🔴 دریا مسخر انسان
📍وَهُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْمًا طَرِيًّا وَتَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ مَوَاخِرَ فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
(سوره نحل آیه ۱۴)
📍ﻭ ﺍﻭﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭﻳﺎ ﺭﺍ ﺭﺍم ﻭ ﻣﺴﺨّﺮ ﻛﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮔﻮﺷﺖ ﺗﺎﺯﻩ ﺑﺨﻮﺭﻳﺪ ، ﻭ ﺯﻳﻨﺘﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻣﻰ ﭘﻮﺷﻴﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﻳﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻛﺸﺘﻲ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﺁﺏ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺷﻜﺎﻓﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﺯ ﻓﻀﻞ ﻭﺍﺣﺴﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﻃﻠﺐ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺳﭙﺎﺱ ﮔﺰﺍﺭﻱ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺧﻴﺰﻳﺪ.✳✳✳
📍" ﻣﻮﺍﺧﺮ" ﺟﻤﻊ" ﻣﺎﺧﺮﺓ" ﺍﺯ ﻣﺎﺩﻩ" ﻣﺨﺮ" (ﺑﺮ ﻭﺯﻥ ﻓﺨﺮ) ﺑﻪ ﻣﻌﻨﻰ ﺷﻜﺎﻓﺘﻦ ﺁﺏ ﺍﺯ ﭼﭗ ﻭ ﺭﺍﺳﺖ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺑﻪ ﺻﺪﺍﻯ ﻭﺯﺵ ﺑﺎﺩﻫﺎﻯ ﺷﺪﻳﺪ ﻧﻴﺰ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ،
ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻛﺸﺘﻴﻬﺎ ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎم ﺣﺮﻛﺖ ﺁﺑﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺳﻴﻨﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻰ ﺷﻜﺎﻓﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ" ﻣﺎﺧﺮ" ﻳﺎ" ﻣﺎﺧﺮﻩ" ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ.
ﺍﺻﻮﻟﺎ ﭼﻪ ﻛﺴﻰ ﺍﻳﻦ ﺧﺎﺻﻴﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻯ ﻛﻪ ﻛﺸﺘﻰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻰ ﺳﺎﺯﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺭﻭﻯ ﺁﺏ ﺑﺎﻳﺴﺘﺪ، ﺁﻳﺎ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺳﻨﮕﻴﻦ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺁﺏ ﻧﻴﺰ ﻧﺒﻮﺩ، ﻫﺮﮔﺰ ﻣﻰ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻴﻢ ﺑﺮ ﺻﻔﺤﻪ ﺑﻰ ﻛﺮﺍﻥ ﺍﻗﻴﺎﻧﻮﺳﻬﺎ ﺣﺮﻛﺖ ﻛﻨﻴﻢ؟
#کلام_وحی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
هدایت شده از 🌷به یاد شهدا🌷
🔸شهید مهدی زین الدین :
🌹هر گاه شب جمعه #شهدا را یاد کردید، آنها شما را نزد "اباعبدالله" (ع) یاد میکنند.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #کدامین_گل 🇮🇷
✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی
● #قسمت_نوزدهم
●نویسنده :مجیدخادم
هنوز خاکریز عراقی ها سر خیابان ایستگاه ۳ باقیمانده. خط انگار وسط شهر بوده تا اینکه بچهها عقب رانده بودنشان تا یکی دو کیلومتر بیرون شهر .خط حالا شده بود دور تا دور شهر .پلی که عراقیها از آن عقب نشسته بودند هنوز جنازه های عراقی زیر پل این طرف و آن طرف افتاده بودند باد کرده و بو گرفته. چندتایی را هم سگ ها در روده شان را بیرون ریخته بودند.
خط بچههای فارس نزدیکیهای همان پل کنار خانه زردها بود. خانه های سازمانی که دیوارش آن زرد رنگ بود و حالا متروکه بودند. بین خط ما و خط عراقیها کفش های بیابان یکدست وسیعی بود.سمت راست خط گروه ژاندارمری بود و سمت چپ بچههای اصفهان آن طرف در آنها هم بچه های دکتر چمران و گروه های دیگر هم این طور پراکنده و نامنظم دور تا دور شهر یک ختم دست ارتشیها بود روزها اغلب آرام بود فقط از چهار طرف هر از گاهی سوت خمپاره میآمد و انفجار و دود جایی از شهر نیمه خالی را پر می کرد درگیری زیاد نبود مردم توی شهر ون و سرگردان بودند.
همه انگار همدیگر را می شناختند و کسی کسی را درست نمی شناخت میگفتند شهر پر از جاسوس های عراقی و به قول بچه ها منافق هاست که گرامی دهند با بیسیم تاش جاهای شلوغی و تجمع را خمپاره بزنند هیچ کس به هیچ کس جز گروه خودش اعتماد نداشت.
توی این چند روز قرارگاه هم تشکیل شد قرارگاه سهنام .
فرهاد مسئول عملیات بود اما در واقع کسی سمت خاصی نداشت هر کس هر کاری از دستش بر می آمد می کرد کار زیادی هم البته از دست کسی بر نمی آمد فرهاد که قادر مرا برد جهاد فارس و به مسئول آنجا معرفی است کرد آقای جزایری عجیب خوشحال شد.
_خوب بلاخره سپاه به فکر افتاد یک نفر را مسئول کنه ما هر شب همین یک لودر که عراقی ها برامون جا گذاشتن را میدیم دست بچه ها می برند خط قد یک بیل خاک جابه جا می کنند بعد دیگه نمی فهمند باید چه کار کند با کی هماهنگ کنند الان که دیگه شما هستید یا غروب تا غروب خود تحویل بگیر.
_من راننده لودر نیستم.
_خبری نیست راننده بهت میدم، ببر کار را انجام بده صبح هم بیار بده تحویل. این قضیه به هر حال یک راهنمایی، مسئولی ،کسی ،میخواد.
غروب همان روز فرهاد و خادم لودر را تحویل گرفتند و بردندخط .
خط در واقع هیچ چیزی نبود جز یک کفه ی صاف که تا بچه ها می آمدند حرکتی بکنند به تیر بسته می شدند ،به خاطر همین بیشتر توی زنگنه ها می ماندند و فقط چند نفر را میگذاشتند بالا که بی سر و صدا پست بدهند.
سنگر ها زیر زمین بودند حدود دو متر کنده و رویشان را از چیده بودند به قول فرهاد مثل چال روباه بود که روزها میخوابیدند و شبها میآمدند بیرون.
اصل درگیری هم شب ها بود روزها تکان می خورد میزدند شبها اگر تیری از سمت عراقی ها شلیک می شد با تکثیر جواب می دادند که فقط عراقی ها بدانند آن روبهرو نیرو هست و جلو نیاید اگر از بچه ها کسی زیاد تیراندازی میکرد آن قسمت را خام پاره عراقی زیر و رو می کردند آنها هم از قرار شبها تا صبح هدف تیراندازی میکردند که یک وقت ایرانیها جلوند جلو هم نمی رفتند جز بچه هایی که گاهی تا نزدیک خط عراقی ها هم می رفتند که چتر منور جمع کنند برای یادگاری. چترهای نارنجی رنگ چترهای کوچک سبز رنگ به این بهانه منطقه را شناسایی می کردند.یا برعکس برای شناسایی می رفتند و چتر منور هم جمع می کردند.
آن غروب فرهاد گفت بیایید کمی خاک بریزیم روی الوار سنگرها که اگر گلوله خورد پایین نرود.لودر به کار افتادهنوز روی یکی دو تا سنگر خاک نریخته که باران گلوله از عراقی ها روی سرشان بارید و لاستیک لودر هم یک لحظه سر خورد توی یک سنگر و سقف را شکست، ولی سریع بالا آمد و گیر نکرد. آن شب ترکش ها چند تا از بچه ها را هم شهید کرد.
خادم گفت :«این سنگر بیشتر توی دست و پا است. این جوری که نمیشه کارکرد دم ساعت ویزه گلوله از کنار گوشمون رد میشه»
_میتونیم تپه بزنیم این عراقی ها. بعد هم سنگرها برند پشتش تویی پناه.
شروع که کردند، هر جا تپه کوچکی میزدند عراقی ها توی روز که روشن می شد شناسایی می کردند و شب آتش می ریختند روی آن قسمت. تلفات بچه ها زیاد شده بود.بعدها فهمیده بودند که آن تپه های عراقی ها مقر تانک است که گاهی از پشتش تانک بیرون میآید چند شلیک میکند و بر میگردد سرجایش. مسئله دیگر هم این بود که وقتی یکی می خواست از این تپه برود پشت تپه بعدی، وسط راه تیر میخورد، این بود که فکر کردند بهتر است تپه ها را به هم وصل کنند تا بشود خاکریز .ولی آنجا نمی شد تلفات زیاد میشد. حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ متر آن طرفتر شروع کردند به خاکریز زدن تا بعد که تمام شد سنگرها و نیروها را منتقل کنند پشتش.
ادامه دارد..✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣️ #سلام_امام_زمانم ❣️
🌸هرروزم را
🥀باسلام به #شما زیبامے ڪنم
🌸ڪاش یڪ روزم،
🥀با دیدن روے #ماهتان زیباشود
#صبحت_بخیر_مولای_من🍂
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#پیاده_روی_اربعین
سال 93 اربعین پیاده رفت کربلا که بیست وپنج ساله بود اراده خاصی به حضرت عباس علیه السلام داشت وقتی وارد حرم شده بودن بعلت اذحام جمعیت پاروی پایش می گذارند چون پاهایش تاول زده بود بشدت درد می گیرد و رضا ناخودآگاه فریاد می زند که همزمان جمعیت زیاد
اونو به دیوار می کوبد و به زمین
می افتد ؛ خودش می گفت من تنبیه شدم که به دیوار کوبیده شدم نباید صدایم رو در حرم حضرت عباس بلند می کردم وشروع به گریه وتوبه می کند ؛ اولین نذرش برای استخدام در آتشنشانی با اولین حقوقش گوسفندی در روز تاسوعا برای حضرت عباس علیه السلام بود .که اولین وآخرین سالی بود که نذرش راداد.
#شهید_رضا_نظری🌷
#شهید_اتش_نشان
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
هر چی گفت ، شد.mp3
5.77M
🔊 #پادکست | دهه شصتی عمل کنیم!
🎙به روایت حاج حسین یکتا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
ڪآنـآلمذهبیپروآزتآبہشت🕊♥️
رفیـقـشہیدمیخوآے🌸🌱
آشناییبآشهدآ🌱🌸
زندگےنآمہ🌱🌸
متنهآیمذهبی💕
#پروفایلمذهبی
حمایتمونکنینتآزهتاسیسیم🌱
https://eitaa.com/joinchat/3338403888C6de30dedcc 🌸
https://eitaa.com/joinchat/3338403888C6de30dedcc 🌸
🔴 قیام عدل الهی
📍قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَّعِينٍ
(سوره ملک آیه ۳۰)
📍ﺑﮕﻮ : ﺑﻪ ﻣﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﻫﻴﺪ ﺍﮔﺮ ﺁﺏ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﻬﺮﻩ ﺑﺮﺩﺍﺭی ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﻓﺮﻭ ﺭﻭﺩ [ ﺗﺎ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺮﺱ ﺷﻤﺎ ﺧﺎﺭﺝ ﮔﺮﺩﺩ ] ﭘﺲ ﻛﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻳﺘﺎﻥ ﺁﺏ ﺭﻭﺍﻥ ﻭ ﮔﻮﺍﺭﺍ ﺑﻴﺎﻭﺭﺩ ؟✳✳✳
" ﻣﻌﻴﻦ" ﺍﺯ ﻣﺎﺩﻩ" ﻣﻌﻦ" (ﺑﺮ ﻭﺯﻥ ﻃﻌﻦ) ﺑﻪ ﻣﻌﻨﻰ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺁﺏ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﮔﺎﻩ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺍﺯ" ﻋﻴﻦ" ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ، ﻭ ﻣﻴﻢ ﺁﻥ ﺯﺍﺋﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻟﺬﺍ ﺑﻌﻀﻰ ﺍﺯ ﻣﻔﺴﺮﺍﻥ" ﻣﻌﻴﻦ" ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﻰ ﺁﺑﻰ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﺩﻳﺪﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺟﺎﺭﻯ ﻧﺒﺎﺷﺪ.
ﻭﻟﻰ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻌﻨﻰ ﺁﺏ ﺟﺎﺭﻯ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﺩﺭ ﺭﻭﺍﻳﺎﺗﻰ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺍﺋﻤﻪ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﻉ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺳﻴﺪﻩ، ﺁﻳﻪ ﺍﺧﻴﺮ ﺑﻪ ﻇﻬﻮﺭ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻬﺪﻯ ﻉ ﻭ ﻋﺪﻝ ﺟﻬﺎﻥ ﮔﺴﺘﺮ ﺍﻭ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺩﺭ ﺣﺪﻳﺜﻰ ﺍﺯ ﺍﻣﺎم ﺑﺎﻗﺮ ﻉ ﺩﺭ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻧﻴﻢ" ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺍﻣﺎﻣﻰ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻗﻴﺎم ﺑﻪ ﻋﺪﻝ ﺍﻟﻬﻰ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ (ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻬﺪﻯ) ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﺍﮔﺮ ﺍﻣﺎم ﺷﻤﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﮔﺮﺩﺩ، ﻭ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﻴﺪ ﻛﺠﺎﺳﺖ؟
ﭼﻪ ﻛﺴﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﺍﻣﺎﻣﻰ ﻣﻰ ﻓﺮﺳﺘﺪ ﻛﻪ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺁﺳﻤﺎﻧﻬﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ، ﻭ ﺣﻠﺎﻝ ﻭ ﺣﺮﺍم ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﺷﺮﺡ ﺩﻫﺪ".
ﺳﭙﺲ ﻓﺮﻣﻮﺩ:" ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺗﺎﻭﻳﻞ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﻧﻴﺎﻣﺪ ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎم ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ".
#کلام_وحی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#فرازے از وصیت_نامه
خواهر عزیزم
هرگاه خواستی از حجاب خارج شوی☝️و لباس اجنبی♨️ را بپوشی به یاد آور که اشک امام زمانت را جاری میکنی،😔
به خونهای پاکی که ریخته شد برای حفظ این وصیت خیانت میکنی،😞به یاد آور که غرب را در تهاجم فرهنگیاش یاری میکنی فساد را منتشر میکنی و توجه جوانی که صبح و شب سعی کرده نگاهش را حفظ کند جلب میکنی،🍃به یاد آور حجابی که بر تو واجب شده تا تو را در حصن نجابت فاطمی حفظ کند تغییر میدهی، تو هم شامل آبرویی، بعد از همه اینها اگر توجه نکردی، هویت شیعه را از خودت بردار...✅
#شهید_علاء_حسن_نجمه
#پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #کدامین_گل 🇮🇷
✍خاطرات شهید فرهاد شاهچراغی
● #قسمت_بیستم
●نویسنده :مجیدخادم
هر غروب خادم لودر را تحویل میگرفت با دونفر محافظ. کار سخت پیش میرفت. تمام تن لودر پر از ترکش شده بود. هرشب هم یکی یا هر دو محافظ کشته میشدند. جزایری به خادم گفته بود:« توشدی مامور کفن و دفن جهاد،غروب زنده می بری صبح جنازه میاری»
این روزها فرهاد خادم فکر میکردند و نقشه میریختند برای غروب که مثلاً امشب کجا برویم و کجا را تپه بزنیم که از جایی شب قبل دور باشد هر جا که شبیه کار می شد فردا شبش خمپارهها شخم میزنند مجبور بودند با فاصله و دور از هم تپه بسازند. بعضی شب ها یک ساعت این طرف کار میکردند آتش که سنگین می شد یک طرف دیگر. اواخر هم صدای بچهها ضبط کرده بودند روی نوار و چند جای خط از بلندگو پخش می کردند تا از عراقیها پراکنده شود و کشته ها کمتر.
فرهاد و بقیه تمام تلاششان این بود که شبها تا صبح شده یک شهید کمتر بدهند تا خاکریز کامل شود این کار ها زمان می برد بعد از سه ماه خاکریز تکمیل شد .کمی بعد هم خبر رسید که نخست وزیر دارد می آید آبادان.
اول صبح هلیکوپتری که هر روز می آمد تا شهدا و مجروحین را ببرد رجایی را پیاده کرد و از ترس آن که به سنندج سریع بلند شد و رفت تنها بود با کیف دستی اش رزمندهها ریخته بودند دور و برش و سر و دستش را می بوسیدند.
زیرزمین بزرگ مسجدی را برای سخنرانی آمد آماده کرده بودند. نیم ساعتی بیشتر صحبت نکرد، زیاد یک جا ماندن خطرناک بود .می گفت« توی شهرها غریبیم و مگر این جاها به امثال شما طرفدار ما باشند و دوروبرمان را بگیرند »می گفت« این روزها دور دست آنهاست که رادیو و تلویزیون توی دستشان است. دروغ به مردم تحویل میدهند ولی اینجا که شما به حقیقت نزدیکتر هستید حرف ما را قبول میکنید.»
*میگفت من اینجا تازه بین شما کمی دلم آرام گرفته و چیزهایی از این دست که مثلاً فلانی عکسی گرفته توی بیابان های اطراف تهران با لباس نظامی که روی یک پتو دارد نماز میخواند و پوتین هایش هم کنار پتو هستند یعنی جبهه است و با همین عکس آنقدر تبلیغ کردند که میگویند شما ها چرا نمیگذارید کارش را بکند*
سخنرانی که تمام شد مردم را هدایت کردند بیرون و همه که رفتن در جایی ماند و فرهاد خادم و تنفر دیگر که دور و برش را هنوز گرفته بودند و سوال میکردند.
فرهاد گفت:«حالا کجا می خواهید تشریف ببرید؟»
_راستش هلیکوپتر که ما را اینجا بی صاحب گذاشت فعلا که هستیم.
بچهها گفتند ببریمش خانه آقای جمی. بیرون که آمدیم از زیر زمین، همه دیگر رفته بودند وقتی چند نفری کفش هایشان را پوشیدند دیدیم کفش رجایی و خادم و دو نفر دیگر از بچه ها نیست.کاری نمیشد کرد کمی همه خندیدند و بعد یک تاکسی صلواتی که راننده آبادانی بود و توی شهر می چرخید تا مردم را جابجا کند جلوی مسجد همانطور پابرهنه سوار نشان کرد و انسان خانه آقای جمی.
آنجا از کفشهای تخت سبز چینی که همراه کمکهای مردمی رسیده بود یک جفت به رجایی دادند .طول یکی از اتاق های خانه نشستن روی زمین دور هم فرهاد گفت:« آقای رجایی وضعیت ما را که اینجا میبینید و مکافات ماه طول کشید و چقدر شهید دادیم تا یک خاکریز مختصر زدیم ما یک لودر فَکَسَنی .»
آقای خادم گفت:«مسئول مهندسی من میگن اگر بلدوزر داشته باشیم کار خیلی جلو میفته. لااقل دیگه سر راه خط، منافقان نمی توانند کمین کنند لاستیکش رو بزنند که کار تعطیل بشه»
و قول آن را از رجایی گرفت دو سه روز ماند و تمام خط ها را یکی یکی همراه بچه ها رفت و دید آخرین جایی که رفت هتل مقر گروه دکتر چمران بود که لب شط مستقر بودند .
بالاخره بولدوزر کوچکی برایشان فرستادند کوچک بعد از غروب با خادم و فرهاد تحویلش گرفتند با یک راننده سوار جیپی که چند روز قبل توی شهر بیصاحب مانده بود و برداشت بود تا تعمیرش کنند و راه بیندازند، مثل چیزهای دیگر. اول خانه آقای جمی رفتند تا تو یه دفعه کند که اگر روزی صاحبش پیدا شد پولش را بپردازند.
خادم و راننده توی بلدوزر و فرهاد با چیپ از پشت سرشان .به کمین منافقان نمیخورند و این اصلاً معمول نبود.شهر آرام حرکت کردند .بین شهر و خط، وسط بیابان ناگهان سوت خمپاره ها بلند شد، از آنها بدتر تانکر بنزینی را که چند دقیقه قبل از کنارش رد شده اند را می زنند و با انفجارش شعله هایش مثل نورافکن تمام منطقه را روشن میکند شلیک ها متمرکز می شود روی آنها فرهاد از ماشین بیرون می پرد راننده بلدوزر گیج شده و هراسان نمیداند چه کند.
ادامه دارد..✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#ڪلام_شهید:
سعی کنید سکوت شما بیشتر از حرف زدن باشد
هر حرفی را که می خواهید بزنید
فکر کنید که آیا #ضروری هست یا نه؟
هیچ وقت بی دلیل حرف نزنید !
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری🌷
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔴خواهی نشوی رسوا
📍ﻗُﻞ ﻟَّﺎ ﻳَﺴْﺘَﻮِﻱ ﺍﻟْﺨَﺒِﻴﺚُ ﻭَﺍﻟﻄَّﻴِّﺐُ ﻭَﻟَﻮْ ﺃَﻋْﺠَﺒَﻚَ ﻛَﺜْﺮَﺓُ ﺍﻟْﺨَﺒِﻴﺚِ ﻓَﺎﺗَّﻘُﻮﺍْ ﺍﻟﻠَّﻪَ ﻳَﺂ ﺃُﻭْﻟِﻲ ﺍﻟْﺄَﻟﺒَﺎﺏِ ﻟَﻌَﻠَّﻜُﻢْ ﺗُﻔْﻠِﺤُﻮﻥَ
(سوره مائده آیه ۱۰۰)
📍(ﺑﻪ ﻣﺮﺩم) ﺑﮕﻮ: ﭘﻠﻴﺪ ﻭ ﭘﺎﻙ، ﻳﻜﺴﺎﻥ ﻧﻴﺴﺖ، ﮔﺮﭼﻪ ﻋﺪﺩ ﻧﺎﭘﺎﻛﺎﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻌﺠّﺐ ﻭﺍﺩﺍﺭﺩ. ﭘﺲ ﺍی ﺻﺎﺣﺒﺎﻥ ﺧﺮﺩ! ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﭘﺮﻭﺍ ﻛﻨﻴﺪ، ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺳﺘﮕﺎﺭ ﺷﻮﻳﺪ.✳✳
📍ﻃﻴّﺐ ﻭ ﺧﺒﻴﺚ، ﺷﺎﻣﻞ ﻫﺮ ﻧﻮﻉ ﭘﺎﻛﻲ ﻭ ﭘﻠﻴﺪﻱ ﺩﺭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ، ﺍﻣﻮﺍﻝ، ﺩﺭﺁﻣﺪﻫﺎ، ﻏﺬﺍﻫﺎ ﻭ ﺍﺷﻴﺎی ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻥ می ﺷﻮﺩ.
ﻣﻠﺎﻙ ﺩﺭ ﺍﺭﺯﺵ ﻫﺎ، ﺣﻖّ ﻭﺑﺎﻃﻞ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻛﺜﺮﺕ ﻭ ﻗﻠّﺖ. «ﻭﻟﻮﺍﻋﺠﺒﻚ ﻛﺜﺮﺓ ﺍﻟﺨﺒﻴﺚ»
«ﺍﻛﺜﺮﻳّﺖ» ﻭ ﻓﺮﺍﻭﺍنی، ﻓﺮﻳﺐ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺷﻴﻢ. «ﺍﻋﺠﺒﻚ» (ﺍﻛﺜﺮﻳّﺖ، ﻧﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ی ﺣﻘّﺎﻧﻴّﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ی ﺑﺮﺗﺮی)
ﻣﻨﻄﻖِ «ﺧﻮﺍﻫﻲ ﻧﺸﻮﻱ ﺭﺳﻮﺍ، ﻫﻤﺮﻧﮓ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺷﻮ» ﻗﺮﺁﻧﻲ ﻧﻴﺴﺖ. «ﻭ ﻟﻮ ﺍﻋﺠﺒﻚ ﻛﺜﺮﺓ ﺍﻟﺨﺒﻴﺚ»
ﺑﻲ ﺗﻘﻮﺍیی، ﻧﺸﺎﻧﻪ ی بی ﺧﺮﺩی ﺍﺳﺖ. «ﻓﺎﺗّﻘﻮﺍ ﺍﻟﻠّﻪ ﻳﺎ ﺃﻭﻟﻲ ﺍﻟﺎﻟﺒﺎﺏ»
ﺷﻨﺎﺧﺖ ﭘﺎﻙ ﺍﺯ ﻧﺎﭘﺎﻙ ﻭ ﺗﻘﻮﺍ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻭﺗﺴﻠﻴﻢ ﻣﻮﺝ ﻭ ﻫﻴﺎﻫﻮی ﺟﻤﻌﻴّﺖ ﻧﺸﺪﻥ، ﺗﻨﻬﺎ ﻛﺎﺭ ﺧﺮﺩﻣﻨﺪﺍﻥ ﺍﺳﺖ. «ﻓﺎﺗّﻘﻮﺍ ﺍﻟﻠّﻪ ﻳﺎ ﺃﻭﻟﻲ ﺍﻟﺎﻟﺒﺎﺏ»
ﺭﺳﺘﮕﺎﺭی ﻋﻠﺎﻭﻩ ﺑﺮ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺧﺮﺩ، ﺑﻪ ﺗﻘﻮﺍی ﺍلهی ﻧﻴﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ. «ﻓﺎﺗّﻘﻮﺍ ﺍﻟﻠّﻪ ﻳﺎ ﺃﻭﻟﻲ ﺍﻟﺎﻟﺒﺎﺏ ﻟﻌﻠّﻜﻢ ﺗﻔﻠﺤﻮﻥ»✴✴
#کلام_وحی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆