༻﷽༺
#السلام_علیک_یاشهزاده_قاسم🌷
چون باد میان معرڪہ تاختہ بود
رعد از رجزش قافیہ را باختہ بود
دارم بہ هنرمندےعشقش ایمان
باخاڪ وعسل پیالہاے ساختہ بود
#پسرشیرجمل_درکربلا_غوغا_کرد💔
https://eitaa.com/bshmk33
#قاسم_بن_الحسن
از ازل در جام ِ جانش داشت عشقِ لم یزل
قاسم بن المجتبی(ع)، فرمان پذیرِ بی بدل
رفت اما کاشکی می ماند تا جای پدر...
چشم هایِ عمه زینب(س) را بگیرد رویِ تل!
https://eitaa.com/bshmk33
⚫️وقایع روز ششم محرم سال 61هجری
♨️در این روز عبیداللّه بن زیاد نامه ای برای عمر بن سعد فرستاد كه:
من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز كرده ام. توجه داشته باش كه هر روز و هر شب گزارش كار تو را برای من ميفرستند.
🌹در این روز "حبیب بن مظاهر اسدی" به امام حسین علیه السلام عرض كرد:
🌼 یابن رسول اللّه! در این نزدیكی طائفه ای از بنی اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.
🌺امام علیه السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت ميكنم.
✨او یارانی دارد كه هر یك از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود.
🔥 عمر بن سعد او را با لشكری انبوه محاصره كرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت مينمایم... .
♻️در این هنگام مردی از بني اسد كه او را "عبداللّه بن بشیر" مي نامیدند برخاست و گفت: من اولین كسی هستم كه این دعوت را اجابت ميكنم.
💠سپس مردان قبیله كه تعدادشان به 90 نفر ميرسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه السلام حركت كردند.
🔻 در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه كرد و او مردی بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یكدیگر درگیر شدند، در حالی كه فاصله چندانی با امام حسین علیه السلام نداشتند.
🔰هنگامی كه یاران بني اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریكی شب پراكنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.
🌷حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه السلام آمد و جریان را بازگو كرد. امام علیه السلام فرمودند: لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ.
📙بحارالانوار،ج44،ص386
📔 در کربلا چه گذشت،تالیف شیخ عباس قمی
https://eitaa.com/bshmk33
⬛️ شهادت قاسم ابن الحسن (ع)
▪️قاسم، فرزند امام حسن علیه السلام است. مادرش كنیز بود و نرجس نام داشت. چهره او چون پاره ماه بود.
▪️ به گزارش خوارزمى، وى هنگام شهادت، به سنّ بلوغ نرسیده بود؛ ولى مؤلّف لباب الأنساب، او را شانزده ساله مى داند.
▪️چگونگى اجازه گرفتن این نوجوان از امام حسین علیه السلام براى رفتن به میدان، حاكى از قوّت معرفت و كمال درایت و شهامت و ایمان اوست.
▪️خوارزمى در مقتل الحسین علیه السلام می نویسد:
پس از عون بن عبداللّه بن جعفر، بر اساس برخى نقل ها، عبداللّه بن حسن بن على بن ابى طالب و بر اساس برخى دیگر، قاسم بن حسن كه نوجوان بود، به میدان آمد.(1)
▪️هنگامى كه حسین علیه السلام به او نگریست، او را در آغوش گرفت و آن قدر با هم گریستند كه هر دو از حال رفتند.
▪️سپس جوان، اجازه پیكار خواست و عمویش حسین علیه السلام، از اجازه دادن ، خوددارى كرد .
▪️جوان ، پیوسته دست و پاى حسین علیه السلام را مى بوسید و از او اجازه مى خواست تا به او اجازه داد .
▪️ او به میدان آمد و در حالى كه اشك هایش بر گونه هایش روان بود این رجز را می خواند :
إن تُنكِرونی فَأَنَا فَرعُ الحَسَن
سِبطُ النَّبِیِّ المُصطَفى وَالمُؤتَمَن
هذا حُسَینٌ كَالأَسیرِ المُرتَهَن
بَینَ اُناسٍ لا سُقوا صَوبَ المُزَن
▪️سپس حمله بُرد و صورتش به پاره ماه مى مانْد . جنگید و با وجود كمىِ سنّش ، 35 مرد را كُشت.(2)
▪️تاریخ الطبرى به نقل از حُمَید بن مسلم می نویسد :
جوانى به سان پاره ماه ، شمشیر به دست ، به سوى ما آمد . او پیراهن و بالاپوش و كفش هایى داشت كه بند یك لِنگه اش پاره شده بود ، و از یاد نبرده ام كه لنگه چپ آن بود .
▪️عمرو بن سعد بن نُفَیل اَزْدى به من گفت : به خدا سوگند ، بر او حمله مى برم .
▪️به او گفتم : سبحان اللّه ! و از آن ، چه مى خواهى ؟ ! كُشتن همین كسانى كه گرداگردِ آنها را گرفته اند ، براى تو بس است .
▪️آن گاه ، بر او حمله بُرد ، و باز نگشت تا با شمشیر ، بر سرش زد . آن جوان ، به صورت ، [بر زمین] افتاد و فریاد برآورد : عموجان !
▪️حسین علیه السلام ، مانند باز شكارى ، نگاهى انداخت و مانند شیر شرزه ، به عمرو، یورش بُرد و او را با شمشیر زد . او ساعد دستش را جلوى آن گرفت امّا از آرنج ، قطع شد . فریادى كشید و از امام علیه السلام ، كناره گرفت .
▪️سواران كوفه ، یورش آوردند تا عمرو را از دست حسین علیه السلام بِرَهانند ؛ امّا عمرو در جلوى سینه مَركب ها قرار گرفت و سواران ، با اسب بر روى او رفتند و وى را لگدمال كردند تا مُرد.(3)
▪️غبار [ نبرد ] كه فرو نشست ، حسین علیه السلام بر بالاى سر جوان ، ایستاده بود و او پاهایش را از درد ، به زمین مى كشید .
▪️حسین علیه السلام فرمود :
از رحمت خدا دور باد گروهى كه تو را كُشتند و كسانى كه طرفِ دعوایشان در روز قیامت ، جدّ توست!»
به خدا سوگند ، بر عمویت گران مى آید كه او را بخوانى و پاسخت را ندهد یا پاسخت را بدهد و سودى نداشته باشد ؛ صدایى كه ـ به خدا سوگند ـ ، جنایتكاران و تجاوزگران بر آن ، فراوان و یاورانش اندك اند» .
▪️سپس او را بُرد و گویى مى بینم كه پاهاى آن جوان، بر زمین كشیده مى شود و حسین علیه السلام، سینه اش را بر سینه خود، نهاده است.
▪️ با خود گفتم: با او چه مى كند؟ او را آورد و كنار فرزند شهیدش على اكبر و كشتگان گِرد او كه از خاندانش بودند، گذاشت. نام آن جوان را پرسیدم. گفتند: قاسم بن حسن بن على بن ابى طالب است.(4)
▪️در «زیارت رجبیّه»، نام قاسم آمده و در «زیارت ناحیه مقدّسه» نیز در باره وى آمده است:
السَّلامُ عَلَى القاسِمِ بنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ ، المَضروبِ عَلى هامَتِهِ ، المَسلوبِ لامَتُهُ ، حینَ نادَى الحُسَینَ عَمَّهُ ، فَجَلا عَلَیهِ عَمُّهُ كَالصَّقرِ ، وهُوَ یَفحَصُ بِرِجلَیهِ التُّرابَ وَ الحُسَینُ یَقولُ : «بُعداً لِقَومٍ قَتَلوكَ ! و مَن خَصمُهُم یَومَ القِیامَةِ جَدُّكَ و أبوكَ»
📚 پی نوشت :
1) شیخ صدوق (ره) در الأمالى به نقل از امام زین العابدین علیهم السلام می نویسد: پس از على اكبر علیه السلام ، قاسم بن حسن بن على بن ابى طالب، پا به میدان نهاد. الأمالی للصدوق: ص 226 ح 239
2) مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی :ج 2 ص 27
3) همانگونه که در متن طبری ملاحظه می شود و نیز بر اساس سایر منابع كهن و مشهور ، در این هجوم ، به شهادت رساننده قاسم ، زیر دست و پاى لشكر قرار گرفت و هلاك شد ؛ امّا در برخى كتب متأخّر ، مطرح شده كه قاسم ، زیرِ دست و پاى لشكریان ، كشته شد.
4) تاریخ الطبری: ج 5 ص 447، الكامل فی التاریخ: ج 2 ص 57ظ
https://eitaa.com/bshmk33