'
📌 انتشار نامه معنوی و عرفانی شهید سلیمانی به فرمانده یک پایگاه مقاومت بسیج
📝 متن حاضر نامهای است منتشرنشده از سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی رحمه الله علیه، خطاب به مرحوم سالاری فرمانده حوزه مقاومت بسیج روستای دورو در نوار مرزی ایران با افغانستان در سال ۱۳۷۰
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین والصلوه والسلام علی رسول الله
درود خداوند بر انسان شایستهای که عشق و محبت برادری و اخوت را در دلهای خاموش و نیمهجان ما کاشت و ما را به وادی امید رهنمود ساخت. درود خدا بر شهدایی که چون شمع فروزان سوختند و به بشریت نور بخشیدند. درود خدا بر انسانهای بیداری که در دل صحراهای سخت با دریادلی از انقلاب اسلامی خود پاسداری میکنند.
برادر عزیزم آقای سالاری از محبتهای حضرتعالی که در طول اقامت این حقیر و هیئت همراه نمودید، صمیمانه تشکر میکنم و از خدا میخواهم به شما و هم عزیزانی که اینچنین با بیداردلی و عشق، اینچنین بیدار و هوشیار مواظب ضربات ضدانقلاب و توجه به ارزشهای اسلامی دارند، تبریک عرض میکنم و چند نکته را متناسب تذکر و یادآوری مینمایم:
۱. به جمله امام رضوان الله تعالی توجه کن که عالم محضر خداست و در محضر خدا گناه نکنید و در هر حال او را ناظر بر احوال خود بدانید.
۲. اخلاص در عمل، در گفتار و کردار را سرلوحه حرکت خود قرار ده و هر چیز برای او و رضای او بیان و عمل کن و بس.
۳. بر عبادات و وظایف واجب خود بهخصوص نماز مراقبت کن و هیچ چیز را بر آنها ترجیح مده و بدان همه انقلاب و خونها برای اجرای آنها بوده است.
۴. با دوستان انقلاب بهخصوص خانوادههای ایثارگران دوست و با محبت توأم با ارادت رفتار و برخورد کن و همیشه خود را مدیون آنها بدان.
۵. با دشمنان انقلاب یا کجفهمها مدارا و با لحن نصیحت بدون سرزنش برخورد کن.
۶. در زمان مسئولیت یا مأموریت با زیردستان خود رعایت حال و روحیات هرکدام را بکن و این را بدان خداوند در همه افراد شجاعت را یکسان به وجود نیاورده لذا با افراد ترسو با سرزنش برخورد مکن.
۷. با آنها در زمان غیرمأموریت آنچنان باش که اگر کسی ناگهان وارد جمع شما شد، تشخیص بالا و پایین را ندهد اما حریم را حفظ کن با آنها بر سر یک سفره غذا بخور و از همان بخور که آنها میخورند و از همان آب بنوش که آنها مینوشند.
۸. در برخورد و نزاع هرگز حرفهای زشت بر زبان جاری مکن حتی دشمن.
۹. چند آیه قرآن در شروع صبح و چند آیه در زمان خواب و آخر شب حتماً بخوان.
۱۰. کلاسهای فرهنگی مخصوصاً اصلاح نماز و روخوانی قرآن را در بین افرادی که به شما منتسب هستند، گسترش بده.
برادر کوچکتان قاسم سلیمانی
۱۳۷۰/۱۱/۰۷
#ما_ملت_امام_حسینیم
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🌱اگرسلام به #شما نبود
🍂آفتاب هر #روزصبح🌤
🥀به چه #امیدی
🍁سر در آسمان 🌫می کشید
🌱باسلام به امام #زمانمان
🍂روزمان را پربرکت کنیم😍
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 پیامی از شهدا
تابلویی که در تفحص رخنمایی کرد و پیامی از سیدالشهدا انقلاب بود که شهدا در جبهه اون رو روبروی چشمان مطهرشون قراردادن
👤 أخٌفيالله
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔔 زنگ حکایت 🔔
عیسی مسیح گفت: " در مورد دیگران قضاوت نکنید و حکم ندهید تا آنان نیز اینکار را با شما نکنند."
بسیاری از مردم با ایراد گرفتن و بد شمردن دیگران، بیماری و رنج را به سوی خود جلب کرده اند. وقتی انسان دیگری را نکوهش کند و از او خرده بگیرد، این میتواند منشاء بسیاری از بیماریها باشد.
زنی که از دوستانم بود، پیش من آمد و گلایه از این داشت که همسرش او را ترک کرده است. او بیشتر از اینکه از دست شوهرش عصبانی باشد، از آن خانم ناراحت بود و مدام او را نفرین میکرد که : " آن زن میدانست که شوهر من مردی زندار است، نباید به طرف شوهرم میآمد." یا " حتی اگر شوهر من به طرفش رفته بود باید او را از خود میراند." من به او گفتم: "این طرز برخورد تو درست نیست. باید دلت را عاری از کینه کنی. نباید او را نفرین کنی. برعکس برایش طلب مغفرت و بخشش کن. در غیر این صورت این امر برای خودت رخ خواهد داد." او حرف مرا نشنیده گرفت و بیاعتنا از کنار آن گذشت. بعد از یکی دو سال وقتی به خود آمد دید که خود عاشق مردی زندار شده است.
نفرین کردن و ملامت، مانند یک سیم برق لخت است. هنگامی که دست به چنین عملی میزنید، هر آن باید منتظر اتفاقی ناگوار باشید.
📚کتاب چهار اثر/ فلورانس اسکاولشین
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴بهترین الگو کیست؟
📍ﻟَﻘَﺪْ ﻛَﺎﻥَ ﻟَﻜُﻢْ ﻓِﻲ ﺭَﺳُﻮﻝِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺃُﺳْﻮَﺓٌ ﺣَﺴَﻨَﺔٌ ﻟِّﻤَﻦ ﻛَﺎﻥَ ﻳَﺮْﺟُﻮﺍْ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﻭَ ﺍﻟْﻴَﻮْمَ ﺍﻟْﺂﺧِﺮَ ﻭَﺫَﻛَﺮَ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﻛَﺜِﻴﺮﺍً
(سوره احزاب آیه ۲۱)
📍ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺑﺮﺍی ﺷﻤﺎ ﺩﺭ (ﺳﻴﺮﻩ ی) ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺍﻟﮕﻮ ﻭ ﺳﺮمشقی ﻧﻴﻜﻮﺳﺖ، (ﺍﻟﺒﺘّﻪ) ﺑﺮﺍی ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺍﻣﻴﺪ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻳﺎﺩ می ﻛﻨﻨﺪ.✳✳✳
📍«ﺍُﺳﻮﺓ» ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ تاسی ﻭ ﭘﻴﺮﻭی ﻛﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻛﺎﺭﻫﺎی ﺧﻮﺏ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ مب ﺭﻭﺩ. ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭ ﺍﻳﻦ ﻛﻠﻤﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ی ﺩﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻋﻈﻴﻢ ﺍﻟﺸّﺄﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ: یکی ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎم ﻭ ﺩﻳﮕﺮی ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﺳﻠﺎم ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ. ﺟﺎﻟﺐ ﺁﻥ ﻛﻪ ﺍُﺳﻮﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺋﺖ ﺍﺯ ﺷﺮﻙ ﻭ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺳﻮﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﺳﻠﺎم ﺩﺭ ﺁﻳﺎﺕ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩگی ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺩﺷﻤﻦ ﻣﻄﺮﺡ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ؛
ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻳﺎﺕ ﺟﻨﮓ ﺍﺣﺰﺍﺏ ﺍﺳﺖ؛ ﺍﻣّﺎ ﺍﻟﮕﻮ ﺑﻮﺩﻥ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ، ﺍﺧﺘﺼﺎﺹ ﺑﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺟﻨﮓ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ی ﺯﻣﻴﻨﻪ ﻫﺎ، ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺍﻟﮕﻮ ﺑﺮﺍی ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺍﺳﺖ.
✴✴✴
#کلام_وحی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔺پنج) استقلال و آزادي (2)
🔹 استقلال و آزادی کنونی ایران اسلامی، دستاورد، بلکه خونآوردِ صدها هزار انسان والا و شجاع و فداکار است؛ غالباً جوان، ولی همه در رتبههای رفیع انسانیّت. این ثمر شجرهی طیّبهی انقلاب را با تأویل و توجیههای سادهلوحانه و بعضاً مغرضانه، نمیتوان در خطر قرار داد. همه -مخصوصاً دولت جمهوری اسلامی- موظّف به حراست از آن با همهی وجودند. بدیهی است که «استقلال» نباید به معنی زندانی کردن سیاست و اقتصاد کشور در میان مرزهای خود، و «آزادی» نباید در تقابل با اخلاق و قانون و ارزشهای الهی و حقوق عمومی تعریف شود.
«بيانيه گام دوم»
#كلام_رهبري
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
9.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 چرا با این وضع اقتصادی، #حجاب باید یکی از مسائل مهم باشد!؟
♦️ جواب #دکتر_غلامی☝️
(رئیس دانشکده حقوق دانشگاه امام صادق)
📌فرهنگ موضوع لحظه ای نیست
#پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
نگریستن بہ لبخندتان
و صلابت نگاهتان
دلِ دربنـد ما را
از بند تن آزاد میڪند
مگر میشود بہ شمــا نگاه ڪرد
و شوق پـرواز را نیافت ؟؟
#نگاهشان_زیباست
#مردان_بی_ادعا
#صبحتون_بخیـــــر
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
7.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ڪلیپ
باید گذشـت از این دنیا به آسـاني ... 💔
#شهید_مرتضی_عطایی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴 خداوند چه نیازی به امتحان ما دارد؟؟؟
📍وَمَا كَانَ لَهُ عَلَيْهِم مِّن سُلْطَانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِي شَكٍّ وَرَبُّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ
(سوره سبا آیه ۲۱)
📍ﻭ ﺍﺑﻠﻴﺲ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ [ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺑﺮﺩﺍﺭﺷﺎﻥ ﻛﻨﺪ ] ﻫﻴﭻ ﺗﺴﻠﻄﻲ ﻧﺒﻮﺩ [ ﺟﺰ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﻛﺮﺩﻥ ﻭ ﺑﺎﺯ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍﻩ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﺑﺮ ﺍﻭ ، ﻫﻴﭻ ﺳﺒﺒﻲ ﻧﺪﺍﺷﺖ ] ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﺳﺘﻴﻢ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﺕ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺗﺮﺩﻳﺪﻧﺪ ﻣﺸﺨﺺ ﻛﻨﻴﻢ ; ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺑﺮ ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻱ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺍﺳﺖ.✳✳✳
📍ﺑﺪﻳﻬﻰ ﺍﺳﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﻝ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﻭﺍﻗﻊ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﺁﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ، ﺑﻨﺎ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ" ﻟِﻨَﻌْﻠَﻢَ" ﻣﻔﻬﻮﻣﺶ ﺍﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﺕ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﻚ ﻭ ﺗﺮﺩﻳﺪﻧﺪ ﻧﻤﻰ ﺷﻨﺎﺳﻴﻢ، ﺑﺎﻳﺪ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﻫﺎﻯ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻳﺪ ﺗﺎ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﻮﻧﺪ، ﺑﻠﻜﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺗﺤﻘﻖ ﻋﻴﻨﻰ ﻋﻠﻢ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺳﺖ، ﭼﺮﺍ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﻋﻠﻤﺶ ﺍﺯ ﺑﺎﻃﻦ ﺍﺷﺨﺎﺹ ﻭ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺑﺎﻟﻘﻮﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﻛﺴﻰ ﺭﺍ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ، ﺑﻠﻜﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮔﺮﺩﺩ، ﻭﺳﻮﺳﻪ ﻫﺎﻯ ﺷﻴﺎﻃﻴﻦ ﻭ ﻫﻮﺍﻯ ﻧﻔﺲ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﻮﺩ ﺗﺎ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺎ ﻛﻤﺎﻝ ﺁﺯﺍﺩﻯ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﻭ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺭﻳﺰﺩ، ﻭ ﻋﻠﻢ ﺧﺪﺍ ﺗﺤﻘﻖ ﻋﻴﻨﻰ ﻳﺎﺑﺪ، ﺯﻳﺮﺍ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﻋﻤﻠﻰ ﺍﻧﺠﺎم ﻧﺸﻮﺩ ﺍﺳﺘﺤﻘﺎﻕ ﺛﻮﺍﺏ ﻭ ﻋﻘﺎﺏ ﺣﺎﺻﻞ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ.✴✴✴
#کلام_وحی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷✫⇠ #کدامین_گل🇮🇷
✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی
● #قسمت_اول
●نویسنده :مجیدخادم
مادر بد حال یکی دو ماه می شد که راه رفتن برای سخت شده بود و دکترها میگفتند سیاتیکش باید عمل شود اما بعد از زایمان .پدر که راضی نمیشد صدرالحکما را آورده بود خانه تا مادر را ببیند .گوشی بوقی شکلش را در آورده و روی شکم مادر که قبایش را بالا زده بود گذاشت و خم شده و سر دیگر گوشی را توی گوشش گذاشته بود و گفته بود که بچه زیادی بزرگ است و قول داده بود که یک ماه تا ۳ روز بعد از زایمان خوب راه میروند و همه چیز رو به راه می شود.
گفته بودند :«بچه ؟ اینکه پهلوانی است برای خودش»
بهار سال ۴۱. بازدید های همیشگی ما و عیدی و همه آن چیزها. سیزده بدر را همه رفته بودند باغ محمدی.
فردای آن روز، دم عصر فرستاده بودند دنبال قابله.اتاق را هم از چند روز قبل از آماده کرده بودند.غروب به دنیا آمد. اینجا به خیالشان مادر فارغ شد .اما در اصل فارغ شد از فراغت.
با رنگ روی رفت و صورتتان برق نشسته ،بیحال ،پسرش را خواسته بود ،در میان هیاهوی شادی بچه ها که دیگر همه به اتاق آمده بودند و از قابل شنیده بود
«ای حالو یعنی مادرش مریض بوده ؟ والله من که زورم نمیرسه بلندش کنم! انگار دو سه سالشه !»
و پدر تکرار کرده بود « ماشالله»
هفتمین بود بعد از شهین و علی و شهناز و ابراهیم و فریدون و فرشته .فرهاد آهنگ اسمها را تکمیل میکرد.
سه چهار ماه شده و گهواره بچه های دیگرکه گشته و گشته تا به او رسیده جواب قدش را نمی دهد .پدر گهواره آهنی بزرگتری برایش آورده و مادر توی اتاق او را خوابانده و در را بست تا صدای صدای آن ۶ تای دیگر بیدار ش نکند .
میروم بالای سرش بیدار است .با چشمان بق شده نگاهم می کند .انگشت شست را در دهان می مکد.
دوست دارم سرم را توی گهواره ببرم تا بوی بچه کوچک را از گردنش حس کنم که بنای تکان خوردن می گذارد .بی صدایی بی گریه ،این طرف و آن طرف می شود. گهواره آرام می جنبد و بعد با جنبیدن های شدیدتر فرهاد پایش تکان تکان میخورد آنقدر خود را این طرف و آن طرف می کند تا گهواره یله می شود کف اتاق .می غلتد و از گهواره بیرون میافتد .
هم می شوم تا بلندش کنم اما دستم چون غبار رد میشود. به خودم می آیم .
گوشهای میایستم و تنها نگاه می کنم از وسط اتاق سینه مالان روی زمین می خزد تا پشت درب.
هنوز نمیتواند گاگله کند دستش را روی در چوبی می کشد خش خش نرمه صدای در مادر را میتواند به سمت اتاق در که باز می شود میخورد به سر فرهاد گریه نمیکند مادر بلندش می کند و می برد.
«این یکی را هم انداخته گمونم باید یه آهنی چیزی جوش بدن به پایینش سنگین تر بشه»
از اتاق به آشپز خانه میروم. در یخچال باز است و صدایی از پشت سرش می آید نگاه می کنم فرهاد است. دستش را دراز کرده . به طبقه بالایی پا میگذارد ،لبه یخچال و پای دیگرش را روی طبقه اول، در یخچال به سمتش تکان میخورند میترسم یخچال بیفتد رویش!
یک طبقه دیگر بالا میرود .دست دراز میکند به طبقه آخر نوک انگشتش پوست سرد تخم مرغ را حس میکند. کامل آویزان است به در یخچال و دست چپش را به طبقه بالایی بند می کند و با دست راست تخم مرغی برمیدارد. پایین را نگاه می کند. تخم مرغ را می گذارد توی طبقه خالی پایین تر به یکی دیگر بعد یکی دیگر تا ۵ تا تخم مرغ.پایش را یک طبقه پایین می گذارد و تخم مرغ ها را یکی یکی کف یخچال میگذارد و کف پایش که به فرش آشپزخانه میرسد آرام تخممرغها را برمیدارد و میگذارد روی فرش کنار هم .در یخچال که بسته میشود مادر سر میرسد، نمیداند چه بگوید هاج و واج است!
فرهاد کنار تخممرغها ایستاده و می گوید« پنج تا می خوام» مادر همانطور که زیر لب غرولند می کند«نمی دانم از کجا۵ را یاد گرفتی » او را بغل میکند و در بیرون رفتن از آشپزخانه می گوید« مامان پیسی میگیری, کبدت خراب میشه ،این همه تو میتونی بخوری؟»
میگذاردش سر سفره تو هال و برمی گردد به آشپزخانه .فرهاد بلند می گوید «پنج تا میخواما »
مادر دو تا را می پزد و می گذارد جلویش باقی بچه ها هم نیم خواب و بیدار صورت شسته آمدند پای سفره .فرهاد همان طور نشسته خودش را میکشد عقب و تکیه میدهد به دیوار. «من پنج تا می خوام»
« حالا ایه بخور اگه باز گرسنه ات بود میپزم برات .»
برمیگردد پای سفره .بین دو ابرویش چین انداخته. دست به غذا نمیبرد .مادر ظرف را میگذارد جلوی فریدون میرود آشپزخانه سه تای دیگر را میپذیرد و بر میگردد. فرهاد می گوید «پنج تا می خوام» مادر سرش داد میزند « ۵ تا است که بخور »
«همش زدی دیگری نمی خوام »
«مادرنمکش باید قاطی بشه»
فرهاد دوباره خودش را از پای سفره میکشد کنار دیوار.
.دلم می خواهد با چشم های بلند شوم از این طرف سفره بروم توی خاطره مادر و یک پس گردنی لبخندت نمی گذارد.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆