🙏 التماس تفکر 🙏
⭕️ مادرش ازبقالی برای پسرش بستنی خرید،اونم بستنی رو تو آستینش قایم کردولی وقتی رسید خونه،بستنیش آب شده بود
#شهید_غلامعلی_پیچک به مامانش میگه: بستنیم آب شد ولی دل بچه های توکوچه آب نشد😍
یادمون باشه تواین شرایط بداقتصادی عکسهای آنچنانی #یلدا رو استوری نکنیم تاشایدفقیری آهی بکشه😔
#سیره_شهدا
#شهید_غلامعلی_پیچک
#نشر_دهید
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
3.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
# استاد_ علی _تقوی
🔵 اونایی که میگن امر به معروف
اثر نداره ‼️
#پویش_حجاب_فاطمی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#فصل_شانزدهم
پرسیدم: «حالا کجا می خواهیم برویم؟!»
گفت: «خط.»
گفتم: «خطرناک نیست؟!»
گفت: «خطر که دارد. اما می خواهم بچه ها ببینند بابایشان کجا می جنگد. مهدی باید بداند پدرش چطوری و کجا شهید شده.»
همیشه وقتی صمد از شهادت حرف می زد، ناراحت می شدم و به او پیله می کردم؛ اما این بار چون پیشش بودم و قرار نبود از هم جدا شویم، چیزی نگفتم. سمیه را آماده کردم و وسایل را برداشتیم و راه افتادیم. همان ماشینی که با آن از همدان به سر پل ذهاب آمده بودیم، جلوی ساختمان بود. سوار شدیم. بعد از اینکه از پادگان خارج شدیم، صمد نگه داشت. اورکتی به من داد و گفت: «این را بپوش. چادرت را هم درآور. اگر دشمن ببیند یک زن توی منطقه است، اینجا را به آتش می بندد.»
بچه ها مرا که با آن شکل و شمایل دیدند، زدند زیر خنده و گفتند: «مامان بابا شده!»
صمد بچه ها را کف ماشین خواباند. پتویی رویشان کشید و گفت: «بچه ها ساکت باشید. اگر شلوغ کنید و شما را ببینند، نمی گذارند جلو برویم.»
همان طور که جلو می رفتیم، تانک ها بیشتر می شد. ماشین های نظامی و سنگرهای کنار هم برایمان جالب بود.
#فصل شانزدهم
صمد پیاده می شد. می رفت توی سنگرها با رزمنده ها حرف می زد و برمی گشت. صدای انفجار از دور و نزدیک به گوش می رسید. یک بار ایستادیم. صمد ما را پشت دوربینی برد و تپه ها و خاکریزهایی را نشانمان داد و گفت: «آنجا خط دشمن است. آن تانک ها را می بینید، تانک ها و سنگرهای عراقی هاست.»
نزدیک ظهر بود که به جاده فرعی دیگری پیچیدیم و صمد پشت خاکریزی ماشین را پارک کرد و همه پیاده شدیم. خودش اجاقی درست کرد. کتری را از توی ماشین آورد. از دبه کوچکی که پشت ماشین بود، آب توی کتری ریخت. اجاق را روشن کرد و چند تا قوطی کنسرو ماهی انداخت توی کتری. من و بچه ها هم دور اجاق نشستیم. صمد مهدی را برداشت و با هم رفتند توی سنگرهایی که آن اطراف بود. رزمنده های کم سن و سال تر با دیدن من و بچه ها انگار که به یاد خانواده و مادر و خواهر و برادرشان افتاده باشند، با صمیمیت و مهربانی بیشتری با ما حرف می زدند و سمیه را بغل می گرفتند و مهدی را می بوسیدند. از اوضاع و احوال پشت جبهه می پرسیدند. موقع ناهار پتویی انداختیم و سفره کوچکمان را باز کردیم و دور هم نشستیم. صمد کنسروها را باز کرد و توی بشقاب ها ریخت و سهم هر کس را جلویش گذاشت. بچه ها که گرسنه بودند ، با ولع نان و تن ماهی می خوردند.
بعد از ناهار صمد ما را برد سنگرهای عراقی را که به دست ایرانی ها افتاده بود، نشانمان بدهد.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
🔷لحظه اي غفلت نكنيد كه
دشمنان اسلام در كمينند، به
تبعيت از فرمان امام در صحنه
بوده و هميشه تابع و مطيع
فرمان ولايت فقيه باشيد تا از
لغزشها و ضربات و لطمات
مصون بمانيد..واي بر ما اگر اين
نعمت الهي (جمهوري اسلامي)
را شكرگزار نبوده و لياقت
استقرار حكومت جهاني اسلام
را نيابيم..شما در برابر خون
پرجوش و خروش شهيدان
مديون و مسئوليد..
📎فرمانده ٔقرارگاه تاکتیکی نصر
#سردارشهید_سیدباقر_طباطبائی_نژاد
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
3.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استادعالی🎥
🌺درود خدا بر زنان محجبه ای که
با حجاب خودشون، لحظه لحظه در عبادتند...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#پویش_حجاب_فاطمی
🇮🇷 #دختر_شینا 🇮🇷
✫⇠قسمت : 3⃣9⃣1⃣
#فصل_شانزدهم
طوری مواضع و خطوط و سنگرها را به بچه ها معرفی می کرد و درباره عملیات ها حرف می زد که انگار آن ها آدم بزرگ اند یا مسئولی، چیزی هستند که برای بازدید به جبهه آمده اند.
موقع غروب، که منطقه در تاریکی مطلقی فرو می رفت، حس بدی داشتم. گفتم: «صمد! بیا برگردیم.»
گفت: «می ترسی؟!»
گفتم: «نه. اما خیلی ناراحتم. یک دفعه دلم برای حاج آقایم تنگ شد.»
پسربچه ای چهارده پانزده ساله توی تاریکی ایستاده بود و به من نگاه می کرد. دلم برایش سوخت. گفتم: «مادر بیچاره اش حتماً الان ناراحت و نگرانش است. این طفلی ها توی این تاریکی چه کار می کنند؟!»
محکم جوابم را داد: «می جنگند.»
بعد دوربینش را از توی ماشین آورد و گفت: «بگذار یک عکس در این حالت از تو بگیرم.»
حوصله نداشتم. گفتم: «ول کن حالا.»
توجهی نکرد و چند تا عکس از من و بچه ها گرفت و گفت: «چرا این قدر ناراحتی؟!»
گفتم: «دلم برای این بچه ها، این جوان ها، این رزمنده ها می سوزد.»
✫⇠قسمت :4⃣9⃣1⃣
#فصل_شانزدهم
گفت: «جنگ سخت است دیگر. ما وظیفه مان این است، دفاع. شما زن ها هم وظیفه دیگری دارید. تربیت درست و حسابی این جوان ها. اگر شما زن های خوب نبودید که این بچه های شجاع به این خوبی تربیت نمی شدند.»
گفتم: «از جنگ بدم می آید. دلم می خواهد همه در صلح و صفا زندگی کنند.»
گفت: «خدا کند امام زمان(عج) زودتر ظهور کند تا همه به این آرزو برسیم.»
با تاریک شدن هوا، صدای انفجار خمپاره ها و توپ ها بیشتر شد. سوار شدیم تا حرکت کنیم. صمد برگشت و به سنگرها نگاه کرد و گفت: «این ها بچه های من هستند. همه فکرم پیش این هاست. غصه من این هاست. دلم می خواهد هر کاری از دستم برمی آید، برایشان انجام بدهم.»
تمام طول راه که در تاریکی محض و با چراغ خاموش حرکت می کردیم، به فکر آن رزمنده بودم و با خودم می گفتم: «حالا آن طفلی توی این تاریکی و سرما چطور نگهبانی می دهد و چطور شب را به صبح می رساند.»
فردای آن روز همین که صمد برای نماز بیدار شد، من هم بیدار شدم. همیشه عادت داشتم کمی توی رختخواب غلت بزنم تا خواب کاملاً از سرم بپرد. بیشتر اوقات آن قدر توی رختخواب می ماندم تا صمد نمازش را می خواند و می رفت؛ اما آن روز زود بلند شدم،
ادامه دارد...
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
هدایت شده از 🌷به یاد شهدا🌷
😊 لبخند شهدایی 😊
💠 حاجی بزن دنده دو
🌹رزمنده ها برگشته بودن عقب بیشترشون هم راننده کامیون بودن که چند روزی نخوابیده بودن ظهر بود و همه گفتند نماز رو بخوانیم و بعد بریم برای استراحت
🌹امام جماعت اونجا یک حاج اقای پیری بود که خیلی نماز رو کند می خواند رزمنده های خیلی زیادی پشتش وایستادن و نماز رو شروع کردند
🌹انقدر کند نماز خواند که رکعت اول فقط 10 دقیقه ای طول کشید. وسطای رکعت دوم بود یکی از راننده ها از وسط جمعیت بلند داد زد:
حاجججججججییییییییی.جون مادرت بزن دنده ددددددددددو
😅صف نماز با خنده بچه ها منفجر شد.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
هدایت شده از 🌷به یاد شهدا🌷
🔸شهید مهدی زین الدین :
🌹هر گاه شب جمعه #شهدا را یاد کردید، آنها شما را نزد "اباعبدالله" (ع) یاد میکنند.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
1.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تذکر علامه حسن زاده به یک خانم ( در باب رعایت حریم محرم و نامحرم )
🌀بدون امر به معروف و نهی از منکر، انسان، عارف نمی شود.
#پویش_حجاب_فاطمی
#سفیران_حسینی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
8.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙شب زیارتی
کنار ضریح تو، اشکای نم نم، بارون میشه...
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
سلام امام زمانم
جمعه ها که می رسد
دلم مدام غر می زند
بهانه می گیرد
تو را می خواهد
و من، جوابی ندارم به او بدهم !
جمعه ها که می رسد
دلم را با یاد تو آرام می کنم !
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
2.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⛔️شبهه
فلان کشور اصلا دین ندارن ولی صبح تا شب بارون میاد ، چرا ؟
❇️پاسخ رو ببینید👆
#پاسخ_به_شبهات
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆