eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
686 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست. کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. ارتباط باخادم الشهدا👇 @Mehrabani1364 🔽تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🍂 #بــــرگــےازخاطــــراتــــــ 📄 ◽️در عملیات کربلای ۱ بعد از مرحله‌ی اوّل، بچه‌ها گوسفندی را پیدا کردند و آوردند برای قربانی کردن که بتوانند کبابی بخورند. ◽️شهید بصیر گفت گوسفند را به تدارکات تحویل دهید تا همه‌ی بچه‌ها از کباب گوسفند بخورند. ◽️پس از مدتی حاجحسین بصیر پیغام داد که منطقه هنوز کامل پاک سازی نشده؛ بچه‌ها بروند جلو برای پاک سازی. ◽️علی‌اصغر تصمیم گرفت با تعدادی از رزمنده‌ها به سمت جلو برود. بعضی از بچه‌ها گفتند: آقا! پس کباب را کی بخوریم؟ شهید در جواب گفت: "اگر خمپاره شصت بگذارد" می‌خوریم. 🔻آن روز بچه‌ها هر کاری می‌کردند و هر سؤالی می‌پرسیدند، شهید علی‌اصغر می‌گفت: «اگر خمپاره ۶۰ بگذارد» و بالاخره با همین خمپاره ۶۰ به #شهـــــادت رسید #شهید_علی‌اصغر_بصیــــر 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 ویژه دهه کرامت 🇮🇷 💠امام صادق(ع) که حرم همه اهل بیت(ع) قم است، امام صادق(ع) پس از اعلام این نکته میفرماید که به حضرت معصومه(س) به بهشت میروند، نتیجه میگیریم که وجود حرم اهل بیت(ع) در قم به دلیل وجود حضرت معصومه(س) در این مکان است. 💠 خداوند و اولیای به اذن او بر همه امور دارند، در عین حال که به همه مسائل اشراف دارند اما در برخی از مواقع به یک مکان یک خاص وجود دارد؛ عنایت ویژه خدا در مکه است و به همین دلیل به حرم خدا بدل شده است. 💠 هرجا که معصوم وجود دارد، این مناطق عنایت دارند، بنابراین به شیعیان توصیه میشود به حرم معصومین بروند زیرا در این مناطق خاص وجود دارد. 💠 در شبهای همه انبیاء و اولیا به میروند، همه اولیا خدا شب جمعه در کربلا میشوند تا از الحسین به زیارت خداوند بروند. 💠 خداوند در هر شب امام حسین(ع) را زیارت میکند، بنابراین انبیای الهی به میآیند تا جلوه خداوند که به واسطه اباعبدالله(ع) به آمده را زیارت کنند. 💠 به برخی از مناطق عنایت خاص و ویژه دارند، در بین امامزاده ها تنها حضرت معصومه(س) است که زیارت نامه ایشان را فرموده و توسط امام (ع) نوشته است. 💠نور زهرا(س) مستقیماً از خداوند گرفته شده است، نور اهل بیت(ع) از فاطمه(س) گرفته شده است؛ او محور ائمه(ع) است و هرجا باشند همه ائمه(ع) هستند. 💠 حرم حضرت معصومه(س) جایگزین حرم حضرت فاطمه(س) است، از قبور ائمه(ع) عنایات ویژه میشود. آنچه باعث شده حرم حضرت معصومه(س) به حرم اهل بیت(ع) شود به دلیل واسطه نوری بودن حضرت زهرا(س) است. 💠شفاعت شیعیان به دست حضرت زهرا(س) است که به نور او به حضرت معصومه(س) نیز شده است. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 آیه های خودمانی 🇮🇷 انتخاب خدا اگه برای کسی یه قدم برداری اون هم حداکثر یه قدم برات بر می‌داره. اما اگه برای خدا یه قدم برداری خیلی سریع برات صد قدم بر می‌داره. خدا کسایی رو که بهش رو می‌کنن خیلی تحویل می‌گیره، اونا رو انتخاب می‌کنه برای خودش و همه کاراشونو درست می‌کنه، بهشون آرامش می‌ده، وصلشون می‌کنه به دنیای معنویت. در ظاهر شاید چیزی نداشته باشن اما در واقع صاحب ثروت همه دنیا هستن. أَنَا اخْتَرْتُکَ من ترا انتخاب کرده‌ام (بخشی از آیه 13 طه) 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥وعده‌ای که سردار سلیمانی برای دیدار با رهبر انقلاب به دختر شهید مدافع حرم داد و عملی شد. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
😊 لبخند شهدایی 😊 🐐 صدای بز 🐐 پسرک صدای بز را از خود بز هم بهتر در می آورد. هر وقت دلتنگ بزهایش می شد، می رفت توی یک سنگر و مع مع می کرد. یک شب، هفت نفر عراقی که آمده بودند شناسایی، با شنیدن صدا طمع کرده بودند کباب بخورند. هر هفت نفر را اسیر کرده بود و آورده بود عقب. توی راه هم کلی برایشان صدای بز در آورده بود. می گفت چوپانی همین چیزهایش خوب است 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
هدایت شده از مدیران کانال ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌تو دوبار قهرمان شدی رزمی‌کار کرمانشاهی پس از کسب مدال طلای رقابت‌های جهانی کیک بوکسینگ در آذربایجان، بدون یک استقبال شایسته به ایران بازگشت. ❗️درسته اونطور که شایسته بود ازش استقبال نشد، ولی این زن از دو جهت برای ماها قهرمانه یکی از این جهت که در مسابقات جهانی قهرمان شده و مهم تر از اون اینکه با حفظ حجاب اسلامی توی مسابقات شرکت کرده ✅اگه توی فضای حقیقی ازش خوب استقبال نشد و مسئولان کم کاری کردن، ما توی فضای مجازی جبران می کنیم تا نشون بدیم چقدر این افراد برای ماها محبوب اند 👏👏👏
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :5⃣7⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور دوشنبه ۱ آبان ۱۳۶۸ - تکریت - کمپ ملحق برایم سخت بود دو نفر که اصلاً اسیر نبودند، در نقش اسیر کنارمان زندگی کنند. آن‌ها سعی داشتند با افراد مختلف ارتباط برقرار کنند، از بچه‌ها حرف بکشند، فرماندهان را شناسایی کنند، چهره‌های فرهنگی و تأثیر گذار را بشناسند، برای عراقی‌ها جاسوسی کنند و... قبل از ظهر سراغ یکی از آن‌ها رفتم. به روی خودم نیاوردم چیزی می‌دانم. آنها مطمئن بودند هیچ کس نمی‌داند اسیر نیستند. کنار یکی از آن‌ها که نشستم سعی داشت دلم را خالی کند. از موقعیت نظامی و سکونتم پرسید. وقتی از شرایط و زندگی کمپ ملحق برایش گفتم، گفت: هیچ امیدی نیست آزاد بشیم، تنها راه نجاتمون پناهنده شدن به سازمان مجاهدین خلق است! قضیه‌ی آن دو نفر را به محمد کاظم بابایی، جعفر دولتی مقدم، علی اصغر انتظاری، حاج سعدالله گل محمدی و ع - م گفتم. در حیاط کمپ آن‌ها را به بچه‌هایی که نام بردم، نشان دادم. می‌خواستم حواس‌شان به آن‌ها باشد. بچه‌ها از روی کنجکاوی دوست داشتند بدانند چطور به ماهیت‌شان پی برده‌ام. هیچ نامی از سامی نبردم. بعد از ظهر حامد احضارم کرد. وارد اتاق سرنگهبان شدم. قلبم تندتند می‌زد. می‌دانستم هر سری که از دو نفر گذشت دیگر راز محسوب نمی‌شود. ع - م دوست سست عنصرم، قضیه را به یکی از دوستانش گفته بود. عراقی‌ها مطمئن بودند موضوع باید از طریق یکی از نگهبان‌ها به گوش اسرا رسیده باشد. به جز عراقی‌ها هیچ کس از هویت واقعی آن دو نفر اطلاعی نداشت. آن دو در ملأ عام به اتاق سر نگهبان نمی‌رفتند. سر وقت نماز می‌خواندند، امروز و دیروز را روزه بودند. اهل ذکر بودند، به مسئولین عراق به جز صدام فحش می‌دادند، تلویزیون عراق را نگاه نمی‌کردند، می‌گفتند ترویج بی عفتی است و... این‌ها حالات و اعمال آن‌ها در طی این دو روز بود. نگهبان‌ها در برابر دیگر اسرا با آن‌ها هم کلام نمی‌شدند و تحویل‌شان نمی‌گرفتند. قبل از این که وارد اتاق سرنگهبان شوم، سامی کنار در ورودی ایستاده بود، آرام و قرار نداشت، از نگاه نگرانش خیلی چیزها را خواندم. چشمان سامی حرف‌های زیادی را با من رد و بدل کرد. با نگاهش فهماند اگر از او چیزی بگویم سرنوشت بدی در انتظارش خواهد بود. سامی حق داشت نگران باشد. شک نداشتم اگر نامی از سامی می‌بردم، بعثی‌ها او را به جرم خیانت به رژیم عراق و همکاری با دشمنان به مرگ محکوم می‌کردند. شاید هم سال‌ها در سیاه چال‌های حزب بعث محبوس می‌شد. سامی همیشه می‌گفت: شما صدام و حزب بعث را نمی‌شناسید. صدام وزیر بهداری خودش را نیز در جلسه هیئت دولت با گلوله به قتل رساند. صدام خون هزاران نفر از شیعیان بی‌گناه عراق را ریخته است. صدام به یک شیعه‌ی عراقی به زور بنزین خوراند، وقتی شکمش پر از بنزین شد، با گلوله‌ی آتش‌زا به طرفش شلیک کرد تا شاهد انفجارش باشد. می‌گفت: صدام اواخر سال ۱۳۵۸ که بر اریکه‌ی قدرت نشست، به وفاداری هر که مشکوک شود او را به جوخه‌ی اعدام می‌سپارد. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
°•|🌸🍃 #سݪام_بر_شھـــــدا دنیایم را با شما آذین بستہ‌ام.. تا با شما نفس بڪشم با شما زندگے ڪنم تا مگر روزے مثل شما بشوم... روزی ڪنار نامم بنویسند #شهیـــ🌷ــــد... #ســــــلامــ #صبحتـــون_بخیـــــر #دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 فرازی از وصیتنامه 🇮🇷 خواهرانم ! ، در تربيت فرزندانتان بكوشيد و حجاب را رعايت كنيد ، زهرا گونه زندگی كنيد. سفارشم اين است ، مردم ! به ياد خدا و روز جزا باشيد ، پيرو ائمه اطهار باشيد ، مردم ! امام زمان (عج) را فراموش نكنيد. مردم ! دنباله رو روحانيت باشيد كه چراغ راه هدايتند از امام اطاعت كنيد كه عصاره اسلام است ، او را تنها نگذاريد كه نماينده حجه بن الحسن (ع) است.... 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
تکنیکی برای تشخیص کار درست.MP3
4.18M
🎙بشنوید| تکنیکی برای تشخیص کار درست #استاد_پناهیان 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
✍️ سفارش رهبری به خواندن نماز روز یکشنبه ذیقعده. 💎«انس بن مالک» می گوید: رسول خدا در یکشنبه_ماه_ذی_القعده از منزل بیرون آمد و فرمود: ای مردم، کدام یک از شما می خواهد توبه کند؟ عرض کردیم: همه می خواهیم توبه کنیم. 🔖سپس فرمود: هیچ بنده ای از امت من نیست که این عمل را انجام دهد،مگر آنکه از آسمان به او ندا می شود: «ای بنده ی خدا، عمل خود از نو آغاز کن؛ زیرا توبه ی تو پذیرفته و گناه تو آمرزیده شد.» 🔰 و فرشته ای از زیر عرش به او خطاب می کند: «ای بنده خجسته باد بر تو و فرزندان تو!» 🔺 و فرشته ای دیگر ندا می کند: «ای بنده، دشمنان تو در روز قیامت از تو راضی خواهند گردید.» 👌و فرشته ای دیگر ندا می کند: «ای بنده، تو مۆمن از دنیا می روی و دین تو از تو گرفته نمی شود و قبر تو گشوده و نورانی می شود.» ✍ و فرشته ای دیگر ندا می کند: «ای بنده، پدر و مادر تو از تو راضی خواهند گردید، اگر چه از تو ناخشنود باشند و پدر و مادر و فرزندان تو آمرزیده شدند و روزی تو در دنیا و آخرت گشوده و فراوان خواهد بود.» 🔺 و جبرئیل علیه السلام ندا می کند: «من همراه با فرشته ی مرگ می آیم و به او سفارش می کنم که با تو به نرمی رفتار کند و اثر مرگ حتی خراشی در تو ایجاد نخواهد کرد و فقط روح تو به آرامی از بدنت خارج خواهد شد.» 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#بــــرگــےازخاطــــراتــــــ 📄 #شهید_حســـــن_فاتحـــــی🍃🌹}•° ▫️بهش می‌گفتند:《حسن سر طلا》 چون موهای طلائی رنگ و چهره‌ی زیبائی داشت. ▪️شب عملیات می‌گفت: «من تیر می‌خورم، خونم رو بمالید به موهام زیاد باهاشون پُز دادم» ●بیسیم‌چی گردان غواصان لشگر امام حسین (ع) #یاد_شهدا_با_صلوات #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 آیه های خودمانی 🇮🇷 مزه مردن تا حالا شده برید به مدرسه یا دانشگاه یا محل کار قبلیتون و ببینید همه قیافه‌ها عوض شدن؟ ناخودآگاه آدم فکر می‌کنه یه عده متجاوز اومدن جاشو گرفتن. دنیا هم همین طوره. چند سال دیگه همه یا بیشتر آدم‌هایی که الان روی زمین هستند جاشونو می‌دن به آدم‌های دیگه. همه مردن و رفتن. همه‌مون باید یه روزی مزه مرگ رو بچشیم، این یه واقعیته و نمی‌شه کاریش کرد. کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ هر کس مزه مرگ را می‌چشد (بخشی از آیه 35 انبیاء) 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ آثار مخرب بد پوششی بر مغز انسان🔻 🔸ترشح بیش از حد کورتون و پوکی استخوان تنها بخشی از رواج بد پوششی در جامعه است❗️ 💊متخصصین #نوروساینس توضیح میدهند! #پویش_حجاب_فاطمے
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :6⃣7⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور قبل از اینکه وارد اتاق سرنگهبان شوم سعی کردم با نگاهم به سامی بفهمانم آدم دهن قرصی هستم. وارد اتاق شدم. ستوان فاضل، ستوان قحطان، و ستوان شفیق عاصم افسر بخش توجیه سیاسی اردوگاه و خود مؤذن درجه‌دار بخش استخبارات آنجا بودند. شفیق عاصم که سؤالاتش توسط فاضل ترجمه می‌شد، پرسید: -شما چطور یکی از اسرای ایرانی رو مأمور و جاسوس سازمان مجاهدین خلق معرفی کرده‌ای؟ از سؤالش پیدا بود می‌خواست از من حرف بکشد، از طرفی هم می‌خواست ماهیت حقیقی آن‌ها را کتمان کند. برای آن دو نفر که یکی‌شان عضو سازمان مجاهدین خلق و دیگری عضو جبهةالتحریر بود، واژه‌ی اسیر را به کار می‌برد. به او گفتم: - فقط از روی حدس و گمان فکر کردم اونا جاسوسن، البته برای سازمان مجاهدین خلق تبلیغ می‌کردن، یکی‌شون به خودم گفت امیدی به آزادی نیست، باید پناهنده‌ی سازمان مجاهدین خلق بشیم. شفیق عاصم گفت: به قد و قیافه‌ات نمی‌آد این همه زیرک باشی، خیلی‌ها تو این اردوگاه طرفدار آقای رجوی و خلق عرب‌اند، اسیر هم هستند! نمی‌دانستم چه بگویم. ستوان تهدیدم کرد بگویم کی قضیه را به من گفته است. برای بار دوم همان حرف اولی‌ام را تکرار کردم و گفتم: فقط از روی حدس! ستوان از کوره در رفت، به ولید دستور داد مرا بزند. ولید که مثل آقای مرزبان معلم انگلیسی دوره راهنمایی‌ام دستش سنگین بود، بعد از این که چند ضربه‌ی کابل به کمرم کوبید، به طرف پنجره پرتم کرد. هر دو عصایم از زیر بغلم زمین افتاد؛ گوشه‌ی ابروی سمت راستم به سنگ روی پنجره اصابت کرد و خون سرایز شد. سر و صورت و لباس‌هایم خونی شد. با همان وضعیت وقتی دیدند نمی‌توانند از من حرف بکشند، ع - م را آوردند. او را که دیدم، قلبم ریخت. عراقی‌ها از او خواسته بودند اقرار کند به او چه گفته‌ام. تنها زیرکی که به خرج دادم، به او نگفتم سامی این قضیه را به من گفته است. شاید خدا سامی را دوست داشت که برای این موضوع بچگی نکردم. به چشمان ع - م که نگاه کردم، شرم داشت. برای لحظاتی که به لباس‌های خونی، ابروی شکافته و چشمانم خیره شد، خجالت می‌کشید. وقتی صحبت می‌کرد، نگاهش به نقطه‌ی دیگری بود. شاید فکر نمی‌کرد عراقی‌ها او را با من رو در رو کنند. خیلی از دستش عصبانی بودم. ناراحت بودم چرا این مدت با او دوست بودم. چرا هیچ وقت نتوانستم او را بشناسم. پشیمان بودم چرا موضوع را با او در میان گذاشته بودم، پشیمانی‌ام دردی را دوا نمی‌کرد. همان جا توی دلم گفتم: خدایا! این یک بار منو از این معرکه نجات بده، قول می‌دم به هر کسی اعتماد نکنم. هر حرفی را هر جایی نزنم و پخته‌تر عمل کنم! این دعا را از ته قلب و از روی ترس از خدا خواستم. ستوان شفیق عاصم پرسید: ها؟ ناصر سلیمان، حالا چی می‌گی، بگو کدوم یک از نگهبان‌ها قضیه رو بهت گفته؟ گفتم: سیدی! من فقط از روی برداشت خودم یه چیزی گفتم! بعد از شهادت و اقرار ع ـ م آسمان روی سرم سنگینی می‌کرد از خدا کمک خواستم. می‌دانستنم اقرار حقیقت موضوع چه مکافاتی برایم در پی دارد. ستوان شفیق دستور داد مرا به سلول انفرادی ببرند. با همان سر و صورت خونی به سلول‌های انفرادی اردوگاه که در ضلع جنوبی ساختمان فرماندهی اردوگاه ۱۶ قرار داشت، انتقالم دادند. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🌸🍂 #شهیـــــدانہ ♦️شهـــدا از خواب و خـــوراکــ افتـــــــادند تا دنیــا خــــوابمان نڪند... ♦️ایــن است معناے مردانگـــے؛ اے ڪـــــاش مــــــردانہ قـــدر مردانگــےهایشان را بدانیـــم ... #صبحتون_شهدایی #یاد_شهدا_با_صلوات #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 ✨اگرمی خواهید کارتان #برکت پیدا کند به خانواده #شهدا سر بزنید زندگی نامه شهدا رابخوانید سعی کنید در روحیه خود #شهادت_طلبی راپرورش دهید.✨ #شهید‌_مصطفی_صدرزاده #یادشون_صلوات 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
@ostad_aali110.mp3
1.56M
🔊فایل صوتی #کوتاه 🔰 روش دعا کردن صحیح...❗️🔰 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 خاطرات شهدا 🇮🇷 🔻نوجوان ۱۷ ساله‌ای که منافقین به بدترین شکل ممکن شهیدش کردند.. 🔸دفعه آخر که به مرخصی آمد دیدم خیلی فرق کرده و حالت معنوی خاصی پیدا کرده. وقتی بغلش کردم با خودم گفتم برای آخرین بار است که می‌بینمش. ▫️به سیدمهدی گفتم: مادر مگر جنگ تمام نشده و امام قطعنامه را امضا نکردند؟ ▪️گفت: مگر امام نفرمودند من جام زهر را نوشیدم، من باید دوباره برگردم. ▫️گفتم: برو و مواظب خودت باش!  ▪️با اینکه خودش می‌دانست برنمی‌گردد گفت: این دفعه که برگردم تحصیلاتم را ادامه می‌دهم به خاطر شما! 🔸مادر این شهید، نحوه شهادت فرزندش توسط منافقین در عملیات مرصاد را اینچنین بیان می‌کند‌‌‌⇩⇩ سید مهدی در گردان مسلم لشکر ۲۷ و در منطقه اسلام‌آباد غرب بود که به شهادت می رسد. ▫️منافقین سفّاک چشم‌هایش را در آورده بودند، گوشهایش را بریده بودند و آنقدر به فکش ضربه زده بودند تا فکش خرد شده بود و پوستش را کنده بودند و بدنش را سوزانده بودند. ▫️زمانی که پیکرش را برای ما آوردند اجازه ندادند او را ببینم ولی بعدا فیلم پیکرش را دیدم😭 #شهید_سیدمهدی_رضـــــوی راوی 👈 مادر شهید #صبوری_دل_مادران_شهدا_صلوات #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 آیه های خودمانی 🇮🇷 خدایا تنهام نذار چه طور می‌شه بیشتر از 6 میلیارد آدم رو کره زمین زندگی می‌کنن ولی میلیون‌ها نفرشون تنها هستن؟ آدم برای تنهایی آفریده نشده، اما این دنیای صنعتی روز به روز آدم‌هارو تنهاتر می‌کنه. خیلی از آدم‌های تنها دوست ندارن تنها باشن ولی دست روزگار تنهاشون کرده. بعضی‌ها ازدواج نکردن، یا ازدواج کردن و جدا شدن، بعضی‌ها ازدواج کردن و بچه‌دار نشدن، یا بچه‌دار شدن و بچه‌هاشون رفتن جاهای دور. کاش همه تنهاها این آیه رو زمزمه کنن تا خدا کمکشون کنه: رَبِّ لا تَذَرْنی فَرْداً خدایا، مرا تنها نگذار (بخشی از آیه 89 انبیاء) 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
😊 لبخند شهدایی 😊 ماسک و سایر وسایل آموزش را آماده کردند. بحث بمبهای شیمیایی بود. کنایه سرعت منطقه را آلوده می کند و باعث کشتار جمعی می شود. مربی توضیح می داد که روی بلندی بروید، پارچه خیس جلو بینی بگیرید. آتش روشن کنید و از این قبیل تذکرات. بعد اضافه کرد: به هیچ وجه از آبهای آشامیدنی آلوده و سمی استفاده نکنید. حرف که به اینجا رسید یکی از برادران سیگاری دسته گفت: اگر آب رابجوشانیم و با آن چای درست کنیم چطور؟ عیبی ندارد؟ همه خندیدند و او جواب داد: برای چایی عیب ندارد، حتی می توانید نجوشانید! 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
👤فرانتس فانون، جامعه شناس و فیلسوف فرانسوی: "استعمار حداکثر کوشش خود را بر مسئله تمرکز داده است. هر چادری که دور انداخته می شود افق جدیدی را که تا آن هنگام بر استعمارگر ممنوع بود در برابر او می گشاید. پس از دیدن هر چهره بی حجابی، امید های حمله ور شدن اشغالگر ده برابر می گردد." 📚سال پنجم انقلاب الجزایر، فرانتس فانون 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :7⃣7⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور فکرهای عجیب و غریبی در مغزم دور می‌زد. در فکر سامی بودم. با این که از او چیزی به زبان نیاورده بودم، برایش می‌ترسیدم. دلم مثل سیر و سرکه می‌جوشید، می‌ترسیدم بهش شک کنند. به خودم مطمئن بودم که از سامی حرف نمی‌زنم؛ اما می‌ترسیدم اذیتم کنند، تحمل بعضی شکنجه‌ها را نداشته باشم، کم بیاورم و مجبور شوم از سامی حرف بزنم. چند دقیقه بعد همین باور را هم از دست دادم. برای این که از فکر و خیال بی‌فایده نجات یابم، شروع به خواندن قرآن کردم؛ قدری آرام و سبک شدم. سلول مثل تاریک‌خانه‌ی عکاسی بود. در قسمت بالای در سلول پنجره‌ی کوچکی بود که عراقی‌ها از آنجا مرا زیر نظر داشتند. درست مثل سلول‌های دژبان مرکز بغداد. ... بعد از نماز صبح خوابم برد. با باز شدن درِ سلول از جا پریدم. زندان‌بانی که تا امروز او را ندیده بودم، یک نان ثمون با یک ظرف حلبی که مقدار کمی شوربا بود، جلویم گذاشت. دو ساعت بعد از صبحانه مرا به اتاق بازجویی بردند. ستوان فاضل، شفیق عاصم و درجه‌دار بخش استخبارات با یک مترجم عرب زبان دیگر آن جا بودند. افسر استخبارات برای بار چندم همان سؤالات روز گذشته را تکرار کرد و گفت: برای ما مهمه بدونیم کدام‌یک از نگهبان‌ها به شما گفته آن دو اسیر مأمور سازمان رجوی و خلق عربند. گفتم: اسیر که نیستن، اگه اسیر بودن، شما با من کاری نداشتین! در بد هچلی افتاده بودم. استخباراتی از جایش بلند شد، جلو آمد، زیر چانه‌ام را گرفت، سرم را بلند کرد، جوری که چشمم به چشمش بیفتد و گفت: من تا حالا حرمت وضعیت جسمی تو رو داشتم، اما شما ایرانی‌ها لایق احترام نیستین! بر خلاف میل باطنی‌ام سعی کردم خودم را به مظلوم‌نمایی بزنم، گفتم: سیدی! رابطه‌ی ما و نگهبان‌ها رابطه‌ی یه زندانی و زندانبانه، نگهبان‌ها به ما اعتماد ندارن. افسران عراقی به نگهبان‌های شیعه مشکوک بودند. نام نگهبان‌های شیعه را می‌برد و می‌خواست بداند کدام‌یک از آن‌ها اسرارشان را فاش کرده. خود نگهبان‌های شیعه و حتی نگهبان‌های اهل سنت به هر کسی اعتماد نمی‌کردند. هر یک از آنان به افراد خاصی اعتماد داشتند. علی جاراللّه به رامین حضرت‌زاد اعتماد داشت. سامی به من و حکیم خلفان و دکتر مؤید به بهزاد روشن و کامبیز فرحدوست. بازجویی که به جایی نرسید، مرا به سلولم برگرداندند. از ناهار و شام بخور و نمیر اردوگاه هم خبری نبود. آبم را هم قطع کرده بودند. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
°•|🌸🍃 #سݪام_بر_شھـــــدا •|ڪولہ ‌بارے ‌بر دوش •|سفرۍ ‌باید رفت •|سفری ‌بۍ ‌همراه •|گم ‌شدن‌ تا ‌تہ ِ‌تنهایے‌ محض… •|یار ِ‌تنهایۍ ِ‌من ‌گفت به من‌: •|هر کجا لرزیدی •|از سفر ترسیدی •|تو بگو ‌از‌ تہِ‌ دل ●من‌ خدا را دارم و #خدا‌ اول‌ و‌ آخر‌ با توست.. #ســــــلامــ #صبحتـــون_بخیـــــر #دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆