🔔 زنگ حکایت 🔔
گويند جوانی قصد زن گرفتن داشت، به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد و گفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.
جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است.
پیرزن گفت: اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس های خانم ارزان تر تمام می شود.
جوان گفت: شنیده ام زبانش هم لکنت دارد.
پیرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است زیرا می دانید که عیب بزرگ زن ها پر حرفی است، اما این دختر چون لکنت زبان دارد پر حرفی نمی کند و سرت را به درد نمی آورد.
جوان گفت: خانم همسایه گفته است که چشمش هم معیوب است.
پیرزن گفت: درست است، این هم یکی از خوشبختی هاست که کسی مزاحم آسایش شما نمی شود و به او طمع نمی برد.
جوان گفت: شنیده ام پایش هم می لنگد و این عیب بزرگی است.
پیرزن گفت: شما تجربه ندارید، نمی دانید که این صفت، باعث می شود که خانمتان کمتر از خانه بیرون برود و علاوه بر سالم ماندن، هر روز هم از خیابان گردی، خرج برایت نمی تراشد.
جوان گفت: این همه به کنار، ولی شنیده ام که عقل درستی هم ندارد.
پیرزن گفت: ای وای، شما مردها چقدر بهانه گیر هستید، پس یعنی می خواستی عروس به این نازنینی، این یک عیب کوچک را هم نداشته باشد...
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #خاکریز_اسارت 🇮🇷
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
💢 قسمت هشتاد و ششم
هوس خوردن علف
پنج شش ماه از اسارت گذشته بود و هنوز یه وعده سیر غذا نخورده بودیم و روزی نبود که شدیدا گرسنه نباشیم. گرسنگی بشدت آزارمون می داد . همه سهمیه صمون و غذای ما به اندازه یک سومِ نیاز یه نفر بود. یعنی اگه سهمیه سه نفر رو به یکی می دادن تازه اون فرد شاید سیر میشد. شکممون به پشتمون چسبیده بود و مثل قحطی زدگان اتیوپی براحتی تموم دنده هامون قابل شمارش بود. یه روز تو صف دستشویی بودم که چشمم خورد به مقداری علف تازه که در کناره دیوار بیرونی توالت روییده بود. آنقدر گرسنگی آزارم میداد که اگه اجازه داشتم و عراقی ها اونجا نبودن، می رفتم یه دسته از اونا رو میکندم و می خوردم. فکر و حسرت خوردن علف از خوشی نبود.
تعدادی از بچه ها سهمیه روزانه نان(صمون) رو تو یه وعده میخوردن و دو وعده دیگه گرسنگی میکشیدن. تو این مضیقه و گرسنگی مفرط عده قابل توجهی از بچه ها بخشی از سهمیه اندک نان و غذای روزانه و سهمیه میوه چن ماه یه بارشون رو به مریضا و مجروحا میدادن که بتونن دوام بیارن و تلف نشن.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
آمد رمضان ومقدمش بوسیدم
در رهگذرش طبق طبق گل چیدم
من با چه زبان شکر بگویم که بچشم
یکبار دگر ماه خدا را دیدم
🌹 #حلول_ماه_رمضان_مبارک🌹
💜💥اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
💚⭐️وآلِ مُحَمَّدٍ
♥️🌙وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #فرازی_از_وصیتنامه 🇮🇷
◽️ای مولای مهربان من براستی که من عاصی لیاقت این لطف تو را نداشتم و اگر عزتی را هم احساس میکنم این عزت از آن توست.
◽️خدایا هر قدر من گناه کردم تو گفتی بیا من میبخشم تو را، هر قدر پرده دریدم تو هرگز عیب مرا عیان نکردی، هر قدر از بارگاه تو فرار کردم باز تو مرا خواندی و با من آشتی کردی، هر قدر ستم کردم تو ستم مرا بخشیدی.
◽️و حالا ای سیدی در آخرین لحضههای عمرم همه روسیاهیهایم را میخواهم به پیشگاه تو بیاورم، ولی شرمنده از اعمال و کردار خودم هستم.
◽️باز هم سخنم و بارم و وجودم این است که تو ای مولای من گفتی تو را میبخشم و در آخرت به تو عزت و سربلندی میبخشم.
◽️مولای مهربون و خوبم ای کسی که من در راه دوستی با تو، رفتارم را فراموش میکردم، ولی تو همیشه دوست خوب من بودی و هرگز مرا فراموش نمیکردی، مولای زیبایم تو با زیبایی خودت مرا مست کردی تا با زیبایی عشقت بسوزم.
#شهید_امیر_تهرانی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 خاطرات شهدا 🇮🇷
خيلي عصباني بود. سرباز بود و مسئول آشپزخانه كرده بودندش.
ماه رمضان آمده بود و او گفته بود هركس بخواهد روزه بگيرد، سحري بهش ميرساند.
ولي يك هفته نشده، خبر سحري دادنها به گوش سرلشكر ناجي رسيده بود.
او هم سرضرب خودش را رسانده بود و دستور داده بود همهي سربازها به خط شوند و بعد،
يكي يك ليوان آب به خوردشان داده بود كه «سربازها را چه به روزه گرفتن
و حالا ابراهيم بعد از بيست و چهار ساعت بازداشت، برگشته بود آشپزخانه
ابراهيم با چند نفر ديگر، كف آشپزخانه را تميز شستند و با روغن موزاييكها را برق انداختند و منتظر شدند.
براي اولين بار خدا خدا ميكردند سرلشكر ناجي سر برسد
ناجي در درگاهِ آشپزخانه ايستاد. نگاه مشكوكي به اطراف كرد و وارد شد. ولي اولين قدم را كه گذاشته بود،
تا ته آشپزخانه چنان كشيده شده بود كه كارش به بيمارستان كشيد.
پاي سرلشكر شكسته بود و ميبايست چند صباحي توي بيمارستان بماند.
تا آخر ماه رمضان، بچهها با خيال راحت روزه گرفتند.
#شهید_ابراهیم_همت
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ حکایت 🔔
روزی هارون به بهلول گفت ؛ای بهلول دانا میتوانی از قیامت و سوال و جواب ان دنیا مرا با خبر کنی؟
بهلول گفت اری و به هارون گفت که به خادمین خود بگو تا در همین محل آتش نمایند و تابه بر آن نهند تا سرخ و خوب
داغ شود هارون امر نمود تا آتشی افروختند و تابه بر آن آتش گذاردند تا داغ شد . آنگاه بهلول گفت :
ای هارون من با پای برهنه بر این تابه می ایستم و خود را معرفی می نمایم و آنچه خورده ام و هرچه
پوشیده ام ذکر می نمایم و سپس تو هم باید پای خو د را مانند من برهنه نمایی و خود را معرفی کنی و
آنچه خورده ای و پوشیده ای ذکر نمایی . هارون قبول نمود .
آنگاه بهلول روی تابه داغ ایستاد و فوری گفت : بهلول و خرقه و نان جو و سرکه و فوری پایین آمد که
ابداً پایش نسوخت و چون نوبت به هارون رسید به محض اینکه خواس ت خود را معرفی نماید تاج و تخت و زمین و...نتوانست همه اموالش را معرفی کندو
پایش بسوخت و به پایین افتاد .سپس بهلول گفت :
ای هارون سوال و جواب قیامت نیز به همین صورت است . آنها که درویش بوده ند و از تجملات دنیایی
بهره ندارند آسوده بگذرند و آنها که پایبند تجملات دنیا باشند به مشکلات گرفتار آیند
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
مسئله فقط یک #روسری است؟
امروز غرب انتهای دردناک مسیری ست که برخی از زنان ایرانی انتخاب کرده اند!
#پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #خاکریز_اسارت 🇮🇷
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
💢قسمت هشتاد و هفتم
حواستو جمع کن
مدتی از ورودمون به تکریت یازده گذشته بود و دیگه مستقر شده بودیم و گاهی بیرون فرصتی پیدا میشد طهارت گرفته و وضویی بسازیم. شبای طولانیِ زمستان فرصت خوبی بود برای عبادت. وقت فراوان و ما هم جز کتک خوردنای گاه و بیگاه مشغولیت دیگه ای نداشتیم. پیش خودم گفتم هر چند روزها اذیت میشیم ولی شبها فرصت خوبیه برای عبادت و نوافل و خواندن نماز قضا.
لذا شروع کردم خوندن نوافل یومیه. هر نماز را با تمام نوافلش می خوندم و نمازهای واجب رو هم خیلی طولانی ادا میکردم. اولش توجیه نبودم که چکار دارم میکنم تا اینکه یکی از بچه های دلسوز به من گفت می دونی چکار داری می کنی . گفتم مگه چیه. گفت این کار تو عراقیا و جاسوسا رو حساس می کنه. هر وقت که نگهبانا رد میشن تو رو تو حالت نماز ببینن، یه وقت فک می کنن تو طلبه هستی و جونت به خطر میفته. حتی همون بهروز ارشد آسایشگاه هم که آدم بی نمازی بود و در پی شکار افراد و معرفیشون به عراقیا بود ، حساس شده بود. با خودم گفتم ای دل غافل ! دستی دستی داشتی جون خودتو به خطر مینداختی. نمیشه بخاطر مستحبات آدم جونشو در معرض خطر جدی قرار بده. از نظر شرعی هم این کار جایز نیست. دیدم نه، اینجا باید کاملا عادی رفتار کرد. بعد از اون نمازامو بصورت عادی می خوندم. البته بعدا شرایط عادی شد و خیلی از بچه ها پا میشدن و نماز شب می خوندند و دیگه عراقیا هم حساسیتی بخرج نمی دادن.
حدود دو ماه بند دو بودم و توی این دو ماه به اندازه ده سال پیر و شکسته شدم. به هر کسی که نگاه میکردم انگار ده ساله که زندان کشیدن. همه شبیه اسکلت شده بودیم. در بینمون حتی یه نفر چاق و سرحال دیده نمیشد. خطوط سیاه و کبود بجا مانده از آثار کابل بر کمر، دست و پای هم مشهود بود و هر روز زخمی بر زخمها افزوده میشد.در این دو ماه، دو سه بار حموم دو سه دقیقه ای زیر آب سرد کرده بودیم. نحوه حموم کردن هم این بود پنج نفر بلند میشدن و با نهایت سرعت خودشون رو به حموما می رسوندن. تا زیر دوش قرار می گرفتیم و بدن خیس میشد پنج نفر بعدی از راه می رسیدن و باید حموم رو ترک می کردیم. یه ثانیه تعلل مساوی بود با کابل خوردن زیر دوشِ آب سرد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🌸 #پای_درس_شهید 🌸
قسمتے از توصیہ هاے جوان مؤمن انقلابـے
🌷 شهید عباس دانشگر بہ جوانان 🌷
اول : از انرژے جوانیتان استفاده ڪنید ...
دوم : ورزش را فراموش نڪرده و منظم حداقل یڪ روز در میان 2 ساعت ورزش ڪنید .
سوم : تا مےتوانید در بسیج و مدرسہ و هر جاے دیگر مسئولیت بگیرید .
خیلے در مدیریت و اعتماد بہ نفس بہ شما ڪمڪ میڪند ...
#شهید_دهہ_هفتادے_مدافع_حرم
#شهید_عباس_دانشگر🌹
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
کلیپ صوتی «کجای کاریم؟» - حسین یکتا.mp3
2.28M
🚨 #پیشنهاد_شنیدن
🔊 #پادکست | کجای کاریم؟
🎙به روایت حاج حسین یکتا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ حکایت 🔔
«ریشه ی ضرب المثل های ایرانی»
ضرب المثل ؛"پایش را اندازه ی گلیمش دراز کرده"
روزی شاه عباس از راهی می گذشت. درویشی را دید که روی گلیم خود خوابیده است و چنان خود را جمع کرده که به اندازه ی گلیم خود درآمده. شاه دستور داد یک مشت سکه به درویش دادند. درویش شرح ماجرا را برای دوستان خود گفت. در میان آن جمع درویشی بود که به فکر افتاد او هم از انعام شاه نصیبی ببرد، پس سر راه شاه پوست تخت خود را پهن کرد و به انتظار بازگشت شاه نشست. وقتی که مرکب شاه از دور پیدا شد، روی پوست خوابید و برای اینکه نظر شاه را جلب کند هریک از دست ها و پاهای خود را به طرفی دراز کرد بطوریکه نصف بدنش روی زمین بود. در این حال شاه به او رسید و او را دید و فرمان داد تا آن قسمت از دست و پای درویش را که از گلیم بیرون مانده بود قطع کنند. شخصی سوال کرد که : شما در راه رفتن درویشی را در یک مکان خفته دیدید و به او انعام دادید. اما در بازگشت درویش دیگری را خفته دیدید سیاست فرمودید، چه سری در این کار هست ؟ شاه فرمود: درویش اولی پایش را به اندازه ی گلیم خود دراز کرده بود اما درویش دومی پایش را از گلیمش بیشتر دراز کرده بود.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#مناجات_شهید
◽️آمال و آرزوهای انسان نشان دهندۀ انگیزههای کار و عمل اوست، بیایید آمال و آرزوهایمان را خدایی کنیم.
◽️خدایا! در این دنیای بزرگ سرگردان و حیرانم، مرا آن گونه که خود میخواهی تکامل ده.
◽️خدایا! آنچه که برای قرب تو لازم است عطایم کن! این بندۀ گنهکارت را یاری کن!
◽️بارالها! دلم سخت به حال کسانی میسوزد که تو را نشناختند و به خطا رفتند، این ندای پشیمانی را به آنها برسان و کاری کن که هرچه میخواهند از تو طلب کنند و تو خود سرپرستیشان را بپذیر و مراقب رفتارشان باش!
#شهید_حسن_ترک
🔺جانشین طرح و عملیات لشکر ۳۲ انصارالحسین (ع)
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
28.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌بـے حجابـے و آرامش؟😳••❌
⚠️روان پاڪ!!!! فڪر آزاد؟
میدونستے گناه تو روے بقیہ اثر داره ؟
حواسٺ ڪجاسٺ رفیق ؟
یہ هو میپره چرا؟
❌آقا پسر حواست هست شما؟ ❌
.
↩️دختر خانوم ،آقا پسر ↓↪️
••• هرڪارے ڪنید برمیگرده⛔️📛
.
ڪار خیر کردی؟😊
وسط گـنـاه خدا دستت رو گرفت ؟😍
چون اون ڪسی ڪہ خیر رو بهشیاد دادی بہ ڪسی دیگه کمک کرد و...
••• به خودمون برمیگرده •••
.
-💥چراهمهچیزخراب شد؟
+ آثاراونڪارے بود ڪہتوباعثششدی😱
|📹| #حجاب #حیا #رمضان 🌐
|👤| #استاد_عزیزی
______________
#پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #خاکریز_اسارت 🇮🇷
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
💢 قسمت هشتاد هشتم
شکنجه ای روحی بنام تبعید
بعد از گذشت حدود دو ماه از ورود به اردوگاه مخوف تکریت ۱۱ اولین جابجایی و تبعید انجام شد که خودش نوعی شکنجه روحی بود. در اسارت دوست خوب همه چیز بود و در واقع خانواده انسان محسوب میشد. بعد از چن ماه که دوستانی پیدا می کردیم و با هم اخت می شدیم و به اخلاق و رفتار هم خو می گرفتیم ، یهو بدون مقدمه می ریختن تو آسایشگاها و اسم تعدادی رو می خوندن و تبعیدشون می کردن جای دیگه. هدف بعثیا از این کار دو چیز بود. یکی شکنجه دادن روحی به بچه ها بود و دیگری پیشگیری از شکل گیری هر گونه برنامه ای برای فرار یا برنامه ی منسجم. در این جابجایی ها همیشه افراد شاخص و تاثیر گذار که جاسوسا معرفی می کردن و بعثیا اسم اونا را مشعوذین (شلوغکارها) گذاشته بودند، هدف قرار می گرفتن و تبعید می شدن. منم دو سه بار با مسئول آسایشگاه (همون بهروز) که بچه ها رو معرفی میکرد بصورت لفظی درگیر شده بودم و اونم اولین اسمی که معرفی کرده بود اسم من بود.
با خوندن اسمم وسایلم رو جمع کردم و به همراه چن نفر دیگه با چشمان گریان و قلبی گرفته و پر از غصه با بچه ها خداحافظی کردیم و عازم بند سه شدیم.
ادامه دارد...✒️
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
ای برادران عزیز برای خدا خالصانه کار کنید، یگذارید آنها که در لانههای خود خزیدهاند، هر چه درباره شما میگویند بگویند چون خدا بر اعمال ما آگاه است. چون ما به حسین زمان اقتدا کردیم و او را هم مسلمان نماها، خارجی لقب داده بودند.
... آگاه باشید و نگذارید آنان که میخواهند حق مردم را پایمال کنند به آنها فرصت ندهید. متحد باشید اگر کسی حق مردم را په خود اختصاص داده از آن دفاع کنید و از او پس بگیرید که اگر چنین نکنید خدا هم از شما نمیگذرد.
#شهید_غلام_حسین_سفیدیان
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 زلال سخن 🇮🇷
🔴 مراقبه در همه احوال ❗️
علامه طباطبایی (ره) می فرمایند : مراقبه یعنی توجه باطنی انسان به خدا و روی نگرداندن از آن در همه احوال. مراقبه این است که انسان در اوقات بیداری از اول صبح تا هنگام خواب از یاد خدا غافل نباشد و تمام گفتار و کردارش برای خداوند متعال و جلب رضای او باشد او را همه جا حاضر و بر کارهای خود ناظر بداند و خویشتن را در محضر او بیابد در روایت آمده است :
اعْبُد اللهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ كُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ (بحار ج 25 ص 204)
خدا را آنگونه عبادت کن که گویی او را میبینی و اگر تو او را نمیبینی او تو را میبیند.
( در محضر علامه طباطبایی ص331 )
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 گفتم آقا یک ناهارم با شما آرزوست!
📹 خاطرهی #حاج_حسین_یکتا
از یکی از دیدارهایشان با امام خامنهای و گفتگویی که رخ می دهد
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ حکایت 🔔
مهربانی همیشه ارزشمندتر است.
💎بانوى خردمندى در کوهستان سفر مى کرد که سنگ گران قیمتى را در جوى آبى پیدا کرد. روز بعد به مسافرى رسید که گرسنه بود. بانوى خردمند کیفش را باز کرد تا در غذایش با مسافر شریک شود. مسافر گرسنه، سنگ قیمتى را در کیف بانوى خردمند دید، از آن خوشش آمد و از او خواست که آن سنگ را به او بدهد. ...
زن خردمند هم بى درنگ، سنگ را به او داد.مسافر بسیار شادمان شد و از این که شانس به او روى کرده بود، از خوشحالى سر از پا نمى شناخت. او مى دانست که جواهر به قدرى با ارزش است که تا آخر عمر، مى تواند راحت زندگى کند، ولى چند روز بعد، مرد مسافر به راه افتاد تا هرچه زودتر، بانوى خردمند را پیدا کند.
بالاخره هنگامى که او را یافت، سنگ را پس داد و گفت:«خیلى فکر کردم. مى دانم این سنگ چقدر با ارزش است، اما آن را به تو پس مى دهم با این امید که چیزى ارزشمندتر از آن به من بدهى. اگر مى توانى، آن محبتى را به من بده که به تو قدرت داد این سنگ را به من ببخشى!»
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #خاطراتجبهہ 🇮🇷
ماه رمضان سال 66 بود در منطقه عملیاتی غرب کشور بودیم نیروهایی که در پادگان نبی اکرم (ص) حضور داشتند در حال آماده باش برای اعزام بودند.
هوا بارانی بود و تمام اطراف چادر در اثر بارش باران گل آلود بود به طوری که راه رفتن بسیار مشکل بود و با هر گامی گلهای زیادتری به کفشها میچسبید!🌧🌫
ما هر روز صبح وقتی از خواب بیدار میشدیم متوجه میشدیم کلیه ظروف غذای سحر شسته شده اطراف چادرها تمیز شده و حتی توالت صحرایی کاملاً پاکیزه است.😳🖐
این موضوع همه را به تعجب وا میداشت که چه کسی این کارها را انجام میدهد!🤔
نهایتاً یک شب نخوابیدم تا متوجه شوم چه کسی این خدمت را به رزمندگان انجام میدهد!🌱🌸
بعد از صرف سحر و اقامه نماز صبح که همه بخواب رفتند دیدم که روحانی گردان از خواب بیدار شد و به انجام کارهای فوق پرداخت و اینگونه بود که خادم بچههای گردان شناسایی شد.✌️ وقتی متوجه شد که موضوع لو رفته گفت: من خاک پای رزمندگان اسلام هستم.🙂✋
#ڪجاےکاریم؟!
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
⭕️ #دو_انتخاب
🕊استاد رائفی پور:
وقتے نگاه به زن صرفا جنسے اسٺ، زن ها مدام برای اینڪه باب میل مردان باشند، باید هر روز تغییر چهره دهند.
حالا این خود تو هستے ڪه عمرِ مصرف خود را تعیین مےڪنے با تابلویے ڪه در دسٺ دارے!
انتخاب با توسٺ ڪه خود را به نگاه هرزه اے در خیابان بفروشے یا خود را پناهنده نگاه پر مهر امام زمانٺ ڪنے!!
#پویش_حجاب_فاطمی🌱
🇮🇷 #خاکریز_اسارت 🇮🇷
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
💢قسمت هشتاد و نهم:
دوستان جدید
اولین تبعید تو اردوگاه یازده تکریت برامون رقم خورد و ما هیچ اختیار و اراده ای از خودمون نداشتیم و با دوستایی مثل سید کرامت الله حسینی ، سعید دافعیان و علی (زینبی)عاشوری و بقیه که یکی دو ماه بود با هم انس گرفته بودیم و با هم سختیا و مشکلات ماهای اولو پشت سر گذاشته بودیم خداحافظی کردیم و تحت الحفظ وارد بند سه شدیم.
من به آسایشگاه هفت داده شدم. مسئول آسایشگاه یه جوان بسیجی بنام محمود میری بود. مشهور به «محمود عرب» و بچه آبادان که دست پا شکسته عربی حرف میزد. به همین خاطر عراقیا بهش میگفتن محمود عرب و ارشد آسایشگاه هفت کرده بودند. بسیار بچه نازنین و دوست داشتنی بود و با ورود ما چند نفر به آسایشگاه بهمون خوشامد گفت و پشت بندش، تعدادی از بچه ها هم اومدنو بغلمون کردن که احساس دلتنگی و غریبی نکنیم.
ویژگی این آسایشگاه این بود که یه بسیجی معتقد و دلسوز مسئولیت آسایشگاه رو بعهده داشت و به هیچوجه حاضر نبود کسی رو به بعثیا معرفی کنه و هر وقت ازش می خواستن کسی رو بعنوان مخالف لو بده ، می گفت سیدی(قربان) همه ساکتن و کسی خلافی نکرده و هر کی سرش به کارِ خودشه. اونا پی خلافکار نمی گشتن. دنبال عقده گشایی و آزار دادن بچه ها به هر بهانه ای بودن. حتی وقتی محمود رو تهدید می کردن، بازم مقاومت می کرد و خیلی وقتا بخاطر لو ندادن افراد بشدت کتک خورده و شکنجه شده بود. وقتی ایشونو با ارشدِ آسایشگاه پنج مقایسه می کردم باورم نمیشد بین ارشد آسایشگاها کسی باشه اینقد از خودگذشتگی داشته باشه که بیشتر از بقیه کتک بخوره و اذیت بشه. محمود میری حکایتای عجیب و باورنکردنی داره که به مرور براتون تعریف میکنم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 تلنگر صبح 🇮🇷
*خدا همیشه آنلاینه*...☝️
*کافیه...*
*دلت رو به روز رسانی کنی...*🖥
*اون موقع می بینی که در تک تک لحظات کنارت بوده*👀
*و هست و خواهد بود...*😇🌸
*اگر دیدی خط ها شلوغه و حس میکنی جوابی نمیاد،*📞🔇
*از پسورد " خدایا پناهم بده " استفاده کن...*🤗
*خدا به این پسورد حساسه و به سرعت نور جواب میده!*♥️✨
*گاهی که حس میکنیم ارتباط قطع شده!*❌
*مشکل از مخاطب نیست*💬
*دل ما ویروسیه*🚫
#دلتوبروزرسانےڪن!:))🖐✨
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
وای بر حالمان که بر حالمان نمی نگریم و بر حال دیگران خرده می گیریم .چه سخت است نشستن و محاسبه نمودن ،محاسبه نفس نمودن،به حساب اعمال رسیدن و کردار و گفتار را نگریستن .
این نفس چه عجیب است که در حال همه می نگرد ولی در حال خود نه
#شهید_منصور_اعتمادی_فر
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆