هدایت شده از فروشگاه چادرانه
📒 #دفترچه یادداشت های چادرانه | طرح ترنم
❣ کد محصول : 1001
🔸 سیمی
🔸 جلد سخت
🔸 ۸۰ برگ
🔸 ۴۰۰۰ تومان
🛍 @Chadorane_shop | فروشگاه چادرانه 🎁
(تخفیف ویژه مدارس و موسسات)
هدایت شده از فروشگاه چادرانه
📒 #دفترچه یادداشت های چادرانه | طرح ترنم
❣ کد محصول : 1002
🔸 سیمی
🔸 جلد سخت
🔸 ۸۰ برگ
🔸 ۴۰۰۰ تومان
🛍 @Chadorane_shop | فروشگاه چادرانه 🎁
(تخفیف ویژه مدارس و موسسات)
هدایت شده از فروشگاه چادرانه
📒 #دفترچه یادداشت های چادرانه | طرح ترنم
❣ کد محصول : 1003
🔸 سیمی
🔸 جلد سخت
🔸 ۸۰ برگ
🔸 ۴۰۰۰ تومان
🛍 @Chadorane_shop | فروشگاه چادرانه 🎁
(تخفیف ویژه مدارس و موسسات)
هدایت شده از فروشگاه چادرانه
📒 #دفترچه یادداشت های چادرانه | طرح ترنم
❣ کد محصول : 1004
🔸 سیمی
🔸 جلد سخت
🔸 ۸۰ برگ
🔸 ۴۰۰۰ تومان
🛍 @Chadorane_shop | فروشگاه چادرانه 🎁
(تخفیف ویژه مدارس و موسسات)
هدایت شده از فروشگاه چادرانه
📒 #دفترچه یادداشت های چادرانه | طرح ترنم
❣ کد محصول : 1005
🔸 سیمی
🔸 جلد سخت
🔸 ۸۰ برگ
🔸 ۴۰۰۰ تومان
🛍 @Chadorane_shop | فروشگاه چادرانه 🎁
(تخفیف ویژه مدارس و موسسات)
هدایت شده از فروشگاه چادرانه
💬 #برچسب های تلفن همراه
🔹قیمت تک : 500 تومان
🔶بسته دلخواه 10 تایی : 3000 تومان
💯تخفیف ویژه #آتش_به_اختیارها
🛍 @Chadorane_shop
🔗 درباره کتاب:
این کتاب گلچینی از خاطرات همسر این شهید مدافع حرم از زمان خواستگاری تا شهادت است. در این کتاب همچنین علاوه بر وصیت نامه شهید سرافراز #سیاهکالی مرادی عکس هایی از دوران مختلف زندگی وی چاپ شده است .
✂️بریده ای از کتاب:
“فرزانه یه چیزی بگم نه نمیگی ؟ ” با تعجب پرسیدم چی شده حمید ؟ اتفاقی افتاده ؟ گفت ” میشه یه تک پا با هم بریم هیئت ؟ باور کن کسایی که اونجا میان خیلی صمیمی و مهربوند . الان هم ماشین رفیقم بهرام رو گرفتم که با هم بریم ، تو یه بار بیا اگه خوشت نیومد دیگه من چیزی نمیگم . ” قبلا هم یکی دوبار وقتی حمید می خواست هیئت برود اصرار داشت همراهی اش کنم ، اما من خجالت می کشیدم و هر بار به بهانه ای از زیر بار هیئت رفتن فرار می کردم .
از تعریف هایی که حمید می کرد احساس می کردم جو هییت شان خیلی خودمانی باشد و من آنجا در بین بقیه غریبه باشم .
این بار که حرف هیئت را پیش کشید نخواستم بیشتر از این رویش رو زمین بندازم برای همین این بار راهی هیئت شدم ، با این حال برایم سخت بود چون کسی را آنجا نمی شناختم ، حتی وسط راه گفتم حمید منو برگردون ، خودت برو زود بیا ، اما حمید عزمش را جزم کرده بود که هر طور شده من را با خودش ببرد .
اول مراسم احساس غریبگی می کردم و یک گوشه نشسته بودم ولی رفتار کسانی که داخل هیئت بودند باعث شد خودم را از آن ها بدانم ، با آنکه کسی را نمی شناختم کم کم با همه خانم های مجلس دوست شدم.
خرید اینترنتی محصول↙️
🌐 yon.ir/rCG4G
🛍 @Chadorane_shop | فروشگاه چادرانه 🎁
📒 #دفترچه یادداشت های چادرانه | طرح ترنم
❣ کد محصول : 1002
🔸 سیمی
🔸 جلد سخت
🔸 ۸۰ برگ
🔸 ۴۰۰۰ تومان
🛍 @Chadorane_shop | فروشگاه چادرانه 🎁
(تخفیف ویژه مدارس و موسسات)
📒 #دفترچه یادداشت های چادرانه | طرح ترنم
❣ کد محصول : 1002
🔸 سیمی
🔸 جلد سخت
🔸 ۸۰ برگ
🔸 ۴۰۰۰ تومان
🛍 @Chadorane_shop | فروشگاه چادرانه 🎁
(تخفیف ویژه مدارس و موسسات)
تخفیف ویژه ایام اربعینی دفترچه یادداشت های ترنم💯
از ۱تا ۱۰آبان ماه
〽️ تخفیف عمده ویژه مدارس
◀️ارسال سفارشات👇
@Ch_shop
🛍 @Chadorane_shop
ارسال سفارش👇
@ch_shop
🔴استفاده تجاری از محصولات بدون اجازه صاحب اثر شرعا و قانونا مجاز نیست
هدایت شده از فروشگاه چادرانه
تخفیف ویژه ایام اربعینی دفترچه یادداشت های ترنم💯
از ۱تا ۱۰آبان ماه
〽️ تخفیف عمده ویژه مدارس
◀️ارسال سفارشات👇
@Ch_shop
🛍 @Chadorane_shop
💠معرفی کتاب:
کتاب «آرام بی سر» مجموعه خاطرات، زندگی نامه و وصیت نامه شهید محسن حججی است که توسط علی ملک پور از نویسندگان استان فارس به نگارش درآمده است.
ملک پور با مراجعه به زادگاه شهید حججی شهر نجف آباد و مصاحبه با پدر مادر، بستگان و همرزمان شهید، کتاب «آرام بی سر» را به نگارش در آورد.
💠معرفی کتاب:
این کتاب گلچینی از خاطرات همسر این شهید مدافع حرم از زمان خواستگاری تا شهادت است. در این کتاب همچنین علاوه بر وصیت نامه شهید سرافراز سیاهکالی مرادی عکس هایی از دوران مختلف زندگی وی چاپ شده است .
💠گزیده کتاب:
"فرزانه یه چیزی بگم نه نمیگی ؟ " با تعجب پرسیدم چی شده حمید ؟ اتفاقی افتاده ؟ گفت " میشه یه تک پا با هم بریم هیئت ؟ باور کن کسایی که اونجا میان خیلی صمیمی و مهربوند . الان هم ماشین رفیقم بهرام رو گرفتم که با هم بریم ، تو یه بار بیا اگه خوشت نیومد دیگه من چیزی نمیگم . " قبلا هم یکی دوبار وقتی حمید می خواست هیئت برود اصرار داشت همراهی اش کنم ، اما من خجالت می کشیدم و هر بار به بهانه ای از زیر بار هیئت رفتن فرار می کردم .
از تعریف هایی که حمید می کرد احساس می کردم جو هییت شان خیلی خودمانی باشد و من آنجا در بین بقیه غریبه باشم .
این بار که حرف هیئت را پیش کشید نخواستم بیشتر از این رویش رو زمین بندازم برای همین این بار راهی هیئت شدم ، با این حال برایم سخت بود چون کسی را آنجا نمی شناختم ، حتی وسط راه گفتم حمید منو برگردون ، خودت برو زود بیا ، اما حمید عزمش را جزم کرده بود که هر طور شده من را با خودش ببرد .
اول مراسم احساس غریبگی می کردم و یک گوشه نشسته بودم ولی رفتار کسانی که داخل هیئت بودند باعث شد خودم را از آن ها بدانم ، با آنکه کسی را نمی شناختم کم کم با همه خانم های مجلس دوست شد.