#ڪانال_دختراݩ_چادرے😇|
تمامِ غصہ هاے دنیا رو میشہ با یھ جملہ تحمل ڪرد...✋🏻🗣
ـ خدایا مےدونم ڪه میبینے ـ🌚💕
@chadooriyam😍|
🌷امام سجاد فرمود :
هرکس سه صلوات برای مادرم حضرت فاطمه س بفرستد
🌷 تمامی گناههانش بخشیده میشود
به اشتراک بزارین تا سیل صلوات نثار آن حضرت شود
ان شاءالله شما هم در ثواب این کار شریک باشید🙏🌸
🌿خودم شروع ميکنم :
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُكَ
●•●❥•●•[♥]●•●❥●•
🎀 @chadooriyam🎀
●•●❥•●•[♥]●•●❥●•
.
.
هرچهمۍڪشیم
وهرچهبرسرمانمۍآید
ازنافرمانۍخداست
[ #شهیدحسینخرازۍ ]
🌴
May 11
May 11
.
همچون کسانی نباشید
که خدا را از یاد برده اند
چرا که خداوند کاری میکند
که خود را از یاد ببرید..!
| حجرات |
#حواسمونهست؟!
.
( #هزار_حرف_درگوشی !)
#بانوےگمنام
♡ㄟ(ツ)ㄏʝσɨŋ
♔♡| @chadooriyam|♡♕
-سر سجاده وقتی میگی 🌿:
✨🌸"الله اکبر"🌸✨
یعنی
بزرگترِ من!🙄❤️
من کوچولویِتوام🌟
😍 @chadooriyam 😍
فـــــ🌸🌿ــــرشتـہ هـا•••
روے زمـــ🌍ـــــین هـم هسـتـند•••
فقـط خـدا بـہ جــای بـ🌼ـال بہ آنهـــا•••
عشـق پـوشیـدن چــ😻❤️ـادر را داد•••
@chadooriyam
چادرےام♡°
💖💐💕🔆💕💐💖 #داستــان_دنبــــاله_دار📚 داستان واقعی و بسیار جذاب❤️✨ #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا 🌸🌿 #قسمت_نهم9⃣
#داستــان_دنبــــاله_دار📚
داستان واقعی و بسیار جذاب❤️✨
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا 🌸🌿
#قسمت_دهم🔟
آقای محمدی راوی اتوبوسمون با خواهرش اومده بود
تو اتوبوس که داشتیم میرفتیم معراج
مداحی بابای مفقود الاثر بابای زخمی گذاشتن
دیدم میخاست خواهرشو آروم کنه اما نمیتونست
رسیدیم معراج
من دیگه اعصابم نمیشکه
پاشدم دست دوستمو گرفتم گفتم بریم بیرون اعصاب ندارم
یک دفعه پسره محمدی جلوم سبز شد
محمدی: خانم معروفی کجا تشریف میبرید
-من اعصابم به این بازی ها نمیکشه 😡😡😡
محمدی: خواهر من ببین دوروزه هر توهینی خواستی کردی
اما حق نداری ب شهدا توهین کنید
-شهید 😂😂
چهارتا استخوان .......؟
محمدی: تورو به امام زمان بفهمید چی میگید😡😡😡😡
-برو بابا
تا اومد جواب منو بده یکی از دخترا با
وحشت صداش کرد :آقای محمدی 😭😭😭
آقای محمدی
زینب غش کرد
محمدی: یا امام حسین
خانم قنبری توروخدا بلندش کنین
با چندتا خواهرا بیاریدش بیرون
بچه ها دورش حلقه زدن
آب میپاشیدن رو صورتش
وقتی به هوش اومد
متوجه شدم زینب متولد ۶۷هست سه ماه بعداز
تولدش پدرش مفقودالاثر میشه
عجب آدمای بودن
رفتن شهید شدند بدون فکر کردن ب زن و بچشون
#ادامه_دارد
کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است
نویسنده: بانو....ش
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡...
چادرےام♡°
#داستــان_دنبــــاله_دار📚 داستان واقعی و بسیار جذاب❤️✨ #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا 🌸🌿 #قسمت_دهم🔟 آقای مح
#داستــان_دنبــــاله_دار📚
داستان واقعی و بسیار جذاب❤️✨
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا 🌸🌿
#قسمت_یازدهم1⃣1⃣
بعداز معراج الشهدا رفتیم شلمچه
یه عالمه خاک بود😕😕
بعد نشستن روی خاک گریه میکردن
تازه هی میگفتن پارسال ازشهدای شلمچه،کربلا گرفتیم
کربلا کجاست 😣😣
تو شلمچه یه پسر جوانی بود
های های گریه میکرد
به خودم که اومدم دیدم منم نشستم
کنارش گریه میکنم
به خودم گفتم ترلان
تو چرا مثل اینا شدی
الحمدالله بهمون رحم کردن
بعداز شلمچه هیچ جا نبردن
انقدر خسته بودیم که سریع خوابمون برد
تو خواب یهو دیدم وسط یه بیابان خاکیم
رو تابلویش نوشته بود شلمچه
جماعتی بودن همه لباس خاکی تنشون بود
یهو یدونه اش گفت : بچه ها آقا دارن میان آماده باشید
من متعجب اینا کین من کجام
به خودم نگاه کردم لباس مناسب تنم نبود
منظور اون جماعت از آقا امام زمان
عج الله تعالی فرجه الشریف بود
آقا نزدیکم شدن با ناراحتی نگاشونو ازمن گرفتن
دوتا از همون آقایون که لباس خاکی تنشون بود
نزدیکم شدن و گفتن
تو به چه حقی اومدی خونه ما 😡
کی دعوتت کرد؟😡😡
به چه حقی به مادر ما توهین کردی ؟
یهو یه مردی وارد شد که همه صداش میکردن
حاج ابراهیم وارد شد و گفت : خواهرم بد کاری
کردی خیلی بد کردی
تو میدونی هرشب جعمه مادرمون
حضرت زهرا مهمون ماست
یهو دیدم دوتا خانم دارن منو میکشن سمت قبر
با جیغ از خواب بیدارشدم و.....
#ادامه_دارد
کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است
نویسنده: بانو....ش
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
چادرےام♡°
#داستــان_دنبــــاله_دار📚 داستان واقعی و بسیار جذاب❤️✨ #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا 🌸🌿 #قسمت_یازدهم1⃣1⃣ بع
💖💐💕🔆💕💐💖
#داستــان_دنبــــاله_دار📚
داستان واقعی و بسیار جذاب❤️✨
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا 🌸🌿
#قسمت_دوازدهم2⃣1⃣
فقط جیغ میزدم گریه میکردم
با همون لباس رفتم پایین و با گریه میگفتم :
توروخدا من ببرید شلمچه
از صدای جیغ و داد من تمامی آقایون اومدن بیرون
آقای محمدی و حسینی هم بیشون بود
محمدی: خانم معروفی بازم میخاید شهدا را مسخره کنید؟
- آقای محمدی توروخدا
تورو به همون امام زمان منو ببرید شلمچه
آقای محمدی: شلمچه دیگه تو برنامه مانیست
از شدت گریه و بی تابی هام سرم داشت گیج میرفت
بالاخره دلشون سوخت منو همراه با یه خانم و دوتا آقا بردن شلمچه
همونجا به شهدا قول دادم جوری باشم که اونا میخان
اونروز که کلا حالم بد بود
فردا صبحش ۱۵ نفرمون تو حال خودمون بودیم
روز دوم مارا بردن طلائیه خودشون میگفتن یه حاج ابراهیم همت نامی اینجا شهید شدن
یاد خوابم افتادم حاج ابراهیم
خدایا آینده من چی خواهدشد
#ادامه_دارد
کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است
نویسنده: بانو....ش
j๑ïท ➺
•♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•