eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
679 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست. کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. ارتباط باخادم الشهدا👇 @Mehrabani1364 🔽تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🌷به یاد شهدا🌷
5.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره ای شنیدنی از زیارت شب جمعه کربلا از راه دور. اشکتون جاری شد شهدا رو یاد کنید 🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷 نام شهيد كمال قشمي تاریخ و محل شهادت 3/4/67 ماووت گروه دفاع مقدس زندگینامه شهید کمال قشمی، سال ۱۳۴۴ش در زنجان چشم به جهان هستی گشود. کودکی بیش نبود که گرفتار سوختگی شدید شد و بخش اعظم بدنش سوخت و به‌علت درمان نادرست، از پیوند ناقص پوست رنج می‌برد. کمال از‌‌ همان دوران کودکی شروع به فراگیری کلام‌الله مجید کرد و با ورود به سن تحصیل، دوران ابتدایی را در سال ۱۳۴۹ش در مدرسه‌ رازی زنجان آغاز و در سال ۱۳۵۶ش به پایان رساند. او چون زود‌تر از موعد به مدرسه رفته بود، در ابتدا نسبت به تحصیل علاقه‌ای نشان نمی‌داد ولی پس از آن با تشویق خانواده و معلمین جذب تحصیل شد و با جدیت به درس خواندن مشغول گردید. کمال در ابتدای تحصیلاتش مبتلا به بیماری سختی شد و تا دم مرگ پیش رفت اما شفا یافت. او در کنار تحصیل، در مغازه خیاطی دایی‌اش کار می‌کرد و علاوه بر پر کردن اوقات فراغت به امرار معاش خانواده نیز کمک می‌کرد. بعد‌ها وقتی پدرش علاقه او را به کار دید، مغازه خیاطی‌ای برای وی و برادرش تهیه کرد تا در آن‌جا مشغول به‌کار شوند. کمال، دوران راهنمایی را در سال ۱۳۵۶ش در مدرسه راهنمایی خاقانی زنجان آغاز کرد و هم‌زمان، با جریان فراگیر انقلاب اسلامی همراه شد. پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی - زمانی که چهارده سال بیش‌تر نداشت - فعالیت‌های انقلابی خود را در کنار تحصیل پی گرفت و سرانجام، به‌خاطر حضور در بسیج و جبهه‌های پیکار حق علیه باطل، پس از پایان دوره‌ راهنمایی، ترک تحصیل کرد. به‌دنبال شروع جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، داوطلبانه به جبهه رفت اما به‌دلیل سن کم از حضور وی در جبهه ممانعت به‌عمل آمد تا این‌که در شناسنامه‌اش دست برد و سن خود را دو سال بزرگ‌تر کرد و با گذراندن دوره‌های آموزش نظامی، به میادین نبرد اعزام گردید. قشمی اولین‌بار به منطقه سومار اعزام شد و پس از بازگشت، به استخدام رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی زنجان درآمد. سال ۱۳۶۲ش ازدواج نمود و دو ماه بعد، دوباره راهی مناطق جنگی شد. کمال در زمان جنگ تحمیلی حدوداً شش مرتبه مجروح شد. یک نوبت از ناحیه پا به‌شدت زخمی و در یکی از بیمارستان‌های شیراز بستری شد. چندی بعد نیز به‌علت خون‌ریزی‌های زیاد دچار ضعف اعصاب شد و خود از این مسئله در رنج بود. قشمی طی عملیات خیبر، معاونت گروهان گردان ابوذر و در عملیات کربلای ۵ نیز فرماندهی گردان ولی‌عصر (عج) را به عهده گرفت. سرانجام، درحالی‌که فرماندهی گردان امام حسین (ع) را بر عهده داشت، در تاریخ سوم تیرماه سال ۱۳۶۷ هجری شمسی در سن بیست و سه سالگی در منطقه‌ ماووت به‌شدت مجروح شد و به‌هنگام انتقال به بیمارستان، بر اثر خون‌ریزی زیاد به شهادت رسید. مزار پاکش در گلزار شهدای زنجان قرار دارد. از شهید کمال قشمی، یک فرزند به یادگار ماند. 🌷 @byadshohada🌷
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 یکی از فرماندهان در سوریه نقل می کرد هرچند حامد جوانی 25 ساله بود اما بسیار شجاع و نترس و تنها نیرویی بود که می توانست مثل آچار فرانسه عمل کند؛ یعنی هم می توانست در توپخانه فعالیت کند و هم به صورت زمینی. کامیون را پر از مهمات می کرد و راه می افتاد، وقتی هم می گفتیم داعش در یک کیلومتری ماست، می گفت داعش چه کار می تواند بکند! فرماندهان رده بالا گفته اند حامد نیرویی بود که داعش از دستش در امان نبود. همرزمانش این طور می گفتند که اگر شنیدید هزار نفر داعش در لاذقیه به درک واصل شده اند، بدانید که پانصد نفر آنها را حامد کشته است. برای همین هم حامد را با موشک تاو ( موشک ضدتانک ) مورد اصابت قرار دادند 🌷 @byadshohada🌷
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 شهید مدافع حرم "حامد جوانی" که بدون 2 دست و 2 چشم به شهادت رسید، در وصیتنامه خود نگاشته بود:ای عاشقان اهل بیت رسول الله من خیلی آرزو داشتم که ۱۴۰۰ سال پیش بودم و در رکاب مولایم امام حسین(ع) می‌جنگیدم تا شهید شوم و حال وقت آن رسیده که به فرمان مولایم امام خامنه‌ای لبیک گفته و از اهل بیت پیامبر دفاع بکنم. لذا به همین منظور عازم دفاع از حرمین به سوریه می‌شوم و آرزو دارم همچون حضرت عباس(ع) در دفاع از خواهر بزرگوارشان شهید بشوم. 🌷 @byadshohada🌷
😊 لبخندشهدایی 😊 عراق منطقه رو زیر آتیش شدید گرفته بود صدای سوت چند تا خمپاره نظرمون رو جلب کرد حاج آقا میثمی رو به زور هول دادیم توی یه سنگر سنگر کوچیک بود و در حالت عادی بیشتر از دو نفر جا نمی شد اما پنج نفر از بچه ها با شنیدن سوت خمپاره پریده بودن توس سنگر حاج آقا میثمی بهم گفت : " می دونی چرا توی سنگر به این کوچیکی جا شدیم ؟ " گفتم : " نه حاجی .. ! چرا .. ؟ " گفت : " به خاطر ترس ! اگر انسان هم از خدا بترسه ، دنیا براش کوچیک میشه .. !! " .. 🌷 @byadshohada🌷
🌷به یاد شهدا🌷
چه لذتی داره اخبـار اعلام کـنه: شــنوندگان عزیـز نمــاز عیـد فــطر بـه امامت قائم آل محمد ، مــهدی فــاطمــه(س) در (خیـابـان عشــق، بـیـن الحــرمــیـن) و چه زیـبـا تر دعای اَللّهُمَّ اَهْلَ الْکبْرِیاءِ وَ الْعَظِمَة بـا صـدای دلنشــیـن "مــولا صـاحــب الزمــان"
🇮🇷 زندگی نامه شهدا 🇮🇷 نام شهيد حامد جواني تاریخ و محل شهادت 3/4/94 بيمارستان بقية الله تهران گروه شهيد مدافع حرم زندگینامه ستوان یکم پاسدار«حامد جوانی» 25 اردیبهشت ماه بر در حین درگیری با تروریست های تکفیری بر اثر اصابت ترکش های خمپاره از ناحیه چشم و دو دست مجروح شد و پس از چهل روز در کمابودن در بیمارستان بقیه الله تهران به فیض شهادت نائل آمد. شهید جوانی از رزمندگان نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و جمعی لشگر 31 عاشوراء استان آذربایجان شرقی بود که 25 سال سن داشت. مادر شهيد :در سال 1369 به دنیا آمد؛ از همان اول سعی کردیم او را در فضای مذهبی قرار بدهیم تا به قول خودمان بچه هیئتی باربیاید.در سال 88 وارد سپاه شد و رغبتش برای خدمت به نظام و انقلاب بیشتر شد. او همیشه می خواست طوری زندگی کند که برای دین و انقلاب مثمر ثمر باشد. با همین اندیشه و نیت بود که در تیر ماه سال 94 به شهادت رسید. من کار خاص و اساسی برای حامد نکردم بلکه سعی کردم همین روال درست و ساده ی تربیت دینی را در پیش بگیرم. مثلا از کودکی او را به نماز و روزه ترغیب می کردیم و او نیز از همان بچگی هم نمازهایش را می خواند و هم در امر روزه و دیگر واجبات مبادرت داشت.حامد خیلی پاک و صادق بود؛ به من و پدرش بسیار احترام قائل می شد. اگر از او درخواستی می کردم هر کار مهمی هم که در دست داشت رها می کرد تا حرف من زمین نماند. 🌷 @byadshohada🌷
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷 گفتند حالا كه «مرگ بر شاه» همه گير شده، شعار جديد بديم. «شاه زنازاده است، خميني آزاده است». آشفته شده بود. گفت: رضاخان ازدواج كرده، اين شعار حرام است. از پلكان حرام كه نمي شود به بام سعادت حلال رسيد 🌷 @byadshohada🌷
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷 از توصيه هاي ايشان به فرزندشان: فرزندش پرسيد: در زندگي، به دنبال چه اشخاصي بايد حركت كنيم؟ دكتر پاسخ داد: « در پي كساني برويد كه هر چه به جنبه‏ هاي خصوصي زندگي آنها نزديك‏تر مي شويد، تجلي ايمان را بيشتر بيابيد» . 🌷 @byadshohada🌷
😊 لبخند شهدایی 😊 و لا يمكن الفرار ديدني بود برخورد بچه ها با اسراي دشمن بعثي در روزهاي اول جنگ؛ يك الف بچه با دو وجب و نيم قد و بالا، يك مشت آدم گردن كلفت سبيل از بناگوش در رفته را مي انداخت جلو و رديف مي كرد به سمت عقب، با آن سر و وضع آشفته و ترس و لرزي كه بر جانشان افتاده بود. هر چي مي گفتي مثل طوطي تكرار مي كردند و كاري به درست و غلط بودنش هم نداشتند. از آنجالب تر شايد، عربي صحبت كردن بچه هاي خودمان بود. به محض اينكه يك نفر سر و دمش مي جنبيد و فكر فرار به سرش مي زد تنها چيزي كه بلد بودند اين بود كه سلاحشان را مي گرفتند به سمت آنها و مي گفتند: و لا يمكن الفرار من حكومتك. حالا آنها چي مي فهميدند، خدا عالم است 🌷 @byadshohada 🌷
جام جهانی داشتیم وقتي جام جهاني مد نبود یک طرفش ما بودیم طَرفِ دیگه‌اش همه‌ی جهان... 😔 🌷 @byadshohada🌷