❌تاریخ بنویس! در روزگار فشار حداکثری ترامپ! در روزگاری که کرونا در ایران کشتار می کرد! روزی ۵۰۰۰ مبتلا و ۳۰۰ کشته! که حریرچی گفت آمار دو برابر اینه! ۳۰۰ کشته یعنی ۳۰۰ خانواده عزیزشونو به بدترین شکل از دست بدن بدون حق عزاداری! 🔸دولتی روی کار بود که راه کربلا رو بست،مشهد و بست،حرم ها رو بست،ولی چون قاطبه رایش جماعت شمال رو بود حاضر نشد راه شمال و ببنده! مومنین به اشاره رهبر تو خونه موندن،اربعین نرفتن! باز رهبری مظلوم و غریب برای حفظ جان مردمش اومد وسط میدون،کنایه ها رو به جان خرید تذکر داد، ستاد کرونا قانون منع آمد و شد وضع کرد! این جماعت شبهه روشن فکر به اصطلاح خودشون مدرن! 🔸این مدعیان فرهنگ در عین حال در دره های بی فرهنگی برای عقب نماندن از عیش شمال قبل از اجرای قانون راهی شدن به سما شمال وضعیت قرمز! ۴۰ کیلومتر اتوبان شهید همت! مطلق اتوبان به اون عظمت! از غرب به شرق، از شرق به غرب! در روزگار دلار ۳۲۰۰۰ تومنی! در روزگار پراید ۱۴۰ ملیونی،۲۰۶ ۳۰۰ میلیونی،روزی که ۵۰۰۰مبتلا کامل قفل شد! بعد همین جماعت زبونها دراز،که ایرانی بدبخته ،ایرانی فقیره،ایرانی بیچاره است! فقیره؟ که اتوبان ها قفل میشه؟ بعد فردا کشته ها دو برابر که شد،میگن قم و قرنطینه نکردن! در حالی که همسایه های شمالی با موشک شهرهای همو میزنن! همسایه های غربی و شرقی روزی نیست انفجار تروریستی رخ نده! 🔸بعد همینا همینا،خوده اینا که به برکت جمهوری اسلامی و خون شهدا هر هفته شمالن،به لطف شهید بلباسی که از خانواده اش گذشت رفت تا خانطومان تو سوریه، محاصره جبهته النصره شد،۵ سال پیکرش نیومد خانواده اش یه قبر نداشتن! میفهمی؟ قبر هم نداشتن! هر هفته کلار دشت و ماسوله! بعد اونجا احتمالا در اوج حماقت از کنار پل ورسک که با پول و حمالی کارگر ایرانی ساخته شد برای انتقال ادوات متفقین به جبهه قفقاز، رد میشن یه آهی میشکن که خدا بیامرزدت رضا شاه چی ساختی! 🔸تو جمهوری اسلامی هر هفته عشق و حاله! خدا رضا شاه و بیامرزه! بابا بزرگ هاشون تو قاجار و پهلوی سالی یه بار برنج نمیخوردن! ماهی یه بار حموم نمیرفتن! برید بپرسید هر هفته کلاردشت؟ هر خانواده دو نفره ایرانی برای خودش آشپزخونه مدرن و اپن مجهز و مجزا داشته باشه؟ حموما مثل قابلمه ماکرونی خزینه ای بود! بعد یارو میشینه تو تاکسی،گوشه چششو کج میکنه با یه حالتی که من میدونم بقیه نمیدونن با یه سیس روشن فکری که هر هزار سال نوری اتفاق میوفته،میگه: کار خودشونه! نه! کار خودته! خوده خودت! تاریخ بنویس! بنویس! #meysam_zlf 🌼@bshmk33

‏🔱 ترامپ دلواپس سورپرایز اکتبر ایران است؟ خبرگزاری اسپوتنیک: 🔶در حالی که بسیاری بحث سورپرایز اکتبر ترامپ برای برگرداندن شرایط انتخاباتی آمریکا را مطرح می کنند که این روزها صحبت‌هایی از سورپرایز اکتبر ایرانی می‌شود که ممکن است ضربه آخر را به کالبد ضعیف انتخاباتی ترامپ وارد کند. ‏🔱اینکه ترامپ گفته "ایرانی‌ها کاری نکنند من وادار شوم اقدامی کنم که تا به حال نکرده‌ام" خود نشان می دهد که وی و تیم انتخاباتی‌اش دغدغه آن را دارند که ضربه نهایی در انتخابات بر او از سمت ایران وارد شود و نه از سمت رقبای دمکرات او. https://t.co/j9zB2h3X9d‎ ‏🔱سکوت معنادار ایرانی‌ها در مورد این صحبت های توهین آمیز ترامپ موجب آن شده که دولت مردان آمریکایی بیش از پیش دلواپس باشند. 🔶برخی کارشناسان باور دارند ترامپ دلواپس است که ایرانی‌ها یا متحدین آنها در منطقه دست به کاری بزنند که تیر خلاص بر کالبد بی جان انتخاباتی ترامپ باشد. 🌼@bshmk33

📢صوت| حاج منصور ارضی 🌴روضه رحلت پیامبر اکرم(ص) 🎪 حسینیه صنف لباس فروشان تهران 🌼@bshmk33

#مگر_سر_را_آوردی در زمان جنگهای روس و ایران در دوره فتحعلی شاه قاجار که شکست لشکر ایران نزدیک شد یکی از دراویش بنام "حاج میرزا محمد اخباری" نزد شاه رفت و متعهد شد که تا چهل روز سر سردار روسی بنام "اشپختر"را تحویل دهد. و همزمان پیشگوئی کرد که ممکن است بر سر این کار سر خود را نیز از دست بدهد. به همین منظور در زاویه حرم شاه عبدالعظیم به چله نشست و در روز موعود خبر کشته شدن سردار روسی را به اطلاع شاه رسانیدند و چون خبری از سر نشد شاه او را احضار و پرسید: پس سر چه شد؟ درویش گفت: اسب آورنده در گودالی افتاده و دستش شکسته است او مقصر نمیباشد. که همینطور هم شده بود و چون سر برسید درویش با سرعت راه عتبات (‌عراق ) را پیش گرفت. از آن طرف اطرافیان شاه به او گفتند که میرزا محمد اخباری همانطور که از راه دور سردار روسی را کشت شما را هم میتواند از میان بردارد و شاه را وادار نمودند تا کسی را به عتبات فرستاده و وی را تلف بکند. این ضرب المثل « مگر سر را آوردی» تا اوایل دهه ۲۰ در بین مردم معمول بوده و به کسانی میگفتند که ادعای انجام کاری شاق و بزرگ میکردند. 🌼@bshmk33

سر اسکساندر فلمینگ ‍ فلمینگ، یک کشاورز فقیراسکاتلندی بود. یک روز در حالی که به دنبال امرار معاش خانواده اش بود، از باتلاقی در آن نزدیکی صدای درخواست کمک را شنید، وسایلش را بر روی زمین انداخت و به سمت باتلاق دوید. پسری وحشت زده که تا کمر در باتلاق فرو رفته بود، فریاد می زد و تلاش می کرد تا خودش را آزاد کند. فلمینگ او را از مرگی تدریجی و وحشتناک نجات می دهد. روز بعد، کالسکه ای مجلل به منزل محقر فارمر فلمینگ رسید. مرد اشراف زاده خود را به عنوان پدر پسری معرفی کرد که فارمر فلمینگ نجاتش داده بود. اشراف زاده گفت: " می خواهم جبران کنم شما زندگی پسرم را نجات دادی". کشاورز اسکاتلندی جواب داد: " من نمی توانم برای کاری که انجام داده ام پولی بگیرم". در همین لحظه پسر کشاورز وارد کلبه شد. اشراف زاده پرسید: " پسر شماست؟" کشاورز با افتخار جواب داد: "بله" با هم معامله می کنیم. اجازه بدهید او را همراه خودم ببرم تا تحصیل کند. اگر شبیه پدرش باشد، به مردی تبدیل خواهد شد که تو به او افتخار خواهی کرد. پسر فارمر فلمینگ از دانشکده پزشکی سنت ماری در لندن فارغ التحصیل شد و همین طور ادامه داد تا در سراسر جهان به عنوان سر الکساندر فلمینگ کاشف پنسیلین مشهور شد. سال ها بعد، پسر اشراف زاده به ذات الریه مبتلا شد. چه چیزی نجاتش داد؟ پنسیلین... 🌼@bshmk33