❤️به نامخدا❤️
نام رمان: دو روی سکه
نامنویسنده:نامعلوم
تعدادقسمتها:۱۳۴
برای سلامتی امام زمانمون و همچنین نویسنده رمان نفری 5 صلوات بفرستید🤗🌺🍃✨
#ادمین_نوشت
@chadooriyam 💞✨
چادرےام♡°
✨✨✨✨✨✨ #رمان_دو_روی_سکه #قسمت_شصت لبخندي زدم و از ته دل گفتم: - امیدوارم همیشه احساس خوشبختی کنی
✨✨✨✨✨✨✨
#رمان_دو_روی_سکه
#قسمت_شصت_و_یک
رفتـار علیرضـا هـم بهتـر نبـود بعـد از آن شـب بـا مـن سـر سـنگین شـده بـود، دایـم سـگرمه هـایش درهم بود حتی جـواب سـلامم را بـزور مـی داد، وقتـی هـم کـه بـا او همکـلام مـی شـدم آنقـدر سـربالا و مختصـر جـوابم را مـی داد کـه پشـیمانم مـی کـرد کـه اصـلاً چـرا بـاب گفتگـو را بـازکرده ام . دانشـگاه هم تنها بودم المیرا با من قطع رابطه کرده بود. و من روز به روز تنهاتر می شدم.
بـالاخره روز موعـد فـرا رسـید. اوایـل تیـر خـانواده بهـزاد بـه خواسـتگاري آمدنـد. بـراي آخـرین بـار خــودم را در آینــه برانــدازکردم؛ کــت و دامــن ســفید مــادرم، کــه پــدر چنــد ســال پــیش از آلمــان خریده بود را بـا کمـک زن دایـی تنـگ کـردم و بـه همـراه یـک شـال قهـوه اي پوشـیده بـودم . آرایـش
ملایمی هم داشـتم، و بـه چهـره ام خیـره شـدم . چـرا امشـب خوشـحال نبـودم؟ چـرا نتونسـتم تـو ي ایـن مـدت بـه بهـزاد بگـم نمـی خـوام باهـات ازدواج کـنم، چـرا گذاشـتم کـار بـه اینجـا برسـه؟ حـالا بـرايپشیمونی خیلی دیره بیست نفر اون پایین منتظرمنن با صداي در به خودم آمدم.
- بله ؟
تهمینه وارد شد و سر تا پایم را دید زد و نگاهی از روي تحسین بهم انداخت.
با لبخند کم حالی گفتم:
- چطور شدم؟
- اگـه یـه لبخنـد مهمـون لبـت کنـی، بیسـت مـی شـی از بـس خوشـگل شـدي قیافـه اون دو تـا خـواهر شوهرت دیدنیه، با اون دماغهاي عقابیشون!
تهمینـه اداي بهنــاز و بهــاره را درآورد و باعــث خنــده ام شــد . بــا خروجمــان از اتــاق علیرضــا نیــز هــم زمـان بـا مـا درحـالی کـه چنـد تـا بشـقاب میـوه خـوري دسـتش بـود بیـرون آمـد بـا دیـدن مـا سـلام
مختصری کرد
#رمان_دو_روی_سکه
#قسمت_شصت_و_دوم
تهمینـه کــه فهمیــد علیرضــا از آنهـا خجالـت مــی کشــد بــراي اینکـه ســر بـه ســرش بگذارد گفت:
- ان شااالله شیرینی عروسی شما آقاي دکتر!
با خشکی گفت:
- خیلی ممنون.
و به سرعت رفت، تهمینه از رفتار علیرضا جا خورد و گفت:
- ایـن چـرا ایـن جــوري کـرد؟ همـه مردهـا از اســم عروسـی لپاشـون گـل مــی انـدازه و نیششـون تـا بناگوش باز می شه، اینکه ناراحت شد!
دلـم بـرایش سـوخت. چـرا سـکوت کـردي؟ شـاید اگـر تـو ذره اي از علاقـه اي کـه ادعـایش را داري
نشـانم مـی دادي هرگـز بـه بهـزاد برنمـیگشـتم. امـا تـو فقـط سـکوت کـردي اگـر آن شـب بـا گـوش هاي خـودم نمـی شـنیدم، اصـلاً علاقـه ات را بـه خـودم بـاور نمـی کـردم . امـا هـر چـه هسـتی بـرا ي مـن محتـرم و عزیـزي امیــدوارم خوشـبخت باشــی. بایـد تمـام افکـارم را دربـاره علیرضــا دور مـی ریخــتم.
اکنـون مـی رفـتم همسـر مـرد دیگـري شـوم و فکرکـردن بـه علیرضـا از نظـر مـن خیانـت بـه همسـرم بود.
بـا ورودم بـه پـذیرایی، همـه بـرایم کـف زدنـد. لبخنـدي مهمـان لـبم کـردم و از همـه تشـکر کـردم و رو بــه روي بهــزاد کنــار تهمینــه نشســتم. چشــمان بهــزاد برقــی زد و لبخنــدي زد. بــه جــز خــانواده
بهــزاد، عمــه فــرنگیس و فتانــه و خــانواده عمــو فــرخ بــدون رهــام و خــانواده عمــه فــروغ بــه جــز هوشـنگ شـوهر تهمینـه کـه بـه اتفـاق مـادرش بچـه داري مـی کردنـد، بقیـه آمـده بودنـد.
#ادامه دارد
@chadooriyam 💞✨
✨✨✨✨✨✨
#رمان_دو_روی_سکه
#قسمت_شصت_و_سوم
آقای دکتر نیازي همسر عمـه فـروغ فقـط بـه خـاطر مـن در ا یـن مراسـم حضـور پیدا کـرده بـود . عمـو فـرخ کمـی گرفته بـود . احتمـالاً بـه خـاطر ا یـن بـود کـه بـه خواسـت مـن مراسـم در خانـه دایـی اسـد برگـزار شـده
بود نـه خانـه او ! بـا ا یـن کـار مـی خواسـتم بـه نـوعی از زحمـات دایـی در ایـن چنـد مـاه تشـکري کـرده باشــم. مهمانهــا بــا غــرور و نخــوت روي مبـل هــاي زن دایــی لمیــده بودنــد و بیچــاره دایــی اســد و زن
دایــی پــذیرایی مــی کردنــد. چهــره هــر دو خســته بــود از اینکــه باعــث زحمتشــان شــده بــودم خیلــی خجالت می کشیدم.
همه دخترها مثل ملکه هـا نشسـته بودنـد و حاضـر نبودنـد کمکـی بـه زن دایـی مـن بکننـد . از بـی ادبـی شــان حرصــم گرفــت، قصــد کــردم خــودم کمکــش کــنم امــا بــا اشــاره عمــه فــروغ نشســتم . عمــه از تهمینــه درخواســت کــرد کــه بــه زن دایــی کمــک کنــد. شــعور دکتــر نیــازي و عمــه فــروغ تحســین برانگیز بود با آنکـه خودشـان جـزء تنهـا افـراد تحصـیلکرده آنجـا بودنـد امـا مثـل بقیـه مهمانهـا بـاد بـه
غبغـب ننداختـه بودنـد و خیلـی صـمیمی و بـی تکلـف بـا دایـی و زن دایـی برخـورد مـی کردنـد ایـن در حالی بـود کـه بقیه حتـی بهـزاد چنـان بـا تحقیر بـه سـر و وضـع خانـه نگـاه مـی کردنـد مثـل اینکـه بـه خونــه کلفتشــون تشــریف آوردنــد رفتارشــان چنــان زننــده بــود کــه بــه راحتـی دلخــوري را در چهــره هاي میزبان مشاهده می کردي!
از چشــم نــازك کــردن هــا و ادا و اصــول هــا و نگاهــا ي تمســخرآمیز برخــی از زنــان کــه بگــذرم .
مراسـم کسـل کننـده اي بـود پـر از تجمـلات و فخرفروشـی و دروغ و درهـم. بـالاخره صـحبت بـر سـر مراسـم و مهریـه و ایـن چیزهـا بـاز شـد. خـانواده افـروز آنچنـان بـا تکبـر صـحبت مـی کردنـد گـویی خیلــی هــم بــه ســر مــن منــت گذاشــته و بــه خواســتگار یم آمــده انــد . از لحــن صــحبت کردنشــان مشخص بود خیلی مایـل نیسـتند بـرا ي مـن هزینـه کننـد . امـا بـا وجـود عمـه فـرنگیس و عمـو فـرخ کـه دائـم وضـعیت خـانوادگی مـان را بـه رخ خـانواده افـروز مـی کشـیدند و مهریـه سـنگین را عـرف فامیـل حامی می دانستند کاري از پیش نبردند.
✨✨✨✨✨✨
#رمان_دو_روی_سکه
#قسمت_شصت_و_چهارم
مبالغــه عمــه از ثــروت بــی حــد و حصــر فــرز ین و تعــاریف عمــو از اوضــاع مــالی خــودش و در مقابــل صـحبت هـاي آقـا ي افـروز از بـالا رفـتن سـهامش، ا یـن جلسـه را بیشـتر شـب یه بـازار بـورس کـرده بـود
تـا خواســتگاري. زن هــا هــم از فرصـت اســتفاده کــرده از آخــرین متــد آرایــش و ســبک جدیـد مــو و مــدل جــواهرات و سـریالهاي جدیــد فارســی وان حــرف مــیزدنــد. ایــن وســط علیرضــا کــه بــدجوري چشـم آقـاي نیــازي را گرفتـه بــود بـا او همکــلام شـده بـود . حوصــله ام سـر رفــت و بـه بهــزاد کـه بـا مـادرش صــحبت مـی کــرد نگــاه کـردم. پســر مطیعانــه نصـیحتهاي مــادر را گــوش مـی کــرد و هــر از گاهی سرش را به نشانه تأیید تکان می داد.
بعـد از یـک سـاعت چـک و چانـه صـداي بلنـد تبریـک عمـو و آقـاي افـروز بلنـد شـد و دیگـران همـه دسـت زدنــد. همـان لحظــه علیرضـا بلنــد شــد و بـه آشــپزخانه رفـت . بهــزاد خوشــحال و لبخنـد زنـان نگاهم میکـرد . نگـاهش نگـاه تبـدار و عاشـقانه اي بـود کـه مـرا مـی ترسـاند . بـرخلاف بهـزاد، مـن دل نگـران بـودم و تنهـا خواسـته ام از خداونـد در آن لحظـه عاقبـت بـه خیـري ایـن وصـلت بـود ! بـا صـداي عمو رشته افکارم پاره شد.
- عمو جون نمی خواي چیزي برامون بیاري؟! گلومون خشک شد از بس حرف زدیم.
- چشم، با اجازه!
بــه آشــپزخانه رفــتم . علیرضــا را دیــدم کــه پشــت میــز نشســته ســرش را میــان دســتانش گرفتــه و شـقیقه هــایش را ماســاژ مـی دهــد. از اینکــه بــه خـاطر مراســم مــن احسـاس خســتگی و کلافگــی مــیکرد شرمنده شدم و درصدد عذرخواهی برآمدم.
- ببخشید. باعث خستگی شما هم شدم.
نگاه گذرایی به من کرد و گفت:
****
# ادامه_ دارد
@chadooriyam 💞✨
#رمان_دو_روی_سکه
#قسمت_شصت_و_پنجم
خستگی من بخاطر کشیک دیشبه نه مراسم شما. امیدوارم خوشبخت بشی!
- ممنون. نمی دونم چطوري زحماتتون رو جبران کنم!
- با خبرگیري از حال ما بعد از ازدواجتون جبران کنید. مادر به شما خیلی وابسته شده!
- مطمئن باشید. من تازه شماها را پیدا کردم، به این زودي هم ولتون نمی کنم.
- شما آدم قدرشناسی هستید. ما رو خونواده خودتون بدونید.
چـه دل پـاکی داشـت ایـن مـرد، خـودش را فقـط بـه خـاطر خوشـبختی مـن کنـار کشـیده بـود امــا ايکـاش تنهـا بـه قاضـی نمـی رفـت و بـراي خـودش حکـم نمـی بریـد. هـم او باختـه بـود هـم مـن، او کـه خــودش بریــده و دوختــه بــود و همــه چــی را تمــام شــده مــی دیــد و مــن کــه جــرأت نداشــتم بــه او اعتراف کنم احسـاس مـن بـه بهـزاد آن چیزي نیسـت کـه او فکـر مـی کنـد! شـا ید مـن عاشـق علیرضـا نبودم ولـی او از هـر جهـت نسـبت بـه بهـزاد بـرا ي مـن مناسـبتر بـود . دیگـر زمـان ا یـن حرفهـا گذشـته بـود. مـن هـم سـکوت کـردم. همـین کـه بـه طـرف سـینی شـربت کـه روي کابینـت قرارداشـت رفـتم.
بهـزاد را دیـدم کـه در چهـارچوب ورودي آشـپزخانه ایسـتاده و بـا خشـم نگـاهم مـی کـرد. نمـی دانـم از چـه موقـع آنجـا ایسـتاده بـود؟ لبخنـدي بـرویش زدم امـا او اخمهـایش را درهـم کشـید و بـا غـیض نگاهی به علیرضـا کـرد و رفـت . از رفتـارش متعجـب شـدم و بـا گیجـی بـه علیرضـا نگـاه کـردم سـرش
را بــه حالــت تأســف تکــان داد و مــرا گــیج و ســردرگم از رفتــار بهــزاد تنهــا گذاشــت و از آشــپزخانه بیرون رفت.
در تمــام مــدتی کــه پــذیرایی مــی کـردم بهــزاد بــا ابروهــا ي گــره خــورده و چهــره ي گرفتــه نشســته بـود. سـعی داشـتم محلـش نگـذارم امـا درآخـر بـی طاقـت شـدم. بـه کنـارش رفـتم تـا علـت نـاراحتیاش را بپرسم.
#رمان_دو_روی_سکه
#قسمت_شصت_و_ششم
چیزي شده؟
با اخم گفت:
- این چه لباسیه؟ چرا اینقدرخودت رو پوشوندي؟
حرفش دلخورم کرد با حرص گفتم:
- توقع داشتی جلوي این همه نامحرم چطوري بیام؟ لخت بودم خوب بود؟
- موقع گپ زدن با پسردایی جونت ایشون نامحرم به حساب نمی اومدند؟
متعجب پرسیدم:
- منظورت چیه؟
- چی بهم می گفتید که هر دو این قدر سرخ شده بودید؟
- ازش تشکر کردم همین!
- بابت؟
- مهمونی امشب. تو در مورد من چی فکر کردي؟
- هیچی، دلم نمی خواد با این پسره گرم بگیري. تو جنس مردا رو نمی شناسی!
- علیرضا پسر مؤمنیه، توي این چند ماه من از چشمم بدي دیدم از اون ندیدم.
- بس کن دیگه، چیه هی علیرضا علیرضا می کنی!
با بالا رفـتن تـن صـدایش فتانـه متوجـه مـا شـد و نگاهمـان کـرد . از تـرس آبرور یـزي، در برابـر حـرف ناحق بهزاد کوتاه آمدم. و جوابش را ندادم. اما بهزاد ول کن نبود.
- دلم نمی خواد زنم با مرداي غریبه بگو بخند کنه، عیبی داره؟
دیگر نمی توانستم خودم را کنترل کنم با عصبانیت با صداي خفه اي گفتم:
- آقــاي بــه اصــطلاح متمــدن، تــو کــه بــا ا یــن عقایــدت از همــه ي خشــکه مــذهبی هــا و متحجرهــا بدتري! کدوم بگو بخند؟ یه تشکر این همه داد و بیداد داره؟!
- همین آدماي مذهبی که تو سنگشون رو به سینه می زنی، از همه هیزتر و چشم چرون ترن!
- برات متأسفم با این طرز تفکرت!
- بــراي خــودت بــا اون افکــار پوســیده متأســف بــاش! بیچــاره بیــا اروپــا رو ببــین اگــه بــه حــرف مــن نرسـیدي هرچـی مـی خـواي بگـو! اونجـا زنهـا نیمـه برهنـه بیـرون میـان، امـا دریـغ از یـه نگـاه نـاجور مردا به اونها! چون براشون عادي شده. اما تو ایران...
- بــی خــود پــز مســافرتها ي اروپــات رو بــه مــن نــده ! خــودم از نزدیــک کشــورهاي اون ور رو دیــدم.
اگه برهنگی عادي بود آمار تجاوز به عنف و دیگر انحرافات اخلاقیشون سر به فلک نمی زد.
- فکر کردي اینجا نیست؟
- هست ولی نه به وخامت اونجا.
#ادامه_دارد
@chadooriyam 💞✨
سلام دوستان امشب زیاد گزاشتم چون تا بعداز امتحانات دی ماه نیستم تواین مدت لطفا مطالب کانال بین دوستان واشنایان ب اشتراک بزارین تا زیاد شیم
#ادمیننوشت
ارتباط بامن
📩{ @m_0127 }
قسمت اول رمان دوری سکه
💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞
https://eitaa.com/chadooriyam/11298
💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞
حرفےسخنے با خادم دوم
📩 { @farmandehh313 }
💠
هدایت شده از 『 مُدرِّس نوین 』
صدا ۰۱۸.m4a
3.01M
(ویژہ مسئولاݧ و #مدیران )🔰
.
.
+ رئیسے؟ مدیرے؟مسئولے؟ 💼•°
تو حوزه..اداره ..اصلا هرجا🙂
برخوردٺ چطوریہ؟میدونستے
خیلےمدیریتمون #ضعف داره؟🤦♂
-خیر، ما به خودمون مطمئنیم ڪارمون درستہ 😎
+ یڪے غیبت ڪنہ..سرڪار نیاد چجورے برخورد میڪنے؟ میدونے #قرآن گفته چطورے برخورد ڪنیم؟☺️
#اخراجشڪنیم؟ #ببخشیم؟ #جریمہ_ڪنیم؟ { ❌✅}••
[دینگردنموننیاد..]😱••
مدیریت درست خیلے مهمه‼️
- خب چجورے ؟ 🙁+ #ویسوگوشڪن ↑
🎧| #دیدگاه_مدیریتی؟ ⁉️
|👤| #استاد_عزیزی
http://eitaa.com/joinchat/3723296797C035496b51c
کلاسهاےرایگاݧ استاد🔺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴گریه #حسن_آقامیری برای مردم!!! کلیپ #حسن_آقامیری تو مجازی به قول خودشون ترکونده... این کلیپم هر چقدر میتونید پخش کنید تا جوونا آگاه بشن و فریب این #بازیگر را نخورند.
🍃🌸 #ختم_صلوات🌸🍃
به نیت :
1⃣سلامتی امام عصر و تعجیل در ظهور ایشان
2⃣ شفاےبیماران
3⃣) برآورده به خیر شدن حاجات مومنان و مسلمانان
هدیه به ::
🌼💜 امام عصر(عجل الله فرجه)💜🌼
جهت شرکت تعداد صلواتی که میفرستید رو به آیدی زیر اعلام کنید
@besmellah786
⚠️مهلت فرستادن صلوات ها تا پایان روز جمعه ۶ دی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم کــم تر دیده شده از لحظه شهادت
آقا حمید سیاه کالی مرادی
#نفس_آخر_رفیق_شَهــید
🦋
چادرےام♡°
فیلم کــم تر دیده شده از لحظه شهادت آقا حمید سیاه کالی مرادی #نفس_آخر_رفیق_شَهــید 🦋
اِس۟تِراحَت۟ـ بِمـٰاند بَع۟د اَز شَھـٰادَت۟ـ͎
••♥••
#شھیدمدافعحرمحمیدسیاهڪالےمرادی
#خدا_عاشقش_شد✨
اوایل ازدواجمان
برای شهادتش دعا میکرد 🌹
می دیدم که بعد از نمـاز
از خدا طلب شهادت میکند...
نمازهایش را
همیشه اول وقت میخواند،
نماز شبش ترک نمیشد☝️
دیگر تحمل نکردم ،
یک شب آمدم و جانمازش را جمع کردم😐
به او گفتم: تو این خونه حق نداری
نماز شب بخونی☝️، شهیـد میشی!😢
حتی جلوی نماز اولوقت او را میگرفتم!
اما چیزی نمیگفت ....
دیگر هم نماز شب نخواند !😞
پرسیدم :
چرا دیگه نماز شب نمیخونی؟
خندیــد و گفت :
کاریو که باعث ناراحتی تو بشه
تو این خونه انجام نمیدم☺️
رضایت تو برام از عمل مستحبی مهمتره،
اینجوری #امام_زمان هم راضی تره ...❤️
بعداز مدتی برای شهادت هم دعا نمیکرد،
پرسیدم: دیگه دوست نداری شهید بشی⁉️⁉️
گفت: چرا ، ولی براش دعا نمیکنم!
چون خودِ خدا باید عاشقم بشه
تا به شهـــادت برسم ...✨
گفتم : حالا اگه تو جوونی
عاشقــت بشه چیکار کنیم؟؟
لبخندی زد و گفت:
مگه عشق پیر و جوون میشناسه؟!🕊🌺
✍ به روایت همسر شهید
#پاسدار_مدافع_حـرم
#شهید_مرتضی_حسین_پور🌹
#فرماندهی_شهید_حججی
هدایت شده از علیرضا پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 آخرش که چی؟
🔻پاسخی به مهمترین سوال هر انسان در طول زندگی
#تصویری
@Panahian_ir
می گویند :
اگر بدحجابی آزاد باشد مثل غرب👗👠 این موضوع برای همه عادی میشود☹️
با دقت بخوان👇👇👇👇👇👇
آیا واقعا چنین است⁉️
سوال:
اگر واقعا بی حجابی در غرب عادی شده چرا هنوز آنها برای تبلیغاتشان از زن استفاده می کنند⁉️👯
چرا درجامعه غرب فحشای سیری ناپذیر بیدادمی کند⁉️🔥
از گرایش به جنس مخالف رسیده اند به گرایش به همجنس و حیوان😱❌⁉️
بله میتونیم بگیم در نگاه, آنها وقتی یک بی حجاب می بینند,تعجب نمی کنند👌
اما اگر عادی شده,چطور بعضی از خیانتها حتی در محیطهای کاری دیده می شود😰❌⁉️
بله ما فکر میکنیم فضای نگاهشون عادیه....
اما افکار و اعمالشون نشون میده...عادی نمی شود..❌❌
اما☝️اسلام می گه جذابیت های زن و مرد فقط باید واسه همسرشون باشه☺️
و این نگاههاولذت حلال هم نوش جونشون✌️
اما اگه بنده ی خدا نشی, میشی برده ی شیطان🔥⚡️از نگاه حرام می رسی به اختلالات روانی و اضطراب و....❌♨️
نتیجه ی اینهمه بی بندباری و سخیف شدن آرایشها همینه..👈 تهش دیوونگی و اضطرابه..😰
اما☝️اگه همه ی زیباییها رو فقط در مورد حلال خودش ببینه
به این بلاها دچار نمی شه..❗️
اسلام همینو می خواد
♡لذت حلال و ناب♡
✔️اسلام اندیشه برتر❤️
j๑ïท ➺
•♡| @chadooriyam |♡•
#تلنگر
عکـس پروفایلت چادریه....😕
لابد دوستات رو هم از عواقب بد دوســـ👫ـــتی با نامحرم آگاه می کنی...
تنها آرزویت را هم که میدانم،شهادت...😐
💥از اون ور👇
با یکی شروع کردی به دردودل کردن...
از آرزویت میگی...
تحسینت می کنه...👏
از حجابت میگی...
تحسینت میکنه...👏
از بچه مذهبی بودنت میگی...
تحسینت میکنه...👏
کم کم نوع حرف هاتون فرق میکنه...😒
اول راه خواهرم برادرم بودید و حالا عشقم ونفسم⁉️
طرز فکرتون تغییر می کنه...
اولا که می گفتی ما خواهر برادری چت می کنیم و گناهی نمیکنیم...😌
بعدشم گفتی ما قصدمون جدیه...👰👨
گفتی پسر خوبیه با ایمانه،مذهبی،ریش،یقه آخوندی،تسبیح و...🙂
خواهرم...
پسر خوب با هیچ نامحرمی چت (غیرضروری) نمی کنه...
دخترخوب هم همینطور...
مشکل فقط اینجاست که ما تفسیر خوب بودن را اشتباه متوجه شدیم...
عادت کردیم به حقه بازی و کلاه شرعی سرخودمون گذاشتن...😔
خواهرم-برادرم گلم،بخدا وقتی قبح این گناه برایت شکسته شد مطمئن باش با هرکسی چت می کنی...💬
راستی یه سوال 😐میدونستی توام الآن مثل دوستات دوست پسر/دوست دختر داری😔⁉️
اصلا کجای کار بودی که به اینجا رسیدی؟!
از یه گروه مختلط مذهبی شروع شد،آره⁉️
#حواست_را_جمع_کن
#رابطه_دختروپسر
j๑ïท ➺
•♡| @chadooriyam |♡•
#توجه #توجه 👏👏
خواهرانی که حجاب رو به عنوان دستور الهی رعایت نمیکنین از در دیگه ای وارد میشم😁👇
هیچ با خودتون فکر کردین که نظر عموم مردم درباره بانوان با حجاب و بی حجاب چیه❗️❗️❗️
به فرق بین خانم و خانمی دقت کردین❗️
یا به طرز نگاه و فکر زنان شوهر دار نسبت به بی حجابها❗️
یا حتی اعتماد شوهر به خانم بی حجاب یا باحجابش❗️
یا طرز تربیت فرزند باحجاب و بی حجاب❗️
یا مزاحمت ها و بی حرمتی ها به بیحجاب ها❗️
جواب همه ی اینها در عفاف و حیاست👇
#باحجابها بین مردم محترم ترند☺️
#باحجابها خانم با شخصیت اند☺️
#باحجابها مورد احترام خانم های شوهر دارند☺️
#باحجابها مورد اعتماد و اطمینان همسرشونن☺️
#باحجابها بهترین مادر در تربیت فرزندند☺️
#باحجابها امنیت دارند و مصون اند☺️
👈و هر چقدر هم که از مزیت های #حجاب بگیم تمومی نخواهد داشت✅
خواهرم #حجاب یعنی احترامی که برای خودت قائل میشی✌️
و امنیتی که خودت انتخاب کردی❤️
و شخصیتی که قابل ستودنه👏
با این حال کیه که حلاوت #حجاب رو
به تلخی گناه و بی ارزش شدن بفروشه⁉️
مگر اون کسی که برای خودش #احترام قائل نیست و خودش رو #بی ارزش میدونه☹️❗️
عاقلان را اشاره ای کافیست ✅
j๑ïท ➺
•♡| @chadooriyam |♡•
🌸یه فرمول جالب برای اینکه بدونیم فلان جزئه قرآن ... تو صفحه چنده؟
🌟تاحالا شده لازم بشه بدونین هر جزء قرآن تو صفحه چنده؟؟؟!
خب حالا من بهتون میگم😊
💫فرض کنیم میخوایم جزء ۸ رو ببینیم از کدوم صفحه شروع میکنه
✨از ۸ یه عدد کم میکنیم
میشه ۷ حالا ۷ رو ضرب در ۲ میکنیم میشه ۱۴
اون ۲ رو میزاریم بغل ۱۴
میشه، ۱۴۲
🌿🌸پس جزء ۸ از صفحه ۱۴۲ شروع میشه
به همین راحتی😊
😊حالا یکی دیگه رو امتحان کنیم مثلا
جزء ۲۱
۲۱-۱=۲۰
۲۰×۲=۴۰
۴۰۲
🙂پس جزء ۲۱ از صفحه ۴۰۲ شروع میشه... خوب بود!؟؟
💟به دوستاتون هم بفرستین به مناسب ماه مبارک رمضان😊🌹
التماس دعا رفــقــا✅
j๑ïท ➺
•♡| @chadooriyam |♡•
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
خواهرِ با حجابم...🌟
وقتى دلت ميگيرد از پوزخندهاى به ظاهر روشنفكرها...❌
قرآن را باز كن و سوره ى "مطففين"💫🌟
آيات 29 تا 34را نظاره كن:✨
" آنان كه امروز به تو ميخندند فردا گريانند و تو خندان..."👑💛
پس سرت را بالا بگير...❤️
j๑ïท ➺
•♡| @chadooriyam |♡•
🌸 #چادر_من
شاید از نظر تو فقط پارچه ای مشکین بیاید ...🍃🌸
شاید از نظر اطرافیانم پوشش پیر زنان باشد
و
شاید هم خیلی ها به مسخره بگویند
"عبا"
اما چادر من
از نظر من
پرده کشیدن روی همه ی بدی هاست ...
من و چادرم
فراموش نمیکنیم اصالتمان را ...
j๑ïท ➺
•♡| @chadooriyam |♡•