خود به قم برد و در خانه خود گذاشت، هر بیمار و دردمندی که خود را به آن زنجیرها میمالید، خدایتعالی او را شفای عاجل[سریع] میفرمود، پس از فوت سید ابوالحسن، آن زنجیرها ناپدید شد و دیگر کسی آنها را ندید...»🌷
📚 کتاب وقایع الشیعه
🌹🌤بوی ظهور🌤🌹
#التماس_دعای_فرج🌼🍃
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
بوی ظهور رسانه ظهور
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
داستانهای مهدوی
@booye_zohooremahdi
هدایت شده از بوی ظهور، رسانه ظهور
4_5791980638101833885.mp3
10.35M
▫️صاحب زمین و زمان فرمود: "به مردم بگویید به این مکان رغبت ورزند و در آن نماز بخوانند که هرکس در این مسجد نماز بخواند انگار در خانه کعبه نماز خوانده است."
داستان تأسیس #مسجد_مقدس_جمکران
#داستان_تشرف
#التماس_دعای_فرج🌼🍃
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
بوی ظهور رسانه ظهور
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
داستانهای مهدوی
@booye_zohooremahdi