eitaa logo
چادرےام♡°
2.7هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
231 فایل
°• ❀ ﷽ یادت نرودبانو هربارڪھ از خانه پابه بیرون...[🌱] میگذارےگوشه ےچـادرٺ رادر دست بگیر...   وآرام زیرلب بگو:  ✨هذه امانتڪ یا فاطمة الزهرا♥.• حرفےسخنے: 📬| @rivoluzionario کارشناس ومشاور مذهبی : ✉️| @rostami_313 . تبادلات⇩ 💭‌| @Khademha1
مشاهده در ایتا
دانلود
Hoseintaheri213.mp3
4.61M
❤️✨💚✨❤️ ✨بادا بادا مبارک به همه✨ ✨عروسیه علی و فاطمه ✨ ✨ای جانم😍 # حاج حسین طاهری☺️ # خیلی زیبا💐 ❤️✨💚✨❤️
ماکه دربند ولنتاین شماهانیستیم روز عشق ما ففط پیوند زهرا وعلیست ❤️☺️❤️😍❤️😁 اللهم عجل لولیک الفرج @chadooriyam
بسته خدا عقد تورابا شد چشم وچراغ 💚💚💚💛💚💚💛💚💚💚💚 💚💚💚💛💚💛💚💚💚💚💚 💛💚💛💛💛💛💛💚💚💚💚 💛💚💛💚💚💚💚💚💚💚💚 💛💛💛💚💚💚💚💚💚💚💚 اللهم عجل لولیک الفرج 🌷🌷🌷🌷🌷 @chadooriyam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
استاد #رائفی_پور : #امام_علی برای اسلام از همه چیز گذشت؛در یکی از جنگها ۹۰ زخم برداشت طوری که در تاریخ آمده ملحفه ای را به مرهم آغشته کردند و علی را در آن پیچیدند؛مولا می فرمایند با این وجود وقتی درب خانه را میزدم و فاطمه در را به رویم میگشود با دیدن فاطمه تمام دردهایم را فراموش میکردم؛این یعنی عشق!جَوون الگوت چه کسانی اند؟ #حضرت_فاطمه
که دست فاطمه در دست های مولا بود به اعتقاد من اصلا اینجا بود😍😍❤️ 🌸🌸 | @abo_vasal
مستحب است در این دهه خوانده شود 🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 بازداشت عامل ارسال فیلم به صفحه علینژاد 🔹 فرد بی‌حجابی که از آمر به معروف فیلم گرفته و برای رسانه‌های دشمن ارسال کرده بود؛ ساعاتی پس از انتشار فیلم، با وصول گزارش مردمی به سامانه دادسرای ارشاد و صدور دستور قضایی، توسط مامورین پلیس اطلاعات و امنیت شناسایی و بازداشت شد. #پویش_حجاب_فاطمی
‍ ‍ 🌺 را سر کن🌺 ♦️از اینجای کار به بعد با باید شهر بوی فاطمه(س)😌 بردارد باید هر طرف را که نگــ👀ـاہ کردی (س) را ببینی، که دارند برای امامشان آمادہ می شوند ♦️چـــ🌸ــادرت را سر کن چـــادر فاطمی هاست اصلا زین پس؛ نشانه آنهایی است که میخواهند در قیام امامشان را یاری کنند✊ ♦️چــادر نشانه ای باشد برای کسانی که دیگر فکر نیستند❌ اینبار فکر پسندیدہ شدن هستند (س) باید بپسنددت 😍 و زیر حکم چادرت را امضا کند📝 ♦️باید تعهد بدی که در گردان فاطمی ها وعفت باشی. باید حواست باشد که هر لحظه تو را میبیند. ♦️در کوچه و بازار و خیابان بـــانو عَلـَم این جبهه ی جنگ نرم است ‼️ ♨️مبادا دشمن از سرت بردارد♨️ ♦️گردان فاطمی باید با چــادرش بوی را در شهر پخش کند🌸🍃 علم را تصرف کند و سفیر (س) در جهان باشد👌 ❣اسم رمز گردان فاطمه مهدی(عج) است❣ 🌸🍃
{=✨برای چراغهای همسایه ات هم نور آرزو کن بی شک حوالی ات روشنتر خواهد شد✨=} ._____🍃🌸🌷🌸🍃_____. ☺️ 🤗 »»:) @chadooriyam
❣شهید آوینی: "بالے نمیخواهم این پوتین هاے ڪهنہ هم میتواند مرا بہ آسمانها ببرد! " 👈من هم بالے نمیخواهم بے شڪ با چادرم هم میتوانم مسافر آسمان باشم ✿[ @chadooriyam]✿   ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#چادرانہ برای نَبَرد با دشمن💪 لشکر نیاز است شما سربازان اسلام هستید☺️ این جنگ بدون سلاح نمیشود❌ پس....... چادرت را سَرت کن😍 آماده رزم باش که بزرگترین‌جنگ‌جهانی‌آغازشده✌️ خداقوت سرباز این مرز و بوم ♥️ #حجاب #مدافعان_حجابیم💐 @chadooriyam
چادرےام♡°
💖💐💕🔆 #داستــان_دنبــــاله_دار 📚داستان واقعی و بسیار جذاب❤️✨ #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا 🌸🌿 #قسمت_ هفدهم7⃣
💖💐💕🔆 📚 داستان واقعی و بسیار جذاب❤️✨ 🌸🌿 ⃣1⃣ میخواستم برم پایگاه اما آدرسش یادم نبود دوباره شماره زینب گرفتم و آدرس پایگاه گرفتم رفتم تموم طول مسیر تا پایگاه دعا میکردم این پسره کتابی اونجا نباشه حقیقتا ازش خجالت میکشیدم بالاخره بعداز دوساعت رسیدم پایگاه هیچ ذکری بلد نبودم زیر لب گفتم خدایا خودت کمکم کن وارد پایگاه شدم از بدشانسی من آقای کتابی اونجا بود با بالاترین درجه استرس سلام کردم بنده خدا همینجوری مشغول بود جواب داد:سلام علیکم خواهرم بفرمایید درخدمتم -ببخشید با آقای حسینی کارداشتم سرش آورد بالا حرف بزنه ک حرفش نصفه موند زنگ زد آقای حسینی اومد وقتی ماجرا را براش گفتم گفت باید بریم پیش آقای میرزایی راوی اتوبوسمون بود آقای حسینی و .... بقیه اصلا به روم نمیاوردن من چه برخوردهای بدی باهاشون کردم باید میرفتیم مزار شهدا من و زینب و برادرش و آقای حسینی رفتیم مزار یه آقای حدود ۵۱-۵۲ ساله از دور دیدم یعنی خود آقای میرزایی بود اصلا قیافشو یادم نبود تا مارو دید بهم گفت :خانم معروفی زودتر از اینا منتظرت بودم بقیه دوستات زودتر اومدن - خودمو گول میزدم نمیخواستم وجود شهدا را باور کنم آقای میرزایی: اما شهدا ...... . . کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است نویسنده: بانو....ش j๑ïท ➺ •♡| @chadooriyam |♡•
چادرےام♡°
💖💐💕🔆 #داستــان_دنبــــاله_دار📚 داستان واقعی و بسیار جذاب❤️✨ #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا🌸🌿 #قسمت_هیجدهم8⃣1
💖💐💕🔆 📚داستان واقعی و بسیار جذاب❤️✨ 🌸🌿 ⃣1⃣ آقای میرزایی: اما شهدا خواستنت و انتخابت کردن که دست از بنده نفس بودن بکشی و بنده خدا و رهرو شهدابشی در مقابل حرفهای آقای میرزایی فقط سکوت جايز بود دوسه روز بعد ما ۱۵نفر با آقای میرزایی ،محمدی ، حسینی ،زهرا سادات و زینب رفتیم جنوب این جنوب اومدن کجا، جنوب اومدن نه ماه پیش کجا نزدیکای اهواز زهراسادات نزدیکم شد سرم ب شیشه بود که زهرا سادات صدام کرد زهراسادات : حنانه اشکامو پاک کردم و گفتم : جانم زهراسادات : یادته بهت گفتم معنی اسمتو بفهمی دیگه ازش بدت نمیاد -آره 😔😔😔 زهرا سادات :خب میخام معنی اسمتو بهت بگم -‌ممنون میشم اگه بگی زهرا سادات : حنانه اسم چهارده معصوم که بلدی ؟ -آره در حد همین اسم سادات : خوب حالا من بعدا از زندگی همشون بهت میگم -باشه سادات :ببین بعداز شهادت امام حسین(علیه السلام) تو روز عاشورا و شروع اسارت بی بی حضرت زینب(سلام الله علیها ) توراه کربلا به کوفه یه مسجدی هست که الان به مسجد حنانه معروفه ماجراش اینه یک شب سر شهدای کربلا و خود اسرای کربلا در این مسجد موند ستون های مسجد به حال حضرت رقیه(سلام الله علیها ) طفل سه ساله امام حسین(علیه السلام ) و سر بریده سیدالشهدا گریه میکنن حنانه یعنی گریه کن حسین زهرا سادات رفت و من موندم یه عالمه غفلت و سرزنش 😭😔 حنانه ای که معنی اسمش گریه کن حسین هست مست و غرق گناه بوده رسیدیم اهواز و وارد مدرسه شدیم این بار نق و نوق نکردم فقط بی تاب و بیقرار شلمچه بودم بالاخره صبح شد و به سمت ....... . . کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است نویسنده: بانو....ش j๑ïท ➺ •♡| @chadooriyam|♡•
چادرےام♡°
💖💐💕🔆 #داستــان_دنبــــاله_دار 📚داستان واقعی و بسیار جذاب❤️✨ #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا🌸🌿 #قسمت_نوزدهم9⃣1
💖💐💕🔆 📚داستان واقعی و بسیار جذاب❤️✨ 🌸🌿 بیستم0⃣2⃣ بالاخره صبح شد و به سمت شلمچه راه افتادیم قلبم داشت از جا کنده میشد انگار شهدا منو میدیدن کفشامو در آوردم و پا برهنه روی خاک شلمچه راه میرفتم اشکام با هم مسابقه داشتن روی خاک شلمچه نشستم و زانوهامو بغل کردم شهدا من شرمندتونم حنانه نبودم مست و غرق گناه بودم قول میدم زینبی بشم و بمونم تمام اون سه چهار روز همش گریه میکردم و با شهدا حرف میزدم سفر تمام شد و من برگشتم تهران البته با چادر وای مصیبت شروع شد با چادر که وارد خونه شدم بابا: اون چیه سرت مثل کلاغ سیاه شدی یهو تو همین حین تیام وارد پذیرایی شد تیام : اون چیه سرت شبیه این زنای پشت کوهی شدی فقط سکوت کردم یک هفته بود منو خانواده ام مثل هم خوابگاهیا بودیم فرداشب قراره یه مهمونی تو خونمون برگزار بشه البته مهمونی که غرق گناهه پدرم بهم هشدار داد مثل همیشه تو جشن حاضر بشم خیلی سریعتر از همیشه ۲۴ساعت گذشت وارد پذیرایی شدم که ...... . . کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است نویسنده: بانو....ش j๑ïท ➺ •♡| @Chadooriyam |♡•
حجاب مانع فعالیت اجتماعی زنان نیست !! #پویش_حجاب_فاطمی
«کربلا کعــبه عشق است» دلِ من حالا بین این «سعی و صفا» قصد دویدن دارد... اللهم عجل لولیک الفرج
"نجابت" در زن مانند "شجاعت" است در مرد من از "مرد" ترسو همان قدر متنفرم ڪه از "زن" نانجیب. 🌿اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸حدیث زیبا دنیا 🌱مولی امیرالمومنین(ع): دنیا مکانی برای عبور است نه جایی برای ماندن؛ و مردم در دنيا دو گونه اند: بعضى خود را فروختند(دوزخی شدند) و خويش را هلاك كردند و بعضى خود را خريدند و آزاد كردند(بهشتی شدند). الدُّنْيَا دَارُ مَمَرّ لاَ دَارُ مَقَرّ، وَالنَّاسُ فِيهَا رَجُلاَنِ: رَجُلٌ بَاعَ فِيهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا، وَرَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا. 📚نهج البلاغه، حکمت133 •°🌸🌱•° @Chadooriyam
❃•{♡}•❃ خاڪریز تو اینجاست🍃 میان هیاهوے شهر هزار رنگ 🎨 سنگر تو اینجاست🌱 میان ڪوچه پس ڪوچه هایی ڪه پر شده از نگاه هاے هرز👀 و تو اما استوار ایستاده اے 🌴 و پرچم سیاه 🏴فاطمۍات را با افتخار بر سر دارے...•{♡}• ! «خدا قوت دهدبه تو وبه صبورے ات...» عاقبت •{}•خواهۍ شد ان شاءالله... @chadooriyam
چادرےام♡°
💖💐💕🔆 #داستــان_دنبــــاله_دار 📚داستان واقعی و بسیار جذاب❤️✨ #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا 🌸🌿 #قسمت_ بیستم0⃣
💖💐💕🔆 📚داستان واقعی و بسیار جذاب❤️✨ 🌸🌿 ویکم1⃣2⃣ وارد پذیرایی شدم که صدای پچ پچ شروع شد لباسم یه کت و شلوار کاملا پوشیده با روسری بلندی که لبنانی بسته بودم و چادر تا به خودم بیام پدرم با صورت قرمز جلو وایستاده بود و با صورت گُر گرفته گفت : آبرومو بردی بعد از این حرفش سیلی محکمی ب صورتم زد با گریه به سمت اتاقم دویدم نمیدونم کی خوابم برد صبح که بیدار شدم تو آینه به خودم نگاه کردم نصف صورتم بخاطر سیلی بابا قرمز شده بود چشمها و دماغم بخاطر گریه یه چمدون برداشتم همه لباسها و وسایل شخصیمو توش جمع کردم و رفتم خونه شخصیم وارد خونه شدم با وسواس چادر و لباسامو عوض کردم رفتم اتاقم مانتوهای که بیشتر شبیه بلوز بودن جمع کردم ریختم تو یه نایلون مشکی و گذاشتم دم در ساختمان بعد عکس خواننده ها و بازیگرای هالیوود از در و دیوار اتاق جمع کردم احساس میکردم این خونه غرق گناهه مبلا را هم از تو پذیرایی جمع کردم تو یکی از اتاقها گذاشتم شلنگ کشیدم و کل خونه را شستم تنها ذکری که بلد بودم همون صلوات بود هرجا آب میگرفتم صلوات میفرستادم ساعت ۱۲شب خسته و کوفته افتادم روی تخت فردا یه عالمه کار دارم پدرم الحمدالله حمایت مالیشو ازمن قطع نکرد یه آژانس برای بهشت زهرا گرفتم از ماشین پیاده شدم به سمت قطعه سرداران بی پلاک به راه افتادم یه مزار شهید گمنامی انگار صدام میکرد چهار زانو نشستم پایین مزارش و باهاش حرف زدم -شهید شما خواستید من اینجا باشم وگرنه خودم ی لحظه هم به ذهنم خطور نمیکرد که یه روزی اعتقاداتم و ظاهرم عوض بشه اما از عوض شدن خوشحالم کمکم کن بهترم بشم با محجبه شدنم خانواده ام تردم کردن اکثریت دوستامم تنهام گذاشتن تو و همرزمانت دوستم بشید پاشدم به سمت درب خروجی حرکت کردم بعداز ۲-۳ساعت رسیدم خونه فرش های خونه را انداختم مبل ها را دوباره چیدم یهو صدای تلفن بلند شد زینب بود باهم سلام و علیک کردیم زینب : حنانه میای بریم ..... کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است نویسنده: بانو....ش j๑ïท ➺ •♡| @CHADooRIYAM |♡•
چادرےام♡°
💖💐💕🔆 #داستــان_دنبــــاله_دار 📚داستان واقعی و بسیار جذاب❤️✨ #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا 🌸🌿 #قسمت_بیست ویک
💖💐💕🔆 📚داستان واقعی و بسیار جذاب❤️✨ 🌸🌿 ودوم 2⃣2⃣ زینب :حنانه میای بریم مشهد ؟ -آره عزیزم زینب زینب:جانم -میگم میشه قم هم بریم ؟ زینب :إه من فکر میکردم تو زیاد ائمه را نمیشناسی ‌-دقیقا درست فکر کردی زینب:خوب پس تو چطور میدونی قم زیارتگاه خاصی داره ؟ -دیشب خوابشو دیدم زینب : ای جانم عزیزم -کی میریم ؟ زینب:پس فردا ۶صبح -زینب میای خونه من قبل سفرمون از امام رضا(علیه السلام )و حضرت معصومه(سلام الله علیها بگی زینب:آره حتما عزیزم زینب که اومد براش شربت بردم اونم شروع کرد به توضیح دادن زینب: حنانه جون امام رضا (علیه السلام ) را تحت فشار قرار دادن و ایشونم برای حفظ جان خاندان و بالاخص اسلام از مدینه تبعید میشن مشهد ایران و تو غربت با سم مسموم میشن از اونجا که تو این خاندان محبت خواهر و برادری ریشه دارد حضرت معصومه(سلام الله علیها)به شوق دیدار برادر به ایران میان که بیمار میشن و در قم دفن میشن حنانه خفقان عصر امام موسی کاظم(علیه السلام ) خیلی شدید بوده به طوری که کمتر فرزندان دختر امام ازدواج کرده بودن روز ولادت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) روز دختره حنانه -جانم زینب: میگم بیا عضو پایگاه بسیج بشو -یعنی امثال منم میتونن عضو بشن زینب: وا تو چته مگه، همه میتونن عضو بشن فردای اونروز زینب منو برد پایگاه عضو کرد بعد اون سفر شلمچه و تغییر عقایدم خیلی تنها شده بودم خانوادم ،دوستام تنهام گذاشتن الان واقعا به دوستای امثال زینب احتیاج داشتم شب چمدانم بستم البته خیلی ذوق داشتم آخه من همش یا ترکیه و دبی بودم یا تو ایران کیش و شمال کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است نویسنده: بانو....ش j๑ïท ➺ •♡| @chadooriyam |♡•
چادرےام♡°
💖💐💕🔆 #داستــان_دنبــــاله_دار 📚داستان واقعی و بسیار جذاب❤️✨ #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا 🌸🌿 #قسمت_بیست ودو
💖💐💕🔆 📚داستان واقعی و بسیار جذاب❤️✨ 🌸🌿 و سوم3⃣2⃣ با اتوبوس میرفتیم مشهد اما من فقط بغض و سکوت بودم بالاخره رسیدیم شهر مشهد اول رفتیم یه هتل منو زینب تو یه اتاق بودیم زینب : حنانه یه ذره استراحت کنیم ن اهار بخوریم بریم حرم -دیر نیست ؟ زینب: خب خسته ایم یه ذره استراحت کنیم تا عصر میمونیم حرم -باشه بزور برای جلوگیری از ضعف کردن چند قاشقی خوردم هتلمون نزدیک حرم بود ورودی حرم بودیم زینب گفت باید اذن دخول بخونیم من عربی بلد نبودم ماتمم گرفته بود چه جوری بخونم انگار یکی از تو درونم داشت اذن دخول میخونه وارد صحن رضوی شدیم همین که چشمم به گنبد طلا خورد اشکام جاری شد زینب سلام امام رضا(علیه السلام ) را بلند خوند منم باهاش تکرار کردم زینب پاشد نماز بخونه اما من نماز خوندن بلد نبودم 😫😫 زینب :حنانه میای بریم جلو -نه من میترسم خیلی شلوغه زینب: باشه پس تا تو نماز بخونی منم میرم زیارت - باشه زینب که رفت زانوهام بغل کردم و گفتم آقا شهدا منو آوردن اینجا من نماز خوندن بلد نیستم خودت کمکم کن .. ✍با ادامه داستان همراه ما باشید .... کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است نویسنده: بانو....ش j๑ïท ➺ •♡| @chadooriyam |♡•
#پـروفـایـݪ‌دخـتـرونهـ🍭 #مـذهـبـۍ🌱 #بـه‌وقـت‌چـادرانـهـ💛 🎀 @chadooriyam ●•●❥•●•[♥]●•●❥●• 🎀 @chadooriyam #کـانـال‌‌دخـتـران‌چـادرۍ✅ #پـروفـایـل‌درخـواسـتـۍ💞💌
#پـروفـایـݪ‌دخـتـرونهـ🍭 #مـذهـبـۍ🌱 #بـه‌وقـت‌چـادرانـهـ💛 🎀 @chadooriyam ●•●❥•●•[♥]●•●❥●• 🎀 @chadooriyam #کـانـال‌‌دخـتـران‌چـادرۍ✅ #پـروفـایـل‌درخـواسـتـۍ💞💌
『يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ』 ♡ اے خدایے ڪہ تمام گره‌ها بہ وسیلہ شما باز مےشود..♥ 🌱 🍀 📮
+جورنِمیشه،به‌هیچ‌وجه... -به ڪه‌اعتقادداری‌که؟ +اره،اینم‌حرفیه‌که‌میزنی! -پَس‌جورمیشه:) 🍃❣ °•°ʝoɨn↓ @chadooriyam