#پندانه
ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﯾﻮﺳﻒ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﯾﻮﺳﻒ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺎﻩ بیاندازند ، ﯾﻮﺳﻒ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ! یکی از برادرانش ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﺮﺍ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ؟ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ...! ﯾﻮﺳﻒ ﮔﻔﺖ: ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ با ﻣﻦ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﮐﻨﺪ، ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪﯼ ﺩﺍﺭﻡ...! ﺍﯾﻨﮏ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻣﺴﻠﻂ ﮐﺮﺩ، ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ جز خدا ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺑﻨﺪﻩﺍﯼ ﺗﮑﯿﻪ ﮐﺮﺩ.
✍ ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ؟
☘ اَلَیْسَ اللهُ بِکافٍ عَبْدِه
📚ﺳﻮﺭﻩ ﺯﻣﺮ، ﺁﯾﻪ۳۶
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
11.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شیطان که رانده شد بجز یک خطا نکرد
خودرا برای سجده، آدم رضا نکرد
شیطان هزار بار بهتر ز بی نماز
اوسجده بر آدم واین بر خدا نکرد
┄┅┅┅┅❁✨❁┅┅┅┅┄
#نهج_البلاغه
⚪️ألا تسمعون الى جواب أهل النار حين سئلوا: «ما سلككم فى سقر؟ قالوا: لم نك من المصلين
🔸آيا به پاسخ اهل دوزخ گوش فرا نمى دهيد كه وقتى از آن ها سؤ ال مى شود، چه چيز شما را گرفتار دوزخ ساخت ؟گويند: ما از نماز گزاران نبوديم.
📘#خطبه_190
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
اگر نماز را حفظ کردید، همه چیزتان محفوظ میماند
✅ قسمتی از وصیت نامه عالم و عارف بزرگ آیت الله سید علی قاضی (ایشان استاد بزرگان بینظیری مثل آیت الله بهجت و علامه طباطبایی بودند):
💎 نماز را بازاری نکنید،
اول وقت به جا بیاورید
با خضوع و خشوع!
اگر نماز را تحفظ کردید، همه چیزتان محفوظ میماند؛
و تسبیحه صدیقه کبری سلام الله علیها و آیت الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود؛
#نماز_اول_وقت
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
#داستان_کوتاه
مردی با دوچرخه به خط مرزی میرسد. مامور مرزی میپرسد: در کیسهها چه داری؟ او میگوید: چند قطعه سنگ و کلوخ! مامور او را از دوچرخه پیاده میکند و چون به او مشکوک بود، یک شبانه روز او را بازداشت میکند، ولی پس از بازرسی فراوان، واقعاً جز سنگ و کلوخ چیز دیگری نمییابد؛ بنابراین به او اجازه عبور میدهد. هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا میشود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا...
این موضوع هر هفته یک بار تکرار میشود و مأموران به خیال اینکه مرد دوچرخه سوار، مجنون است، خیلی با او کاری نداشتند. هفت سال به این شکل سپری میشود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمیشود. روزی یکی از مأموران در شهر او را میبیند و پس از سلام و احوال پرسی، به او میگوید: من هنوز هم به تو مشکوکم و میدانم که در کار قاچاق بودی، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد میکردی؟
مرد میگوید: دوچرخه...!
⚠️ مراقب باشید رسانهها شما را به نکات انحرافی سرگرم نکنند!
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
#داستان_کوتاه
شخصی شیر میفروخت و آب در آن میریخت، پس از چندین سال، سیلابی بیامد و گوسفندان و اموالش را برد. به پسر خود گفت: نمیدانم این سیل از چه آمد؟ پسر گفت: ای پدر، این آبی است که به شیر داخل میکردی اندک اندک جمع شد و هرچه داشتیم برد.
«وما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم؛
و آن چه از رنج و مصائب به شما میرسد،
همه از اعمال زشت خود شما است».
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
🔆سفارش مادر عروس در شب زفاف به دخترش
بانوى هوشمندى ، دخترش را شوهر داد، شب زفاف ، هنگامى كه مى خواستند دخترش را به خانه بخت ببرند، او را طلبيد، و ده سفارش زير را به او نمود و تاكيد كرد كه براى زندگى سالم زناشوئى حتما به اين ده دستور، عمل كند.
نخست به او گفت : دخترم ! بدان كه تو با زندگى اى كه با آن خو گرفته اى و گوشت و خونت با آن هماهنگ شده جدا مى شوى و به خانه اى كه از آن كاملا بيگانه هستى مى روى ، و با رفيقى كه با او انس نگرفته اى همنشين مى گردى ، كنيز او باش تا او غلام تو گردد و اين ده دستور را از من بشنو و به آن عمل كن تا در خانه جديد خوشبخت گردى :
1- با قناعت ، زندگى نيكى را با همسرت تشكيل بده .
2- در شنيدن سخن همسر و اطاعت از او، كوشا باش .
3- با چشمى مهرانگيز و نگاهى متواضعانه به همسرت بنگر.
4- نظافت و خوشبوئى را رعايت كن .
5- اموال شوهرت را حفظ كن و بدان كه حفظ اموال او با اندازه گيرى و اعتدال حاصل مى گردد.
6- احترام بستگان شوهر را نگهدار، و بدان كه اين كار را مى توانى با سر پنجه تدبير و هوشيارى ، انجام دهى .
7- غذاى شوهر را در وقت خود و با كيفيت خوب آماده كن ، زيرا گرسنگى عامل سريع براى بروز ناملايمات است .
8- هنگام استراحت شوهر، سكوت و آرامش را رعايت كن ، زيرا آشفته نمودن خواب ، خشم انگيز است .
9- رازهاى مگو را براى او فاش نكن ، زيرا در صورت افشاى راز از نيرنگ او در امان نخواهى شد.
10- از او اطاعت كن ، زيرا سركشى از خواسته مشروع او، موجب انباشته شدن كينه تو در سينه او را مى شود.
دخترم ! اگر اين دستورات را با حوصله و تحمل به خوبى انجام دهى ، يقين بدان كه عواطف شوهر را به سوى خود جلب كرده و در پرتو آن ، زندگى شيرينى را با همسرت ، پديد مى آورى .
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
#حکایت_بهلول
✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
روزی مردی به خانه ی بهلول رفت واز او خواست که طنابش را برای مدتی به او قرض دهد بهلول کمی فکر
کرد و گفت :
حیف که روی آن ارزن پهن کرده ام و گرنه حتما آن را به تو می دادم .
مردبا تعجب گفت :
مگر می شود روی طناب ارزن پهن کرد؟
بهلول گفت:برای آن که طناب را ندهم این بهانه کافی است
اونی که دنبال بهونست همیشه یه بهونه ای گیر میاره👌
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan
سوره واقعه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱.mp3
11.67M
#سوره_واقعه
آرامش شبـــــ♡ـــانه
کانال داستان های عبرت انگیز👇
@cafedastan