eitaa logo
🌷به یاد شهدا🌷
684 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
21 فایل
امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادوخاطره ی #شهدا کمتراز #شهادت نیست. کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است. ارتباط باخادم الشهدا👇 @Mehrabani1364 🔽تبادل داریم
مشاهده در ایتا
دانلود
دفاع از آزادی مردان.mp3
2.11M
😉دفاع از #آزادی_مردان🤪🆗 ☹️چرا اینقدر ما مردا عقب مونده ایم⁉️ 😔آخه تا کی باید ساکت باشیم و هیچی نگیم⁉️ 🖐خیلی از خانوما برای #آزادی شون آستین بالا زدن و دارن میجنگن اما ما مردا مث زردنبو نشستیم و کاری نمی‌کنیم😬... ------------------------------ 🎙گوینده: آقای رضا نجان #تولیدی #طنزطوری #پویش_حجاب_فاطمی 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :0⃣7⃣ فصل_نهم عکس را گرفتم و نگاهش کردم. بچه توی شکمم وول خورد. روزها پشت سر هم می آمد و می رفت. خبر تظاهرات همدان و تهران و شهرهای دیگر به قایش هم رسیده بود. برادرهای کوچک تر صمد که برای کار به تهران رفته بودند، وقتی برمی گشتند، خبر می آوردند صمد هر روز به تظاهرات می رود؛ اصلاً شده یک پایه ثابت همه راه پیمایی ها. یک بار هم یکی از هم روستایی ها خبر آورد صمد با عده ای دیگر به یکی از پادگان های تهران رفته اند، اسلحه ای تهیه کرده اند و شبانه آورده اند رزن و آن را داده اند به شیخ محمد شریفی. این خبرها را که می شنیدم، دلم مثل سیر و سرکه می جوشید. حرص می خوردم چرا صمد افتاده توی این کارهای خطرناک. دیر به دیر به روستا می آمد و بهانه می آورد که سر زمستان است؛ جاده ها لغزنده و خطرناک است. از طرفی هم باید هر چه زودتر ساختمان را تمام کنند و تحویل بدهند. می دانستم راستش را نمی گوید و به جای اینکه دنبال کار و زندگی باشد، می رود تظاهرات و اعلامیه پخش می کند و از این جور کارها. عروسی یکی از فامیل ها بود. از قبل به صمد و برادرهایش سپرده بودیم حتماً بیایند. ادامه دارد.... 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
●شهید مهران خالدی متولد 26 خرداد سال 1352 درتهران متولد شد پدرش متولد همدان و  سرهنگ بازنشسته ارتش جمهوری اسلامی و مادرش خانه دار است . یک برادر بزرگتر از خودش و برادری کوچکتر از خود داشت. ●شهید خالدی در سال ۱۳۷۵ ازدواج کردند و ثمره ی عشقشان دختری ایست به نام فاطمه و پسری به اسم محمد حسین . ●شهیدبزرگوار در ۱۴ اسفند ۱۳۹۹ به دلیل عارضهی شیمیایی که در سوریه مجروح شده بودند به درجه ی رفیع شهادت نائل امدند. 🌷 ۹۷ 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :1⃣7⃣ روز عروسی صمد خودش را رساند. عصر بود. خبر آوردند" حجت قنبری " یکی از هم روستایی هایمان را که چند روز پیش در تظاهرات همدان شهید شده بود به روستا آورده اند. مردم عروسی را رها کردند و ریختند توی کوچه ها. صمد افتاده بود جلوی جمعیت، مشتش را گره کرده بود و شعار می داد: «مرگ بر شاه... مرگ بر شاه.» مردها افتادند جلو و زن ها پشت سرشان. اول مردها مرگ بر شاه می گفتند و بعد هم زن ها. هیچ کس توی خانه نمانده بود. خانواده حجت قنبری هم توی جمعیت بودند و در حالی که گریه میکردند، شعار می دادند. تشییع جنازه باشکوهی بود. حجت را به خاک سپردیم. صمد ناراحت بود. من را توی جمعیت دید. آمد و خودش مرا رساند خانه و گفت می رود خانه شهید قنبری. شب شده بود؛ اما صمد هنوز نیامده بود. دلم هول می کرد. رفتم خانه پدرم. شیرین جان ناراحت بود. می گفت حاج آقایت هم به خانه نیامده. هر چه پرسیدم کجاست، کسی جوابم را نداد. چادر سرکردم و گفتم: «حالا که این طور شد، می روم خانه خودمان.» خواهرم جلویم را گرفت و نگذاشت بروم. شستم خبردار شد برای صمد و پدرم اتفاقی افتاده. با این حال گفتم: «من باید بروم. صمد الان می آید خانه و نگرانم می شود.» ادامه دارد...✒️ 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🔸حامد در کمک کردن به دیگران بسیار حرفه‌ای بود از کمک به دوستان و آشنایان بگیر تا کمک های مخفیانه به خانواده‌های نیازمندایی که بعد از شهادتش معلوم شد . 🔹یکی از دوستان تازه می خواست عروسی بگیرد و خانه ای در یکی از روستاهای اطراف کرایه کرده بود حامد در آن زمان تمام دوستان و نزدیکان را جمع کرد تا با رنگ آمیزی و تعمیر خانه شرایطی را به وجود بیاورد که تازه عروسِ رفیقش در خانه‌ای که می خواهد برای اولین بار پا بگذارد زیبا و پر رنگ و لعاب باشد و به اصطلاح توی ذوقش نخورد بماند... 🔸که آخر کار هنگام تعمیر سقف آنقدر سقف پوسیده بود که پایش تا بالای زانو روی سقف رفته و مجبور شد خانه خودش را برای تازه عروس و داماد خالی کند و تا تعمیر سقف برود خانه مادرش. 🔹در کمک مالی به دیگران هم که بسیار مخفیانه و مخلصانه کار میکرد حامد فامیلی داشت کارگر بنده خدا چند وقتی بود که سفارش کار نداشت و وضع مالی اش خراب شده بوده حامد در آن ایام به هر بهانه ای به خانه آنها سرکشی می‌کرد و بارها وقتی آن بنده خدا از اتاق بیرون میرفت مخفیانه در جیب کت او پول می گذاشت وقتی حامد شهید شد آن بنده خدا در بین گریه ها و ناله هایش داستان را برای من تعریف کرد. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
✨﷽ﷻ✨ سـیماے؏ـفاف وحجابـ دࢪ قࢪآن 🤔نگاه ڪردن ..... سخن گفتن...... ࢪاه ࢪفتن..... زینت ڪࢪدن...... حد حجاب...... ؏ـفافوپاڪدامنے..... 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :2⃣7⃣ خدیجه که دید از پس من برنمی آید، طوری که هول نکنم، گفت: «سلطان حسین را گرفته اند.» سلطان حسین یکی از هم روستایی هایمان بود. گفتم: «چرا؟!» خدیجه به همان آرامی گفت: «آخر سلطان حسین خبر آورده بود حجت را آورده اند. او باعث شده بود مردم تظاهرات کنند و شعار بدهند. به همین خاطر او را گرفته و برده اند پاسگاه دمق. صمد هم می خواسته برود پاسگاه، بلکه سلطان حسین را آزاد کند. اما حاج آقا و چند نفر دیگر نگذاشتند تنهایی برود. با او رفتند.» اسم حاج آقایم را که شنیدم، گریه ام گرفت. به مادر و خواهرهایم توپیدم: «تقصیر شماست. چرا گذاشتید حاج آقا برود. او پیر و مریض است. اگر طوری بشود، شما مقصرید.» آن شب تا صبح نخوابیدیم. فردا صبح حاج آقا و صمد آمدند. خوشحال بودند و می گفتند: «چون همه با هم متحد شده بودیم، سلطان حسین را آزاد کردند؛ وگرنه معلوم نبود چه بلایی سرش بیاورند.» نزدیک ظهر، صمد لباس پوشید. می خواست برود تهران. ناراحت شدم. گفتم: «نمی خواهد بروی. امروز یا فردا بچه به دنیا می آید. ما تو را از کجا پیدا کنیم.» مثل همیشه با خنده جواب داد: « نگران نباش خودم را می رسانم.» ادامه دارد.... 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🛑 هفته دفاع مقدس گرامی باد🕊 امام خامنه‌ای: 🔹هفته‌ جنگ، هفته‌ افتخار است، هفته‌ مقدس است، در حقیقت جشن است، عید است و یک بزرگداشتی است از روحیه‌ مردم، ایثار مردم و مقاومت مقدس و دفاع مقدس. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 قهرمانان وطن همیشه در میدانند 🔹میکس جالب فیلم تنگه ابوقریب و مدافعان سلامت 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
❌ می گویند:بی حجابی بی دینی نیست. دلت پاک باشه! قبول،✋ بی حجاب بی دین نیست، اما قبول داری که حجاب از ضرورتهای بارز دینه؟!🙄 حالاچجوری میشه که قلب پاک ازاجرای حکم دین سرپیچی می کنه؟🤔 این قلب از چه چیز پاکه؟از گناه یاازاطاعت؟! نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْض رو واسه همین دل پاکا گفتن دیگه! 😥 حالا نمیشه قلب و ظاهرت باهم پاک باشه؟ 😊 ✅ امام علی(ع) فرمودند: ایمان به قلب و زبان و عمل است. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :3⃣7⃣ اخم کردم. کتش را درآورد و نشست. گفت: «اگر تو ناراحت باشی، نمی روم. اما به جان خودت، یک ریال هم پول ندارم. بعدش هم مگر قرار نبود این بار که می روم برای بچه لباس و خرت و پرت بخرم؟!» بلند شدم کمی غذا برایش آماده کردم. غذایش را که خورد، سفارش ها را دادم. تا جلوی در دنبالش رفتم. موقع خداحافظی گفتم: «پتو یادت نرود؛ پتوی کاموایی، از آن هایی که تازه مد شده. خیلی قشنگ است. صورتی اش را بخر.» وقتی از سر کوچه پیچید، داد زدم: «دیگر نروی تظاهرات. خطر دارد. ما چشم انتظاریم.» برگشتم خانه. انگار یک دفعه خانه آوار شد روی سرم. بس که دلگیر و تاریک شده بود. نتوانستم طاقت بیاورم. چادر سرکردم و رفتم خانه حاج آقایم. دو روز از رفتن صمد می گذشت، برای نماز صبح که بیدار شدم، احساس کردم حالم مثل هر روز نیست. کمر و شکمم درد می کرد. با خودم گفتم: «باید تحمل کنم. به این زودی که بچه به دنیا نمی آید.» هر طور بود کارهایم را انجام دادم. غذا گذاشتم. دو سه تکه لباس چرک داشتیم، رفتم توی حیاط و توی آن برف و سرمای دی ماه قایش، آن ها را شستم. ادامه دارد...✒️ ✫⇠ ✫⇠قسمت :4⃣7⃣ ظهر شده بود. دیدم دیگر نمی توانم تحمل کنم. با چه حال زاری رفتم سراغ خدیجه. او یکی از بچه هایش را فرستاد دنبال قابله و با من آمد خانه ما. از درد هوار می کشیدم. خدیجه تند و تند آب گرم و نبات برایم درست می کرد و زعفران دم کرده به خوردم می داد. کمی بعد، شیرین جان و خواهرهایم هم آمدند. عصر بود. نزدیک اذان مغرب بچه به دنیا آمد. آن شب را هیچ وقت فراموش نمی کنم. تا صدایی می آمد، با آن حال زار توی رختخواب نیم خیز می شدم. دلم می خواست در باز شود و صمد بیاید. هر چند تا صبح به خاطر گریه بچه خوابم نبرد؛ اما تا چشمم گرم می شد، خواب صمد را می دیدم و به هول از خواب می پریدم. یک هفته از به دنیا آمدن بچه می گذشت. او را خوابانده بودم توی گهواره که صدای در آمد. شیرین جان توی اتاق بود و به من و بچه می رسید. قبل از اینکه صمد بیاید تو، مادرم رفت. صمد آمد و نشست کنار رختخوابم. سرش را پایین انداخته بود. آهسته سلام داد. زیر لب جوابش را دادم. دستم را گرفت و احوالم را پرسید. سرسنگین جوابش را دادم. گفت: «قهری؟!» جواب ندادم. دستم را فشار داد و گفت: «حق داری.» ادامه دارد...✒️ 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 زلال سخن 🇮🇷 💠 حضرت علامه حسن زاده : دست توسل به دامن خاتم اوصياء و اولياء امام زمان مهدى موعود حجة بن الحسن العسكرى (ع) دراز كن كه گردنه هاى سهمگين و هولناك در پيش دارى و آن بزرگوار امير كاروان است ... 🌸 به جای اینکه عابد باشی عبد باش ، تا عبد نشوی عبادت سودی به حالت ندارد . ببین خدایت چه می خواهد نه دلت... 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
﷽ ⛔️شبهه: مومنان شاهنشاهی!!! دوستانی که مثل من و امثال من، مویی سپید کرده‌اند، ایامی را بیاد دارند که جناب احمد توکلی، وزیر کار ۳۱ ساله دولت میرحسین موسوی، هر هفته به عنوان سخنگوی دولت، از جیب‌های خود، مقداری زیور‌الات و طلاهای اهدایی مردم را در می‌اورد و به دوربین تلویزیون با افتخار نشان میداد. این نمایش ایثار مردمی بود که در راه جنگ مال خود را می‌بخشیدند، چون میدیدند که انسوتر، در جبهه‌های جنگ، عده‌ای از مردم، سر و دست و جان را در راه وطن می‌بخشند. این مردمان دست پرورده نظام شاهنشاهی بودند ، همان نظامی که هر روز ملعون و کافر و ... خطاب میشود، اما از درون آن، مردمی مومن، ایثارگر و مخلص رشد کرده‌ بودند. اینان نه هر روز در مجالس وعظ شرکت کرده‌ بودند، نه هر روز در هیات و روضه و عزاداری شرکت کرده‌ بودند، نه هر هفته در نماز جمعه خودسازی کرده‌ بودند، نه هر صبحگاه در مدرسه آیات قرآن خوانده‌ بودند و نه صبح تا شب از رادیو و تلویزیون بر آنان دین اسلام عرضه و ابلاغ میشد. اینها دست‌پروردگان نظام شاهنشاهی بودند ! چهار دهه از آن سالها گذشته است، کجایند آن نسل ایثارگر؟ کجایند جوانانی چنان پاکدل؟ کجایند خانواده‌هایی چنان بخشنده؟ کجایند مردمی مشابه آن انسان‌های زلال و پاک؟ میگویند تهاجم فرهنگی نگذاشته، چنان مردمی با آن تعداد انبوه دوباره شکل بگیرد. خوب اگر تهاجم فرهنگی مانع بوده، آن نسل که خود در درون فرهنگ منحط شاهنشاهی رشد کرده‌بودند، فرهنگی که تلویزیونش پر بود از شو و رقص و ترانه، کاباره‌اش پر از خواننده، میکده‌هایش پر از مشروبات، و ... . پس مشکل، این حرف‌ها نیست. چهار دهه است که شب و روز سیل سخنرانی و منبر و روضه و مداحی ‌ شبکه‌های رادیو تلویزیون را سیراب کرده، پس چرا آن جوانان و آن مردم از درونش زاییده نشده‌اند؟ البته آنان که خود را به کوری زده‌اند، ادعاهای گزاف می‌کنند، اما من که هم آن سالها را دیده‌ام و هم این سالها را، منصفانه میگویم آن جوانان و آن مردم کجا و این جوانان و این مردم کجا؟. پس این همه اسلام‌گویی و اسلام‌پراکنی، چرا مسلمان تربیت نکرده؟ ❇️پاسخ: 1️⃣ به نظر می رسد که این شما هستید که خود را به کوری زده اید و سر در برف فرو کرده اید. لابد می خواهید ادعا کنید که ملّت ایران بخشندگی و گذشت را از خاندان پهلوی یاد گرفت، آن زمان که بی هیچ مقاومتی شمال و جنوب ایران در اختیار روس و انگلیس قرار دادند یا زمانی که نفت و گازمان را در اختیار بیگانگان قرار دادند، یا زمانی که خاک بحرین را هدیه کردند! 2️⃣ ادعای شما بی سند و مدرک است. هیچ هیئتی و هیچ حوزه علمیه ای از بیت المال و بودجه دولتی ارتزاق نمی کند. البته ناگفته نماند که برخی از نهادهای وابسته به حوزه بودجه دولتی می گیرند اما نهاد محوری حوزه علمیه و مدارس زیرمجموعه همچون گذشته با وجوهات شرعی و موقوفات اداره می شود. 3️⃣ بله، در ابتدای انقلاب و ایام جنگ، که دولت با مشکلاتی مواجه بود، مردم به دولت کمک مالی می کردند. اما این روحیه هیچ گاه از بین نرفته. اگر چشمتان باز باشد و حافظه تان یاری دهد، قطعا بخاطر می آورید کمک های مردم به جبهه ها را. کمک های عظیم مردم در هر زلزله و سیل را. چرا بی خود جوّ درست می کنید؟ شما مگر در ایران زندگی نمی کنید که تا این حد بی خبرید؟ اکنون صدها نفر از مردم به صورت جهادی در بیمارستان ها مشغول کمک رسانی جهادی هستند. میلیون ها بسته کمک معیشتی با همین کمک های مردم در ایام کرونا تهیه و توزیع شده است. با کمک های مردمی به ستاد دیه کشور، تا سال 96، 110 هزار زندانی جرائم غیر عمد آزاد شده اند. https://b2n.ir/w99711 18 هزار گروه جهادی متشکل از جوانان این مرز و بوم، در نقاط مختلف کشور مشغول خدمت رسانی هستند. https://b2n.ir/122715 تنها در سال 99، 479 میلیارد تومان، کمک های مردمی به کمیته امداد اهدا شده است. https://b2n.ir/b84493 سیل خوزستان و گلستان و کمکهای مالی و جهادی مردم را فراموش کرده اید؟ ساخت و خرید کانکس و ... توسط مردم در زلزله کرمانشاه را فراموش کرده اید؟ مردم، همان مردم اند؛ این شما هستید که تغییر کرده اید. 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
هدایت شده از 🌷به یاد شهدا🌷
🔸شهید مهدی زین الدین : 🌹هر گاه شب جمعه را یاد کردید، آن‌ها شما را نزد "اباعبدالله" (ع) یاد می‌کنند. 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 یاران شیدایی| روایتگری حاج حسین کاجی از شهید حسین نیکو صحبت 🔹هر جا رسیدم برای حسینت گریه کردم 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایتی از زنان رزمنده ۸ سال دفاع مقدس 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
ای خواهرانم! شمارانیزبه خدامیسپارم و می گویم مارفتیم وکارحسینی کردیم شماهم کارزینبی کنیدوپیامرسان خون شهداباشیدوحجابتان راحتما رعایت کنید. وصیتم به ملت ایران این است که راه شهدا را ادامه داده واز امام امت اطاعت کنید و ای مسئولین امورمملکت، خون شهدا شمارابه این مقام رسانده وای برشمادرکاراین مردم کوچکترین کوتاهی نکنیدکه در روز جزا جلوی شما راخواهند گرفت... والسلام. ✍برشی ازوصیت نامه شهید 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :5⃣7⃣ فصل_نهم گفتم: «یک هفته است بچه ات به دنیا آمده. حالا هم نمی آمدی. مگر نگفتم نرو. گفتی خودم را می رسانم. ناسلامتی اولین بچه مان است. نباید پیشم می ماندی؟!» چیزی نگفت. بلند شد و رفت طرف ساکش. زیپ آن را باز کرد و گفت: «هر چه بگویی قبول. اما ببین برایت چه آورده ام. نمی دانی با چه سختی پیدایش کردم. ببین همین است.» پتوی کاموایی را گرفت توی هوا و جلوی چشم هایم تکان تکانش داد. صورتی نبود؛ آبی بود، با ریشه های سفید. همان بود که می خواستم. چهارگوش بود و روی یکی از گوشه هایش گلدوزی شده بود، با کاموای سرمه ای و آبی و سفید. پتو را گرفتم و گذاشتم کنار گهواره. با شوق و ذوق گفت: «نمی دانی با چه سختی این پتو را خریدیم. با دو تا از دوست هایم رفتیم. آن ها را نشاندم ترک موتور و راه گرفتیم توی خیابان ها. یکی این طرف خیابان را نگاه می کرد و آن یکی آن طرف را. آخر سر هم خودم پیدایش کردم. پشت ویترین یک مغازه آویزان شده بود.» آهسته گفتم: «دستت درد نکند.» دستم را دوباره گرفت و فشار داد و گفت: «دست تو درد نکند. می دانم خیلی درد کشیدی. کاش بودم. من را ببخش. قدم! من گناهکارم می دانم. اگر مرا نبخشی، چه کار کنم!» بعد خم شد و دستم را بوسید و آن را گذاشت روی چشمش. دستم خیس شد. ادامه دارد...✒️ ✫⇠ ✫⇠قسمت :6⃣7⃣ فصل_نهم گفت: «دخترم را بده ببینم.» گفتم: «من حالم خوب نیست. خودت بردار.» گفت: «نه.. اگر زحمتی نیست، خودت بگذارش بغلم. بچه را از تو بگیرم، یک لذت دیگری دارد.» هنوز شکم و کمرم درد می کرد، با این حال به سختی خم شدم و بچه را از توی گهواره برداشتم و گذاشتم توی بغلش. بچه را بوسید و گفت: «خدایا صد هزار مرتبه شکر. چه بچه خوشگل و نازی.» همان شب صمد مهمانی گرفت و پدرم اسم اولین بچه مان را گذاشت، خدیجه. بعد از مهمانی، که آب ها از آسیاب افتاد، پرسیدم: «چند روز می مانی؟!» گفت: «تا دلت بخواهد، ده پانزده روز.» گفتم: «پس کارت چی؟!» گفت: «ساختمان را تحویل دادیم. تمام شد. دو سه هفته دیگر می روم دنبال کار جدید.» اسمش این بود که آمده بود پیش ما. نبود، یا همدان بود یا رزن، یا دمق. من سرم به بچه داری و خانه داری گرم بود. یک شب سفره را انداخته بودم، داشتم بشقاب ها را توی سفره می چیدم. صمد هم مثل همیشه رادیویش را روشن کرده بود و چسبانده بود به گوشش. ادامه دارد...✒ 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
. 💠 در رثای بزرگ‌مرد پانزده‌ساله‌ای که پروانه‌سان به آتش زد و ققنوس‌وار جاودان شد. 🍃 عروج از دل آتش سر تا به پا شد نور و چون فانوس برخاست چون بود با پروانه‌ها مأنوس، برخاست تا پا نهاد آن مرد بی‌پروا در آتش آه از نهاد آتش و فانوس برخاست تنها نه نام او، مرامش هم علی بود در پای عزّ و غیرتش ناموس برخاست چون قطره‌ای گمنام دل را زد به دریا افزون‌تر از دریا شد، اقیانوس برخاست فهمیده بود اندیشۀ فهمیده‌ها را چون گوهری ناب از دل قاموس برخاست از خیل دم‌سردان و بی‌دردان جدا بود از درد همسایه چو جالینوس برخاست در ماتم این لالۀ آتش‌گرفته از بلبلان غم‌زده قالوس برخاست هم اشک از چشم جوانمردان فرو ریخت هم از لب آزادگان افسوس برخاست در وصف او شعر و حماسه در هم آمیخت پروانه در آتش شد و ققنوس برخاست ✍️ ، ۱۴۰۰/۰۷/۰۲ 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 ●برای شهادت و برای رفتن تلاش نکنید برای رضای خدا ڪار ڪنید بگویید : خداونـدا نه برای بهشت و نه برای شهـادت ، اگر تو ما را در جهنمت بیندازی فـقط از مـا راضی باشی برای مـا کافـی است. 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🌱ما ڪھ روۍ حجاب این‌ قدر مقیّدیم، بھ خاطر این است ڪھ حفظ حجاب، بھ زن کمڪ مۍکند تابتواند بھ آن رتبھ معنوۍ عالـے خود برسد🌱. رهبرانقلابـ !'🍃🌺 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
🇮🇷 🇮🇷 ✫⇠قسمت :7⃣7⃣ قابلمه غذا را آوردم. گفتم: «آن را ولش کن بیا شام بخوریم، خیلی گرسنه ام.» نیامد. نشستم و نگاهش کردم. دیدم یک دفعه رادیو را گذاشت زمین و بلند شد. بشکنی توی هوا زد و دور اتاق چرخید. بعد رفت سراغ خدیجه او را از توی گهواره برداشت. بغلش کرد و بوسید. و روی یک دست بلندش کرد. به هول از جا بلند شدم و بچه را گرفتم و گفتم: «صمد چه خبر شده. بچه را چه کار داری. این بچه هنوز یک ماهش هم نشده. چلّه گی دارد. دیوانه اش می کنی!» می خندید و می چرخید و می گفت: «خدایا شکرت. خدایا شکرت!» خدیجه را توی گهواره گذاشتم. آمد و شانه هایم را گرفت و تکانم داد. بعد سرم را بوسید و گفت: «قدم! امام دارد می آید. امام دارد می آید. الهی قربان تو و بچه ات بروم که این قدر خوش قدمید.» بعد کتش را از روی جالباسی برداشت. ماتم برده بود. گفتم: «کجا؟!» گفت: «می روم بچه ها را خبر کنم. امام دارد می آید!» این ها را با خنده می گفت و روی پایش بند نبود. خدیجه از سر و صدای صمد خواب زده شده بود. گفتم: «پس شام چی؟! من گرسنه ام.» برگشت و تیز نگاهم کرد و گفت: «امام دارد می آید. آن وقت تو گرسنه ای. به جان خودم من اشتهایم کور شد. سیر سیرم.» ادامه دارد...✒️ ✫⇠ ✫⇠قسمت :8⃣7⃣ مات و مبهوت نگاهش کردم. گفتم: «من شام نمی خورم تا بیایی.» خیلی گذشت. نیامد. دیدم دلم بدجوری قار و قور می کند. غذایم را کشیدم و خوردم. سفره را تا کردم که خدیجه بیدار شد. بچه گرسنه اش بود. شیرش را دادم. جایش را عوض کردم وخواباندمش توی گهواره. نشستم و چشم دوختم به سیاهی شب که از پشت پنجره پیدا بود. همانطوری خوابم برد. خیلی از شب گذشته بود که با صدای در از خواب پریدم. صمد بود. آهسته گفت: « چرا اینجا خوابیدی؟!» رختخوابم را انداخت و دستم را گرفت و سر جایم خواباندم. خواب از سرم پریده بود. گفتم: «شام خوردی؟!» نشست کنار سفره و گفت: «الان می خورم.» خدیجه از خواب بیدار شده بود. لحاف را کنار زدم. خواستم بلند شوم. گفت: «تو بگیر بخواب، خسته ای.» نیم خیز شد و همان طور که داشت شام می خورد، گهواره را تکان داد. خدیجه آرام آرام خوابش برد. بلند شد و چراغ را خاموش کرد. گفتم: « پس شامت؟!» گفت: « خوردم.» صبح زود که برای نماز بلند شدم، دیدم دارد ساکش را می بندد. بغض گلویم را گرفت. گفتم: «کجا؟!» ادامه دارد... 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
هركه جان به جانانه سپرد گوي نيك بختي را ببرد؛ عزيزان وقت نيست ... دير است !! به انتظار ننشينيد، انسان با 40، 50 سال عمر مى خواهد خودش را براى ابد بسازد. رحلت جانگداز علامه ذوالفنون، عارف وارسته رو تسلیت عرض می‌نماییم. 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
♦️سوال: مگر اسلام کامل نیست؟ پس آیا باید درباره همه علوم کامل صحبت کرده باشد؟ ❇️پاسخ: علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در ذیل آیه شریفه که می‌فرماید قرآن "تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ" است یعنی قرآن همه‌چیز را بیان کرده است، تفسیر زیبایی می‌کنند. ایشان می‌گوید قرآن(و روایات اهل بیت) همه‌چیز را برای‌ هدایت انسان گفته است نه همه مسائل، چون وظیفه قرآن و اسلام هدایت انسان است. بنابراین چیزی از هدایت را فروگذار نکرده است اما معنایش این نیست که قرآن و روایات راجع به انرژی هسته‌ای، فیزیک، شیمی، (طب) و علوم دیگر گفته باشند چون رسالتش اصلا این نبود. آیا راجع به انرژی هسته‌ای روایت داریم؟ ‌آیا انرژی هسته‌ای اسلامی است یا غیراسلامی است؟ علامه طباطبایی درباره علوم دینی و غیردینی می‌فرمایند این به فلسفه علم بازمی‌گردد و جهان‌بینی. اگر جهان‌بینی ما توحیدی باشد همه علوم توحیدی می‌شود. الان هم دقت کنید رهبر انقلاب درباره انرژی هسته‌ای بر اساس مبانی شرعی و دینی می‌فرمایند اگر انرژی هسته‌ای در خدمت مردم و سلامت مردم و رفاه حال استفاده شود اسلامی است، اگر برای کشت‌وکشتار استفاده شود حرام می‌شود. عکس مربوط به عمل جراحی علامه طباطبایی در انگلیس می‌باشد. 🌷 @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍"شب‌های پرستاره ۱۴۰۰" 🎬برشی کوتاه از روایت اول 📲با انتشار این پست ما را همراهی کنید 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆