🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
کاری نکنید که لیاقت یاوری امام زمان (عج) را از دست بدهید ، تا می توانید مراقب و محاسب اعمال و اقوال خودتان باشید و خود را در محضر خدا حس کنید که اگر شما او را نمی بینید ، او شما را می بیند و رئوف و رحیم و قادر و فهار است ، و حلم و صبر او شما را ظلوم و جهول نکند .....
#شهیدسعید_طوقانی
📕 پهلوان سعید
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#بوّاب_قلب_خود_باشید
💠به تعبیر روایات انسان باید بوّاب باشد. من این را اوّل از همه از آقای #اراکی شنیدم. ایشون میگفت: بوّاب قلب، بعد دیدم در روایات ما است.
🌷 از امیر المؤمنین سؤال کردند: از چه راهی به این مقام رسیدی ⁉️ حضرت فرمودند: «کنت بوّاباً علی باب قلبی» من #بوّاب_دل خود بودم.
✅بوّاب یعنی #نگهبان، دربان که باب و در را مراقب است چه کسی میآید و چه کسی بیرون میرود.❗️
♨️دقیق مراقب است که چه کسی داخل میآید و چه کسی میرود. این واردات و صادرات چیست⁉️ورود خروج قلبش را کنترل میکند.
#شیخ_مسعود_عالی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 آیه های خودمانی 🇮🇷
جاهل نباش
چند سال پیش اگه کسی میخواست تو یه زمینهای تحقیق کنه باید کلی وقت میذاشت تا منابع لازم مثل کتاب و فیلم و … جمع کنه. اما الان با یه فلش مموری میشه هزار تا کتابو یه جا جمع کرد. اما با وجود این وسایل، مردم سطحیتر شدن. اگه بهشون بگی بیا کمی مطالعه کن، ممکنه خیلی ناراحت بگن برو خدا پدرتو بیامرزه! اما خدا به ما دستور داده جاهل نباشیم، حالا یا از راه مطالعه یا راههای دیگه.
فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ
پس از جاهلان نباش
(بخشی از آیه 35 انعام)
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
سخت مشغول کار بودیم. می خواستیم هرچه زودتر تمام شود تا راهی خانه شویم. در فکر بودم که کی کار تمام می شود که دیدم حمزه دست از کار کشیده و می رود. با تعجب گفتم: کجا؟ برگشت به طرفم. صورتش را گرفت به طرف آسمان و گفت: وقت نماز است. مگر صدای اذان را نمی شنوی. گوش دادم. صدای ضعیفی از طرف روستا می آمد. گفتم خوب باشد بیا کار را تمام کنیم بعد می رویم نماز. با تعجب گفت: چطور این قدر به نفس خودت اهمیت می دهی اما به خدای خودت نه؟! رو گرداند و رفت. شرمندگی که آن روز حمزه در من بوجود آورد هیچ وقت از یادم نمی رود.
#شهید_حمزه_اباذری
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ | نماهنگی بسیار زیبا و دیدنی از شهید والامقام محمود کاوه، فرمانده لشکر ویژه شهدا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
4_5855008570206060642.mp3
1.48M
📣 "ربّنا" با صدای زیبا وملکوتی قاری نوجوان سید علیرضا موسوی.
🔺بیایید همگی آن را گسترش دهیم، تا صدای این نوجوان پرافتخار در کل کشور طنین انداز گردد.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
👆آنچه در گذشته بوده ایم
‼️قابل توجه طرفدارن کوروش و فرهنگ آریایی👈 توی حکاکی های تخت جمشید این شکل پایینی هستا، اون بالاییش آریایی نیستا؛ اون عاریاییه!!!!
#پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #پایی_که_جا_ماند 🇮🇷
✫⇠قسمت :8⃣2⃣
✍ به روایت سید ناصرحسینی پور
روز پنجم است. قبل از ظهر،پایم را پانسمان کردند. طوری که عراقیها میگفتند امروز ارتش عراق در شمال شرقی مهران پیشروی کرده و وارد مرز ایران شده. بعضی تیترهای روزنامه القادسیه امروز در ذهنم مانده است: الی الامام والله معکم یا جند صدام...به پیش، خدا با شماست ای سپاه صدام...
دو دژبان مرا روی ویلچر نشاندند، پارچه سفیدی روی سرم انداختند و بیرون بردند.حدود نیم ساعتی،در راهرویی شلوغ و پر رفت و آمد منتظر بودم،تا اینکه وارد اتاقی شدم.دو نظامی پشت میز کنفرانسی روبهرویم نشسته بودند.از میزکار،پروندهها،پوشهها و همچنین مبلهای راحتی کنار میز معلوم بود این اتاق مربوط به یکی از مسئولان بیمارستان و شايد هم اتاق مدیریت باشد. یک مترجم فارس زبان نیز کنارشان نشسته بود.
سرهنگ از جایش بلند شد،یک لیوان آب ریخت و گفت: «بفرمایید،آب میل کنید!»
- ممنونم، تشنه نیستم!
سرهنگ بعد از اینکه سیگار سومر پایه بلندش را با فندک روشن کرد،گفت: «سیگار!»
- ممنون،سیگاری نیستم!
- مشروب میخوری؟
- ما مشروب نمیخوریم!
اولین باری بود میدیدم عراقیها با مهربانی و نرمش رفتار میکنند!
سرهنگ ادامه داد: «شما با این وضعی که دارید، باید آزاد بشید و برید ایران.اگه عاقل باشی، میتونی از اسارت خلاص شی و برگردی کشورت، فقط یه شرط داره!» وقتی از آزادی و رفتن به ایران صبحت میکرد.قند توی دلم آب میشد. گفتم: «چه شرطی؟!»
- مصاحبه کنید، اظهار پشیمونی کنید،بگید به زور آوردنم جبهه،بگید رفتار عراقیها با شما خوب بود، بگید پاسدارهای خمینی اسرای عراقی رو تو خط مقدم میکشتن،همین!
یکه خوردم،با خودم گفتم چرا من! افسر مسنتر گفت: «پسرم!یه فرصت خیلی خوب در اختیار شما قرار گرفته،قدرشو بدون، به نفع خودته!»
عراقیها طوری حرف میزدند که هر آدم ضعیفالنفسی را وادار میکردند،به خواستههایشان تن دهد.دلم میخواست آزاد شوم، اما با عزت. سرهنگ گفت: «ما ظرف چند روز آینده،تعدادی از اسرای معلول و مریض رو یکطرفه آزاد میکنیم.این قضیه شامل شما هم میشه،البته به همون شرطی که گفتم.» دوست داشتم آزاد شوم.شیطان هم قلقلکم میداد.هم خدا را میخواستم،هم خرما را. دلم نمیخواست آبرویم برود و با آبروی مملکتم بازی کنم.میدانستم این مصاحبه برای رژیم بعثی بُرد تبلیغاتی خوبی دارد. شیطان وسوسهام میکرد و بهم میگفت: «سید! کی به کیه.مصاحبه کن و برو ایران.برای چی دودل هستی.گور پدر آبرو،اگه از این فرصت استفاده نکنی،دیگه هیچوقت این فرصت برایت پیش نخواهد آمد.» توی فکرهای مختلفی بودم که سرهنگ متن مصاحبه را در اختیارم قرارداد.مشغول مطالعه سوالات بودم که سرهنگ گفت: «اگه یه وقتی به خاطر این حرفا میترسی بروی ایران، میتونی عراق بمونی و پناهنده بشی!» وقتی متن مصاحبه مورد نظر آنها را خواندم، خیلی به روح و روانم فشار آمد.عصبی شدم.میدانستم باید چه بگویم.وسوسههای شیطان را از خودم دور کردم.قدری به خودم امید دادم و در کمال خونسردی و آرامش به آنها گفتم: «من اینارو خوندم. درسته که من شانزده سال بیشتر ندارم.شاید از دید شما یه الف بچه بیشتر نباشم.من بسیجی بودنِ خودمو انکار نمیکنم،تو بازجویی هم گفتم.تو ایران کسی رو به زور مجبور نمیکنن بیاد جبهه.
- یعنی میخوای بگی نمیخوای بری ایران؟!
- چرا، از خدامه برم ایران، اما نه اینطوری.
- آخوندها و پاسداران خمینی این حرفارو به خورد شما دادن. خمینی عقلتونو ازتون گرفته.خاک بر سر شما،احمقها!
وقتی زیاد تحقیرم کرد،حرفهایم را ادامه دادم و گفتم: «من تو این مدت کم، خیلی اذیت شدم.خدا شاهده من شناسنامه خودمو جعل کردم. تاریخ تولد خودمو دستکاری کردم، دو سال بزرگترش کردم، تا تونستم بیام جبهه!»
عراقیها اجازه دادند به آسایشگاه برگردم.
نزدیک ظهر، اسیری به نام باقر درخشان را از بیمارستان ۱۷ تموز آوردند. باقر از بچههای گروه ضربتِ ناو تیپ امیرالمومنین علیهالسلام بود.بر اثر اصابت ترکش خمپاره،سر،صورت،فک و دندانهای جلویش خُرده شده بود.صورتش خراشیدگی عمیقی پیدا کرده بود. پشت بدنش پر بود از تاولهای چرکین.بیشتر بدنش بر اثر ضربت و شتم عراقیها کبود بود.درد از چشمهایش خوانده میشد.آدم محکم و توداری بود.مجروح که شده بود، تا غروب همان روز بیهوش بود.غروب، عراقیها جنازه شهدا را در گودال آبی جمع کردند تا با لودر روی آنها خاک بریزند.باقر بین جنازهها بیهوش به زمین افتاده بود. وقتی لودر روی جنازهها خاک میریخت . . .
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
May 11
🇮🇷 فرازی از وصیتنامه 🇮🇷
✍ ... شما را وصيت میکنم که از غافلان نباشید روزی برسد که حسرت بخورید که عمر بر باد رفت و پایم لب گور رسید، ولی آمادگی ندارم و بهترین توشه برای این سفر بزرگ که منزلگاهها و عقبههای هولناک دارد، تقوا و عمل صالح است... .
#شهید_محمدرضا_ساعتیان
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
@ostad_aali110.mp3
3.24M
🔰جواز عبور از صراط❗️...🔰
💠استاد #شیخ_مسعود_عالی
✨ #شهید_مطهری
✨ #خوش_اخلاقی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆