🇮🇷 فرازی از وصیتنامه 🇮🇷
✍ ... شما را وصيت میکنم که از غافلان نباشید روزی برسد که حسرت بخورید که عمر بر باد رفت و پایم لب گور رسید، ولی آمادگی ندارم و بهترین توشه برای این سفر بزرگ که منزلگاهها و عقبههای هولناک دارد، تقوا و عمل صالح است... .
#شهید_محمدرضا_ساعتیان
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
@ostad_aali110.mp3
3.24M
🔰جواز عبور از صراط❗️...🔰
💠استاد #شیخ_مسعود_عالی
✨ #شهید_مطهری
✨ #خوش_اخلاقی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 آیه های خودمانی 🇮🇷
زرق و برق دنیا
بهشت رفتن داره سخت و سختتر میشه! این همه زرق و برق مگه میذاره کسی به اون دنیا فکر کنه! تو خونه و محل کار و بین راه همش چیزهای خوش آب و رنگ هست که حواس آدمو پرت میکنه. بعد آدم فکر میکنه زندگی همین چیزهاست. خوردن و خوابیدن و خوش گذروندن و بعد هم مردن! اگه واقعا آخرش مردن باشه که دیگه خوشگذرونی نداره! بیشتر آدمها قسمت خوشگذرونیش رو باور کردن اما مردن و رفتن به دنیای دیگه یادشون رفته!
وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا
زندگی دنیا آنها را فریب داد
(بخشی از آیه 70 انعام)
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
معمولا صورت بشاشی داشت .
یک بار سر مسئله ای با هم به توافق نرسیدیم .
هر کدام روی حرف خودمان ایستاده بودیم که او عصبانی شد ، اخم روی صورتش افتاده بود و لحن مختصر تندی به خود گرفت ، بعد از خانه زد بیرون ..
وقتی برگشت دوباره همان طور با روحیه باز و لبخند آمد . بهم گفت :
" بابت امروز ظهر معذرت میخواهم . "
می گفت نباید گذاشت اختلافات خانوادگی بیش از یک روز ادامه پیدا کند ..
شهید اسماعیل دقایقی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
شهید_دکتر_مصطفی_چمران_ماه_رمضان.mp3
5.41M
🎤 #فایل_صوتی_قدیمی
📢 سخنرانی شهید دکتر #چمران در مورد روزۀ ماه #رمضان
1️⃣ قسمت: اول
⏳ تاریخ سخنرانی: سال ۱۳۵۸ ه.ش
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔶استاد پناهیان :
🔻مواظب باشیم " دلمان" جایی نرود
که اگر رفت، بازگرداندنش کار سختی و گاهی محال است.
اگر برگردد، معلول و مجروح و سرخورده باز میگردد
مراقب باشیم
"دل" آرام، سربه هوا و عاشق پیشه است
و خیلی سریع "انس" میگیرد.
اگر غفلت کنیم میرود و خودش را به چیزهای "بی ارزش" وابسته میکند.
#پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #پایی_که_جا_ماند 🇮🇷
✫⇠قسمت :9⃣2⃣
✍ به روایت سید ناصرحسینی پور
وقتی لودر روی جنازهها خاک میریخت،باقر به هوش آمده بود.بعضی از عراقیها میخواستند او را با جنازهها خاک کنند،اما دیر نظامیان شیعه قبول نکرده بودند.دوعراقی با وجدان او را نجات داده و به پشت خط منتقل کرده بودند.باقر روح بلندی داشت.وقتی بچهها در مورد صورتش دلداریاش دادند، خندید و گفت: «شما نمیخواد نگران من باشید.نگران خودتون باشید.» بعد به من گفت: «آقا سید!زیبایی صورت،دنیوی و کوتاهه،آنقدر آدمها با صورتهای خوشگل اومدن و از این دنیا رفتن، امروز هیچ نامی از اونا نیست.عملمون باید زیبا باشه، این چیزا نباید آدم مومن رو زیاد دلبسته کنه.»
امروز بعدازظهر، توفیق احمد از قطعنامه ۵۹۸ صحبت میکرد. میگفت جنگ تمام شده، ولی من باور نمیکردم.خداحافظی از جنگ برایم سخت بود.نمیدانم چرا آنهمه به زندگی جبههای وابسته بودم.فکر می:نم به خاطر سنگرهای کوچکی بود که ارتفاعش از خانه امروزی مابلندتر بود.سنگرهایی که اگرچه کوچک بودند و سرمان به سقف آن میخورد،اما پر از صفا و معنویت و یکرنگی بود.
صبح صدای هلهله و شادی عراقیها بلند بود.دکتر به اتفاق لطیف دهقان با خوشحالی وصفناپذیری وارد آسایشگاه شد و گفت: «جنگ تمام شد...ایران قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت!» شوکه بودم، غم و اندوه همه وجودم را فرا گرفت.بچهها با شنیدن این خبر، ناراحت شدند.جنگی که هشت سال قدرتهای شرق و غرب، اروپایی ها و کشورهای عربی بر ما تحمیل کرده بودند، علاوه بر آثار زیانبار و ویرانگرش، دستاوردهای فراوانی.غم و ناراحتی بچهها به خاطر پایان یافتن جنگ نبود. احساس میکردیم دیگر آنهمه فضیلت،معنویت و شورچهادی،الهی و انقلابی به پایان رسیده است. با چه زبانی میتوانستیم به عراقیها بفهمانیم جبهه کارخانه انسانسازی، سرزمین خدامحوری و ولایتپذیری بود.
از تلویزیون عراق میدیدم که چطور مردم به کوچه و خیابانها ریخته بودند و برای پایان گرفتن جنگی که هشت سال پیش شروع کرده بودند، پیر و جوان، نظامی و غیرنظامی، همه تو خیابان رقاصی و پایکوبی میکردند! در بین نگهبانها،توفیق احمد که آدم روشنی بود و به ما اعتماد داشت،گفت: «این جنگ تنها نتیجهای که برای عراق داشت،هفتاد میلیارد دلار بدهی خارجی بود و چند صد هزار نفر گشته و . . .»
امروز عصر، توفیق احمد از امام خمینی،قطعنامه ۵۹۸ و جام زهر صحبت میکرد.منظورش را درست متوجه نشدم.گویا دیروز،چهارشنبه، امام پیامی درباره قبول قطعنامه ۵۹۸ داده بود.ما از پیام امام جملهای با این مضمون که جام زهر نوشیده است را شنیدیم. اشکمان درآمد و دوست داشتیم از امام و جام زهر بیشتر بدانیم.
امروز سهشنبه چهارم مرداد ۱۳۶۷، حوالی ظهر عراقیها زیاد خوشحالی میکردند.از پشت پنجره لطیف دهقان را صدا زدم.
- لطیف چی شده، چرا عراقیها خوشحالاند؟!
- منافقان به ایران حمله کردن!
بعد از قبول قطعنامه ۵۹۸ از طرف کشورمان،صدام سراغ گروهک منافقان، آخرین برگ برنده خودش،رفته بود.دکتر عزیزناصر به آسایشگاه آمد در حالی که خوشحال به نظر میرسید و گفت : «کار ایران تمام شد!»
دیروز،نیروهای سازمان منافقان با کمک ارتش عراق از مرزهای غربی به کشورمان حمله کرده بود و امروز وارد منطقه سرپل ذهاب،کرند و اسلام آباد شده بودند.جنگ تمام شده بود، چند روز قبل، به رغم قبول قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران، ارتش عراق به ایران حمله کرده بود.تلویزیون عراق گفته بود حتی ائمه جمعه ایران با پوشیدن لباس بسیجی عازم جبهه شدهاند.حمله منافقان به ایران آخرین شانس و برگ برنده برای عراقیها بود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا زَوْجَهَ رَسُولِ اللَّهِ سَیِّدِ الْمُرْسَلینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا زَوْجَهَ خاتَمِ النَّبِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ
🏴 وفات حضرت خدیجه (سلام الله علیها) تسلیت باد
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷فـــرازی از وصـــــیتنامہ🇮🇷
✱ خدایا !
اگر در رکاب امام زمان (عج) هزاران بار قطعه قطعه شوم و دشمنانت از شدّت کینه مرا بسوزاند و خاکسترم را بر باد دهند و هر بار تو جان دوباره به من بدهی باز هم آن جان را در راه دفاع از دینت در رکاب امام زمان (عج) نثار می کنم .
✪✷ ولی، ننگ زندگی در زیر پرچمی غیر از پرچم امام زمان (عج) را روی پیشانی خودم نخواهم گذاشت.
#شهید_محمود_رادمهر
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
مبارکه.mp3
3.85M
⚫️ به مناسبت #وفات_حضرت_خدیجه کبری
(حجت الاسلام عالی)
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 آیه های خودمانی 🇮🇷
نماز، بالای بالا
ماشینو بذارم تعمیرگاه، بچه رو ببرم مهد کودک، لباسها رو از خشکشویی بگیرم، بعد از ظهر برم دکتر، بعد برم باشگاه، شب یه کم زبان کار کنم، وقت شد آفلاینامو چک کنم، اگه شد یه نیم ساعت هم چت کنم!
شاید شما هم یک لیست کارهای روزانه شبیه این داشته باشید. ولی راستی جای نماز کجاست؟ جا داره، یا نداره؟ اگه داره نزدیک غروب، یا دوازده شب هول هولکی نماز خوندنه؟ قرآن میگه مراقب نمازت باش. یعنی نماز بخون و بیارش بالای لیست!
وَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ
آنها مواظب نمازشان هستند
(بخشی از آیه 92 انعام)
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#شهیدیکه_با_زبان_روزه_به_شهادت_رسید🕊
بخشندگی و سخاوت شهید
محمد حسین در دوران نوجوانی و جوانی خود در پایگاه مسجد فعالیت میکرد👌 ، در یکی از شب های سرد زمستانی وقتی که با هم به خانه برمیگشتیم، پیرمرد دستفروشی در کنار خیابان بساط پهن کرده بود و دستکش و کلاه و لباس زمستانی میفروخت🍃
محمد حسین با دیدن این صحنه به سمت پیرمرد رفت و تمام وسایل او را خرید تا آن پیرمرد مجبور نباشد در آن سرما در کنار خیابان تا آن موقع شب دستفروشی کند🙂 ،بعد از اینکار خوشحالی خاصی در چهره اش پیدا بود بعد فهمیدم که شهید وسایلی که خریده بود را به مستمندان و نیازمندان داده بود ☺️🌹
راوی:دوست شهید
#شهید_محمد_حسین_عطری
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه است هوایت نکنم می میرم
خاطره ای شنیدنی از زیارت شب جمعه کربلا از راه دور.
اشکتون جاری شد شهدا رو یاد کنید
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
هدایت شده از افتخارات جمهوری اسلامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوالی اساسی
اگر «لااِکراهَ فِي الدّین»
هیچ اجباری در دین نیست...
پس چرا حجاب در ایران اجباریست؟
توریست های خارجی که شهروند ایران نیستن پس چرا اونا مجبورن حجاب داشته باشن؟
#پویش_حجاب_فاطمے
🇮🇷 #پایی_که_جا_ماند 🇮🇷
✫⇠قسمت :0⃣3⃣
✍ به روایت سید ناصرحسینی پور
از عملیاتهایی که بعد از قطعنامه به وقوع میپیوست در تعجب بودیم.عُمال سازمان به فرماندهی مسعودرجوی در عملیاتی به نام «فروغ جاویدان» به ایران حمله کردهاند.مسعود رجوی در مصاحبهای که از شبکه سراسری تلویزیون عراق پخش شد،گفته بود: «هر یگان سازمان منافقان با سه،چهار یگان سپاه و ارتش ایران برابری میکند.» او به نیروهای تحت امرش وعده داده بود درعملیات فروغ جاویدان با شروع رفتن بدون بازگشت انقلاب و حکومت آخوندها را سرنگون خواهد کرد! عراقیها زیاد با ما بحث میکردند،در جوابشان گفتم: «اگه همه منافقان را جمع کنند،یکی از لشکرهای عراق میشن؟! چخ جوری شما با اونهمه کبکبه و دبدبه و اونهمه تیپها و لشکرهایی که داشتید،نتونستید هشت سال ما رو شکست بدید، منافقان ما رو شکست میدن؟!»
امروز شنبه هشتم مرداد ۱۳۶۷، منافقان در عملیات مرصاد شکست خستی را متحمل شده بودند.نمیدانستند ما اطلاع داریم که منافقان شکست خوردهاند.بعضی از آنها اذعان مردند که حکومت این آخوندها را نمیشود شکست داد!
دیروز ایرانیها شهرهای قصرشیرین و سومار را از دشمن پس گرفتند.امرز،ارتش عراق با خفت از مناطق ج
نگی جنوب عقب نشینی کرد. عراق خیلی سعی کرده بود بعد از قبول قطعنامه بخشهایی از خاک ایران را در تصرف خود داشته باشد.
امروز،روز نا امیدی عراقیها بود.فکر میکنم دروازههای اشغال بخشهایی از خاک ایران به روی خود بسته دیدند که رسما آتش بس را پذیرفتند.
امروز دوشنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۶۷،دومین روز ماه محرم بود.شب قبل، برای بچهها نوحهی «هنوز از کربلایت/به گوش آید صدایت/حسین جانها فدایت» را خوانده بودم.عبداجبار فهمید مرا بیرون برد و سیلی محکمی خواباند توی گوشم.تهدیدم کرد اگر تکرار شود،بدجوری اذیتم خواهد کرد.تصمیمداشتم شبهای بعد هم نوحه بخوانم.محرم بود و خط و نشان کشیدن عبدالجبار برایم مهم نبود.
روز سوم ماهمحرم است.برای بچهها نوحه خواندم میدانستم عبدالجبار عصبانی میشود.کوچک که بودم،ده شب ماه محرم را در مسجد امام سجاد علیهالسلام نوحه میخواندم.بعدها که به جبهه آمدم،هر ده شب محرم سال ۱۳۶۵ را در مناطق جنگی جنوب و سال ۱۳۶۶ را در کردستان مداح بچههای واحد تخریب بودم.وقتی این شعر حاج صادق آهنگران را خواندم، بچهها به یاد روزهای جنگ اشکشان درآمد. «هنوز از کربلایت / به گوش آید صدایت / حسین جانها فدایت» وقتی برای بچهها نوحه خواندم، عراقیها پشت پنجره حاضر شدند. سازمان منافقان در برنامه تلویزیونی سیمای مقاومت که از تلویزیون عراق پخش میشد، از نقش صادق آهنگران در ایجاد و تولید شور و حماسه،بالابردن انگیزه بسیجیها برنامهای داشت.قضیه بلبل خمینی،بارها از رادیو و تلویزیون عراق اعلام شده بود. بعد از ظهر، لطیف سراغم آمد و گفت: «سید! تا امروز با سلام و صلوات یک جوری آهنگران خواندن تو رو با ترجمه وارونه جمع و جور کردم،ولی امروز عراقیها فهمیدم بهشون دروغ گفتم،اگه به من بیاعتماد بشن برای هممون ضرر داره...!» حرفی برای گفتن نداشتم، دلم نمیخواست عراقیها از لطیف سلب اعتماد کنند.وجود او برای اسرای مجروح سرمایه با ارزشی بود.
غروب،عبدالجبار مرا احضار کرد و گفت : «لطیف سعی میکنه کمکت کنه، ولی تو چرا شهر حماسیِ جنگ آهنگران رو میخونی؟!»
- من آهنگران نخوندم!
- بگو به حسین !
- قسم نمیخورم!
عبدالجبار عصبانی شد و دو سیلی محکم خواباند توی صورتم.احساس کردم پرده گوشم پاره شد.خیلی فحش بارم کرد.به آسایشگاه برگشتم.صورتم کبود بود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🌷به یاد شهدا🌷
#معـــــرفے_شهیـــــد ●نام⇦ حسیـــــن حـــــدادی ●تولد⇦ ۱۳۳۹/۳/۷ ●شهادت⇦ ۱۳۶۱/۲/۲۰ ●محل تولد⇦ رود
✨﷽✨
#فرازےازوصیتـــــنامہ
💠 راه شهیدان را ادامه بدهید!
کلید رستگاری من به جوانان ایران؛ امام را تنها نگذارید و گول این گروهک ها را نخورید، روحانیت را تنها نگذارید. تمام ملت باید گوش به فرمان امام باشد که نایب امام زمان است(عج) است.
🔹پیام من به ملت ایران این است که با گروهکهای منافق بجنگند و نابودشان کنند و راه شهیدان را ادامه دهند.
🔹پیام من به دولت این است که امام و شخصیتهای مملکتی را از هر نظر حفظ کنید تا ریشه آمریکا کنده شود.
▫️ســـــردار رشید اسلام▫️
#شهیــد_حسیـــــن_حـــــدادی🌷
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
#ماجرایدختریکهمزاحمعلیاصغرشدهبود↯
🔶《یک روز به صورت اتفاقی پدرم علی اصغر را در خیابان و هنگام خروج از مدرسه میبیند و ناگهان متوجه میشود که دختری قصد ایجاد مزاحمت و دردسر را برای علی اصغر دارد. در هنگام مراجعت علی اصغر به خانه پدرم رو به او میکند و بدون آنکه در رابطه با حادثه آن روز به او چیزی بروز دهد میگوید که اگر قصد ازدواج داشته باشی این خانه پذایرای تو است و من با هر امکانی که در اختیارم باشد به تو کمک میکنم و خانم تو هم مانند یکی از دخترانم میتواند در این خانه درس بخواند و هر دوی شما ادامه تحصیل بدهید.》
🔷《علی اصغر با همان تقوای همیشگیاش به پدرم میگوید که اتفاقا یک دختر خانم چند روزی است که در سر راه مدرسه مزاحم من میشود و من هم به او محل نمیگذارم و میدانم که اگر به او محل نگذارم عاقبت راه خودش از من جدا خواهد کرد. پدرم بعدها گفت که من با این شیوه میخواستم بدانم که آیا علیاصغر واقعیت را از من پنهان خواهد کرد یا نه. اما دیدم خود این پسر حواسش به همه چیز است و با تقوایی که دارد خیالم از او راحت است. 》
🔻ســرداررشیــداســلام
#شهیــــدعلــےاصغربشکیــــده
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺چرا بعد از آزادسازی خرمشهر جنگ را ادامه دادیم؟
📹 ناگفته جنگ| روایت امیردریابان #علی_شمخانی از روزهای پس از آزادسازی خرمشهر و پذیرش قطعنامه۵۹۸
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
گزارش
بینالملل
💢«سفینه خان سوداگر» دانشجوی مسلمون هندی(شهر پانجی) بخاطر حجابش از شرکت در آزمونNET منع شد❗️
📛مسئول برگزاری امتحان از اون میخواد روسریش رو دربیاره ولی اون حاضر به این کار نشد✅
🌐منبع:
www.thehindu.com/news/national/other-states/goan-woman-claims-she-was-refused-entry-to-exam-for-wearing-hijab/article25796879.ece
#پویش_حجاب_فاطمے
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #پایی_که_جا_ماند 🇮🇷
✫⇠قسمت :1⃣3⃣
✍ به روایت سید ناصرحسینی پور
توفیق احمد برایم کیک آورد.هر روز، علاقهام به او بیشتر میشد.توفیق که شاهد علاقه اسرای مجروح به آقا اباعبداللهالحسین علیهالسلام بود، گفت: «من روزی فهمیدم خدا شما ایرانیها رو در این جنگ ذلیل نمیکنه که خمینی رو از اون همه دربهدری و تبعید، رهبر ایران کرد و شاه ایران فرار کرد.روزی فهمیدم که خدا نظامیان ما رو ذلیل میکنه که شما تو جبههها مرتب قرآن میخوندید و به اهل بیت متوسل میشید، بعد این خوانندههای مبتذل تو جبهه مهران برای نظامیان عراقی برنامه شرمآور رقص و آواز برگزار میکردند و خبری از خدا و دین نبود.اونروز فهمیدم خدا شما رو دوست داره و نظامیان عراقی قبل ازاینکه توسط شما یا صدام کشته بشن، کشته جاهطلبی و کشورگشایی رئیس جمهورشون هستن.» بعد میگفت: «سید! قدر توسل به آقا امامحسین علیهالسلام رو بدونید. این توسل بود که شمارو عزیز کرد و مارو ذلیل.»
به همراه محمدکاظم بابایی کنار درِ ورودی آسایشگاه نشسته بودم.مجروحان عراقی آسایشگاه روبهرویی در محوطه حیاط قدم میزدند.تا امروز نمیدانستم چرا این مجروحان اینجا هستند.حتی ندیده بودم کسی به ملاقاتشان بیاید.محمدکاظم که آدم شاد و ماجراجویی بود، یکی از مجروحان عراقی را صدا زد.مظلومیت خاصی در چهرهاش بود.محمدکاظم به شوخی به او گفت: «شما عراقیها پای ما دو تا رو قطع کردید،ولی عیب نداره،جنگه دیگه!» محمدکاظم همان برخورد اول با او قاطی شد.مجروح عراقی حسین رحیم نام داشت.او شیعه و از طایفه غاضریه کربلا بود.کنار رود فرات زندگی میکردند.نام فرات که آمد،خود به خود اشکم جاری شد.اسم دوتش عرفان عبدالرزاق بود.شیعه و اهل نجف بود.
حسین رحیم در همان شروع صحبتهایش گفت: «این جنگ شیعهکشی بود.بعثیها خودشون میدونن چه کار کردن! میگفت: «ما پیرو آیتالله محمدباقر صدر هستیم.ایشون همان اوایل جنگ فتوا دادند جنگ با برادران شیعه ایرانی حرام است.خیلی از عراقیها به خاطر همین فتوا حاضر نشدن با شما ایرانیها بجنگن!» در بین صحبتهایش حرفهای جدیدی میشنیدم.ادامه داد: «اوایل جنگ،برادرم در لشکر نهم عراق خدمت میکرد، برادرم میگفت وقتی گردان ما وارد سوسنگرد شد، اونجا فقط عدهای پیرمرد و پیرزن و بچههای کوچک نتونسته بودن از شهر خارج بشن، مانده بودن.به دستور طالع خلیل الدوری که اونموقع سرهنگ بود، همه اونارو توی میدان شهر جمع کردن و با تانکها و نفربرها اونها را به رگبار میبندن و زیر میگیرن!» گویا بعد از این اتفاق،برادرش دچار مشکل روحی و روانی شدید شده و از خدمت فرار میکند.
قضیه این دو سرباز عراقی دردآور بود.حسین رحیم و عرفان عبدالرزاق با فرمانده گردان بحثشان شده بود.حسین به فرماده گردانشان گفته بود: «سیدی!حالا که ایران قطعنامه ۵۹۸ رو پذیرفته، آیا دلیلی داره با ایرانیها بجنگیم؟!» فرمانده گردانشان قضیه را به فرمانده تیپ گزارش داد. فرمانده تیپ در حضور نیروهای گردان با کلاش یکی از سربازان،چهار نفرشان را هدف فرار میدهد.حسین رحیم از پا و شکم مجروح میشود و عبدالرزاق از پای چپ و مثانه.
یکی از اسرای مجروح ایرانی که علی ملکی نام داشت حالش وخیم بود.دو، سه روز بود که اصلا غذا نمیخورد. تلاش بچهها برای بهبودی و وادار کردنش به غذا خوردن و راه رفتن،فایدهای نداشت.از بس لاغر شده بود که شکمش به پشتش چسبیده بود. استخوانهای سینهاش به گونهای بود، که دندههای سینهاش به راحت شمرده میشد.وضعیت علی به گونها بود که هرکس میدیدش ، دلش کباب میشد.چشمانش گود رفته بود و گونههایش آب شده بود. صدا از حنجرهاش بیرون نمیآمد.ریههاش عفونت کرده بود و به سختی نفس میکشید.روزهای اول که دستش تحرک داشت، برای نماز،خوابیده مهر نماز را روی پیشانیاش میگذاشت.بچهها فقط این حرکت دست او و تکان دادن لبهایش را هنگام نماز شاهد بود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆