eitaa logo
چادرےام♡°
2.7هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
231 فایل
°• ❀ ﷽ یادت نرودبانو هربارڪھ از خانه پابه بیرون...[🌱] میگذارےگوشه ےچـادرٺ رادر دست بگیر...   وآرام زیرلب بگو:  ✨هذه امانتڪ یا فاطمة الزهرا♥.• حرفےسخنے: 📬| @rivoluzionario کارشناس ومشاور مذهبی : ✉️| @rostami_313 . تبادلات⇩ 💭‌| @Khademha1
مشاهده در ایتا
دانلود
-سر سجاده وقتی میگی 🌿: ✨🌸"الله اکبر"🌸✨ یعنی بزرگترِ من!🙄❤️ من کوچولویِ‌توام🌟 😍 @chadooriyam 😍
فـــــ🌸🌿ــــرشتـہ هـا••• روے زمـــ🌍ـــــین هـم هسـتـند••• فقـط خـدا بـہ جــای بـ🌼ـال بہ آنهـــا••• عشـق پـوشیـدن چــ😻❤️ـادر را داد••• @chadooriyam
•°°• شهدا افتادند •||•💔 تا ما بلندتر بایستیمــ😔 پس بنگــــر ~|👀|~ که کجا ایستاده ای ...✋ #یاد_کنید_شهدا_را_باصلواتــ✨ #شهید_ابراهیم_همت♥️ @chadooriyam
چادرےام♡°
💖💐💕🔆💕💐💖 #داستــان_دنبــــاله_دار📚 داستان واقعی و بسیار جذاب❤️✨ #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا 🌸🌿 #قسمت_نهم9⃣
📚 داستان واقعی و بسیار جذاب❤️✨ 🌸🌿 🔟 آقای محمدی راوی اتوبوسمون با خواهرش اومده بود تو اتوبوس که داشتیم میرفتیم معراج مداحی بابای مفقود الاثر بابای زخمی گذاشتن دیدم میخاست خواهرشو آروم کنه اما نمیتونست رسیدیم معراج من دیگه اعصابم نمیشکه پاشدم دست دوستمو گرفتم گفتم بریم بیرون اعصاب ندارم یک دفعه پسره محمدی جلوم سبز شد محمدی: خانم معروفی کجا تشریف میبرید -من اعصابم به این بازی ها نمیکشه 😡😡😡 محمدی: خواهر من ببین دوروزه هر توهینی خواستی کردی اما حق نداری ب شهدا توهین کنید -شهید 😂😂 چهارتا استخوان .......؟ محمدی: تورو به امام زمان بفهمید چی میگید😡😡😡😡 -برو بابا تا اومد جواب منو بده یکی از دخترا با وحشت صداش کرد :آقای محمدی 😭😭😭 آقای محمدی زینب غش کرد محمدی: یا امام حسین خانم قنبری توروخدا بلندش کنین با چندتا خواهرا بیاریدش بیرون بچه ها دورش حلقه زدن آب میپاشیدن رو صورتش وقتی به هوش اومد متوجه شدم زینب متولد ۶۷هست سه ماه بعداز تولدش پدرش مفقودالاثر میشه عجب آدمای بودن رفتن شهید شدند بدون فکر کردن ب زن و بچشون کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است نویسنده: بانو....ش j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡...
چادرےام♡°
#داستــان_دنبــــاله_دار📚 داستان واقعی و بسیار جذاب❤️✨ #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا 🌸🌿 #قسمت_دهم🔟 آقای مح
📚 داستان واقعی و بسیار جذاب❤️✨ 🌸🌿 ⃣1⃣ بعداز معراج الشهدا رفتیم شلمچه یه عالمه خاک بود😕😕 بعد نشستن روی خاک گریه میکردن تازه هی میگفتن پارسال ازشهدای شلمچه،کربلا گرفتیم کربلا کجاست 😣😣 تو شلمچه یه پسر جوانی بود های های گریه میکرد به خودم که اومدم دیدم منم نشستم کنارش گریه میکنم به خودم گفتم ترلان تو چرا مثل اینا شدی الحمدالله بهمون رحم کردن بعداز شلمچه هیچ جا نبردن انقدر خسته بودیم که سریع خوابمون برد تو خواب یهو دیدم وسط یه بیابان خاکیم رو تابلویش نوشته بود شلمچه جماعتی بودن همه لباس خاکی تنشون بود یهو یدونه اش گفت : بچه ها آقا دارن میان آماده باشید من متعجب اینا کین من کجام به خودم نگاه کردم لباس مناسب تنم نبود منظور اون جماعت از آقا امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف بود آقا نزدیکم شدن با ناراحتی نگاشونو ازمن گرفتن دوتا از همون آقایون که لباس خاکی تنشون بود نزدیکم شدن و گفتن تو به چه حقی اومدی خونه ما 😡 کی دعوتت کرد؟😡😡 به چه حقی به مادر ما توهین کردی ؟ یهو یه مردی وارد شد که همه صداش میکردن حاج ابراهیم وارد شد و گفت : خواهرم بد کاری کردی خیلی بد کردی تو میدونی هرشب جعمه مادرمون حضرت زهرا مهمون ماست یهو دیدم دوتا خانم دارن منو میکشن سمت قبر با جیغ از خواب بیدارشدم و..... کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است نویسنده: بانو....ش j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
چادرےام♡°
#داستــان_دنبــــاله_دار📚 داستان واقعی و بسیار جذاب❤️✨ #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا 🌸🌿 #قسمت_یازدهم1⃣1⃣ بع
💖💐💕🔆💕💐💖 📚 داستان واقعی و بسیار جذاب❤️✨ 🌸🌿 ⃣1⃣ فقط جیغ میزدم گریه میکردم با همون لباس رفتم پایین و با گریه میگفتم : توروخدا من ببرید شلمچه از صدای جیغ و داد من تمامی آقایون اومدن بیرون آقای محمدی و حسینی هم بیشون بود محمدی: خانم معروفی بازم میخاید شهدا را مسخره کنید؟ - آقای محمدی توروخدا تورو به همون امام زمان منو ببرید شلمچه آقای محمدی: شلمچه دیگه تو برنامه مانیست از شدت گریه و بی تابی هام سرم داشت گیج میرفت بالاخره دلشون سوخت منو همراه با یه خانم و دوتا آقا بردن شلمچه همونجا به شهدا قول دادم جوری باشم که اونا میخان اونروز که کلا حالم بد بود فردا صبحش ۱۵ نفرمون تو حال خودمون بودیم روز دوم مارا بردن طلائیه خودشون میگفتن یه حاج ابراهیم همت نامی اینجا شهید شدن یاد خوابم افتادم حاج ابراهیم خدایا آینده من چی خواهدشد کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است نویسنده: بانو....ش j๑ïท ➺ •♡| @fadaei_hazrat_zahra |♡•
#ریحانه🌸🍃 شروع محدوده ی #بهشت از همینجاست...♥️🍃 جایی حوالیِ حاشیه ی #چادرت💞🍃 ❤️✨°|• @chadooriyam •|°✨❤️
#ریحانه{🌸🌿} چــــــــــادر حـجابت ارزشش با خون #شهید برابرے میـڪند مواظبشـ باش خواهرم ✋. خواهرمــ سرمـ رفتـ روسریـت نرود جان شمـا و جان حـجابــ زهرایے❤. دعای خیر مادر پشتوانه ی زندگی‌ات خواهرم☺️🌹 #بانو_بهشتی☘ ㄟ(ツ)ㄏ↧ʝσɨŋ↧ ♡∞| @chadooriyam|∞♡
#پروفایݪ❤️🌿 °حجابـ🎀 ٺحمیلے نیسـ⛔️ـٺ ° #حجاب عشق و علاقہ شخصیہ😌 °حجابے کہ امروز °بہ اجبار👊 پـدر👨💼 #حفظ بشہ °فردا بہ اجبارِ دوسٺٺ👩💼 #ڪشـف میـشہ😔‼ #مدافع_چادرم😎 @chadooriyam
#ریحانه  حجـــ🌹ـــاب یعنی: 👌⇦ همینـ دقٺ در برخــورد ها ‼️⇦ ڪه آلـوده نشــوۍ و آلـوده نســازۍ 💠⇦ ڪه اسیر نشــوۍ و اسیر ننمـایۍ 💛⇦ ڪه پــاڪ بمــــانۍ ♡اصلاً دفاع از چــادُر؛ دفاع از دین است...♡ #مدافع_چادر_خاکی✌️ @chadooriyam
زن، عروسکی در دست ما نیست... #پویش_حجاب_فاطمی
بانو🌸🌿 حجابت رمز و رود به توست!🌹 رمز و رودت با آرایش غلیظ با خنده هاے بلند با صحبت بے پروا با نامحرم هڪ میشود! 👱🏻 پس رمز گشایے از خویش را فقط به همسرت بسپار😊 او محرم ترین هڪر دنیاست براے تو @chadooriyam
خادم تبادݪات به شدت نیازمندیم اگه میخوای خادمی خانم فاطمه زهرا رو بکنی👇🌸 @DARYAA_z به این آیدے پیام بدید
📖📚بررسی دیدگاه های برخی اندیشمندان و شخصیت های جهان پیرامون زن و پوشش🌸🍃 📚 j๑ïท ➺ •♡| @chadooriyam |♡•
❤️[حدیث آفتاب]🌞 ∽امام علے(ع): ∽حیا ڪلید خوبے هاست🌸🌿 @chadooriyam
#ارباب_حسین_جان♥️‌∞ نَشَوَدْ صُـبحْ اگَر[🌞] عَرضِ اِرادَتْ نَكُنَم♡🍃 نامِ زيبــٰاىِ تو رٰا❤️ صُُبح تِلاوَت نَكُنَم..✨ @chadooriyam |🌸🍃
💔امام صادق علیه السلام فرمودند: اى حفص! شگفتا از آنچه على بن ابى طالب (ع) با آن مواجه شد! او با ده هزار شاهد و گواه (در روز غدیر) نتوانست حق خود را بگیرد، در حالى که شخص با دو شاهد حق خود را مى  گیرد.💔 ۲۲روز تا عیدغدیر ㄟ(ツ)ㄏ↧ʝσɨŋ↧ ♡∞| @chadooriyam|∞♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلت گرفتھ؟! ڪے بهتر از خدا براۍ دردودل؟! چہ زمانے بهتر از نماز اول وقت؟! ... ‌بخوانیمـ ☘
🌹🍃 بانــ💖ــو بـہ نظر بہ دُر شباهـ💎ـت دارے... وقتیڪہ بہ طعــنہ ها تــو عـ🎭ـادت دارے هـرڪس نشود لایــق این زیـ😇ــبایــے الـحق ڪہ بــہ چـ😍ــادرت لیاقت دارے... ❤️ @chadooriyam
چادرےام♡°
#داستــان_دنبــــاله_دار📚 داستان واقعی و بسیار جذاب❤️✨ #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا 🌸🌿 #قسمت_یازدهم1⃣1⃣ بع
📚داستان واقعی و بسیار جذاب❤️✨ 🌸🌿 3⃣1⃣ بقیه جاها و مناطق که رفتیم ما ۱۵ نفر ساکت بودیم فقط اسم فتح المبین تو ذهنم مونده تو راه برگشت میان لرستان و همدان یه جا برای ناهار نگه داشتن رفتم یه قواره چادر مشکی خریدم هرچقدر به تهران نزدیک میشیدیم حس کلافگی من هم بیشتر میشد وای خدایا یه هفته است میام مدرسه دارم جنون پیدا میکنم نمیدونم چه مرگمه منتظرم این دیپلم کوفتی بگیرم بعد برم دبی خدا کنه از دست این حس خلاصی پیدا کنم آخیش بالاخره تموم شد 😆😆 فردا میرم دبی ☺️☺️ کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است نویسنده: بانو....ش j๑ïท ➺ •♡| @chadooriyam |♡•