🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
✍ اگر جهانخواران بخواهند درمقابل دین ما بایستند، ما در مقابل آنان خواهیم ایستاد و تا نابودی کامل آنها از پای نخواهیم نشست؛ یا همه آزاد میشویم، یا از مرگ شرافتمندانه استقبال خواهیم کرد، اما در هرحال پیروزی با ما خواهد بود...
همیشه و در تمام حالات به فکر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)باشید، مدافع خوبی برای ولایت...
#شهید_عبدالرحیم_فیروز_آبادی🌷
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
💠خاطره حاج #قاسم_سلیمانی، از شهید #احمد_کاظمی
🌸 هیچ جلسهای، هیچ خلوتی، جلسه دوستانه، جلسه خانوادگی، مسافرتی وجود نداشت كه او یاد باكری و خرازی و همت و این شهدا را نكند.
☘ هیچ نمازی ندیدم، كه احمد بخواند و در قنوت یا در پایان نماز گریه نكند و پیوسته این ذكر: «یا رب الشهدا، یا رب الحسین، یا رب المهدی» وِرد زبان احمد بود و بعد گریه میكرد.
🌼 از دست دادن احمد همه را ناراحت كرد، اما آن چیزی كه بچههای جبهه با احمد دلخوش بودند و با رفتن او غمگین شدند این بود كه، احمد تداعی رفتارهای جنگ بود، تداعی خلوص، صفا، پاكی، صداقت بود.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
😊 لبخند شهدایی 😊
به پسر پیغمبر ندیدم!
گاهی حسودیمان میشد از اینکه بعضی اینقدر خوشخواب بودند. سرشان را نگذاشته روی زمین انگار هفتاد سال بود که خوابیدهاند و تا دلت بخواهد خواب سنگین بودند، توپ بغل گوششان شلیک میکردی، پلک نمیزدند. ما هم اذیتشان میکردیم. دست خودمان نبود.
کافی بود مثلاً لنگه دمپایی یا پوتینهایمان سر جایش نباشد، دیگر معطل نمیکردیم صاف میرفتیم بالا سر این جوانان خوش خواب: «برادر برادر!» دیگر خودشان از حفظ بودند، هنوز نپرسیدهایم: «پوتین ما را ندیدی؟»
😡با عصبانیت میگفتند: «به پسر پیغمبر ندیدم.» و دوباره خُر و پُفشان بلند میشد، اما این همه ماجرا نبود. چند دقیقه بعد دوباره: «برادر برادر!» بلند میشد این دفعه مینشست: «برادر و زهرمار دیگر چه شده؟» جواب میشنید: «هیچی بخواب خواستم بگویم پوتینم پیدا شد!» 😂😂😂
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
شهید مرتضی آوینی - مرگآگاهی.mp3
621.4K
⬛️◼️◾️▪️➖─ ┄ مرگآگاهی
📢 صوت | #شهید_مرتضی_آوینی:
➖ به سخن علیعلیهالسلام گوشبسپاریم:
🍁🍁🍁 «دلهاتان را از دنیا بیرونکنید، پیش از آنکه بدنهای شما را از آن بیرون بَرند.»
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#خاطرات_شهید_احمد_مکیان
برایم دعا کنید
#قسمت_87
دفعه دومی که از سوریه برگشت سرسفره نشسته بودیم گفت بابا چرا برام دعا نمیکنی؟ مادرش گفت احمد بابات نه فقط دعا میکنه حتی برات نذر کرده که سالم برگردی گفت نه من چیز دیگه ای میخوام که بابام خودش میدونه بعد که خانمم اصرار کرد گفتم احمد می خواهد شهید بشه میگه چرا برای شهادتم دعا نمی کنید.
راوی: پدر شهید
حجت الاسلام و المسلمین مجید مکیان
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
🌸اخلاق خوب
اعتقادات مذهبی قلبی اش خیلی زیاد بود، منیتی نداشت بدون اینکه در ظاهر بخواهد به مردم نشان دهد.
همش در نهانش بود نه آشکار
بلکه فقط بین خودش و خدایش بود.
اگر از کسی بدی می دید زود فراموش می کرد ولی خوبیشون را حسابی به خاطر می سپرد و قدر دانشان بود...
طاقت نداشت غم خانواده و یا کسی را ببیند همیشه سعی می کرد خانواده و اطرافیانش را از خود راضی نگه دارد.
بله! همین خوبی هایش بود که از آن یک شهید ساخت.
#شهید_مجید_قربانخانی🌷
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
😊 لبخند شهدایی 😊
ورود كليه برادران ممنوع
شيشۀ در ورودي ناهار خوري شكسته بود. اين عبارت را با ماژيك قرمز روي كاغذي نوشته و به ديوار چسبانده بودند:«ورود كليۀ برادران ممنوع» موقع ناهار بود. سالن هم در ديگري نداشت. يعني چه؟ هيچ كس تصور نمي كرد در بسته نباشد يا اين كه قضيه شوخي باشد چند نفري رفتند پيش مسئول مربوط و داد و فرياد راه انداختند:«اين چه وضعشه، در چرا بسته است، اين كاغذ چيه كه نوشته ايد؟» و از اين حرف ها. بعد راه افتادند رفتند آشپزخانه. البته از در پشتي كه مخصوص مسئولان بود. جريان را كه تعريف كردند سر آشپز خنديد و گفت:«اولاً در بسته نيست باز است. ثانياً ما نگفتيم كليه. گفتيم كليه، براي همين روي لام تشديد نگذاشتيم».حسابي كفري شديم. فكر همه چيز را مي كرديم الا اين كه آشپزها هم با ما بله
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه وداع #غواصان قبل از #عملیات_کربلای_4
آنها در 3 و 4 دی سال 1365به آب زدند ولی به علت لو رفتنعملیات، بسیاریشان در اروند رود قتل عام گردیده و اُسرای آنان نیز دست بسته و زنده زنده دفن شدند
هدیه به روح مطهرشون سه صلوات محمدی بفرستید
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#خاطرات_شهید_احمد_مکیان
باید خدا بخواهد
#قسمت_88
یک بار تعریف می کرد که من به اطمینان رسیده ام که تا وقتی خدا نخواهد ما شهید نمی شویم به همین خاطر می گویم برایم دعا کنید گفتم از کجا مطمن شدی تعریف کن برامون گفت دو جا این را به چشم دیدم یک بار منطقه ای را گرفتیم و کارمان تا آخرهای شب طول کشید طبق مقررات حق نداشتیم داخل خانه هایی که گرفته بودیم بخوابیم حتما باید بر گشتیم پادگان ولی ما از شدت خستگی داخل یکی از همان خانه ها خوابیدیم صبح که از خواب بلند شدیم دیدین دور تا دور ما تله های انفجاری بود طوری که اگر بیش از حد تکان می خوردیم همه منفجر می شد و از ما چیزی باقی نمی ماند واقعا نمیدانیم چطور در خواب خدا ما را محافظت کرده که زیاد جابه جا نشویم جای دوم ماجرای یک تک تیرانداز بود به قدری از ما تلفات گرفته بود که مجبور شدیم از ایران کمک بگیریم و چند نفر برای شناسایی بیایند کمک دو نفر کارشناس آمدند و بعد از تحقیق گفتند محل استقرار تک تیرانداز جای دیگری است و این گرد و خاکی که بعد از هر تیر شما می بینید ساختگی است خلاصه به هر طریقی بود محل استقرارش را شناسایی کردیم و رفتیم تا زنده دستگیرش کنیم وقتی سراغش رفتیم دیدیم یک زن است با وضع حجاب نامناسب من و دوستم برگشتیم تا نگاهمان به او نخورد همین که برگشتیم دیدیم خانه منفجر شد و رفت روی هوا یعنی اگر چند لحظه آنجا مانده بودیم شهید شده بودیم حالا به یقین رسیده ایم که تا خدا نخواهد شهید نمی شویم حتی اگر تا شهادت یک قدم فاصله داشته باشیم
راوی: پدر شهید
حجت الاسلام و المسلمین مجید مکیان
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆