روزهای پایانی اسفند را باید نشست
باید نفس تازه کرد
باید چای نوشید
یازده ماه تمام، خوشی و ناخوشیها را به جان خریدن که الکی نیست، هست!؟
باید تکتک خاطرات را به یاد آورد
دلتنگیها را ورق زد
قولوقرارها را ادا کرد
ناملایمات را روزنامهوار، با اشک چشم نمناک کرد و با آن پنجرهی غبارگرفتهی دل را گردگیری نمود، سپس مچالهاش کرد و در زبالهدان تاریخ انداخت.
باید همراه زمین برای دوباره زنده شدن محیا شد
باید جوانه زد
باید ریشه دواند
باید قد کشید
باید زنده بودن را از سر گرفت.
تو و گرفتن تیر و کمان به قصد شکار
من و زِ دیدن آن تیر و آن کمان مردن
#هلالی_جغتایی
| تَبَتُّـل |
به خال کوچک روی ترقوهات؛ به جای بوسه ام زیر گلویت...
در مصافی نابرابر میکِشد روح مرا
گیسوانات یک طرف، آن خال تنها یک طرف
#قاسم_صرافان
ليذهب كلٌّ منّا في طَريقه
أنا نحْوك، وأنْت نحْوي
ـ
بیا هر کداممان راه خودش را برود
من به سمت تو، تو به سمت من
دلم میخواهد از جزییات صورتت حرف بزنم. از خط باریک کنار لبت وقتی میخندی. از چین روی پیشانی ات وقتی اخم میکنی. از خطوط در هم کنار شقیقه ات وقتی چشم هایت را بهم میفشری. از ابرو های پر پشت و گونه های سرخت. از مژه های بلند و قوس لب هایت.
دلم میخواهد از جزییات صورتت حرف بزنم. آنجا که بی وقفه می خندی و زمان کند می شود..!
به دست آور دل من را چه کارت با دل مردم
تو واجب را به جا آور، رها کن مستحبها را
#نجمه_زارع