| تَبَتُّـل |
حتی یکم نمیدونی که چه دردی داشتم وقتی خواب بودی! یکم نمیدونی که من به زمان بیشتری نیاز دارم. /خوانند
عه عه عه من چرا اینو زودتر ندیدمممم.
من وفادارم به غم، غم بی وفایی می کند
هر چه با من میكند دست جدايى مى كند
در نبود چشم های بی نظیرت نازنین
چشمم از نامردمان شادی گدایی میکند
درد دارم، درد، میدانی عزیزم درد چیست؟
درد بر دنیای من فرمان روایی میکند
دست هایت دست هایم را نمیگیرد ولی
چشم هایت چشم هایم را هوایی میکند
سالها غير از خدا در قلب من چيزى نبود
حاليا اما پرى رويى خدايى مى كند
#سیدتقی_سیدی
با حیرت و شگفتی و ناباوری نگاهت میکنم و تو میگویی: "اوه، این طور نگاهم نکن!" در صورتی که این نگاه کردن نیست، یک جور هجی کردن است... دست روی صورت و چشمهایت میکشم؛ بیشتر پیشانیات را لمس میکنم و تو میگویی: "اوه، آخه این چه کاریه" و من دستم را پس میکشم؛ زیرا اگر به تو بگویم که "لمست میکنم تا باورم شود که در خیال نیستی و در واقعیتی"، حرف مرا به تعارفی حمل میکنی. اما حقیقت همین است: تو تنها پیروزی حیات منی. در تو بود که عشق را از حقیقت تمییز دادم.
_نامهی #شاملو به آیدا
اردیبهشت ۱۳۴۲
نوشته بود:
کسی را چُنان دوست داری که برایش بجنگی؟
نوشتم: از جنگها برگشتهام، با زخمها و موی سپید و یاد گرفتهام صبور باشم و به تماشا قانع!