رفتـــہ اے از حــ💜ــرم دفاع کنــے؟!
من هم اینجــا از حــ💜ــریم دفاع میکنم
سلاممـ را به بانوےصبور دمشقبرسان🙌
وبگو اگر سرم بدرود چادر حضرت مادر
هرگز😣❌
@chadooriyam
┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅
#کی_پهلوونه؟
از عالمے پرسیدند...
بالاترین وزنہ چند ڪیلو است...❓😳
ڪہ یہ نفر بزنہ و بهـش بگن پهـلوان؟...
عالم در جواب گفتند: بالاترین
وزنہ یہ پتوے نیم یا 1ڪیلویے است ڪہ یہ نفر بتواند هـنگام نماز صبح از روے خود بلند ڪند.😐
┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅
@chadooriyam
من دخــتر چادری
پای سجاده اگر گریــھ مــے کنمــ😭
خنده هایم هم دیدنیست😉😀
@chadooriyam
#سنگرے_از_جنس_حیا
#قسمت_سوم
چون تولد دوست صمیمیم بود🎈وااااای کادونخریدم😨چیکارکنم حالا؟
یه خرازی سر راهم هست میرم از اونجا میخرم😌خیالم راحت شد براش یه نیم ست بدل خریدم💍بلاخره رسیدم درو زدم و رفتم توچون بخاطرمن درباز بود😊
_سلام ساناز جونمممممم😍
_سلام نگاری خوش اومدی
_مرسی تولدت مبالکه
_میسی
ساناز یه دختربی حجاب بود اما دوست صمیمی من 👩❤️💋👩
کم کم مهمونا اومدن کلی خوش گذشت پدر مادر ساناز آلمان بودن و تک برادر ساناز یعنی سعید رفته بود سوئد
سانازم تنهامونده بودایران دیگه کم کم تولد رو به پایان بود که من به خودم اومدمودیدم ساعت ۱:۳۰نصفه شبه🕜😓جواب بابارو چی بدم😭😭
منو میکشن دیگه راهی نبود باید زود برمیگشتم زود خداحافظی کردم اومدم تو ماشین وااای
۵۶تماس از مامان😱
۴۲تماس از بابا 😰
۲۰ پیامک از مامان😨
۲۳پیامک از بابا 😓
وااای با چه رویی برم خونه؟؟؟😓بدنم
سرد سرد بود زنگ زدم به مامان
_الو؟
_زهرمار کوفت درد😡نصفه جونم کردی
وروجک ساعتو نگا کن
_مامان ببخشید
_زوووووود بیا خونه🏡
_چشم
گوشی رو قطع کردم
@chadooriyam
کپی پیگرد الهی دارد
#سنگرے_از_جنس_حیا
#قسمت_چهارم
دستام میلرزیدحالم خیلی بد بود بابا دعوام میکردمیدونستم😓 حال رانندگی نداشتم 🚘
ولی هرجوری بود رسیدم خونه🏡 خیس عرق بودم خوب تقصیر خودم بود
_سلام
_علیکم السلام 😡 نگار بابا جان شما یه خبر نمیدی به ما نمیگی مانگران میشیم😫دلمون هزار جا رفت
_بابا غلط کردم😓 ببخشید
بابا دعوا نمیکرد اما باهام قهر میکرد
_ازاین به بعد دیگه دیر نکن دخترم من تو دارم به تو گفتم با حجب و حیا باش محبوب خدا باش حجابتو رعایت کن مارو هم جلو بی بی سربلند کن به حرفم گوش نکردی این قلبی که شکسته درست نمیشه😔
_اه بابا همچی رو ربط میدی به حجاب
از پله ها دویدم رفتم اتاقم اه چرا انقدر گیرمیده 😣 من چرا دست اینا افتادم☹️
قدرمو نمیدونن گرفتم خوابیدم😴قدر دنیا خسته شده بودم تاصبح راحت
خوابیدم باصدای گوشی بلند شدم
_بله؟
_الو سلام خانم امینی😊
_به جا نیاوردم😒
_عرفانم دیگه😉
_ امرتون😒
_اختیار داری خوشگل خانومیم 😘میخواستم ببینم میشه باهات دوست شم
لحن حرف زدنش فرق کرد😳😨سعی کردم به خودم مسلط شم
_امتحانی بله ولی برا چند روز امتحانی فقط☝️
_آ قربون خانوم خوشگله باشه
نمیدونم چرا گفتم بله دوست داشتم پسرا رواذیت کنم😀
امتحانش ضرر
نداره😉رفتم پایین مامان بابا نبودن دو دقیقه ای حاضر شدم برم دانشگاه خوب اول رژ پررنگ که همه دهنشون باز بمونه😌💄انگشتر💍یه شلوار لی پاره پاره👖 کفش پاشنه ده سانتی👠 عینک آفتابی🕶 کیف خوشگل صورتی👛😋 و در آخر یه لباس تنگ که خیلی کوتاه بود👗
حالا سوار ماشین شدم پامو گذاشتم رو گاز خیلی ام چسبید بلاخر رسیدم عرفان جلو راهمو گرفت
_سلام خانوممممم چه ناناز😍
_میشه خواهش کنم انقدر ضایه نکنی😉
باهم برگشتنی رفتیم خونش🏠کلی خوش گذشت
💕🌸ــــــــــ یک ماه بعد ـــــــــــ🌸💕
_بله؟
_سلام نگار خانم دوست عرفانم میاین بریم خونه عرفان
_صبر کن الان میام
به مامان بابا گفتم میرم خونه ساناز
رسیدیم دوستش اومد داخل خونه
#ادامه_دارد
@chadooriyam
کپی پیگرد الهی دارد