eitaa logo
✿ بوستان امامت ✿
700 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
397 ویدیو
48 فایل
🌸 کاش این جمعه بگویند به تبریک حضورش صلوات 🌸 @Azizi00Z ♡ ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
😬😬🤠جو گیر😬😬🤠 ❇️ﺗﻮ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ، ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯿﻢ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﺍﺻﻦ ﻫﯿﭻ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﯼ ﺑﻪ ﺍﺳﻼﻡ ﻧﺪﺍﺭﻡ ... ﯾﻬﻮ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﯾﻪ ﺗﮑﻮﻥ ﺧﻮﺭﺩ، ﮔﻔﺖ : ﯾﺎﺍبالفضل! ﻧﻮﮐـــــــﺮﺗﻢ!😳😂🤣 ✅خوبی بلا اینه که میفهمی بالا نیستی. 💠يَآ أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَآءُ إِلَى اللَّهِ ۖ 👈ما بدجور کارمون گیر خداست.ُ 🔴پس اگه خدا هوامونو داره،هوا برمون نداره.🦋 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
🌸 😂🤣🌸 🌸پشه های بستان 🌸سال 63 نزدیکی های شهر بستان در موقعیتی مستقر بودیم که به موقعیت پشه معروف بود (دلیل نامگذاری موقعیت پشه هم, وجود مگس و پشه‌ های منطقه هور‌العظیم بود) پشه نگو گودزیلا بگو نیش این حشرات به حدی گزنده بود که جای نیش شان زخم میشد و با خارش دادن زخم آن گسترش پیدا می‌ کرد وگریه آدم در می آمد. ... روزها از گرمای بالا 50 درجه و خستگی صبحگاه خواب نداشتیم و شبها هم از آزار و اذیت پشه ها ورزم شبانه بی خواب بودیم تا بالاخره آقا فریبرز پس از مطالعات و تحقیقات آخرین راه حل خود را ارائه داد فریبرز در پیت های فلزی 17 کیلویی پنیر پٍٍهن گاو را با ذغال مخلوط کرده بود و شبها آنرا آتش میزد که دود می کرد و ما هم زیر پتو سربازی تو اون گرما برای در امان ماندن از نیش پشه ها باید می خوابیدیم ..چند روز اول با گرما و دود بالاخره دو ساعتی می خوابیدم تا اینکه پشه ها به دود مصونیت پیدا کردند دیگه خودتان فکرش را بکنید دود و بوی پٍهن و گرمای 50 درجه و پشه های قاتل و پتوی سربازی و.... امانمان را بریده بودند و برای اولین بار بود که فریبرز تسلیم وضع موجود شده بود نه روز خواب داشتیم و نه شب کاری که صدام یزید نتونسته بود انجام بده پشه ها انجام می دادند و اون این بود که گریه رزمنده ها را درآورده بودند هنوزم بعد از سالها که یادش می کنم مو به بدنم سیخ می شود از آن همه گرما و دود و پشه و بی خوابی. 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
✿ بوستان امامت ✿
صوتی کتاب 《خون دلی که لعل شد 》 ✨(خاطرات حضرت آیت الله خامنه ای از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب ) ✨ 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤ 💚 💚 💖 💖 ما قرنها منتظر يار غائب ايم بر ديوِ يأس با سپر صبر غالب ايم در پشت ابر پرتو خورشيد ديده ايم شب تا سحر منتظر صبح صاحب ايم 🤲🏻 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
یه وقتایی لازمه از خودت بپرسی ؛ | اگه امام زمان نگات کنه این کار رو میکنی ؟ | تویِ زیارتِ روز جمعه ، همون اولِ دعا که میخوای سلام به مولا بدی میگی : | اَلسَّلامُ عَلَيْڪَ يا عَيْنَ اللهِ فی خَلْقِهِ | سلام بر تو ای دیده‌یِ خدا در میانِ مخلوقاتَش . . . چشمِ حضرت ، فراگیره مثلِ دیده‌یِ خدا ! فقط گاهی به خودت بگو ؛ 🌴💢🌴 🌴💎🌴 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
🌸 😂🤣🌸 🌸 مصطفی عزیز 🌸دهه اول محرم تمام شده بود و قرار بود مین گذاری و شناسایی زیر ارتفاع بمو بعد از دهه ی اول محرم انجام بشه تا بچه های تخریب و اطلاعات عملیات به عزاداری امام حسین(ع) برسند. ماموریت بچه های اطلاعات شناسایی راه کارها برای عملیات بود و بچه های تخریب هم ماموریت پاکسازی میادین مین منطقه و یه جاهایی هم مین گذاری میکردن. شب های خوبی داشتیم. ماموریت مین گذاری در زیر بمو کوچیکه رو به تیم ما داده بودند. قرار بود مسیر تردد گشتی های دشمن بخصوص منافقین و کومله و دمکرات رو سد کنیم. قبل از رفتن کارها رو بین تیم تقسیم کرده بودیم من و شهید مصطفی مبینی ماموریت داشتیم که مین ها رو بارقاطر کنیم و تا پای کار ببریم و دیگر بچه ها زحمت مین گذاری رو بکشند. ۶۰ تا مین بار قاطر کردیم باران میومد هوای سرد و سربالایی هم شدید بود و قاطر راه نمیرفت و یه جایی هم لیز میخورد. من کم حوصله بودم و میخواستم زود به پای کار برسیم. جاهایی که قاطر آهسته راه میرفت از پشت یک لگد بهش میزدم و حیوون هم یک تکان میخورد و سرعتش بیشتر میشد. شهید مصطفی مبینی توی همون تاریکی با صدای آهسته به من میگفت: نکن همچی… حیوون رو اذیت نکن گناه داره… بهش گفتم من زبون قاطر رو نمیدونم خودت بهش بگو بدون لگد تند برو. شهید مبینی صورت قاطر رو بغل کرده بود و از جلو میرفت و توی گوش حیوان نجوا میکرد و ازش خواهش میکرد تندتر راه برود و توی اون تاریکی صورت حیوان رو هم میبوسید. هرشب سر تند رفتن قاطر با شهید مبینی جر و بحث میکردیم. یادش بخیر مین گذاری با موفقیت انجام شد. یکی از بچه ها حکایت هدایت قاطر پر از مین ما تا زیر ارتفاع و بگو مگوی من با شهید مصطفی مبینی رو به فرمانده مون شهید حاج عبدالله نوریان گفته بود. حاجی ناراحت شد و به من تذکر داد و کلی از شهید مبینی تعریف کرد. امن رو کناری کشید و گفت : این برادر مبینی از بنده های خوب و مقرب خداست . خیلی ازش استفاده کن. ۳۷ سال از اون روزهای خوب میگذره. یادم نمیره یکساعت قبل از اذان صبح از ماموریت میومدیم در حالیکه از شدت خیسی و سرما بدنمون کرخت شده بود و لباس ها رو میکندیم و زیر پتو میرفتیم. اما شهید مصطفی مبینی تازه تجدید وضو میکرد و میرفت برای مناجات و نماز شب. ما غافل بودیم از اینکه مصطفی داره آماده شهادت میشه. یه روز بهش گفتم برادر مبینی . یه حموم برو !!!!! و این سر و صورت خاکی رو یه صفا بده… اون با یک لبخند در جواب گفت: نگران نباش.. مرده شور خودش میشوره. جعفر طهماسبی 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند ایده و ترفند خلاقانه و زیبا برای هنرمندای عزیز کانال🤩😍👌 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍پیامبر گرامی اسلام صَلی الله عَلیه وَ آلهِ وَ سَلّم فرمودند: هر گاه انسان مؤمن گناه کند به سبب آن گناهان گرفتارِ فقر شود. اگر فقر گناه او را پاک نکرد (و توبه و استغفار ننمود) به بیماری مبتلاء شود و اگر آن هم گناه او را کم نکرد به ترس از تعقیب قدرت حاکمه گرفتار آید. (بدهکاری یا خلافکاری پیش آورد و تحت تعقیب دولت قرار گیرد) و (اگر باز هم پاک نشد و استغفار ننمود) به هنگام مردن به سختی جان دهد تا آن که سرانجام در زمان ملاقات با خدا به سبب گناهی که انجام داده مورد بازخواست قرار گیرد و او را ملاقات نکند تا حق تعالی دستور دهد او را به بهشت برند. 📚بحار الأنوار 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
⭕️ مردی که راضی به فروش قلب خود شد! ☆ مردی در سمنان بدلیل فقر زیاد و داشتن سه فرزند و همسر ( یک پسر ۶ساله ، یک دختر ۳ ساله ، و یک پسر شیر خوار ) قلب خود را برای فروش گذاشت ، و از او پرسیدند که چرا قلبت رو برای فروش گذاشتی، اونم پاسخ داده بود چون میدونم اگه بخوام کلیه ام رو بفروشم کسی بیشتر از ۲۰ میلیون نمیخره که با این مبلغ نمیشه یه سقف بالا سر خود گذاشت، ☆ اون مرد حدود چهار ماه در شهرهای اطراف به صورت غیر قانونی آگهی فروش قلب با گروه خون O+ گذاشت . بعد از ۴ ماه مرد میلیاردی از تهران که پسری۱۹ ساله داشت و پسرش ۳ سال بود که قلبش توانایی کار کردن را نداشت و فقط با دستگاه زنده نگهش داشته بودن ، ☆ مرد تهرانی چند روز بعد از خواندن آگهی به سراغ فروشنده قلب میره و با هاش توافق میکنه که ۲۰۰ میلیون تومن قلبش را برای پسرش بخرد ، و مرد تهرانی بهش گفته بود که من مال و ثروت زیاد دارم و دکتر آشنا هم زیاد دارم و به هرچقدر بگن بهشون پول میدم که با اینکه این کار غیر قانونیه ولی انجامش بِدن ، مرد فروشنده به مرد تهرانی میگه زن و بچه من از این مسئله خبر ندارن و ازت خواهش میکنم اول پول رو به حساب همسرم واریز کن و بعد من قلبم رو به پسرتون میدم ، مرد تهرانی قبول میکنه ، و بعد از کلی آزمایشات دکتر متخصص قلبی که آشنای مرد تهرانی بود میگه با خیال راحت میشه این عمل رو انجام داد، ☆ روز عمل فرا میرسه و مرد فروشنده و اون پسر ۱۹ساله رو وارد اتاق عمل میکنن و دکتر بیهوشی مرد فروشنده رو بیهوش میکنه و زمانیکه میخواست پسر۱۹ ساله رو بیهوش کنه متخصص قلب میگه دست نگهدار و فعلا بیهوش نکن، دستگاه داره چیز عجیبی نشون میده و داره نشون میده که قلب این پسر داره کار میکنه ، دکتر جراحی که اونجا بوده به دکتر قلب میگه آقای دکتر حتما دستگاه مشکل پیدا کرده و به پرستاره میگه یه دستگاه دیگه بیار ، دستگاه جدید رو وصل میکنن و دکتر قلب میگه سر در نمیارم چطور ممکنه قلب این پسر تا قبل از وارد شدن به اتاق عمل توانایی کار کردن رو نداشت ، و میگه تا زمانی که مشخص نشه چه اتفاقی افتاده نمیتونم اجازه این عمل رو بدم ، و دکتر قلب میره پرونده پسر۱۹ ساله رو چک میکنه و میبینه که تمام اکوگرافی که از قلب این پسر گرفته شده نشون دادن که قلب پسر مشکل داره و دکتر ماجرا رو برای پدر پسر ۱۹ساله تعریف میکنه و بهش میگه دو باره باید اکوگرافی و آزمایشات جدیدی از پسرتون گرفته بشه ، دکتر قلب سریعا دست به کار میشه و بعد از گرفتن آزمایشات و اکوگرافی میبینه قلب پسر بدون کوچکترین اشکال در حال کار کردنه به پدرش میگه یک اتفاق غیر ممکن افتاده و باید دستگاهها رو از بدن پسرتون جدا کنیم چون قلب پسرتون خیلی عالی داره کار میکنه ، پدر پسر به دکتر میگه آقای دکتر تورو خدا دستگاهها رو جدا نکن پسرم میمیره ، دکتر قلب بهش قول میده که اتفاقی برای پسرس پیش نمیاد و دستگاها رو جدا میکنه و میبینه قلب پسر۱۹ ساله بدون هیچ ایراد و مشکلی داره کار میکنه و پدر پسر به دکتره میگه چطور همچین چیزی ممکنه ، دکتره بهش میگه فقط تنها چیزی که میتونم بگم اینه که اون فروشنده باعث شده خدا یک معجزه به ما نشون بده ، پسر ۱۹ ساله به پدرش میگه بابا تو اتاق عمل یه آقایی دستشو گذاشت رو قلبم، چیزی به من میگفت و چند بار تکرارش کرد و بهم میگفت پسرم از حالا به بعد قلب تو واسه همیشه توانایی کار کردن رو داره فقط حتما به پدرت بگو که به مرد فروشنده کمک کنه که بتونه زندگیشو عوض کنه، ☆ پدر پسره و دکتر قلب از شنیدن این حرف نمیدونستن باید چی بگن و فقط منتظر شدن تا مرد فروشنده بهوش بیاد ، وقتی که مرد فروشنده به هوش میاد پدر پسر و دکتر قلب باهاش صحبت میکنن و بهش میگن تو اتاق عمل نمیدونیم چه اتفاقی افتاد که یهو همه چی تغییر کرد و قلبی که۳ سال توانایی کار کردن رو نداشت یهویی بدون مشکل شروع به کار کردن کرد، ☆ مرد فروشنده بهشون میگه من میدونم چی شده ، و بهشون میگه قبل اینکه من بیهوش بشم ، تو دلم گفتم یا الله خودت میدونی بچه یتیم و بچه ی بدون پدر یعنی چی و بهش گفتم الله جان قربونت برم تورو به اون خدا بودنت که زمین وآسمان در دستان توست قسم میدم که بی بی مریم رو در مسجد قفل شده میوه غیر فصل خوراندی به بچهام رحم کن . دکتر قلب و پدر پسر با شنیدن این حرفا بسیار ناراحت میشن و پدر پسره با چشمای پر از اشک بهش میگه چون تو باعث شدی خدا پسرمو شفا بده ۱میلیارد تومن بهت هدیه میکنم که بری زندگیتو تغییر بدی ..... تنها خداست که معجزه میکنه🌹 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat