eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
682 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست. کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. ارتباط باخادم الشهدا👇 @Mehrabani1364 🔽تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
امام صادق ع : فساد ظاهر ناشی از فساد باطن است. 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :1⃣2⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور ترابعلی گفت : «سید با این بوی بد چطور شب را تا صبح سر می‌کنی؟» - این بوی بد دردش از لگد شدنِ پای مجروحم کمتره ! یک پیرمرد شیرازی که عموحسن نام داشت،مسن‌ترین اسیر آن قسمت بود. آن شب و شب‌های بعد مثل یک پرستار خصوصی کنارم بود. از شدت درد خوابم نمی‌برد. عمو حسن برای اینکه بهم روحیه دهد، گفت: «پسرم! می‌برنت دکتر، خوب می‌شی، تو زنده می‌مونی!» دو هفته‌ای که عمو حسن کنارم بود، برایمان یک هادی و مربی بود. به من و دیگر مجروحان می‌گفت: «بچه‌ها به امام سجاد علیه‌السلام متوسل بشید. امام سجاد هم درد اسارت و هم درد مریضی رو باهم کشید. اگه به خدا و ائمه‌اطهار متوسل بشید، خدا کمکتون می‌کنه!» تقوا و صبوری عمو حسن مثال‌زدنی بود. این بیت را همیشه می‌خواند : «مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب، به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید» زیاد که تشنگی عرصه را تنگ کرد، شیرآب توالت را باز کردم و شروع کردم به مکیدن!زیاد که مک زدم، فقط براده‌های آهن و هوا در شیر آب جریان داشت.شب از تشنگی به سختی خوابم برد. خواب می‌دیدم کنار چشمه روستایمان هستم و هرچقدر‌آب می‌خورم،سیر نمی‌شوم. سومین روزم را در زندان الرشید سپری می‌کنم. یک ترکش خورده بود پشت رانم و تا امروز متوجه‌اش نشده بودم. وقتی فشارش دادم چرک و عفونت بیرون زد. ساعت حدود هشت صبح بود که بیرونمان بردند. دژبان‌ها ابروهای یکی از اسرا را با آتش سیگار سوزانده بودند. جرمش فقط داشتن ریش بود! امروز صبح ،اسرای سالم تقسیم کار کردند. پرستارهای من عموحسن ویک سرباز ارمنی بودند. سرباز ارمنی عاطفی و مسئولیت‌پذیر بود.از اینکه یک سرباز ارمنی در آن شرایط سخت پرستارم بود،حس خوبی داشتم. وقتی از او تشکر کردم،گفت: «خدمت به شمارو برای خودم وظیفه می‌دونم.» نامش را پرسیدم،گفت: «سرکیس داوتیانس هستم!» بچه‌ها از شدت تشنگی صبحانه نخوردند. عراقی‌ها مثل اینکه می‌خواستند روز قبل، با تشنه نگه‌داشتن اذیتمان کنند. قبل از ظهر بود که داوتیانس سراغ یکی از نگهبان‌های عراقی رفت.وقتی آمد یک پارچ آب دستش بود. تعجب کردم، به او گفتم : «چطور شد بهت آب دادن؟» -بین نگهبان‌های عراقی یکی‌شون ارمنیه. هوای منو داره. اون بهم آب داد. خودش پارچ آب را مقابل دهان مجروحان گرفت تا هرکدام چند قُلپ بنوشند. روزهای بعد، آزادی عمل داوتیانس کمتر شد. دیگر نمی‌توانست مثل قبل هوای ما را داشته باشد. زخم ساق پایم عفونت کرده و بوی مُرده می‌داد. کف پایم هم ورم کرده و روز به روز بدتر می‌شد. حسین اسکندری، همان کسی که عراقی‌ها دنبالش می‌گشتند، بدنش بدجوری سوخته بود. تمام بدنش تاول زده بود. گویا فرمانده قرارگاه کربلا بود. در جزیره‌ی مجنون بر اثر اصابت گلوله‌های آتش‌زا، نیزارهای قسمت خشکی،آتش گرفته بود. لابه‌لای نی‌ها سوخته بود. فاصله زیادی را میان نی‌های آتش گرفته، دویده بود. سوختگی‌اش به گونه‌ای بود که روغن بدنش روی زمین بازداشتگاه می‌ریخت !نگهبان‌ها اجازه نمی‌دادند او در سایه دراز بکشد. پماد سوختگی هم به او نمی‌دادند. پشه‌ها تمام بدنش را تسخیر کرده بودند. کنارم دراز کشیده بود. وقتی خواستم پشه‌ها را از او دور کنم، مانعم شد و گفت : «سلامتی من مدیون همین پشه‌هاست. اگر این پشه‌ها نبودند من تا حالا زنده نبودم.» پشه‌ها عفونت بدنش را می‌مکیدند. وقتی از دژبان‌ها خواهش کردم اجازه دهند او را داخل سلول ببرند تا در سایه باشد، حسین گفت : «راضی نیستم کسی برای من از عراقی‌ها چیزی بخواد، دشمن هیچ‌وقت دوست و دلسوز نمی‌شه!» چند ساعتی که نورخورشید به بدن سوخته‌اش می‌تابید، عذاب می‌کشید. تحمل بالایی داشت. صدایش درنمی‌آمد و فقط زیر لب قرآن می‌خواند. بچه‌ها که به او دلداری دادند، گفت : «شاید خدا خواسته با این بدن سوخته تو این گرما قرارم بده تا تو جهنم کمترمنو بسوزونه!» بهش گفتم : «حسین! مگه قراره بری جهنم!؟» - همین که خداوند درجه حرارت جهنم رو برام کمتر کنه، راضی‌ام! یکی دیگر از اسرای مجروح تیر به گلویش خورده بود. بر اثر اصابت گلوله گلویش سوراخ بود.اگر بینی و دهانش را می‌گرفتی از گلویش می‌توانست به راحتی نفس بکشد. وقتی آب می‌نوشید، آب از سوراخ گلویش بیرون می‌ریخت. دستم را روی سوراخ گلویش می‌گذاشتم تا آب بخورد. چند روز بعد، بر اثر عفونت داخلی در زندان الرشید به شهادت رسید. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#جام_شهادت گاهے، آرزوے شهادت کردن ِمن عرشیان را به خنده وا مےدارد ... ! من...آرے منِ غرق دنیا شده را... #مرا_جام_شهادت_بدهید #صبحتون_شهدایی 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 🌹حاج هـمت میگوید: هر موقع در مناطق جنگی گم شدید ببینید دشـــمن ڪجا را می ڪوبد؛ هـمانجا خـــــودی‌ست. گم شده‌ای؟! نمیدانی جبهه خودی کجاست؟! دشمن هر روز کجا را میکوبد؟! یک روز با ماهواره📡 یک روز با مصیح پولی‌نژاد 💶💴 یک روز با مدهای عجیب و غریب👗👚👡 و... فهمیدی؟! جبهه ی خودی دقیقا در دستان توست ⚠دشمن، و را نشانه گرفته است.... 👌پس زیر این آتش سنگین بیش از پیش مواظب جبهه‌ی خودی باش.... 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
@ostad_aali110.mp3
2.15M
🔰دین چیزی جز حُب نیست...🔰 💠استاد #شیخ_مسعود_عالی ✨ #امام_باقر ✨ #اعظم_عبادات ✨ #تسلیم_اهلبیت 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 آیه های خودمانی 🇮🇷 تنبل نماز می‌گن می‌خواهی خدا باهات حرف بزنه قرآن بخون و اگه می‌خواهی با خدا حرف بزنی نماز بخون. خدا این قدر مهربونه که روزی پنج بار وقت تعیین کرده بریم باهاش حرف بزنیم، تازه اگه بخواهیم بیشتر هم می‌تونیم بریم پیشش. اما بعضی‌ها همون پنج‌بار هم این‌قدر بی‌حال می‌رن پیش خدا که حال اطرافیان رو هم می‌گیرن. طرف با قیافه در هم و لباس نامرتب شروع می‌کنه به نماز، وسط نماز هم هی با خودش یا لباسش ور میره تا زودتر ملاقات با خدا تموم بشه. خدا در مورد این آدم‌های تنبل گفته: وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی وقتی که برای نماز بلند می‌شوند با تنبلی بلند می‌شوند (بخشی از آیه 142 نساء) 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#خاطرات_شهید 💠پاس شبانه این روزها تردد در شهر ،خاصه شبها وحضوربسیجیان دلاورمرد در خیابانهای شهرمون ،،منویاد احمدمیندازه ، عاشق پاسهای شبانه بودکه از طرف بسیج میگذاشتند .حتی اگر مهمون بودیم ،نمیومدوهیچ کاری روبه اون ترجیح نمیداد ،۰حفظ امنیت برای احمد همیشه اولویت بود، حتی برخوش بودن در کنار خانواده که بودن درکنارشون روخیلی دوست داشت .احمدازهمون بچگی خودش روفدای انقلاب وارزشها کرده بود . روحش شادوراهش پررهرو 🌷 راوے : #خواهر_شهید #شهید_احمد_اعطایی 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
😊 لبخند شهدایی 😊 شهید اکبر جمهوری خدا رحمت کند شهید اکبر جمهوری را، قبل از عملیات از او پرسیدم: در این لحظات آخر راستش را بگو چه آرزویی داری و از خدا چه می خواهی؟ پسر فوق العاده بذله گویی بود. گفت: با اخلاص بگویم؟ گفتم: با اخلاص. گفت: از خدا دوازده فرزند پسر می خواهم تا از انها یک دسته عملیاتی درست کنم خودم فرمانده دسته شان باشم. شب عملیات آنها را ببرم در میدان مینها رها کنم بعد که همه یکی پس از دیگری شهید شدند بیایم پشت سیمهای خاردار خط، دستم را بگیرم کمرم و بگویم: آخ کمرم 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔺 مقصر اصلی مزاحمت ها‌‌ و تعرض‌ ها در خیابانها کیست؟؟ 💯غیر از این است که مقصر اصلی خانم هایی هستند که با رفتار و کردار غیرعفیفانه (پوشش نامناسب و آرایش و ...) دیگران را دعوت به ایجاد مزاحمت می‌کنند؟ 📖 برگرفته از: «آسیب ‌شناسی شخصیت و محبوبیت زن»، ص۳۰۹ 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :2⃣2⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور حدود ساعت چهار عصر بود، افسران بخش استخبارات نظامی وارد زندان شدند. ارشد آن‌ها سرهنگ تمم بود. عراقی‌ها به دنبال آرپی‌جی‌زن‌ها، تیربارچی‌ها و تک‌تیر‌اندازهایی بودند که آن روز بیش از سی، چهل قایق عراقی را در جزایر مجنون منهدم کرده بودند. وقتی با کابل و باتوم به جان بچه‌ها افتادند، سید نادر سادات و محمد صادقی‌فرد بلند شدند و گفتند: «نزنید بچه‌هارو، ما آرپی‌چی‌زن بودیم!» سرهنگ گفت : «شما ایرانی‌ها سعی می‌کنید برای همدیگه فداکاری کنید، قبلا اسرا را می‌آوردن اینجا، وقتی به دنبال شخص خاصی می‌گشتیم، یکی از اسرا خودشو به جای اون فرمانده‌ای که ما دنبالش بودیم، معرفی می‌کرد، بعد که ما اون فرمانده رو پیدا می‌کردیم، معلوم می‌شد اون اسیر دروغ گفته و می‌خواسته فداکاری کنه» به دستور سرهنگ تعدادی را از جمع بیرون کشیدند، بعد دستور داد اسرا دونفر،دونفر در مقابل یکدیگر قرار بگیرند سرهنگ گفت : « به همدیگه سیلی بزنید!» بچه‌ها حاضر به اینکار نبودند. فکر می‌کنم آن‌ها قصد داشتند کاری کنند که بچه‌ها نسبت به هم کینه به دل بگیرند. سید محمد شفاعت‌منش طبق معمول شوخی‌اش گرفته بود و گفت : « آبتان نبود، نانتان نبود، چرا آمدید جبهه، حالا کتک بخورید!» شب بود. تعدادی از اسرا راز بصره آورده بودند. بعثی‌ها در بصره اجازه نداده بودند،اسرا به دستشویی بروند.بوی تعفن گرفته بودند. وارد سلول که شدند بعضی از آن‌ها دیگر نتوانستند تحمل کنند. تعدادی‌شان در همان راهروی سلول‌ها رفع حاجت کردند. بوی آزاردهنده‌ای در فضای داخل سلول‌ها پیچیده بود.آن شب،فضای داخل زندان تحمل‌ناپذیر بود. از سر و وضع کبودشان پیدا بود چه کشیده‌اند. بیشترشان حتی زیرپیراهن تنشان نبود. یکی از آن‌ها که منصور نام داشت و لر بختیاری بود، از بصره و آنچه بر آنان گذشته بود، صحبت می‌کرد و گفت: « اگه پدر و مادرتون نمازی خونده، روزه‌ای گرفته و یا کار خیری انجام داده،به کمکتون اومده که شما رو نیاوردن بصره!» - یعنی بصره بدتر ز اینجا بود؟! - بصره جهنم بود! سرش را تکان داد و گفت: « بیشتر بچه‌ها تو بصره شهید شدند. بعثی‌ها روی جنازه شهدا راه می‌رفتند. جنازه‌ها رو جمع کرده بودند تو گوشه‌ای از حیاط پادگان.از ظهر تا شب جنازه‌ها اونجا افتاده بودند. مرتب می‌اومدند پیش جنازه‌ها و عکس می‌گرفتند..» روز پنجم حضورمان، در زندن الرشید است. پایم هر روز بدتر می‌شد. خون لخته‌شده، چرک و عفونت زیرپوست پایم جمع شده بود. زیرپوستم عفونت زلالی شبیه مایع زردرنگی جمع شده بود.در شلوغی‌های زندان، وقتی عراقی‌ها خواسته و اسرای ایرانی ناخواسته پایم را لگد می‌کردند، تاول‌ها می‌ترکید، مثل بادکنک! از تشنگی نا نداشتیم. یکی از بچه‌ها چفیه‌ای خیس کرد و به سمت مجروحین پرت کرد. بچه‌ها چفیه تو دهان می‌گذاشتند و می‌مکیدند تا دهان‌شان خیس شود! دژبان‌ها بچه‌ها را به خط کردند. ابزار ضرب و شتمشان متفاوت بود. کابل،شلنگ،چوب خیزران و باتوم. خیزران بیشتر درد داشت. حالت فنر عمل می‌کرد. وقتی می‌زد پرش داشت.دور تن می‌پیچید، گوشت و پوست را باهم می‌کند. کابل‌های سیاه برق که روکش سیاه قسمتی از آن را کنده بودند هم زیاد درد داشت.برای دژبان‌ها مجروح و سالم فرقی نداشت. به جز احمد، همه اسرا وقتی کابل به سر و صورتشان می‌خورد، دست‌هایشان را سپر سر و صورتشان می‌کردند تا سرشان ضربه نبیند. در پد خندق ترکش شکم احمد را پاره کرده بود.بچه‌ها روده‌هایش را درون شکمش برگردانده و با پارچه بیشتری آن را بسته بودند.در جابه‌جایی‌ها روده‌هایش از پایین شکمش بیرون می‌ریخت. روده‌های احمد با خاک و شن و ماسه مخلوط شده بود.در ضرب و شتم امروز، احمد روده‌هایش را گرفته بود تا روی زمین نریزد! از اینکه احمد مثل دیگر اسرا دستش را سپر سر و صورتش نمی‌کرد، دژبان‌ها عصبی شدند و بیشتر کتکش زدند. یکی از دژبان‌ها با او لج کرد و چندین بار با کابل به سرش کوبید. دژبان‌ دست بردارش نبود! ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔆﷽🔆 #سݪام_بر_شھـــــدا ▪️یاد مــــــردان خطـــر ڪرده بخیر ▫️یاد یــــــاران سفـــــر ڪرده بخیر ▪️یاد مردانی ڪه چون شیران روز ▫️حمله فتــــح و ظفـر ڪرده بخیر #ســــــلامــ ... #صبحتــــــون_شهــــدایــــے 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
✋به هواپیما ماه مبارک رمضان خوش آمدید😍 شماره پرواز ✈️ ۱۴۴۰ هجری آغاز پرواز😇👈 روز سه شنبه ۱۷ اردیبهشت مدت زمان پرواز ۳۰ روز به مقصد مغفرت و رضایت خداست و در طول روز ۱۵ تا ۱۶ ساعت پرواز✈️ خواهیم کرد در طول پرواز سیگار کشیدن و گناه کردن با هر وسیله ای ممنوع میباشد. از مسافرین محترم خواهشمندیم کمربند ایمان و پرهیزگاری خود را در طول پرواز بسته نگه دارند. 🌺☘️خلبان پرواز قرآن کریم همه فرشتگان سفر خوشی را برای شما آرزومند هستیم. با آروزی موفقیت شما مسافران عزیز همراه با صبر و تقوی تا إنشاالله به سلامت به مقصد که همان رضایت خداوند باشد برسیم. ماه رمضان مبارک🌹 التماس دعای فراوان 🙏🙏 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷فرازے‌از‌وصیتـــــنامہ🇮🇷 💢 آنچه كمال مادی و معنوی شماست همت كنيد و براساس ظرفيت علم و عمل خود را برای قيامت آماده كنيد. #شهیــد_ناصـــــر_نیکنـــــام 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
ثواب عظیم روزه گرفتن.mp3
6.26M
🎧🎧🎧 💢 ثواب عظیم روزه گرفتن 🔻وقتی خود خدا برات حرمت قائل میشه، حیف نیست روزه نگیری⁉️ 🎙حجت الاسلام #دانشمند 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 آیه های خودمانی 🇮🇷 ریاکار حتما شما هم دیدید، یه سری از آدم‌ها وقتی می‌خوان به فقیر پول بدن یه جوری کیف پولشونو در میارن که همه ببینن! یا اگه می‌خوان کار خوبی انجام بدن طوری انجام می‌دن که همه متوجه بشن، یا اگه می‌خوان وضو بگیرن و نماز بخونن طوری عمل می‌کنن که همه آدم‌های دو رو بر بفهمن این آقا یا این خانم اهل نمازه! این کارا یعنی ریا! به همین سادگی! یُرآؤُنَ النّاسَ جلوی مردم ریا می‌کنند (بخشی از آیه 142 نساء) 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷ماه_رمضان_در_جبهه_ها🇮🇷 🔹بچه شهرستان بود. انگار از استان‌های جنوبی آمده بود و حسابی لهجه غلیظ داشت و کمتر با کسی همکلام ‌می‌شد. 🔸آرام می‌آمد و آرام می‌رفت. وقت سحر و افطار که می‌شد گوشه‌ای می‌نشست و به بقیه نگاه می‌کرد. غذایش را نصفه می‌خورد و نیمه دیگرش را دست نخورده در سفره می ‌گذاشت برای بچه‌های کرمانشاهی که می‌توانسنتد روزه بگیرند تا سحر چیزی برای خوردن داشته باشند. ▪️ یک روز کتاب قرآنی که همواره به همراه داشت اتفاقی دست ما افتاد ، کاغذی وسطش بود، بَر روی آن نوشته شده بود: " خدایا من که مسافرم، مسافر راه نجات خاک تو، خودت روزه را بر مسافر واجب نکردی، دلم سخت برای روزه گرفتن تنگ می‌شود. تنها می‌توانم غذایم را با همرزمانم تقسیم کنم. در ثوابشان شریکم کن اگر شهید شدم..." 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حجاب در قرآن اگر حجاب برای این است که خانم در جامعه حضور نداشته باشد، یک روایت دینی، یک سند، یک آیه قرآن بیاورید که گفته باشد: خانمها در منزل و جلوی محارم خود حجاب داشته باشند. اسلام حجاب را مطرح کرد چون می خواهد زن در جامعه حضور داشته باشد. اما به چه صورت؟ حجاب برای این است که... 👤 دکتر شاهین فرهنگ 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :3⃣2⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور شب بود.داخل سلول‌ها بودیم. نگهبان‌ها در حیاط زندان پایکوبی میکردند، نمی‌دانستیم چرا؟! آن‌ها برای اینکه خوشحالی‌شان را به ما ابراز کنند، وارد راهروی سلول‌ها شدند.دژبان عراقي كه نامش صباح بود با به حرکت درآوردن دستش به آسمان، گفت :«الطیاره الایرانیه فی الخلیج العربی،گبت!» منظورش را نفهمیدم. صباح خوشحال بود. مترجم ایرانی را صدا زد و گفت: «امریکایی‌ها هواپیمای شمارا با موشک زدند!» وقتی این را گفت فکر میکردم شاید در جنگ، هواپیمای جنگی ایرانی را عراقی‌ها یا امریکایی‌ها زده‌اند. برایم انهدام هواپیمای جنگی عادی بود! با توضیحات بیشتر صباح، فهمیدم امریکایی‌ها هواپیمای مسافربری ما را بر فرض آب‌های خلیج فارس هدف قرار دادند(پرواز ٦٥٥). صباح با خوشحالی گفت: «سیصد ایرانی کشته شدند!» با وجود دردها و سختی‌هایی که با آن دست و پنجه نرم می‌کردیم، اشکمان از وقوع این مصیبت درآمد. خدارضا سعیدی به صباح و دیگر نگهبان‌ها گفت : «شما چه آدم‌هایی هستید که از کشته شدن سیصد آدم بی‌گناه، اونهم غیر نظامی خوشحال میشید!» صباح در جواب گفت: «البته مرگ ایرانی‌ها خوشحالی داره». پوست بدنم مثل بادمجان سیاه شده. پایم به خاطر عفونت شدید گندیده و زخم‌هایم کرم زده. عفونت شدید موجب تکثیر کرم‌ها شده. کرم‌ها تمام بدنم را گرفته و کلافه‌ام کردند. شبانه روز از سر و صورتم بالا می‌روند.شب‌ها از دست کرم‌ها خواب ندارم.برای اینکه داخل گوش‌هایم نروند توی هر دو گوشم پارچه می‌چپاندم. کم‌کم حس لامسه پایم را از دست می‌دادم. می‌دانستم کار پایم تمام است.نه میکشتنم، نه می‌بردنم بیمارستان.فک ‌میکنم عراقی‌ها می‌خواستند مجروحان را آنجا نگه دارند تا بمیرند.تا امروز، بیش از بیست اسیر مجروح جان داده بودند.در محوطه زندان سعی می‌کردم با دیگران فاصله داشته باشم. احساس می‌کردم برای همه تحمل‌ناپذیر شده‌ام.می‌خواستم در گوشه‌ای دوراز چشم دیگران باشم تا از بوی آزاردهنده‌ام کمتر اذیت شوند.عراقی‌ها با دیدنم، بینی‌شان را می‌گرفتند و از من روی برمی‌گرداندند. بعداز ظهر امروز، تعدادی فیلمبردار و خبرنگار وارد زندان شدند.خبرنگار جوان از همان سمت راست درِ ورودی زندان شروع به مصاحبه کرد. خوشحال بودم که بالاخره در کنار همه‌ی این دردها و سختی‌ها فرصتی برایم پیش آمده، تا خبر سلامتی‌ام را به خانواده‌ام برسانم.نوبت به نصرالله غلامی بچه‌ی بوشهر رسید. او که کتابی صحبت میکرد، ضمن معرفی خودش گفت: «به پدرم روح‌الله سلام می‌رسانم.دلم برایت تنگ شده. امیدوارم خداوند سایه‌ی شما را از سر خانواده‌ کم نکند.» در طول اسارت، از بس اسرا عبارت روح‌الله را به کار برده بودند که بیشتر عراقی‌ها می‌دانستند منظور اسرای ایرانی امام خمینی(ره) است. مترجم ایرانی که همراه خبرنگار بود، لبخند تلخی زد. فهمیده بود منظور نصرالله امام است. قضیه را به خبرنگار گفت.دژبان‌ها با کابل به جان نصرالله افتادند. نوبت به من رسید. خواستم بگویم اگر اسارت بیست سال هم طول بکشد، ما ایستاده‌ایم. اما افسر ارشد اجازه نداد با من و مجروحانی که وضعشان وخیم‌تر از بقیه بود، مصاحبه کند! امروز هوا خیلی گرم بود.از آسفالت بخار برمیخاست.زمین سیمانی زیر پایمان چنان داغ بود که کبابمان کرده بود.نمی‌توانستم بنشینم، پوست بدنم بر اثر گرمای زمین کنده شده بود.دو سه نفر از بچه‌ها به خاطر تشنگی بیهوش شدند. نیم ساعت بعد، صباح درحالی که، پارچ آب دستش بود، پارچ را پُر کرد.حین برگشتن به اتاق نگهبان‌ها، محمد کاظم به طرفش دوید و پارچ را ازش قاپید. کاری به عواقبش نداشت، می‌خواست به هر قیمتی شده، برای مجروحان آب بیاورد. صباح که می‌دانست حریف محمدکاظم نمی‌شود.دژبان‌ها را صدا زد و به جان او افتادند.محمدصادقی‌فرد رفت به طرف محمدکاظم. صادقی‌فرد با صدای بلند به نگهبان‌ها گفت: «قاتلان حضرت عباس علیه‌السلام، فرزندان شمر لعنه‌الله‌علیه، آب رو خدا داده، چرا به بندگان خدا آب نمیدید!» شلنگ آب رو دور گردن صادقی‌فرد انداختند و سه نفری کشیدند.چنان سه نفری شلنگ را کشیدند که گفتم الان خفه می‌شود. محمد دستش را بین شلنگ و گردنش قرارداده بود تا بتواند نفس بکشد. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
❤️ما گم شده‌ایم در کوچه پس کوچه‌های زمان بر روی چشم ما پرده‌ای از خاک کشیده‌اند وگرنه شما را مرگی نیست ما اسیران غربت خاکیم ما را بیابید و راه را برای ما نشان دهید #شهید_حسیـــن_جوینـــده #صبحتون_شهدایی 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷فرازےازوصیتـــــنامہ🇮🇷 🔷 اگر می‌خواهید نذری کنید فقط گناه نکنید، مثلا نذر کنید یک روز گناه نمی‌کنم هدیه به آقا صاحب الزمان(عج) از طرف خودم. 🔹یعنی از طرف خودتان عملی را برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) انجام می‌دهید که یکی از مجربترین کارها برای آقا است. 🔹یا اگر می‌خواهید برای اموات کاری انجام دهید به نیابت از آنها برای تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) نذر کنید. 🔻محل شهادت: سوریه، خانطومان ▫️مدافـــــع حـــــرم▫️ 🕊جاویـــــدالاثر🕊 #شهیــد_مجیـــــد_سلمانیـــــان 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷چگونه از ماه رمضان بیشتر بهره ببریم 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 آیه های خودمانی 🇮🇷 پشیمون آدم وقتی ده سالشه فکر می‌کنه عقل کل شده! بعد که بیست سالش می‌شه فکر می‌کنه دیگه عقلش کامل شده، چند سال بعد که سی سالش شد می‌گه دیگه این بار عقلم کامل کامل شده! ولی راستش هر چی سنش بیشتر می‌شه می‌بینه هنوز خیلی مونده تا پخته و باتجربه بشه. برای همینه که آدم خیلی وقت‌ها از کارایی که می‌کنه پشیمون می‌شه، به خصوص اگه سنش کم باشه و تا پخته شدن خیلی فاصله داشته باشه. فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمینَ پس جزو پشیمان‌ها شد (بخشی از آیه 31 مائده) 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 چقدر تحملش سخته 🇮🇷 نگاه ها همه بر روی پرده سینما بود. اکران فيلم شروع شد ، شروع فيلم سقف يک اتاق دو دقيقه بعد همچنان سقف اتاق, سه, چهار, پنج, ...,هشت دقیقه اول فیلم فقط سقف اتاق! صدای همه در آمد. اغلب حاضران سينما را ترک کردند, ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین و به جانباز قطع نخاع خوابيده روى تخت رسید. زیرنویس : این تنها هشت دقیقه از زندگى این جانباز بود و شما طاقت نداشتید 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ | گزیده‌ای زیبا از مستند: "روایت فتح" - ساخته شهید مرتضی آوینی 🌴 کربلا منزل عشاق خدا می باشد 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
👆عفت در اهنگ و لحن کلام 👆عفت در درون مایه و محتوای کلام 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :4⃣2⃣ ✍ به روایت سید ناصرحسینی پور عموحسن، که آدم دائم‌الذکر و نترسی بود، صدایش درآمد. به افسر ارشد بازداشتگاه و دیگر نگهبان‌ها گفت: « شما هر چقدر دلتون می‌خواد به ما توهین میکنید، فحش می‌دید،به ما میگید مجوس، آتش‌پرست، کافر... ما نه کافریم، نه مجوسیم، نه لامذهب.ما پیرو آقا امام حسینیم. آیا به نظرِ شما یه کافر، می‌تونه این‌همه مریدِ اهل‌بیت علیهم‌السلام باشه؟! رمز عملیات‌های ما به نام ائمه بوده. بچه‌های ما تو جبهه پلاک‌های خودشونو در می‌آوردن و دور مینداختن، می‌گفتن بی‌بی فاطمه «سلام‌الله‌علیها» قبر نداره، گمنامِ. بذار ما هم گمنام شهید بشیم. بچه‌های ما می‌گفتن، می‌خوایم مثل مادرمون مفقود باشیم و قبر نداشته باشیم. اونایی كه سال ۱۳۶۱ تو عملیات مسلم‌بن‌عقیل«سلام‌الله‌علیه» بودند، چون رمز اون عملیات یا ابالفضل‌العباس«علیه‌السلام» بود، از قمقمه‌ی خودشون آب نخوردن. می‌گفتن آقا اباالفضل کنار شریعه فرات تشنه شهید شد، ما هم می‌خوایم تشنه شهید بشیم. از میان پنج مجروحی که از زندان شماره‌ی یک الرشید آورده‌اند، وضعیت یکیشان وخیم است. با ترکش خمپاره، روده‌هایش پاره شده، مثل احمد سعیدی.سینه‌ و سرش هم آسیب دیده.لهجه‌ی مازندارنی دارد.عراقی‌ها پیراهن فرم پاسداری‌اش را پاره کرده‌اند. نگهبان‌ زندان با گاز انبر مقداری از محاسنش را کنده است. با وجود مجروحیتش، هر عراقی‌ای که از راه می‌رسد به شکلی به او طعنه میزند و سعی در تحقیرش دارد.آدم ساکت،متین و کم حرفی است.اما وقتی حرف می‌زند، عراقی‌ها را تا استخوان میسوزاند.پاسدار است و حاضر نیست تحت هیچ شرایطی پاسدار بودنش را بخاطر مصلحت کتمان کند. معاون زندان که ستوان‌یکم بود گفت : «پشیمانی، مطمئنم.»در جوابش گفت : «عاقبت اسارت حضرت زینب«سلام‌الله‌علیها» اگه بیشتر از شهادت نبود، کمتر نبود.من پشیمان نیستم» . مجروح مازندارنی در آن گرمای سوزان قرآن تلاوت‌ می‌کرد. فردای آن روز نزدیک غروب جوهره‌ی صدایش به ته رسید و شهید شد. امروز یکشنبه، نوزدهم تیر ۱۳۶۷، در بدترین شرایط ممکن به سر می‌برم.آرزو می‌کنم بمیرم و از این وضعیت نجات یابم.اگر سنجاقی را در پایم فرو می‌کردند، هیچ حسی نداشتم.چند روزی است گروهبان‌ جدیدی به جمع نگهبانان پیوسته. صباح او را عُبید صدا می‌زد.گروهبان عبید زیاد به مجروحان پیله میکند.به اسرای سالم اجازه نمی‌دهد از مجروحان پرستاری کند.عبید گفت: «اونایی که در جنگ مجروح شدن، بیشتر از اسرای سالم مقاومت کرده‌اند و عراقی کشتند!» امروز عبید، عمو حسن را از مجروحان جدا کرد و در جمع اسرای سالم نشاند. پاشنه‌ی پایم مُرده بود. حتی زخم ماهیچه‌ی پای چپم هم کرم زده بود. کلافه بودم.شب قبل، خواب درستی نداشتم.چرت که میزدم با حرکت کرم‌ها روی صورت و بدنم بیدار میشدم.از سر و صورتم کرم بالا و پایین میشد و داخل گوشهایم میرفت.با فشار دادن گودی پایین گوشم به طرف داخل، کرم‌ها را داخل گوش‌هایم له می‌کردم. کرم‌هایی که از زخم بدنم تولید و تکثیر شده بود بلای جانم بودند.حوالی ظهر، از «علی‌شیرقیطاسی» ، پاسدار و همشهریم، خواستم کمکم کند. او که آدم بددلی نبود، با آن بوی بد و آزادهنده‌ی پایم با محبت برخورد می‌کرد. گروهبان عبید از اینکه علی‌شیر کنارم بود و کمکم می‌کرد،ناراحت شد.عبید به علی‌شیر گفت: «پاشو له کن!» علی‌شیر که از این حرف عبید در تعجب بود،گفت اینکار را نمی‌کنم. عبید که به نظرمی‌آمد تعادل روانی ندارد عصبانی شد، از کوره در رفت و به‌ جان علی‌شیر افتاد.او به جرم اینکه حاضر نشد پای مرا لگد کند،به پنجاه ضربه شلاق محکوم شد.در آن گرمای سوزان، عبید آن را بدون زیرپیراهن روی آسفالت داغ خواباند و به جانش افتاد. شب، داخل سلول وقتی علی‌شیر کنارم حاضر شد، بهش گفتم: «پای مرا له می‌کردی، پام که حس نداشت!» او در حالی که، اشک در چشمانش حلقه زده بود، سرم را به سینه‌اش چسباند،دستش را درون موهایم برد، پیشانی‌ام را بوسید و بهم گفت: «نداشتیم سید!» ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#افطار_حرم_یار_می_چسبد❤️ قاب ڪردم همه جا بر روے دیوار حرم نذرڪردم ڪہ بیایم صدویڪ بارحرم آرزوے « #رمضان_های مرا» می بینی؟ ڪاش مهمان بشوم لحظه افطار حرم #شهید_مصطفی_صدرزاده🌷 #صبحتون_ شهدایی 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 فرازی از وصیتنامه🇮🇷 🔶~[ #خدایا ؛ تو هوشیارمان کن، تو مرا بیـدار کن، صدای العطش می شنوم، صدای حرم می آید،  گوش عالم کر است.  خیام می سوزد اما دلمان آتش نمی گیرد. مرضی بالاتر از این؟ چرا درمانی برایش جستجو نمی کنیم ؟ روح مان از بین رفته، سرگرم بازیچه دنیاییم.]~🔶 🔻مدافــــــع‌حــــرمـ #شھیــــدعــباس‌دانشــــگر 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نکات_عالی 🔺روایت شخص ثروتمندی که به خاطر شکستن دلی به خاک سیاه نشست... 💢پیامبر اکرم(ص): اى مردم! هر کس اخلاقش را در این ماه (رمضان)، نیکو سازد، براى او وسیله عبور از صراط خواهد بود، در آن روز که گام‌ها بر صراط مى‌لغزد» 📚عیون أخبار الرضا (ع) ج ۱، ص۲۹۷ 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 آیه های خودمانی 🇮🇷 قاطی خلافکارها تا صحبت از فروع دین می‌شه همه یاد نماز و روزه و خمس و زکات و … میفتن. تقریبا کسی امر به معروف و نهی از منکرو جدی نمی‌گیره. درسته که امر به معروف و نهی از منکر شرایط خاصی داره ولی این دلیل نمی‌شه که آدم کلاً فراموششون کنه. باید تا جایی که ممکنه آدم دوست و آشنارو به کارای خوب راهنمایی کنه و از کارای بد دور کنه. متأسفانه خیلی‌ها نه تنها این کار و نمی‌کنن بلکه خودشون هم قاطی بقیه می‌شن و شروع می‌کنن به کار خلاف! کانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ از کار زشت یکدیگر را منع نمی‌کردند و آن را انجام می‌دادند (بخشی از آیه 79 مائده) 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆