4.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴روایت استاد حسن عباسی از یک فیزیکدان درباره #فناوری_هستهای
ویژگی #شهدای_هستهای
#شهید_احمدی_روشن
🔻الگوی جوان مومن انقلابی
🔻 آیا رشد هستهای دروغ است ؟@#شاخص
@brjko1402
(Www.TopNaz.Com)1623739897_D1kA7.mp3
زمان:
حجم:
5.35M
عاشقان وقت نماز است اذان میگویند🌺 🕌
اذان با صوت زیبا و دلنشین استاد موذن زاده اردبیلی🤗
11.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبری:
غلط میکنید!
@brjko1402
🔹شرح نامه(۳۲)
🔺معاویه عامل انحراف مردم
...سپس امام(عليه السلام) گروهى را استثنا کرده و شرافت و قداست آنها را تأييد مى کند; گروهى که ظاهرسازى معاويه و سخنان شيطنت آميز او آنها را فريب داده بود; اما هنگامى که از نزديک، اعمال او را ديدند به حقيقت امر آگاه شدند و به او پشت کردند و به على(عليه السلام) و يارانش پيوستند. مى فرمايد: «مگر گروهى از روشن ضميران و اهل بصيرت که از اين راه بازگشتند، چون آنها بعد از آنکه تو را شناختند از تو جدا شدند و از همکارى با تو به سوى خدا شتافتند، چون تو آنها را به کارى دشوار (که همان نبرد با حق بود) واداشته بودى و از راه راست منحرف ساخته بودى»; (إِلاَّ مَنْ فَاءَ مِنْ أَهْلِ الْبَصَائِرِ، فَإِنَّهُمْ فَارَقُوکَ بَعْدَ مَعْرِفَتِکَ، وَهَرَبُوا إِلَى اللهِ مِنْ مُوَازَرَتِکَ(8)، إِذْ حَمَلْتَهُمْ عَلَى الصَّعْبِ، وَعَدَلْتَ بِهِمْ عَنِ الْقَصْدِ).
واژه «إلا» در آغاز اين کلام، استثناى از «جيل» است که در آغاز نامه آمده و اشاره به فريب خوردگانى است که بر اثر القاى شبهه; مانند شبهه قتل عثمان و خون خواهى او يا شبهات ديگرى از اين قبيل، به معاويه پيوسته بودند; ولى اعمال او را که از نزديک ديدند و اطرافيانش را که از فاسدان و مفسدان و بازماندگان عصر جاهليّت يا فرزندان آنها بودند، مشاهده کردند به زودى به اشتباه خود پى بردند و از او جدا شدند. اين جمعيّت هرچند در مقابل گروهى که به او گرويده بودند عددشان بسيار کمتر بود; اما مقام والايشان ايجاب مى کند که امام(عليه السلام) از آنها به عنوان اهل بصيرت ياد کند و حق آنان را ادا نمايد.
مرحوم محقق تسترى در شرح نهج البلاغه خود ذيل خطبه 55 نام گروهى از اين اهل بصيرت را که در جنگ صفين به امام(عليه السلام) پيوستند ذکر کرده از جمله مى گويد: عمو زاده عمرو عاص و خواهر زاده شرحبيل و عبدالله بن عمر عنسى و همچنين جماعتى از قاريان قرآن به آن حضرت پيوستند.
آن گاه امام(عليه السلام) در بخش سوم اين نامه معاويه را به تقوا توصيه مى کند و مى فرمايد: «اى معاويه! تقواى الهى را درباره خود پيشه کن (و از خداوند بترس) و زمام خود را از دست شيطان باز گير که دنيا به زودى از تو قطع خواهد شد و آخرت به تو نزديک است والسلام»; (فَاتَّقِ اللهَ يَا مُعَاوِيَةُ فِي نَفْسِکَ، وَجَاذِبِ الشَّيْطَانَ قِيَادَکَ، فَإِنَّ الدُّنْيَا مُنْقَطِعَةٌ عَنْکَ، وَالاْخِرَةَ قَرِيبَةٌ مِنْکَ، وَالسَّلاَمُ).
گرچه معاويه بعد از شهادت امام(عليه السلام) بيست سال زنده بود; ولى با توجّه به عمر شصت ساله اش در آن زمان که مخاطب به اين خطاب شد قسمت عمده عمر خويش را سپرى کرده بود و همه انسان ها در اين سن و سال بايد به فکر پايان عمر خويش باشند.
جمله «جَاذِبِ الشَّيْطَانَ قِيَادَکَ» نشان مى دهد که معاويه زمام خويش را به شيطان سپرده بود. امام(عليه السلام) به او توصيه مى کند که زمامش را از دست او بگيرد، چرا که به پايان عمر نزديک مى شود و مهم ترين چيز براى انسان حسن عاقبت است که با آن مى تواند مشکلات خود را حل کند.
عجب اين است که اين گونه جباران در آستانه مرگ گاه ـ همانند فرعون در ميان امواج نيل ـ بيدار مى شوند در حالى که زمان براى جبران خطاها باقى نمانده و افسوس ها بى فايده است و اى بسا اگر باز گردند، باز همان برنامه هاى پيشين را دنبال مى کنند و به تعبير قرآن مجيد: (وَلَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ).
ابن کثير در البداية والنهاية مى گويد: «هنگامى که بيمارى معاويه شدت يافت و از بهبودى خود مأيوس شد و خود را در آستانه مرگ ديد اين اشعار را مى خواند:
لَعَمْري لَقَدْ عَمَّرْتُ فِي الدَّهْرِ بُرْهَةً * وَدانَتْ لِي الدُّنْيا بِوَقْعِ الْبَواتِرِ
وَأُعْطِيتُ حُمُر الْمالِ وَالْحُکْمِ وَالنُّهى * وَلي سُلِمَتْ کُلُّ الْمُلُوکَ الْجَبابِرِ
فَأَضْحَى الَّذي قَدْ کانَ مِمّا يَسُرُّني * کَحُکْمِ مَضى فِي الْمُزْمَناتِ الْغَوابِرِ
فَيا لَيْتَني لَمْ أعْنِ فِي الْمُلْکِ ساعةً * وَلَمْ أَسَعْ فِي لَذاتِ عيشِ نواضِرِ
وَکُنْتُ کَذي طِمْرَيْنِ عاشَ بِبُلْغَة *** فَلَمْ يَکُ حَتّى زارَ ضيقَ الْمَقابِرِ
«به جانم قسم مدت زمانى در جهان زندگى نکردم ـ و دنيا به وسيله شمشيرهاى برنده در برابر من تسليم شد.
و اموال گران قيمت و حکومت و تدبير به دست من آمد ـ و تمام پادشاهان ظالم در برابر من تسليم شدند.
آنچه مايه شادى و سرور من است از حوادثى که بر من گذشت اين است که شبيه همان چيزى است که بر پيشينيان گذشت.
اى کاش حتى يک ساعت حکومت نمى کردم و در لذات زندگى مرفهين فرو نمى رفتم.
و اى کاش همچون کسى بودم که در تمام عمر خود به دو جامه کهنه قناعت مى کرد و اين وضع همچنان ادامه مى يافت تا زمانى که در گور تنگ جاى گيرد».(13)
ادامه دارد...
#پایان_بخش_اول
✨﴾﷽﴿✨
🔹ادامه شرح نامه(۳۲)🔹
بعيد نيست «ذى طِمْرَين»; صاحب دو جامه کهنه، اشاره به مولا امير مؤمنان على(عليه السلام) باشد که معاويه تأسف مى خورد اى کاش مسير زندگى آن حضرت را انتخاب کرده بود. زيرا اين تعبير در کلام خود مولا در نامه 45 آمده است که مى فرمايد: «اَلا وَإنَّ اِمامَکُمْ قَدِ اکْتَفى مِنْ دُنْياهُ بِطِمْرَيْهِ».
ولى افسوس که اين گونه بيدارى ها کاذب است و اگر طوفان مشکلات فرو نشيند و به حال اوّل بازگردند همان برنامه ها تکرار مى شود.
*
نکته:
نامه هاى پى در پى!
از شرحى که ابن ابى الحديد بر اين نامه نگاشته استفاده مى شود که اين نامه نگارى در ميان امير مؤمنان على(عليه السلام) و معاويه در اين مرحله چند بار تکرار شد و مجموعاً پنج نامه از سوى امير مؤمنان(عليه السلام) و چهار نامه از سوى معاويه فرستاده شد و در هر نامه جرأت و جسارت بيشترى مى کرد. شگفت اينکه مانند يکى از اولياى الهى مخلص و مرتبط با پروردگار سخن مى گفت و گذشته و حال خود را فراموش مى کرد و تعبيرات بسيار زشتى را در نامه هايش به کار مى برد.
شايان توجّه است که ابن ابى الحديد پس از نقل اين نامه ها سخنى دارد که خلاصه اش چنين است: «از عجايب روزگار که هر زمان مطلب عجيب تازه اى را آشکار مى سازد اين است که کار على(عليه السلام) به جايى برسد که معاويه هم طراز و هم رديف او شود و پيوسته به او نامه نگارى کند و هر سخنى امام(عليه السلام) به او مى گويد، او همان سخن و خشن تر از آن را تکرار نمايد.
اى کاش پيغمبر(صلى الله عليه وآله) شاهد و ناظر بود تا ببيند اسلامى که اين همه زحمت براى آن کشيد و خون جگر خورد و جنگ هايى را براى آن تحمل نمود تا ارکانش محکم شد و جهان را فرا گرفت در چنگال دشمنانش قرار گرفته است، همان دشمنانى که او را تکذيب کردند و از وطنش آواره ساختند و صورتش را خون آلود نمودند و عمويش حمزه و بعضى ديگر از خاندانش را کشتند.
گويى نتيجه آن اين بود که اين دشمنان به حکومت برسند همان گونه که ابوسفيان در عصر حکومت عثمان هنگامى که از کنار قبر حمزه گذشت لگدى به آن زد و گفت: اى ابو عماره (ابو عماره کنيه حمزه بود) آن چيزى که ما با شمشير براى آن جنگيديم (برخيز و ببين) که امروز به دست بچه هاى ما افتاده و با آن بازى مى کنند و کار به معاويه رسيده که بر على فخر مى فروشد همچون هم رديفان که در برابر هم قرار مى گيرند».
سپس ابن ابى الحديد به اين اشعار معروف براى اظهار ناراحتى شديد خود تمسک مى جويد.
إذا عَيَّرَ الطَّائي بِالْبُخْلِ مادِرٌ * وَقَرَّعَ قُسّاً بِالْفَهاهَةِ باقِلٌ
وَقالَ السُّها لِلشَّمْسِ أَنْتَ خَفيةٌ * وَقالَ الدُّجى يا صُبْحَ لَوْنُکَ حائِلٌ
وَفاخَرْتَ الاْرْضُ السَّماءَ سَفاهَةً * وَکاثَرْتِ الشُّهُبِ الْحِصى وَالْجَنادِلٌ
فَيا مَوْتُ زُرْ إنَّ الْحَياةَ ذَميمَةٌ * وَيا نَفْسُ جِدي إنَّ دَهْرَکَ هازِلٌ
«هنگامى که مادِر (بخيل معروف عرب) حاتم طايى را سرزنش به بخل کند و باقِل (مرد نادان که قادر به سخن گفتن نبود) قُسّ بن ساعده (سخنور معروف عرب) را به لکنت زبان متهم سازد.
و سها (ستاره بسيار کوچکى است در آسمان) به خورشيد بگويد: چقدر کم فروغى و تاريکى شب به صبح روشن بگويد چقدر تاريکى.
و زمين از روى سفاهت بر آسمان فخر بفروشد و سنگ ها و ريگ هاى بيابان خود را بيشتر و برتر از شهاب هاى آسمانى بدانند.
(آرى آن زمان که چنين امورى رخ دهد) اى مرگ به سراغ من بيا که زندگى نکوهيده است ـ و اى روح از تن بيرون آى که زمانه سخنان هزل مى گويد».
✔️پایان
#بادقت_و_توجه_بخوانیم
#همگان_را_دعوت_کنیم_به_نهج_البلاغه_خوانی