14.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
می دونی قضیه ی طول واجب چیه؟!!! 😮
نمی دونی؟!!!😓
💯اگه نمی دونی حتما این کلیپو ببین💯
💎 #کانال بوستان امامت 💎
@bostanemamat
📝سیاست ها و چارچوب های تحلیلی| دفاع مقدس و هفته وحدت
🍃🌹🍃
⛔️ ویژه سرشبکهها و ادمین کانالها
#روشنگری | #ثامن | #دفاع_مقدس
🆔 rubika.ir/meyar_pb
🎥 #کلیپ | نقش الگویی دفاع مقدس در جبهه مقاومت
🍃🌹🍃
#روشنگری | #ثامن | #دفاع_مقدس
🆔 rubika.ir/meyar_pb
🎥 #کلیپ | نقش الگویی دفاع مقدس در جبهه مقاومت
🍃🌹🍃
#روشنگری | #ثامن | #دفاع_مقدس
🆔 rubika.ir/meyar_pb
📝#سخنواره | دفاع مقدس و هفته وحدت
🍃🌹🍃
⛔️ ویژه سرشبکهها و ادمین کانالها
#روشنگری | #ثامن | #دفاع_مقدس
🆔 rubika.ir/meyar_pb
🖼 سخننگاشت| دفاع مقدس در بیانات مقام معظم رهبری
🍃🌹🍃
#روشنگری | #ثامن | #دفاع_مقدس
🆔 rubika.ir/meyar_pb
#درمحضرقرآن 💫
✨لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ✨ «87یوسف»
از رحمت خداوند مأيوس نشويد، حقّ اين است كه جز گروه كافران، از رحمت خداوندى مأيوس نمىشوند.
به تعبير راغب، «رَوْح» و «روح» به معناى جان است، ولى «رَوح» درموارد فَرَج و رحمت به كار مىرود، گويا با گشايش گره و مشكل، جان تازهاى در انسان دميده مىشود.
در تفسير تبيان آمده است: روح از ريح است، همان گونه كه انسان با وزش باد احساس راحتى مىكند با رحمت الهى نيز انسان شادمان مىگردد.
🔹💥براساس روايات، يأس از رحمت خدا، از #گناهان_کبیره است
💎 #کانال بوستان امامت 💎
@bostanemamat
🌼منتظران ظهور
📢📢حتمااا تا آخر بخونید خیلی جالبه
⚠️ #تلنگرانه
هر وقت بابام میدید لامپ اتاق یا پنکه روشنه و من بیرون اتاقم، میگفت
چرا اسراف؟ چرا هدر دادن انرژی؟ 🤔
آب چکه میکرد، میگفت: اسراف حرامه!😔
اتاقم که بهم ریخته بود میگفت: تمیز و منظم باش؛ نظم اساس دینه..🙄
حتی درزمان بیماریش نیز تذکر میداد
مدام حرفهای تکراری وعذابآور،😤
تا اینکه روز خوشی فرا رسید؛ چون میبایست در شرکت بزرگی برای کار، مصاحبه بدم.
با خود گفتم اگر قبول شدم، این خونه کسل کننده و پُر از توبیخ رو، ترک میکنم.😅
صبح زود حمام کردم، بهترین لباسمو پوشیدم و خواستم برم بیرون که پدرم بِهم پول داد و با لبخند گفت: فرزندم!😍
1-مُرَتب و منظم باش؛
2-همیشه خیرخواه دیگران باش
3-مثبت اندیش باش؛
4-خودت رو باور داشته باش؛
تو دلم غُرولُند کردم که در بهترین روز زندگیم هم از نصیحت دست بردار نیست و این لحظات شیرین رو زهرمارم میکنه!😔
با سرعت به شرکت رویاییام رفتم، به در شرکت رسیدم، با تعجب دیدم هیچ نگهبان و تشریفاتی نبود، فقط چند تابلو راهنما بود!
به محض ورود، دیدم آشغال زیادی در اطراف سطل زباله ریخته، یاد حرف بابام افتادم؛ آشغالا رو ریختم تو سطل زباله..
اومدم تو راهرو، دیدم دستگیره در کمی از جاش دراُومده، یاد پند پدرم افتادم که میگفت: خیرخواه باش؛ دستگیره رو سر جاش محکم کردم تا نیوفته!
از کنار باغچه رد میشدم، دیدم آبِ سر ریز شده و داره میاد تو راهرو، یاد تذکر بابا افتادم که اسراف حرامه؛ لذا شیر آب رو هم بستم..
پلهها را بالا میرفتم، دیدم علیرغم روشنی هوا چراغها روشنه، نصیحت بابا هنوز توی گوشم زمزمه میشد، لذا اونا رو خاموش کردم!
به بخش مرکزی رسیدم و دیدم افراد زیادی زودتر از من برای همان کار آمدن و منتظرند نوبتشون برسه
چهره و لباسشون رو که دیدم، احساس خجالت کردم؛ خصوصاً اونایی که از مدرک دانشگاههای غربیشون تعریف میکردن!
عجیب بود؛ هر کسی که میرفت تو اتاق مصاحبه، کمتر از یک دقیقه میامد بیرون!
با خودم گفتم: اینا با این دَک و پوزشون رد شدن، مگر ممکنه من قبول بشم؟ عُمراً!!
بهتره خودم محترمانه انصراف بدم تا عذرمو نخواستن!
باز یاد پند پدر افتادم که مثبت اندیش باش، نشستم و منتظر نوبتم شدم🍃🌺
اونروز حرفای بابام بهم انرژی میداد
توی این فکرا بودم که اسممو صدا زدن.
وارد اتاق مصاحبه شدم، دیدم3نفر نشستن و به من نگاه میکنند😳
یکیشون گفت: کِی میخواهی کارتو شروع کنی؟
لحظهای فکر کردم، داره مسخرهم میکنه
یاد نصیحت آخر پدرم افتادم که خودت رو باور کن و اعتماد به نفس داشته باش!
پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم:
ِان شاءالله بعد از همین مصاحبه آمادهام
یکی از اونا گفت: شما پذیرفته شدی!!
باتعجب گفتم: هنوزکه سوالی نپرسیدید؟!
گفت: چون با پرسش که نمیشه مهارت داوطلب رو فهمید، گزینش ما عملی بود.
با دوربین مداربسته دیدیم، تنها شما بودی که تلاش کردی از درب ورود تا اینجا، نقصها رو اصلاح کنی..
در آن لحظه همه چی از ذهنم پاک شد، کار، مصاحبه، شغل و..
هیچ چیز جز صورت پدرم را ندیدم، کسی که ظاهرش سختگیر، اما درونش پر از محبت بود و آینده نگری..
عزیزانم!
در ماوراء نصایح و توبیخهای مادرها و پدرها، محبتی نهفته است که روزی حکمت آن را خواهید فهمید...
اما شاید دیگر آنها در کنار ما نباشند: میگن قدیما حیاطها درب نداشت
اگر درب داشت هیچوقت قفل نبود...
میدونید چرا قدیمیا اینقدر مخلص بودند؟
چرا اينقدر شاد بودن؟
چرا اينقدر احساس تنهايی نمیكردند؟
چرا زندگیها بركت داشت؟
چرا عمرشون طولانی بود؟...
چون تو کتابها دنبال ثواب نمیگشتند
که چی بخونند ثواب داره،
دنبال عملکردن بودند. فقط یک کلام میگفتند:
خدایا به دادههایت شکر.
نمیگفتند تشنه رو آب بدید ثواب داره
میگفتند آب بدید به بچه که طاقت نداره
موقعی که غذا میپختند، نمیگفتند بدیم به همسایه ثواب داره، میگفتند بو بلند شده، همسایه میلش میکشه
ببریم اونا هم بخورن.
موقعی که یکی مریض میشد نمیگفتن
این دعا رو بخونی خوب میشی، میرفتن
خونه طرف ظرفاشو میشستن جارو میزدن، غذاشو میپختن که بچههایشغصه نخورن
اول و آخر کلامشون رحم و مهربانی بود.
به بچه عیدی میدادند، میگفتن دلشون شاد میشه
به همسایه میرسیدن میگفتن همسایه
از خواهر و برادر به آدم نزدیکتره...
خدایا قلب ما را جلا بده که تو کتابها
دنبال ثواب نگردیم خودمان را اصلاحکنیم و با عمل کردن به ثواب برسیم 💝
نه فقط با خواندن دعا...
مهربان باشیم
محبت کنیم بیمنت...💗
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃
💎 #کانال بوستان امامت 💎
@bostanemamat
🌸#طنز #جبهه😂🤣🌸
🌸 آسایشگاه کچلان
🌸در اسارتگاه موصل ، با تعدادی از بچه ها که همیشه صف آخر بودیم قرار گذاشتیم با هم سرهایمان را با تیغ بزنیم.
صبح قبل از آمار توی سلول شروع کردیم به تراشیدن سر. به محض شروع کار، یکی دو نفر هم وسوسه شدند و به ما پیوستند و کمکم تمام ۱۲۵ نفر به ما پیوستند و سرها را تراشیدند.
بهرحال هم رعایت بهداشت بود و هم تنوع و هم وحدت.
وقتی سرباز عراقی برای شمارش جلو در ایستاد، نفر اول رد شد و بی توجه از او گذشت، دومی که رد شد کمی تعجب کرد و سومی و چهارمی و... با حیرت نگاه میکرد و بلند بلند میخندید. بقیه اسرای اردوگاه هم به محض دیدن ما، مرده بودند از خنده و حال و هوایی که اردوگاه را از کسلی و یکدستی خارج کرده بود.
و از آن به بعد شدیم آسایشگاه کچلان.
💎 #کانال بوستان امامت 💎
@bostanemamat
#شهیدانھ🌻
-
میگُفتدُشمَنـٰاننِمۍدانَندۅنِمۍفَھمَندڪہمـٰا
بَراۍشَھـٰادَتمُسـٰابِقہمیدَهیم:)•
-شھیدعلۍبلۅرچۍ
💎 #کانال بوستان امامت 💎
@bostanemamat
#زندگی_نامه 📋
#شهید_سعید_بیاضی_زاده ❤️
در سال ۱۳۷۳ چشم به جهان گشود.۲۲ساله بود ودرحالیکه دروس سطوح عالی حوزه را درشهر مقدس قم به خوبی خوانده بود،عزم دیار عاشقان کرده واصرار بر اعزام به سوریه کرد.تادرماه مهمانی خدا توفیق پیدا کرد برای اولین بار به حرم حضرت زینب سلام الله علیهامشرف شود.این بار که ازسوریه بازگشت داغدار فراق رفیق شهیدش شهید کریمیان بود.
او در عمر طلبگی خود خصوصیات ویژهای داشت که بدون اغراق ومبالغه آنهارا بیان میکنم به نحویکه برخی ازاین ویژگی ها قبل ازشهادتش در مدت کوتاه رفاقتمان ذهنم را مشغول کرده بود ومورد اذعان واعتراف همه دوستان وآشنایان اوست.
به معنای حقیقی کلمه بی تعلق به دنیا بود وهیچگونه تعلق دنیوی نداشت نه به مال ونه به عناوین فریبنده دنیا وحتی به درس . اگر بنده درس را باتعلق میخوانم اما او برای خدا میخواند.
این بی تعلقی به شدت او را بی تکلف ساخته بود وبسیار ساده و باصفا بود که هیچیک از دوستانش هیچگاه از بااو بودن معذب نبوده بلکه از همنشینی با اولذت میبردند.
جهادی وتلاشگر بود وازهیچ خدمتی دریغ نمیکرد؛از اردوهای بی شمار جهادی اوگرفته تا تدارک جلسات شهداء،روایتگری و شجاعت های او در جبهه عراق وسوریه.
متواضع بود ودرگیر عناوین نبود.بااینکه
جزءنخبگان واستعدادهای برتر حوزه بود واساتیداو به استعداد والای ایشان اذعان داشتند اما به قول طلبه ها وجهه علمی برای خود نتراشیده بود.
اهل اطمینان بود تردید نداشت ودر تصمیمات مهمّش مصر و مطمئن بود.
پاک و باتقوی بود ،بی صدا و آرام اشک مییریخت وقلب سوخته مسیر شهادت بود.
سرانجام در ماه محرم به آرزوی قلبی خود رسید ودر شب جمعه به محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهداء علیه السلام مشرف شد وتمام دوستانش را انگشت به دهان گذاشت وپای خود را ازمنجلاب دنیا رهانید.
🌹یادش گرامی وراهش پررهروباد 🌹
متن از حجت الاسلام نیکو کلام از دوستان شهید.
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
💎 #کانال بوستان امامت 💎
@bostanemamat
✿ بوستان امامت ✿
#زندگی_نامه 📋 #شهید_سعید_بیاضی_زاده ❤️ در سال ۱۳۷۳ چشم به جهان گشود.۲۲ساله بود ودرحالیکه دروس سطوح
بچه ها تا میتونیم از شهدا یاد بگیریم✋🌹
زمانی نرسه که دیر بشه...
#سلام_مولاجانم ❤
در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی
من ظهور لحظه ها را میشمارم تا بیایی
خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری
در مسیرت جانفشانم گل بکارم تا بیایی
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
💎 #کانال بوستان امامت 💎
@bostanemamat