با امام زمان(عج) و گریز به روضه
عصر هر جمعه ی دلگیر، تو را می خواند
دم به دم کوچه ی تقدیر تو را می خواند
مادری چشم به راه است بیایی از راه
کنج خانه پدری پیر تو را می خواند
ندبه ها اشک شد و از تو نیامد خبری
قطره ی اشک سرازیر تو را می خواند
عالمی منتظر جلوه ی مولایی توست
هر نفس قبضه ی شمشیر تو را می خواند
ننگ بر ما چو ببندیم به غیر از تو امید
صبح و شب عرصه ی تدبیر تو را می خواند
یازده قرن گذشت از غم تنهایی تو
دل وامانده ی ما دیر تو را می خواند
مادری پشت در خانه صدایت می کرد
مادری خسته... زمین گیر تو را می خواند
دارد از حنجره ای خشک صدا می آید
دختری در غل و زنجیر تو را می خواند
از همان ساعت سه ساعت سر ساعت حزن
عصر هر جمعه ی دلگیر تو را می خواند
مناجات با امام زمان عجل الله فرجه
شب اول محرم
سلام من به تو و بر محرم جدت
سلام من به تو و روضه ی غم جدت
فدای شال سیاهت که پرچم روضه است
دوباره آمده ام زیر پرچم جدت
به زیر چادر زهرا دوباره جمع شدیم
شدیم سینه زن داغ ماتم جدت
چقدر گریه نوشتیم پا به پای لهوف
چقدر روضه کنار مُقرَّم جدت
قسم به گریه ی هر شام و اشک هر صبحت
که اشک گریه کنان است، مرهم جدت
خدا کند که بمیرم غروب عاشورا
میان ذکر مصیبات اعظم جدت
هزار بار نوشتیم روضه را، هر بار
رسیده ایم به آن جسمِ درهم جدت
رسیده ایم به دست بدون انگشتر
رسیده ایم به آن پیکر کم جدت
بیا به مجلس روضه به خاطر عباس
بیا به حق همان قامت خم جدت
اشک و مناجات و دعا را دوست دارم
این حالت خوبِ بکا را دوست دارم
من دین خود را از رسول الله دارم
زهرا، علی و مجتبی را دوست دارم
مشهد، حرم، پائین پا، صحن گهرشاد
این گنبد و گلدسته ها را دوست دارم
از تو چه پنهان باز دلتنگ حسینم
خیلی هوای کربلا را دوست دارم
آرام کنج دنج روضه می نشینم
هیئت، محرّم، روضه ها را دوست دارم
بالا نیاوردم سرم را تا ببینی
این گریه های بی صدا را دوست دارم
گریان دستّ بسته ی زینب بیا ... آه
من گریه کردن با شما را دوست دارم
#امام_زمان_عجل_الله_تعالی_فرجه_مناجات
آمدم تا رشتهام را بر درت محکم کنی
زندگیام را به ذکر دائمت، توأم کنی
با تضرع، زیر لب دارم صدایت میزنم
تا که قدری از حجابِ بینمان را کم کنی
شرمسار و سر به زیرم که سبب شد نامهام_
باز هم گریه برای معصیتهایم کنی
خستهام از خُدعههای نفس، از طول امل
آمدم یابن الحسن، دیگر مرا آدم کنی
صاحب من، خیرخواهم، سایهی بالاسرم
میشود قلب مرا خالی ز نامحرم کنی؟
از تو بر میآید آقا معجزاتی اینچنین
التماست میکنم، چشم مرا زمزم کنی
دوری از کرب و بلا دارد مرا دق میدهد
کربلایی کن مرا تا راحت از این غم کنی
**
دوست دارم یاورت باشم به اشک بر "حسین"
ساعتی که گریه بر آن ماتم اعظم کنی
جان فدای پلک مجروحت که دائم صبح و شب
گوشه ی مقتل، نظر بر پیکری درهم کنی
《فرازی از زیارت ناحیه مقدسه ،
روضه از زبان حضرت بقیة الله الاعظم عج》:
من روضه خوان ِ غربت ِ آقای عالمم
بی تابِ سربریده ی ماهِ محرمم
با گریه هر غروب من از حال می روم
با هر فرازِ ناحیه گودال می روم
صبح وغروب ،ندبه کنان گریه می کنم
این روضه را به مادرمان هدیه می کنم
برنیزه تکیه داد و ز جایش بلند شد
دردش گرفته بود صدایش بلند شد
فرمود: زنده ام به کجا حمله می کنید
نامردها به خیمه چرا حمله می کنید
کارِ مرا تمام نکرده کجا ؟سنان!!!!
اینجا کنارِ لشگری از گرگ ها بمان
با یالِ غرق خون شده برگشت ذوالجناح
با زین واژگون شده برگشت ذوالجناح
اینجا به بعد ضربه زدن ها شروع شد
اینجا به بعد شیون زنها شروع شد
دیدم خودم به چشم ترم وای وای وای
بیرون زدند اهلِ حرم وای وای وای
دنبالِ ذوالجناح هراسان وبی پناه
با عمه آمدند به بالای قتلگاه
جدِ مرا محاصره کردند یک سپاه
دیدم چگونه عمهی ما می کند نگاه
هرکس رسید نیزه ی خود را شکست و رفت
یک استخوان ز سینه ی آقا شکست و رفت
یک عده بر تمام تنش سنگ می زدند
یک عده بر لباسِ تنش چنگ می زدند
در آن میانه حرمتِ آئینه ها شکست
وقتی که شمر آمد وبر سینه اش نشست
از دستِ او محاسنِ جدم رها نشد
هرچه کشید خنجرِ خود، سر جدا نشد
تا که ز رویِ پیکرِ بی سر بلند شد
فریاد یا بُنَیَ ز مادر بلند شد
اینجا به بعد گریهی من رنگِ خون شود
گیسو به دست شمر ز مقتل برون رود
اینجا به بعد زخمِ دلِ ما نمک زدند
باور کنید عمهی مارا کتک زدند
راه فرار از حرم آنروز بسته شد
با چوبّ نیزه پهلوی زنها شکسته شد
#قاسم_نعمتی
من و این روضه ها الحمدلله
من و یاد شما الحمدلله
من و ماه محرم زنده بودن
بود حسن عطا الحمدلله
نبودم، حق مرا سینه زنت کرد
شدم اهل بکا الحمدلله
من از دامان پاک مادر خود
تو را گشتم گدا الحمدلله
من از هیئت هزاران خیر دیدم
شدم حاجت روا الحمدلله
سیاهی عزایت نور محض است
که گشته رزق ما الحمدلله
رسد روزی که در سجده بگویم
رسیدم کربلا الحمدلله؟
در محرم قلب سوزان می خرند
در محرم چشم گریان می خرند
در محرم هر که شد محرم به دوست
عطر و بوی کربلا در قلب اوست
در محرم دل هوایی میشود
با نگاهی کربلایی میشود
در محرم شیعیان زاری کنند
همره مهدی عزاداری کنند
برچسبها: شعر امام زمان شعر و شاعری امام زمان و ماه محرم
🍃🍃الا ای قوم من جان محمّد (ص) روح قرآنم
ولی الله اعظم شهریار ملک امکانم
زعیم و رهنما و ناخدا و فلک توحیدم
امام و پیشوا و مقتدای اهل ایمانم
نمازم، روزه ام، حجّم، قیامم، سجده ام، رکنم
صفایم، مروه ام، سعیم، صراط و حشر و میزانم
🔸پیمبر جدّ و بابم حیدر است و مادرم زهرا
🔸برادر مجتبی خود میر و سالار شهیدانم
قدر عبدی است پا بستم قضا تیغی است در دستم
فلک آوارۀ کویم ملک گهواره جنبانم
حدید و صافّات و مؤمن و والفجر و الرّحمان
دخان و زخرف و یاسین و فتح و آل عمرانم
🔸حسین ابن علی باب النجّاة عالم خلقت
🔸نبی را جان شیرین شیر حق را شیرۀ جانم
🔸گر از توحید میگوئید من خود روح توحیدم
🔸گر از قرآن گواه آرید من خود جان قرآنم
🔸ذبیح الله و ثارالله و عین الله و وجه الله
🔸چراغ دین و کشتیّ نجات و بحر احسانم
🔸من از شوق شهادت سینه پیش تیغ بگشودم
🔸و گر نه نیست کس در کلّ خلقت مرد میدانم
اگر یک حمله آرم همچو باران بر زمین ریزد
سر و دست و تن و پا از دم شمشیر برّانم
گهی رعدم گهی برقم گهی خشمم گهر قهرم
گهی دریا گهر طوفان گهی سیل خروشانم
🔸اگر دریائی از لشگر شود این دشت، موسایم
🔸و اگر این سرزمین از دیو پر گردد سلیمانم
🔸من از روز ازل با خالق خود بسته ام عهدی
🔸که ماند بیکفن در این بیابان جسم عریانم
خدای کعبه و پیغمبر او نیز می داند
که عاشورا روز حجَّ خون و عید قربانم
گر از سمّ ستوران بشکند هم سینه هم پشتم
بحقّ دوست هرگز نشکنم با دوست پیمانم
اگر چشمی بگردانم سری بر تن نمی ماند
همان شمشیرها در دستتان باشد به فرمانم
🔸به تیر و نیزه ها و تیغ ها و سنگ ها گفتم
🔸که من در راه جانان عاشق زخم فراوانم
🔸اگر شمشمیرهاتان کُند گشته نیزه بشکسته
بیائید و کنید از چار جانب سنگبارانم
🔸زنید آنقدر زخم از تیر و تیغ و نیزه و سنگم
🔸که در گودال نشناسند اطفال پریشانم
🔸نمی گویم دهید آبم ولی آنقدر می گویم
که دیگر شعله گردیده نفس در کام عطشانم
🔸گرفتم آب مهر مادرم زهرا نمی باشد
🔸گرفتم نیستم فرزند پیغمبر، مسلمانم
🔸بود مهمان گرامی هر که باشد ای ستمکاران
🔸اگر اینک مسلمانم نمی دانید مهمانم
🔸برایم نامه بنوشتید تا مهمانتان گشتم
🔸زمین را لاله گون کردید از خون جوانانم
🔸کنار نعش فرزندم همه دیدید اشکم را
🔸به جای گریه خندیدید بر چشمان گریانم
🔸ز چشم شیعیان اشک ریزد تا صف محشر
🔸به یاد لحظه ای کز خون دل شد شسته دامانم
🔸نگیرم دل، نبندم لب، نپوشم چشم از جانان
🔸اگر صد بار گردد سر جدا در این بیابانم
سرم با خواندن قرآن به نوک نیزه ها 🔸گوید
🔸که حتّی با سر ببریده قرآن را نگهبانم
🔸لبم بر مرگ می خندد ولی چشمم اگر گرید
🔸به یاد زینب و فردای زینب اشک افشانم
◾به اجر این قصیده روز محشر شافع «میثم»
به میزان عمل در دادگاه حیّ سبحانم
مسلمانان حسین، مادر ندارد
غریب است و کسی بر سر ندارد
ز جور ساربان بی مروت
دگر انگشت و انگشتر ندارد
چرا رگ های او پر خاک گشته
مگر در کربلا خواهر ندارد
چرا بر سینه اش دشمن نشسته
مگر تنها شده، یاور ندارد
چرا خسکیده عطشان گشته قربان
مگر عباس آب آور ندارد
اگر خیزد ز جا پرسد ز زینب
چرا در دانه ام معجر ندارد
---
چرا انگشت و انگشتر نداری
چرا عمامه ای بر سر نداری
چرا این حنجرت خشک است و بی آب
مگر عباس آب آور نداری
زبان بگشوده زخم سینه ی تو
مگر ای کشته تو مادر نداری
بعد از رسول حرمت آل عبا شکست
دست قضا ، شیشه ی شرم و حیا شکست
آتش گرفت باب نزول ملائکه
در سست شد به ضرب لگد از جفا شکست
یا ایهاالرسول بخوان واقعه که چون
مسمار در ، سینه ی خیرالنسا شکست
سنگی که حرمت رخ آیینه را نداشت
با سیلی ای که زد رخ آیینه را شکست
گوشواره ای که بود ضریح طواف حور
یا رب به ضرب سیلی ِ یک بیحیا شکست
افتاد از نفس ، پر پروانه هم که سوخت
روح غرور و غیرت شیر خدا شکست
وقتی که قلب حضرت خاتم زغم شکست
عیسی صلیب و موسی عمران عصا شکست
دست قضا قدر همه را جمع کرد بعد
این غصه را به روی سر کربلا شکست
یاایهالرسول کجایی قیامت است
سر نیزه پهلوی پسر مرتضا شکست
آه از دمی که گودی گودال خون گرفت
با نعل تازه سم ستور سینه را شکست
با سنگ و تیر و نیزه همه “زائر”ش شدند
یک پیرمرد گونه ی او با عصا شکست