eitaa logo
✿ بوستان امامت ✿
700 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
397 ویدیو
48 فایل
🌸 کاش این جمعه بگویند به تبریک حضورش صلوات 🌸 @Azizi00Z ♡ ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 𔘓عزیزی𔘓
❁﷽❁ این جـ‌هان را بےبهاری تا بہ ڪے شیـعیـان را بیـقرارے تا بہ ڪے ڪے میایـے با ڪدامیـن قافـلہ مهدیا چشم انتـظارے تا بہ ڪے 🍃 💫 بوستان امامت 💫 @bostanemamat
هدایت شده از 𔘓عزیزی𔘓
[ آقــــ❤️ـــا ] همون که واسه بدحجاب‌ها گفت: او یک نقصی دارد مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است نقص‌های من باطن است با این رفتارشون.. خیییلی‌ها محجبه شدن... 💚 💫 بوستان امامت 💫 @bostanemamat
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 🌺خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺سن شهادت: 25 سال 🌺اهل شهرستان تهران 🌺قسمت 1️⃣3️⃣ 🌺احترام به اسیران عراقی 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃از ویژگی های ابراهیم، احترام به دیگران، حتی به اسیران جنگی بود. همیشه ابراهیم می گفت: «اکثر این دشمنان ما انسان های جاهل و ناآگاه هستند. باید اسلام واقعی را از ما بییند. آن وقت خواهید دید که آنها هم مخالف حزب بعث خواهند شد.» لذا در بسیاری از عملیات ها قبل از شلیک به سمت دشمن در فکر به اسارت در آوردن نیروها بود. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃سه اسیر را آورند. مسؤلیت حفاظت از آنها را به ابراهیم سپردیم. هر چیزی از تدارکات برای ما می آمد و هر چی ما می خوردیم. ابراهیم همان را بین اسرا توزیع می کرد. همین باعث میشد اسرا جذب او شوند. کمی زبان عربی بلد بود. می نشست با اسرا صحبت می کرد. دو روز ابراهیم با اسرا بود تا اینکه خودروی حمل اسرا آمد. آنها از ابراهیم سوال کردند: «شما هم با ما می آیی؟» وقتی جواب منفی شنیدند خیلی ناراحت شدند. آنها با گریه التماس می کردند و می گفتند: «ما را اینجا نگه دار، هر کاری بخواهیم انجام می دهیم. حتی حاضریم با بعثی ها بجنگیم.» 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 📚کتاب سلام بر ابراهیم ، صفحه 105 جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🌷✨ 💫 بوستان امامت 💫 @bostanemamat
هدایت شده از 𔘓عزیزی𔘓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خُـدای مهـربانم... نور خودت را در دلمان روشن کن و به درون قلبـمان نفوذ ڪن و خشـم، تـرس درد، ناامیـدی را از ما دور ڪن... و روحمان راجانی تازه ببخش... آمین یا رَبَّ ❄️خودتون ✨خوبی هاتون ❄️دل خوشی هاتون ✨روز و روزگار تون ❄️همه را به خدا می سپارم 🤲🏻 💫 بوستان امامت 💫 @bostanemamat
هدایت شده از 𔘓عزیزی𔘓
🍃🏵🍃🏵🍃🏵🍃🏵🍃 🎇تفکــــــــــــر بر دیر شدن روزی غم مخور که به موقع خود می رسد. 💎کســــــــے که در سهمش از روزی عجــــــــــله می کند، و از زمان پیشی می گیرد و از تأخــــــــــــیر روزی اش نگران می شود، 💎مثل کسے است که در نماز جـــــــــــماعت از امام سبقت می گیرد، در حالے که مے داند پیش از امـــــــــــام نمی تواند ســــــــــلام بدهد! 💎روزی مقـــــــــدر شده و پنجاه هزارسال قبل ازآفرینش آفریدگان کارش به پایان رسیده است. 📚داستانڪ📚 ༺📚‌‌‌════‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌══‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💫 بوستان امامت 💫 @bostanemamat
هدایت شده از 𔘓عزیزی𔘓
🥀پنجـشنبه است به رسم کهن،یاد میکنیم از آنها که وقتـشان و مکانشان از ما جـداست یاد میکنیـم از آنها که دلتـنگشان میـشویم یاد میکنیـم از آنها که هنـوز دوستـشان داریم یاد میکنیم از همه شهـدا،علمـا و درگذشتـگانمان 🌼با فاتحه و صلواتی بر محمد و آل محمد🌼 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 💫 بوستان امامت 💫 @bostanemamat
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 🌺خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺سن شهادت: 25 سال 🌺اهل شهرستان تهران 🌺قسمت 2⃣3⃣(آخر) 🌺دوست امام زمان (عج) 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃خیلی بی تاب بود. ناراحتی در چهره اش موج می زد. پرسیدم چیزی شده!؟ ابراهیم با ناراحتی گفت: «دیشب با بچه ها رفته بودیم شناسائی، تو راه برگشت، درست در کنار مواضع دشمن، ماشاالله عزیزی رفت روی مین و شهید شد. عراقی ها تیراندازی کردن و ما مجبور شدیم برگردیم.» تازه علت ناراحتی اش را فهمیدم. هوا که تاریک شد ابراهیم حرکت کرد، نیمه های شب هم برگشت، خوشحال و سرحال! مرتب فریاد می زد: «امدادگر... امدادگر... سریع بیا، ماشالله زنده هست!» بچه ها خوشحال بودند، ماشاالله را سوار امبولانس کردیم. اما ابراهیم گوشه ای نشسته بود به فکر! کنارش نشستم. با تعجب پرسیدم: «تو چه فکری!؟» مکثی کرد و گفت: «ماشاءالله وسط میدان مین افتاد، نزدیک سنگر عراقی ها. اما وقتی به سراغش رفتم آنجا نبود. کمی عقب تر پیداش کردم، دور از دید دشمن. در مکانی امن! نشسته بود منتظر من.» 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃از زبان ماشاءالله: «خون زیادی از پای من رفته بود. بی حس شده بودم. عراقی ها اما مطمئن بودند که زنده نیستم. حالت عجیبی داشتم. زیر لب فقط می گفتم: یا صاحب الزمان (عج) ادرکنی. هوا تاریک شده بود. جوانی خوش سیما و نورانی بالای سرم آمد. چشمانم را به سختی باز کردم. مرا به آرامی بلند کرد. از میدان مین خارج شد. در گوشه ای امن مرا روی زمین گذاشت. آهسته و آرام. من دردی حس نمی کردم! آن آقا کلی با من صحبت کرد. بعد فرمودند: کسی می آید و شما را نجات می دهد.او دوست ماست! لحظاتی بعد ابراهیم آمد. با همان صلابت همیشگی. مرا به دوش گرفت و حرکت کرد. آن جمال نورانی ابراهیم را دوست خود معرفی کرد. خوشا به حالش.» 👈اینها را ماشاءالله نوشته بود . در دفتر خاطراتش از جبهه گیلان غرب.👉 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 📚کتاب سلام بر ابراهیم ، صفحه 117 الی 118 جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷✨ 💫 بوستان امامت 💫 @bostanemamat
هدایت شده از 𔘓عزیزی𔘓
گاهي شدن آسان تر از زنده ماندن است! اين نكته را اهل معنا و حكمت و دقّت،خوب درك ميكنند. گاهي ماندن و زيستن و تلاش كردن در يك محيط،به مراتب مشكل تر از كشته شدن و شهيد شدن و به لقاي خدا پيوستن است... 🕊 💫 بوستان امامت 💫 @bostanemamat
هدایت شده از 𔘓عزیزی𔘓
❣امام خامنہ اے: مݧ مادراݧ شهدایے را زیارت ڪردم ڪہ بہ جِد و با صِدق دل میگفتند: اگر ما ده تا فرزند دیگر هم داشتیم،حاضر بودیم در راه خدا بدهیم...! 💫 بوستان امامت 💫 @bostanemamat
هدایت شده از 𔘓عزیزی𔘓
💙پیوست زدم دار دلم را به دلِ تو💙 💙تا عشق شود بافته از تار و تب ما💙 ای 💫 بوستان امامت 💫 @bostanemamat
✿ بوستان امامت ✿
✅ آخرین صوت منتشر شده از شب ۱۶ بهمن ۱۳۶۱ ۵ روز قبل از شهادت😔😔 التماس دعا🙏🙏 💫 بوستان امامت 💫 @bostanemamat