eitaa logo
داستانهای مهدوی
201 دنبال‌کننده
861 عکس
35 ویدیو
6 فایل
داستانها، ملاقات و معجزات حضرت مهدی (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) ارتباط با ادمین @sh_gerami گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 کانال «بوی ظهور رسانه ظهور» @booye_zohoor_resane_zohoor
مشاهده در ایتا
دانلود
داستانهای مهدوی
☘☘☘ ☘☘ ☘ 📗 #معرفی_کتاب 🔹 عنوان: دل آرام _ کراماتی از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 📚 مشخص
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 779) قسمت ۱   🌼 جدا افتاده 🌼 🍃 به چه روزی افتاده ای مرد! فکر کن! زیر این آسمان، بدبخت تر از تو هم آدمی هست؟ کاش خیلی زودتر از این‌ها مرده بودی. بعد از این همه سال هنوز نمی توانی خودت را جمع کنی؟ یک لباس مناسب نداری که لااقل از این باد حفاظتت کند. این قدر بی توفیق شده ای که حتی نمی توانی داخل مسجد شوی. می دانی چند شب چهارشنبه است که اینجا می‌آیی ولی هنوز نتوانسته ای از این دکّه جلوتر بروی؟ چرا به این روز افتاده ای؟ چرا باید این طور زندگی کنی؟ در اوج جوانی اینقدر مسکین شده ای که نمی توانی حتی نان خودت را در آوری. این سرفه‌های مکرّر هم که بند آمدنی نیست. باز هم خون. مگر تو چقدر خون در بدن داری که هر دقیقه این قدر بیرون می‌ریزد؟ بی خود دست هایت را به هم می‌مالی. هوا سردتر از این حرف هاست. چای را چرا روی زمین می‌ریزی؟ نمی توانی حتی لیوان چای را در دستانت نگه داری. تو که نمی توانی برای خودت لباس تهیّه کنی، لباست را هم از آن‌ها گدایی کن. چرا خجالت می‌کشی؟ تقدیر تو این است که در فقر و بیماری باشی. تو را که به مسجد راه نمی دهند، اینجا چه می‌کنی؟ ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 دل آرام _ کراماتی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: زهرا قزلقاشی 📖 ناشر: انتشارات قم - مسجد مقدس جمکران 📝 داستان اول - جدا افتاده - ص ۷ و ۸ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 779) قسمت ۱   🌼 جد
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 779) قسمت ۲   🌼 جدا افتاده 🌼 🍃 ... تو را که به مسجد راه نمی دهند، اینجا چه می‌کنی؟ چهل شب چهارشنبه است که به اینجا آمده ای بلکه فرجی شود. چهل شب چهار شنبه است که از این دکّه سوت و کور، هی مسجد را می‌پایی و منتظر می‌مانی، بلکه فرجی شود. الان چند ساعت است که اینجا نشسته ای مرد؟ اَه باز هم این خون لعنتی. چقدر هوا سرد است! سرما در چهار ستون بدنت نفوذ کرده. اگر کسی اینجا بود و به هم خوردن این دندان‌ها را می‌دید، دلش به حالت می‌سوخت. پس کجاست، نجات بخش تو؟ - کجاست منجی همه؟ کجاست طبیب بیماران؟ خوشت آمد؟ این هم جوابت، فقط انعکاس صدای فریادت بود که در این اتاقک خالی پیچید و به خودت برگشت. آرام باش مرد! چقدر کم طاقت شده ای! مگر خودت همیشه نمی گفتی در هر شرایطی می‌توان دلخوشی داشت و از زندگی لذت برد؟ امّا آیا تا به حال هیچ کس را به حال و روز خودت دیده ای؟ سرمای موزی این باد کم نبود باران هم به آن اضافه شد. ببار. تو هم ببار. به حال دل بیچاره من ببار تا ببینی عاقبت این بدبخت شوریده و از همه جا مانده به کجا می‌کشد. تو هم با من لج کن آسمان. اگر فکر می‌کنی در این سرما با بارش تو، من سینه پهلو می‌کنم و ناراحت می‌شوم، سخت در اشتباهی! آخرش این است، فردا که موقع نماز صبح مردم جسد یخ زده و بیجان مرا پیدا می‌کنند؛ هیچ کس نمی فهمد که من در این گوشه چه کشیده ام. چقدر گریسته ام. هق هق و فریاد زده ام. ببار که نمی دانی مرحمی شده ای بر آتش این دل. ببار؛ که اشک‌های جاری روی صورت را پنهان می‌کنی. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 دل آرام _ کراماتی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: زهرا قزلقاشی 📖 ناشر: انتشارات قم - مسجد مقدس جمکران 📝 داستان اول - جدا افتاده - ص ۸ و ۹ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 779) قسمت ۲   🌼 جد
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 779) قسمت ۳   🌼 جدا افتاده 🌼 🍃 ... ببار که نمی دانی مرحمی شده ای بر آتش این دل. ببار؛ که اشک‌های جاری روی صورت را پنهان می‌کنی. ببار تا ناکسان نگویند زیر فشار زندگی کمرش خم شده و گریه می‌کند. هیچ کس، هیچ کس تا به حال گریه تو را ندیده است، جز یک نفر فقط یک نفر چشم‌های خیس تو را دیده است. امشب که برای چندمین و چندمین بار تو را، حتی به خانه شان راه ندادند، یک نفر، چشم‌های خیس تو را دید و همراه با تو گریست. امشب که برای چندمین بار درب خانه آن‌ها را کوبیدی، برادرش در را گشود. - مثل این که اگر تو هر شب درب این خانه را نزنی و جواب منفی نشنوی، خوابت نمی برد. چیزی نگفتی. تو با او کاری نداشتی. به درون رفته و با پدر جلوی در آمده بود. پدر کوتاه تر از تو و موهایش به سفیدی نشسته بود. نتوانستی، نگاهش کنی. چشم به زمین دوختی و سلام کردی. به نرمی جواب داد: - باز هم تویی پسرم؟ معلوم بود که از ته دل نمی گوید. اگر او تو را پسرش می‌دانست در این چند سال که آنقدر به آنجا رفته بودی، حداقل یک بار تو را به خانه اش دعوت می‌کرد. نفست بند آمده بود. برای یک لحظه نتوانستی آب گلو را فرو دهی. سرفه سختی کردی و ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 دل آرام _ کراماتی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: زهرا قزلقاشی 📖 ناشر: انتشارات قم - مسجد مقدس جمکران 📝 داستان اول - جدا افتاده - ص ۹ و ۱۰ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 779) قسمت ۳   🌼 جد
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 779) قسمت ۴   🌼 جدا افتاده 🌼 🍃 ... نفست بند آمده بود. برای یک لحظه نتوانستی آب گلو را فرو دهی. سرفه سختی کردی و مقدار بیشتری از همیشه خلط خونی از گلویت بیرون ریخت و درست مقابل او روی زمین افتاد. ابتدا به خون و بعد به تو نگاه کرد و گفت: تو را به خدا خودت بگو. اگر آدمی مثل تو به خواستگاری دختر تو آمده بود چه می‌کردی؟ اشک در چشم هایت حلقه زد. اما نگذاشتی حتی یک قطره آن هم بچکد. سعی کردی به خودت مسلّط شوی، تمام حواس و قوایت را در چشم هایش متمرکز کردی: من... من هنوز حرفت را نزده بودی که به میانه حرفت دوید: برای دخترم خواستگار خوبی آمده، بیا و آقایی کن و دیگر در این خانه را نزن که اگر داماد بفهمد تو خواستگار او بوده ای پشیمان می‌شود. انگار آسمان روی سرت فرو ریخت. مرد با ترس نیم نگاهی به اطراف انداخت و به سرعت همراه با پسرش داخل خانه شد و در را به روی پاشنه چرخاند. آسمان برقی زد و دیوار خانه دختر را روشن کرد؛ همان جایی که برای اوّلین بار او را دیده بودی. تنها یک لحظه نگاهت به نگاهش گره خورد. شرم روی صورت دختر نشست و به سرعت از مقابل تو پنهان شد. آسمان دوباره برقی زد و دیوار روبرو را روشن کرد. با خود فکر کردی فاصله بین تو و او عمیق تر از این دیوار است، ناگهان متوجّه سایه ای شدی ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 دل آرام _ کراماتی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: زهرا قزلقاشی 📖 ناشر: انتشارات قم - مسجد مقدس جمکران 📝 داستان اول - جدا افتاده - ص ۱۰ و ۱۱ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖