🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
صبر و بردباری
برای عیادت از ایشان به بیمارستان رفتم که دیدم وی در حال خروج از بیمارستان است اما یک جوان بسیجی در راهرو بیمارستان جلو ایشان را گرفته و او را محاکمه میکند که چرا در عملیاتی که در بستان صورت گرفته موفقیت حاصل نشده و میگفت یک ماه است که به مادرم گفتهام که در نمازش تو را نفرین کند حتی دو بار خواستم تو را بکشم که موفق نشدم. حرفهای نوجوان بسیجی که تمام شد شهید چراغچی با صبر و حوصله به تشریح عملیات و عللی که سبب شد تا این عملیات با شکست مواجه شود توضیحاتی داد بعدازآن این نوجوان روی زمین نشست و دوزانوی شهید را گرفت و گفت به جان امام من را ببخش و حلم و صبر وی باعث عذرخواهی نوجوان بسیجی شد.
#شهید_ولی_الله_چراغچی
🌷 @byadshohada 🌷
#شهـید_سـید_مرتضی_آویـنی
یـاران...!
پاے در راه نهـیم
ڪہ این راه رفتنے اسـت
و نہ گفتنے...
#شبتون_شهدایی🌷
🌷 @byadshohada 🌷
شهید چیتسازیان :
براى شهادت و یا رفتن تلاش نکنید
براى رضاى او کار کنید
و بگویید خداوندا
فقط از ما راضى باشى براى ما کافیست.
🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
بسيار تقيد داشت كه پدر و مادرش از او راضے باشند. همچنين خيلے به خواندن نماز اول وقت تقيد داشت.
بسيار اهل مطالعه بود، كم مےخوابيد و بيشتر به خودسازے مےپرداخت. مريم استثنايے نبود اما خيلے خودساخته بود؛
نفرت از غيبت، محبت خالصانهاش به ديگران، هيچ چيز را براي خود نخواستن از شاخصههاے اخلاقي او بود.
شهيده مريم فرهانيان همواره مےگفت برخے سكوتها و حرفهاے نابهجا، گناهان كوچكے هستند كه تكرار مےكنيم و برايمان عادت مےشود، گناهان بزرگ را اگر انسان خيلي آلوده نشده باشد متوجه مےشود، اين گناهان كوچك هستند كه متوجه نمےشويم.
#شــهيدهمريـمفـرهانـيان
🌷 @byadshohada 🌷
😊 لبخند شهدایی 😊
اوایل ڪہ بہ گردان تخریب رفتہ بودم، یڪے از دوستان جدیدم یڪ پاے خود را در عملیات از دست داده بود. بعد از این ڪہ صمیمے تر شدیم، از او خواستم برایم جزییات مجروح شدنش را توضیح دهد. او هم با ڪلے طفره رفتن، آخر این طور گفت:
«راستش من قبل از این ڪہ از ناحیہ ےپا زخمے بشوم، شهید شدم! بہ اتفاق چند نفر از دوستان رفتہ بودیم آن دنیا».
بعد ڪہ تڪلیفمان روشن شد، خواستیم برویم بهشت، همہ ڪہ داخل شدند، تا من خواستم بروم داخل، در را بستند و پایم ماند لاے در و از بالای ران قیچی شد! ناچار برگشتم بہ دنیا تا پرونده ام را تڪمیل ڪنم.
🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
✍خدایا، اگر انسان از اول که بدنیا می آید از عظمت و هیبت تو؛ پیشانی خود، این مقدس ترین جوارح بدن را به خاک نهد و به سجده رود تا آخر دنیا ذکر تو را کند، هنوز هم کم است و اصلا تو به وصف تمام موجودات عالم از اول تا آخر نمی آیی.
✍خداوندا، اگر قرار باشد من الان بمیرم. امشب چه طور فشار قبر را تحمل کنم، فشار قبری که مغز انسان را از فشارش به بیرون می ریزد. من چه طور فراق تو و عذاب تو را تحمل کنم، با این همه گناهانم فردای قیامت چطور می توانم جوابگوی سوالاتت باشم.
#شهید_عبدالرسول_ناوک
🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
✍یڪ روز «امیر» بہ یکے از دوستانش ڪہ بہ دلیل اقامت زیاد در جبهہ و نرفتن بہ مرخصے براے خانواده اش اظهار دل تنگے مے ڪرد، گفت: «سعے ڪن همیشه خداوند را در وجودت احساس ڪنے اگرزیاد بہ خانواده ات وابستہ باشی، محبت خداوند دردلت ڪمتر مے شود.
.
باید محبت خداوندرا چون لیوان پر آبے تصورکنے ڪہ محبت بہ خانواده و دوستان مثل ریختن سنگ ریزه در آن است. هر قدرسنگ ریزه در لیوان بیشتر ریختہ شود، آب بیشترے از آن سرازیر مےڪند».
#شهید_امیر_اربابے
🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
#شهید_آوینی :
◁عقل معاش میگویدڪه شب هنگام خفتن ست،اماعشق میگوید:
◁چگونه میتوان خفت وقتیڪه جهان ظلمتڪده کفرآبادی ست ڪه درآن
◁احڪام حق مورد غفلت ست ...
🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
نماز_اول_وقت
✍دیدم شهید صیاد مدام به ساعتشان نگاه می کردند، علت را پرسیدم ، گفتند : "وقت نماز است " همان لحظه به خلبان اشاره کردند که همین جا فرود بیا تا نماز اول وقت بخوانیم.خلبان گفت : "این منطقه زیاد امن نیست اگر صلاح می دانید تا رسیدن به مقصد صبر کنیم " شهید صیاد گفتند :"هیچ اشکالی ندارد .. ما باید همین جا نمازمان را بخوانیم .. " خلبان اطاعت کرد و هلی کوپتر نشست.با آب قمقمه ای که داشتیم وضو گرفتیم و نماز را به امامت ایشان اقامه کردیم وقتی طلبه های شیراز از آیت الله بهاءالدینی درس اخلاق خواستند ایشان فرمودند : "بروید از صیاد شیرازی درس زندگی بگیرید ، اگر صیاد شیرازی شدید ، هم دنیا را دارید و هم آخرت را .. "
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
🌷 @byadshohada 🌷
😊 لبخند شهدایی 😊
پس کو این امام جماعت؟
همه بهردیف نشسته بودند تو صف نماز جماعت. آقای صفری گفت: پس کو این شیخ مهدی؟ اکبر کاراته گفت: داشت شنا میکرد. آقای صفری گفت: شنا؟ و بعد با اکبر کاراته و من اومد، رفتيم تا شیخ مهدی رو بیاریم. شیخ مهدی انگار نه انگار وقت نمازه، وسط کانال آب برای خودش شنا میکرد. آقای صفری را که دید، از آب دوید بیرون. زود لباسشو پوشید و دوید طرف سنگر. آقای صفری گفت: خجالت بکش شیخ مهدی!
شیخ مهدی دوید، ایستاد جلوي بچهها تا دو رکعت نماز مستحبی بخونه. اکبر کاراته نگاهش میکرد. رفت به رکوع؛ که ديدند خیسی شورتش زده به شلوارش. اکبر کاراته بلند گفت: بچهها نماز نخونید. نمازتون باطله! حاج عباسعلی گفت: چرا اکبر؟ اکبر کاراته گفت: مگه نمیبینید؟ شیخ مهدی جیش کرده!
صدای خنده سنگرو پر کرد. شیخ مهدی نتونست خودشو کنترل کنه. خندید و خندید و بعد نشست. اکبر کاراته گفت: حالا امام جماعت خوب میخواید، من. برم جلو؟ طاهری گفت: نه بابا، این که شیخمون بود این بود، وای به حال تو!
🌷 @byadshohada 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت جانسوز ومظلومانه
باب المراد عالم
ابا الرضا(ع)
کاظم الغیظ
حضرت موسی بن جعفر(ع)
را خدمت امام زمان(عج) و همه عاشقانش
تسلیت عرض میکنیم.
🌷 @byadshohada 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 از داغ شهادت پسرم نمردم اما از زخم زبانها چرا ...
گلایهی مادر شهید مدافع حرم علی اکبر شیرعلی از مردمی که به او زخم زبان میزنند و یک سوال بی پاسخ از این جماعت طعنه زننده
🌷 @byadshohada🌷
✍️وداع، تلخاستوشیرین!
تلخ،
برای اوڪه مےماند
وباغمفراق سرمیڪند
وشیرین،
برای اوڪه به شوق وصال
میرود سوی دلـدار....
#امیرعلی_زوارجنتی
#وداع_با_پدرشهیدش🌷
#شبتون_شهدایی
🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
انسان با عمر كوتاهش بايد از اين دنيا توشه و آذوقه اي براي آخرت بردارد كه در غير اين صورت هلاك خواهد شد.
#شهيد_خليل_واحدي
🌷 @byadshohada 🌷
آنان ڪہ یڪ عمر مرده اند
یڪ لحظہ هم #شهید نخواهند شد...
شهادت یڪ عمر زندگے است
نہ یڪ اتفاق...
#شهید_علی_امرایی
#صبحتون_شهدایی🌷
🌷 @byadshohada 🌷
با لبے خندان #شهیدان مے روند
از میان جمع یاران مے روند
با لبے خندان #شهیدان
مے روند تا آسمانها ،تا خدا
همچو عطر گل خرامان مے روند..
#شهید_داریوش_رضایی_نژاد
#صبحتون_شهدایی🌷
🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
برداشت من از زندگی ، از آنچه خواندم و لمس کردم خلاصه اش این است که: تنها راه سعادت ، رسیدن به کمالِ بندگی خداست. بندگی او در اطاعت از اوامرش و ترک نواهی می باشد. همه دستور های اسلام در این دو جمله خلاصه می گردد: فرمانبرداری از خدا و نافرمانی از شیطان ! سفارشم این است : مردم! به یاد خدا و روز جزا باشید. پیرو ائمه اطهار باشید
🌷 @byadshohada 🌷
#یا_مهدی_عج
از روزها من جمعہ ها را دوست دارم
این جمعہ هاے آشنا را دوست دارم
هر صبح جمعہ ندبہ میخوانم برایت
ازکودکے ام، این دعا را دوست دارم
#امروز_و_فردا_مےکنم_شاید_بیایے
🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
💠 #ڪارت_دعوت_برای_اهل_بیت
🌸مےخواست برای عروسیش ڪارت دعوت بنویسہ اوّل رفتہ بود #سراغ اهل بیت .
یڪ #ڪارت نوشتہ بود برای امام رضا (ع) مشهد .
یڪ ڪارت برای امام زمان (ارواحنا فراه ) مسجد جمڪران .
یڪ ڪارت هم به نیّت حضرت زهرا (س) انداخته بود توی ضریح حضرت معصومہ .
🌺 قبل از عروسے #بـےبـے اومده بود بہ #خوابش ڪہ در عروسیش شرڪت ڪردند !
شهید گفتہ بود قصد مزاحمت نداشتم
فقط مےخواستم احترام ڪنم .
🌸حضرت #فرموده بودند :
"چرا دعوت شما را رد ڪنیم ؟
چرا بہ #عروسے شما نیایم ؟
ڪے بهتر از شما ؟
ببین همه آمدیم "«شما عزیز ما هستے»
🌺امام خطبہ #عقدشان را خواند، مصطفے بہ امام عرض ڪرد ، ما را نصیحتے بفرمایید .
امام (ره) نگاهے بہ عروس ڪردند و فرمودند ، خدا بہ شما #صبر دهد .
🌸 تنها #سہ_روز بعد از عروسیش #گذشتہ بود ڪہ دست خانمش را گذاشت تو دست
مادر و گفت : دلم مےخواهد برای مادرم دخترخوبـے باشے . بعد هم #رفت منطقہ .
و همانطور ڪہ آرزو ڪرده بود پیڪر پاڪش هرگز پیدا نشد .
#شهید_مصطفی_ردّانی_پور
🌷 @byadshohada 🌷
ای پادشاه عالم عشقت به سینه دارم
در قاب سینه ی خود عکس مدینه دارم
دارم ولایت تو در دل محبت تو
سر مست جام عشقم ، در شام بعثت تو
🌹🌸 عید مبعث مبارک 🌸🌹
@byadshohada
🇮🇷 کلام شهدا 🇮🇷
اگرخواستےزندگےکنی، باید منتظر مرگ باشی! ولےاگر عاشق شدی دوان دوان سمتِ فداشدن در راهِ معشوق میروی! این خاصیت کسانےاست ڪه در فکرِ جاودانہ شدن هستند.
#شهیدسیدمجتبی_علمدار
🌷 @byadshohada 🌷
🇮🇷 سیره شهدا 🇮🇷
✍داشت توی محوطه پادگان قدم میزد و هر از گاهی آشغالهای افتاده روی زمین رو جمع می کردکه یه دفعه وایساد. مثل اینکه چیزی پیدا کرده بود.رفتم نزدیکتر دیدم یه حلب خرماست که روش رو خاک و سنگ گرفته بنظر میومد یکمی ازش خورده بودند و انداخته بودنش اونجا.عصبانیت آقا مهدی رو اولین بار بود که میدیدم. با همون حالت غضب گفت: بگردید ببینید کی اینو اینجا انداخته؟یه چاقو هم بهم بدید. چاقو رو دادیم و نشست روی اون رو ذره ذره برداشت.
✍گفتم: آقا مهدی این حلبی حتماً خیلی وقته که اینجاست نمیشه خوردش.
یه نگاه عاقل اندر سفیه به من کرد و گفت: میدونی پول این از کجا اومده؟
میدونی پول چند نفر جمع شده تا شده یه حلب خرما؟ میدونی اینو با پول اون پیرزنی خریدند که اگر ۲۰ تومن به جبهه کمک کنه مجبوره شب رو با شکم گرسنه زمین بگذاره؟! شما نخورش خودم میبرم تا تهش رو میخورم.
#سردار_شهید_مهدی_باکری
🌷 @byadshohada 🌷
😊 لبخند شهدایی 😊
کبوتر
تویوتا سقف نداشت. ماشین مکانیکا و مال خط مقدم بود، بهش می گفتیم کبوتر. همه روی دژ قدم میزدیم که با سرعت اومد طرفمان. میاومد که همه جیغی زدند و فرار کردند. پیرمرادی گفت: یاعلی! این دیگه کیه؟ عابدینی گفت: نکنه کبوترو عراقیا دزدیدهاند. نگاهش میکردیم که اومد و از کنارمون گذشت. کسی داد زد و گفت: اکبر کاراته بود. يکي دیگر گفت: نه، شیخ مهدی بود. کبوتر مثل جت میرفت. یک طرف دژ آب بود و یک طرفش باتلاق. نگاه به کبوتر میکردیم که رفت طرف آب. همه داد زدیم: یا اباالفضل! که یکدفعه کسی زد به سر فرمان و کبوتر را کشوند طرف باتلاق. کبوتر از دژ سهمتری افتاد پایین. دوسه تا کله خورد و وارونه افتاد. هرچه وسایل مکانیکی داخلش بود، پاشید توی بیابونای شلمچه. همه با هم گفتیم: مُردند! تمام شدند! و دویدیم بهطرف کبوتر. داشتيم میدویدیم که اکبر کاراته و شیخ مهدی آخواوخ کنان از لای کبوتر اومدند بیرون.
میرفتیم طرفشان که صادقی گفت: بهخیر گذشت!
🌷 @byadshohada 🌷
😊 لبخند شهدایی 😊
قلیهپیتو
پاشید پاشید که قلیهپیتو رسید. این را اکبر کاراته گفت و قابلمه را گذاشت زمین. حاج مسلم گفت: قلیهپیتو نه. جغوربغور. اکبر کاراته گفت: بلند شید برادرا بلند شید نمازتونو بخونید که قلیهپیتو رسید. بعد دستی به شکمش کشید و گفت: ُمردم از گشنگی! قابلمه را برداشت. نفس عمیقی کشید و گفت: بهبه چه قلیهپیتویی. پیرمرادی از لای پتو آمد بیرون. خمیازهای کشید و گفت: قلیهپیتو چیه؟ اکبر کاراته گفت: جگر، سیبزمینی و آب. حاج مسلم، گفت: قابلمه رو بذار اونجا اون کنار. اکبر کاراته قابلمه را گذاشت کنار سنگر و آمد عقب. همه بیدار شدند و با هم دست کشیدند به شکمشون و گفتند: بهبه چه غذایی!
داشتند حرف میزدند که پیرمرادی داد زد: موش! موش! اکبر کاراته سر برگرداند. موش ایستاده بود روی تختهای، بالای قابلمهی جگر. حاج مسلم گفت: تکون نخور! اکبر کاراته جیغی زد و گفت: برو گم شو موش! پیرمرادی گفت: مواظب باش!
در این حال، کسی آمد داخل سنگر. موش ترسید و خواست برود بالا، که نتوانست. لیز خورد و آمد طرف پایین. اکبر کاراته دوید طرفش. خواست بگیردش. موش سرازیر شد طرف قابلمه. اکبر کاراته دست دراز کرد و رفت جلو. خواست بگیرداش که پاهایش در هم پیچ خورد و اول موش و بعد اکبر کاراته افتاد داخل قابلمه. همه با هم گفتیم: اَاَاَه!
🌷 @byadshohada 🌷