eitaa logo
کافه انارستانِ منِ طو ♥️🇮🇷
3.3هزار دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
45 فایل
﷽ از تمام دنیا یک دوستت دارم طو برایم کافیست ... موجیم که آسودگی ما عدم ماست ... @Hazrate_anar
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️ كاظمون الشوق لهم قلوب عظيمة... آنها که دلتنگی‌شان را بروز نمی‌دهند، دل‌های بزرگی دارند ... ❤️❤️❤️ @anarestane_maneto
♥️ هم نیست رخصتم که ببینم تو را به خواب هم نیست همتـم که بیایم به خواب تو .... @anarestane_maneto
💚 يک سينه پر از قصهٔ هِجر است وليكن از تنگ دلی طاقتِ گفتار ندارم .... 💚💚💚 @anarestane_maneto
💚 اهل سنت بود و زاده‌ی ترکمنستان. می‌گفت «زمان شوروی سابق مادربزرگم هر روز صبج پنجره را باز می‌کرد و سلام می‌داد به قیزیل امام (امام طلایی). سال‌ها بود کسی نمی‌دانست قیزیل امام کیست. تا بعد از سقوط شوروی که به زیارت امام رضا آمدیم و آن گنبد طلا را دیدیم.» 💚💚💚 💛 @anarestane_maneto
🌐 ‏روی صندوق‌پست نوشته: براش نامه‌ی عاشقانه بنویس چون بعیده ۴۰ سال دیگه پیام‌های واتس‌اپ رو توی زیرشیروونی (انباری) پیدا کنه🥺❤️ @anarestane_maneto
💌 خیلی‌ها فکر می‌کنند که سلامتی بزرگ‌ترین نعمت است، ولی سخت دراشتباهند، وقتی سالم باشی و در تنهایی دست و پا بزنی، آنی مریض می‌شوی، بدترین نحوست ها می‌آید سراغت، غم از در و دیوارت می بارد، کپک می‌زنی، کاش مریض باشی ولی تنها نباشی ... ❤️❤️❤️ 📙 ✍🏻 @anarestane_maneto
💚 دلـم ‌به‌ عشــق‌ تــو تا آسـما‌ن‌ هشتـم‌ رفت نمـــاز درحرمــت "إهــــدِنا"نمی‌خواهد ... 💚💚💚 @anarestane_maneto
اصلش این بود که ما الان تو صحن انقلاب یا نهایتا گوهرشاد بودیم و با نوای حاج منصور ارضی کلی کیف میکردیم ....... حیف حیف حیف
💌 واژه‌هایم را کبوترانه رها می‌کنم که در هوای شما جانی بگیرند؛ بالا بروند، «کلمه» بشوند. به شما برسند، ماندگار شوند. واژه‌های من اما بی‌جان‌تر از آن هستند که در آسمان شما اوج بگیرند. اما شاید هم در محضر  شما نیازی به واژه نباشد. واژه مال ما زمینی‌هاست که گاهی حتی حجاب می‌شود میان دل و زبانمان. شماها خواسته‌های پنهانی دل را رصد می‌کنید. حرف را از نگاه آدم می‌خوانید انگار. و هم‌این درد دل کردن با شما را آسان می‌کند. فکر می‌کنم هم‌این که مثل «ریّان*» غرق زیارت شما بشوم، مشکل بی‌واژگی را حل کند. * با خودش فکر کرد حالا که بعد از چند روز اقامت توی مدینه، دارد می‌رود از علیّ‌بن‌موسی خداحافظی کند و به عراق برگردد، یکی از پیرهن‌های آقا را بگیرد که موقع مرگ کفنش باشد. بعد فکر کرد خوب است چند درهم هم از آقا بگیرد تا برای دخترهایش، انگشتری سوغات بخرد. خودش را که برای خداحافظی به آغوش علیّ‌بن‌موسی سپرد دیگر نفهمید چه شد. آن‌قدر غرقِ اشک و دل‌تنگیِ وداع شد که یادش رفت خواسته‌هایش را بگوید. به سختی دل بُرید و خداحافظی کرد و بیرون آمد. چند قدمی فاصله نگرفته بود که شنید صدایش می‌زنند: -ریّان! -بله آقا! - دلت نمی‌خواهد چند درهم به تو بدهم که برای دخترهات انگشتری بخری؟ نمی‌خواهی یکی از پیرهن‌هام را به تو هدیه بدهم تا موقع مرگ کفنت بشود؟ 💚💚💚 * ریّان ابن صلت @anarestane_maneto