#آخرین_دستنوشته
◽️قرآن، من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساختهام که هر وقت در کوچهمان آوازت بلند میشود، همه از من میپرسند چه کسی مرده است؟ چه غفلت بزرگی که میپنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است...
◽️قرآن، از تو شرمندهام اگر تو را از یک نسخه عملی به افسانهای موزهنشین مبدل کردهام. یکی ذوق میکند که تو را بر روی برنج نوشته و یکی ذوق میکند که تو را بر روی فرش نوشته است. یکی ذوق میکند که تو را بر طلا نوشته و یکی ذوق میکند که تو را بر کوچکترین قطع ممکن منتشر کرده است...
◽️قرآن، از تو شرمندهام؛ حتی آنان که تو را میخوانند و تو را میشنوند، آنچنان به پایت مینشینند که خلایق به پای موسیقی هر روزه نشستهاند. اگر چند آیه از تو را بخوانند، مستمعین فریاد میزنند احسنت..! گویی مسابقه نفس است.
◽️قرآن، من شرمندهام اگر به یک فستیوال مبدل شدهای حفظ کردن تو با شماره صفحه، خواندن تو از آخر به اول یک معرفت است یا رکوردگیری؟ ای کاش آنان که تو را حفظ کردند، حفظ کنی تا اینچنین تو را اسباب مسابقات هوش ندانند.
🔻خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو؛ آنان که وقتی تو را میخوانند، چنان حظ میکنند که گویی قرآن همین حالا بر ایشان نازل شده است.
#شهید_محسن_حاجیحسنی_کارگر
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ "حاج آقا عالی"
🔰 چهار ویژگی چیز بابرکت و نمونه های آن
قسمت دوم
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
هدایت شده از 🌷به یاد شهدا🌷
🔸شهید مهدی زین الدین :
🌹هر گاه شب جمعه #شهدا را یاد کردید، آنها شما را نزد "اباعبدالله" (ع) یاد میکنند.
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
هدایت شده از 🌷به یاد شهدا🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕تشنه ی دیدار 💕:
وقت آن است کمی تشنه لب آب شویم
روبه خورشید نماییم و چومهتاب شویم
دست بر سینه گذارید سلامی بدهیم
تا شب جمعه همه زائر ارباب شویم
السلام علیک یااباعبدالله الحسین
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
هدایت شده از 🌷به یاد شهدا🌷
#سلام_امام_زمانم💔
آل عبا بدون پناه اسٺ العجل
بر روے نیزه ها سر ماه اسٺ العجل
یا این دل شڪسٺہ ے ما را صبور ڪن
یا از براے زینب ڪبرے ظهور ڪن
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🌷دو توصیه راهگشا از حضرت ولی عصر (عج)
🔻امام زمان عليهالسلام:
فَاغْلُقُوا أبْوابَ السُؤالِ عَمّا لا يَعْنيكُمْ وَ لا تَتَكَلَّـفُوا عِلْمَ ما قَـدْ كَـفَيتُمْ وَ أكْثِرُوا الدُّعاءَ بِتَعْجيلِ الْفَرَجِ فَإنَّ ذلِكَ فَرَجَكُمْ
🔸درهاى سؤال از چيزهايى را كه براى شما مفيد نيست، ببنديد و خود را در مورد دانستن چيزهاى غيرلازم به زحمت نيندازيد، و درمورد تعجيل فرج زياد دعا كنيد؛ زيرا كه موجب فرج خواهد شد.
📚 بحارالانوار ۵۳، ۱۸۱
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
#زیارت_عاشــوراےهمیشگے
عــملیات کربــلای ۴ بود. اتش دشمن سنگین بود.زیر یک پــل جمع شده بودیم.جای پنـــج نفر بود, اما ده نفر به زحمت خود را جا داده بودیم و پا ها از زیر پل بیرون زده بود.دیدم رضا چراغ قوه اش را بــیرون اورد و نورش را انداخت روی کتاب کوچک دعایش و شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا. گفتم رضا تو این شــرایط چه وقت زیارت خوندنه!!!
خندید و گفــت مــن از اول انقلاب تا حالا یه روز هم زیارت عاشورام ترک نشده, حــتی زمانی که در سینــما کار می کــردم!....
و *شاید بــا همـین زیــارت عاشــوراها برات شهــادتش را گرفــت* 😞
#شهید_عبدالرضا_مصلی_نژاد
#شهدای_فارس
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #فرازی_از_وصیتنامه 🇮🇷
◽️و اما شما ای عزیزان متعهد و انقلابی، امروز روز تلاش و مبارزه است و باید در این راه تشکلهای خود را منسجم کرده و ضمن پاسداری از ارزشهای مکتب و انقلاب مراقب حرکات و توطئههای دشمن باشید و این میسر نخواهد شد مگر در محدوده مشخص تشکلات اسلامی.
#شهید_علیاکبر_حسینپور_ازغدی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 خاطرات شهدا 🇮🇷
#آخرین_پرواز
◽️ايشان با سرگرد محمدى براى يك مأموريت به خاك عراق میروند. آنها با دو هواپيما پرواز میکنند.
◽️شهید جعفری قبل از پرواز به دوستش میگويد: اين حقوقم است، اگر برنگشتم اين را به خانوادهام بدهيد. همهی دوستانش متعجب میشوند.
◽️زمان رفتن هواپيما در حال سرعت متعادل است، ولى در برگشت از مأموريت بايد سرعت زياد باشد تا سرعت صوت را بشكند.
◽️در زمان رفتن به خاك عراق نيروهاى عراقى آنها را شناسايى میکنند و در برگشت، هواپيماى آنها را مورد هدف قرار میدهند و آنها سرعت هواپيما را زياد میکنند. چون نمیخواستند در خاك عراق شهيد شوند، به همين خاطر با سرعت زياد كه از سرعت صوت هم زيادتر بوده است به طرف خاك ايران پرواز میکنند. با آن سرعت زياد مويرگهاى بدن قطع میشود.
◽️اگر موشك به هواپيما همان جا میخورد آنها پودر میشدند، ولى با آن سرعت موشك دير به هواپيما اصابت میکند و آنها با چتر نجات خود را از هواپيما بيرون میاندازند.
#سرلشکر
#خلبان
#شهید_عزیزالله_جعفری
🔺اولين نفرى بود که با جت اف۵ پرواز کرد
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅سخنرانی کوتاه
✅ "حاج آقا عالی"
🔰برکت و بی برکتی در زندگی🔰
قسمت سوم
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•|🌿🌹
#کلیپ
🎞 تقدیم به همه آنهایی که بیش از ۸ سال دفاع مقدس جنگیدند...
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 امام جمعه موقّت تهران خطاب به دختران جوانی که پوشش متفاوت دارند:
🔻 آیا از من و امثال من دلخورید؟ یا از دست فلان برخورد به اسم امر به معروف؟
🔻خیلی اوقات دلخوری شما به جاست ولی این دلخوری سبب نمی شود یک راه خطرناک را ادامه دهید..
🔻شما جوان این ملّت هستید؛ حجاب را دوباره ببینید!
#پویش_حجاب_فاطمے
🇮🇷 #رمان_عاشقانه_دو_مدافع 🇮🇷
#قسمت_سیودوم
رفیقم شهید شده
مات ومبهوت بهش نگاه میکردم😳
سرشو بیݧ دو دستاش نگہ داشت و بلند بلند شروع کرد بہ گریہ کردݧ
هق هق میزد😭😭 دلم کباب شد
تاحالا گریہے علے و بہ ایݧ شدت ندیده بودم نهایتش دوقطره اشک بود
ماماݧ همیشہ میگفت مردها هیچ وقت گریہ نمیکنݧ ولے اگر گریہ کـنݧ یعنے دیگہ چارهاے ندارݧ😔
حالا مرد مݧ داشت گریہ میکرد یعنے راه دیگہاے براش نمونده⁉️
یعنے شکستہ⁉️
ݧه علے قوےتر از ایݧ حرفهاست خوب بالاخره رفیقش شهید🌷 شده.
اصلا کدوم رفیقش چرا چیزے بہ مݧ نگفتہ بود تاحالا؟
گریہهاش شدت گرفت
دیگہ طاقت نیوردم بغضم ترکید و اشکام جارے شدݧ ناخودآگاه یاد اردلاݧ افتادم
ترس افتاد تو جونم😳
اشکامو پاک کردم و سعے میکردم خودمو کنترل کنم
اسماء قوے باش،خودتو کنترل کݧ،تو الاݧ باید تکیہگاه علے باشے
نزار اشکاتو ببینہ
صداے گریہهاے علے تا پاییݧ رفتہ بود
فاطمہ بانگرانے اومد بالا و سراسیمہ در اتاق و زد😳
داداش؟زݧ داداش؟چیزے شده؟
درو باز کردم و از اتاق رفتم بیروݧ بیا بریم پاییݧ بهت میگم .دستش و گرفتم و رفتم آشپزخونہ
فاطمہ رنگش پریده بود و هاج و واج بہ مݧ نگاه میکرد
زنداداش چرا گریہ😭 کردے؟؟؟داداش چرا داشت اونطورے گریہ میکرد؟؟دعواتوݧ شده؟؟
پارچ رو از یخچال برداشتم وهمونطور کہ آب و داخل لیواݧ میریختم گفتم: ݧه فاطمہ جاݧ دوست علے شهید🌷 شده
با دو دست زد تو صورتشو گفت:خاک بہ سرم مصطفے⁉️
با تعجب بهش خیره شدم😳 و گفتم:مصطفے؟؟مصطفےکیه؟؟
روصندلے نشست و بے حوصلہ گفت دوستِ داداش علے
بیشتر از ایݧ چیزے نپرسیدم لیواݧ آب و برداشتم چرخیدم سمتش و گفتم فاطمہ جاݧ بہ مامانینا چیزے نگیا
بعد هم رفتم بہ سمت اتاق علے
یکم آروم شده بود
پنجره رو باز کردم تا هواے اتاق عوض بشہ🍃
کنارش نشستم ولیواݧ و دادم دستش
لیواݧ رو ازم گرفت و یکمے آب خورد
از داخل کیفم دستمال کاغذے و درآوردم و گرفتم سمتش
دستمال و گرفت بو کرد
لبخند زد و گفت بوے تورو میده اسماء
تو اوݧ شرایط هم داشت دلبرے میکرد و دلم و میبرد
دستش رو گرفتم و باچهرهے ناراحت گفتم
خوبے علے جاݧ؟
تو پیشمے بهترم عزیزم
إ اگہ پیش مݧ بهترے چرا بهم خبر ندادے بیام پیشت😳
سرشو انداخت پاییݧ و گفت:تو حال و هواے خودم نبودم .ببخشید
بہ شرطے میبخشم کہ پاشے بریم بیروݧ
دراز کشید رو تخت🛌 و گفت :ݧ اسماء حال رانندگے و ندارم
دستش و گرفتم و با زور از روتخت بلندش کردم
دستم و گذاشتم رو کمرمو با اخم گفتم :خوب مݧ رانندگے میکنم بعدش یادت رفتہ امروز
حرفمو قطع کردو گفت میدونم پنچ شنبست اما ݧه ،دلم نمیخواد برم بهشت زهرا
با تعجب نگاهش کردم و گفتم:چے؟
سابقہ نداشت علے عاشق اونجا بود در هر صورت ترجیح دادم چیزے نگم
چادرم رو از زمیݧ برداشتم و گفتم:باشہ پس مݧ میرم
بلند شد جلوم وایساد کجا⁉️
برم دیگہ فک نکنم کارے با مݧ داشتہ باشے
ینے دارے قهر میکنے اسماء?
ݧ مگہ بچم؟
خوب باشہ برو ماشیݧ و روشݧ کݧ تا مݧ بیام
کجا؟
هرجا کہ خانم دستور بدݧ مگہ نمیخواستے حالمو خوب کنے؟؟
لبخندے زدم و گفتم :عاشقتم علے❤️
لبخندے تلخ زدو گفت مݧ بیشتر حضرت دلبر
ماشیݧ🚙 رو روشݧ کردم ساعت ۵بعدظهر بود
داشتم آینہ رو تنظیم میکردم کہ متوجہ جاے خالیہ پلاک شدم ناخودآگاه یاد حرفهاے فاطمہ افتادم
اسم مصطفے رو تو ذهنم تکرار میکردم اما بہ چیزے نمیرسیدم مطمعن بودم علے چیزے نگفتہ درموردش
از طرفے فعلا هم تو ایݧ شرایط نمیشد ازش چیزے پرسید.😐
چند دیقہ بعد علے اومد
خوب کجا بریم آقا؟
هرجا دوست دارے
ماشیݧ رو روشݧ کردمو حرکت کردم.اما نمیدونستم کجا باید برم
بیݧ راه علے ضبط رو روشݧ کرد
مداحے نریمانے:
"میخوام امشب با دوستاے قدیمم هم سخݧ باشم شاید مݧ هم بتونم عاقبت مثل شهیدا🌷 شم
میرم و تک تک قبراشونو با گریہ میبوسم بخدا مݧ با یاد ایݧ رفیقام غرق افسوسم"😔
فقط همینو کم داشتیم
تکیہ داده بود بہ صندلے ماشیݧ بہ روبرو خیره شده بود
بعد از چند دیقہ پرسید:اسماء کجا میرے؟؟؟
چند دیقہ مکث کردم یکدفعہ یاد کهف الشهدا افتادم
لبخند زدم و گفتم کهف و الشهدا احساس کردم کمے بهش آرامش میده
آهے کشید و گفت
کهف را عاشق شوے آخر شهیدت میکند🌷
هیییی یادش بخیر
چے یادش بخیر؟
هیچے با رفقا زیاد میومدیم اینجا
إ تا حالا چیزے نگفتہ بودے
پیش نیومده بود
آهاݧ باشہ
تو ذهنم پر از سوالهاے بے جواب بود اما نباید میپرسیدم
نزدیک ساعت ۶بود کہ رسیدیم کهف
خلوت بود
از ماشیݧ🚙 پیاده شدیم و وارد غار شدیم
همیݧ کہ وارد شدیم آرامش خاصے پیدا کردم
اصلا خاصیت کهف همیݧ بود وقتے اونجایے انگار از تعلقات دنیایے آزاد میشے هیچ چیزے نیست کہ ذهنت رو درگیر و مشغول کنہ🤔
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ خانم علیآبـــــادی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 فرازی ازوصیتنامه 🇮🇷
◽️خدایا، در این لحظات درگیری نه میترسم و نه ناامیدم؛ فقط آرزو دارم که همۀ ما را ببخشی و دیگران را که زنده میمانند، آگاه سازی تا قدرت پیدا کنند انتقام مسلمانان واقعی را از کفار، مشرکین و منافقین بگیرند و قدرت تو را به نمایش گذارند.
◽️خدایا، همیشه به تو متکی و معتقد بودم و هستم.
◽️خدایا، شهدا را که زندگی حقیقی و برحق را در وجود همۀ ما زنده کردند و میکنند، بیامرز و شجاعت و ایمان آنها را به دیگران بیاموز»
#شهید_رسول_عبادت
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅سخنرانی کوتاه
🔰برکت و بی برکتی در زندگی🔰
قسمت چهارم
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #زندگینامه_شهدا 🇮🇷
چهار ساله بود که مریضی سختی گرفت ! ، پزشکان جوابش کردند گفتند ، این بچه زنده نمی ماند!
پدرش او را نذر آقا ، اباالفضل (ع) کرد ، به نیت آقا به فقرا غذا می داد تا اینکه به طرز معجزه آسایی شفا یافت !
هر چه بزرگتر می شد ارادت قلبی اش به قمر بنی هاشم بیشتر می شد.
تاریخ تولد شناسنامه را تغییر داد و به جبهه رفت! ، در جبهه آنقدر شجاعت از خود نشان داد که مسئول دسته گروهان اباالفضل (ع) از لشگر امام حسین (ع) شد.
شانزده سال بیشتر نداشت ، آخرین باری که به جبهه می رفت گفت ، راه کربلا که باز شد برمی گردم ! ، شانزده سال بعد پیکرش بازگشت ، درست همان روزی که اولین کاروان به طور رسمی به سوی کربلا می رفت !!!
آمده بود به خواب مسئول تفحص ، گفته بود ، زمانش رسیده که من برگردم !!! و محل حضور پیکرش را گفته بود !!
روزی که تشییع شد روز تاسوعا بود ، روز اباالفضل(ع)
در پایان آخرین نامه اش برای من و شما نوشته بود ،
به امید دیدار در کربلا ، برادر شما علیرضا....
#شهیدعلیرضا_کریمی
📕 مسافر کربلا
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•|🌿🌹
#کلیپ
🎞 کلیپ زیبا از سردار شهید
#محمدابراهیم_همت
🔹دونه دونه اشکام و بخرید
🔸بخـــــدا خسته شدم،
🔹یه شب بیایید و
🔸منـــــم ببرید
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
#برگی_از_خاطرات
◽️به درستی راهش را انتخاب کرد، جز شهادت به چیز دیگری نمیاندیشید. در فاصلهی کوتاه دو بار در جبهههای جنگ مجروح شد.
◽️یکی از دوستان از سر خیرخواهی به وی گفت: چرا تاکنون برای تشکیل پروندهی جانبازی در بنیاد اقدام نکردهاید؟
خندید و گفت: تو فکر میکنی من برای درصد جانبازی جنگیدهام.
◽️در پشت جلد قرآنی که همواره آن را تلاوت میکرد با خطّ زیبا این دعا را نوشته بودند:
《 #اَللّهُمَّارْزُقْناتَوْفِیقَالشَّهادَةِفِیسَبِیلِکَ》
«بار پروردگارا! رزق مرا شهادت در راهت قرار ده» و سرانجام دعای او مستجاب گردید و خداوند شهادت را روزی او قرار داد.
#شهيد_محمدباقر_منصوری
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 #رمان_عاشقانه_دو_مدافع 🇮🇷
#قسمت_سیوسوم
کنار قبرها نشستیم فاتحہ خوندیم
چند دیقہ بینموݧ سکوت بود😐
علے سکوت و شکست و بدوݧ هیچ مقدمہاے گفت:
پیکر مصطفے رو نتونستݧ بیارݧ عقب، افتاده دست داعش😔
چشماش پر از اشک شد و سرش رو تکیہ داد بہ دیوار
دو هفتہ بعد از عقدش دوباره رفت...
دلم خیلے هوایے شده بود
اکثرا تو مراسم تشییع پیکر شهداے🌷 مدافع حرم شرکت میکردم.
حالم خیلے خراب میشد یاد مصطفي میافتادم
مطمعن بودم کہ شهید میشہ خودمو تو مراسم تشییعش تصور میکردم😔
اما بخودم میگفتم مصطفے بدوݧ مݧ نمیپره بهم قول داده هواے منو هم داشتہ باشہ
ایـݧ سرے ۷۵ روز اونجا موند.
_وقتے کہ برگشت رفتم پیشش و پا پیچش شدم کہ باید هر جورے شده سرے بعد مݧ هم باخودش ببره
اما اوݧ برام توضیح میداد کہ ایراݧ خیلے سخت نیروهاشو میفرستہ اونجا و منو ظاهرا متقاعد میکرد اما فقط ظاهرا
قلبم آروم نمیشد. هر چقدر هم کہ میگذشت مشتاقتر میشدم کہ برم🍃
_همش از اونجا اتفاقاتے کہ میوفتاد کاراهایے کہ میکردݧ و میپرسیدم
خیلے مقاومت میکرد کہ نگہ اما اونقد پاپیچش میشدم کہ بالاخره یچیزایے میگفت😁
اسماء نمیدونے کہ اونجا چہ مظلومانہ بچہها بہ شهادت🌷 میرسـݧ ...
علے آهے کشید و ادامہ داد...
مصطفے میگفت بچہها کہ شهید میشدݧ تا درگیرے تموم شہ دشمـݧ پیشروے میکرد و توے شرایطے قرار میگرفتیم کہ دسترسے بہ جنازهها امکاݧ پذیر نبود😔
بدݧ بچہها چند روز زیر آفتاب میموند
بچہها هر طور شده میخواستݧ جنازهها رو برگردونݧ عقب، خیلےها هم تو ایݧ قضیہ شهید🌷 میشدن.
بعد از کلے درگیرے و عملیات کہ بہ جنازه میرسیدیم بدناشوݧ تقریبا متلاشی شده بود از هر طرفے کہ میخواستیم برشوݧ داریم اعضا بدنشوݧ جدا میشد😭😭
بعضی موقعها هم کہ جنازه شهدا🌷 میوفتاد دست دشمن
چشماش پر از اشک شد😭 و رفت تو فکر میدونستم یاد مصطفے و جنازش کہ برنگشتہ افتاده
مݧ هم حال خوبے نداشتم اصلا تاحالا ایݧ چیزایے و کہ میگفت و نشنیده بودم
چادرم رو کشیدم رو سرم و چند قطره اشک از چشمام جارے شد😭
دیدݧ علے تو اون شرایط چیزایے کہ میگفت، نبود اردلاݧ و میلش براے رفتݧ نگران و داغونم کرده بود😔
چادر و از رو صورتم کنار زدم و نگاهش کرد صورتش خیس خیس بود😭
با چادرم اشکاشو پاک کردم
نگاهم نمیکرد تو حال هواے خودش بود و بہ رو برو خیره شده بود😐
دلم گرفت از نگاه نکردنش ولے باید درکش میکردم
دستش رو گرفتم و بہ بقیہے حرفاش گوش دادم
۶ماه طول کشید تا براے بار سوم بره تو ایݧ مدت دنبال کارهاے عروسیش💞 بود یک ماه بعد از عروسیش باز هم رفت
دیگہ طاقت نیوردم دم رفتن رو کردم بهش و گفتم: مصطفے دفعہے بعد اگہ منو بردے کہ هیچے نوکرتم هستم اما اگہ نبردے رفاقتموݧ تعطیل❌
دوتا دستش و گذاشت رو شونہهام و محکم بغلم کرد و در گوشم👂 طورے کہ همسرش نشنوه گفت:
علے دیر گفتے ایشالا ایندفعہ دیگہ میپرم🕊 بعد هم خیلے آروم پلاکشو گذاشت تو جیبمو گفت: اما داداش بامعرفتم میسپرم بیارنت پیش خودم ایݧ پلاک هم باشہ دستت بہ عنواݧ یادگارے
آخریـݧ بارے بود کہ دیدمش😔
آخریـݧ بارے بود داداشمو بغل کردم
اسماء آخرم مثل امام حسیݧ روز عاشورا شهید🌷 شد
بچہها میگفتݧ سرش از بدنش جدا شد و جنازش سہ روز رو زمیݧ موند آخر هم تو مرز تدمر افتاد دست داعش کہ هیچ جوره برنمیگرده😭
_حالا مݧ بودم کہ اشکام ناخودآگاه رو گونہهام میریخت و صورتمو خیس کرده بود
علے دیگہ اشک نمیریخت
میبینے اسماء رفیقم رفت و منو تنها گذاشت😔
از جاش بلند شد رفت بیروݧ
بعد از چند دیقہ مݧ هم رفتم
کهف شلوغ شده بود
علے و پیدا نمیکردم
_گوشے و برداشتم و بهش زنگ زدم📱
چند تا بوق خورد با صداے گرفتہ جواب داد
الو❓
الو کجایے تو علے❓
اومدم بالاے کوه⛰ اونجا شلوغ بود
باشہ مݧ هم الاݧ میام پیشت
اسماء جاݧ برو تو ماشیݧ🚙 الان میام
إ علے میخوام بیام پیشت
خوب پس وایسا بیام دنبالت
باشہ پس بدو.
_گوشے رو قطع کرد.
۵ دیقہ بعد اومد
دستم و گرفت از کوه⛰ رفتیم بالا خیلے تاریک بود چراغ قوهے گوشیو روشݧ کرد
یکمے ترسیدم، خودمو بهش نزدیک کردم و دستشو محکم تر گرفتم
یکمے رفتیم بالا روے صخره نشستیم
هیپچکسے اونجا نبود
تمام تهراݧ از اونجا معلوم بود
سرمو بہ شونہے علے تکیہ دادم هوا سرد بود 🌬
دستش رو انداخت رو شونم
آهے کشید و ایݧ بیت و خوند
"مانند شهر تهران شدهام...
باران زدهای ک همچنان الودست..
به هوای حرمت محتاجم..."
بعد هم آهےکشید و گفت انشااللہ اربعیݧ باهم میریم کربلا...🍃✨
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ خانم علیآبـــــادی
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
باطن بد اخلاقی در خانه.mp3
2.16M
💠 حجت الاسلام و المسلمین #عالی
🔸موضوع : باطن بداخلاقی در خانه
🌷 @byadshohada 🌷
با ما با شهدا بمانید 👆👆👆