محله ی ما چاله سرا
◾️ بازنشر بخشي از گفتار صوتي به مناسبت ايام شهادت و سوگ حضرت زهرا سلامالله عليها 🏴 حضرت فاطمه زهرا
تبارک الله
اجرت با مادر پهلو شکسته
7.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر که یارت تو بستر افتاد غمت نباشه
🏴مداحی حاج محمود کریمی به مناسبت شهادت حضرت زهرا سلاماللهعليها
🌤 #اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 🌤
•┈✾~🍃🌸🌺🍃~✾┈•
کانال محله ما چاله سرا. 👇👇👇👇
@chalesarakhbar
این عکس رو قاب کنید و در اتاق همه مسئولان بگذارید تا هرروز به آن نگاه کنند تا انرژی و غیرت پیدا کنند برای خدمت بهاین مردم غیور....
چه جمعیتی، چه صفی، چه قطاری از جمعیت آمده اند تا تابوت یک شهید گمنام را بدرقه کنند
این عکس یعنی "ما ملت شهادتیم"
روستای پردنجان، از توابع فارسان چهارمحال و بختیاری
#تشییع_شهدای_گمنام
@chalesarakhbar
▪️شهید گمنام سلام ...
▫️خوش اومدی مسافرِ من ...
تشییع شهید گمنام در روستای شال، شهرستان کلور از توابع استان اردبیل
#تشییع_شهدای_گمنام
@chalesarakhbar
به "گورستان گذر کن" تا
چه خوردند و چه پوشیدند و بردند..
"دو روزی زندگی کردند" و آخر
به هر حالی که بودند جان سپردند..
طمع بسیار کردند "مال دنیا"
ز روزی بیشتر هرگز نخوردند..
همانانی که بودند نور چشمی
تنش را در لحد محکم فشردند..
اگر "شاه و گدا ، نادار و دارا"
"اجل آمد نفس بگرفت مُردند" 👌👌
👳 @chalesarakhbar👳
📚داستانی فوق العاده زیبا
زنی زیبا که صاحب فرزند نمیشد
پیش پیامبر میرود و میگوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه.
پیامبر وقتی دعا میکند ، وحی میرسد او را بدون فرزند خلق کردم.
زن میگوید خدا رحیم است و میرود.
سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید که بدون فرزند است.
زن این بار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود.
سال سوم پیامبر زن را با کودکی در آغوش می بیند.
با تعجب از خدا میپرسد: بارالها، چگونه کودکی دارد او که بدون فرزند خلق شده بود. !
وحی میرسد: هر بار گفتم فرزندی نخواهد داشت، او باور نکرد و مرا رحیم خواند.
رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. با دعا سرنوشت تغییر می کند...
از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود...
ميان آرزوی تو و معجزه خداوند، ديواري است به نام اعتماد.
پس اگر دوست داري به آرزويت برسي با تمام وجود به او اعتماد کن.
هيچ کودکی نگران وعده بعدی غذايش نيست ! زيرا به مهربانی مادرش ايمان دارد.
👳 @chalesarakhbar👳
قدیما یه شاگرد کفاشی بود، هر روز میرفت لب رودخونه برای درست کردن کفش، چرم میشست؛
اوستاش هر روز قبل رفتن بهش سیلی میزد، میگفت اینو میزنم تا چرم رو آب نبره! یه روز شاگرد داشت میشُست که چرم رو آب برد، با خودش گفت اوستا هر روز به من چَک میزد که آب نبره چرم رو، الان بفهمه قطعا زنده م نمیذاره!
با ترس و لرز رفت و هرجوری بود به اوستاش گفت جریان رو، ولی اوستاش گفت باشه عیب نداره. شاگرد با تعجب پرسید نمیزنیم؟ اوستاش گفت من میزدم که چرم رو آب نبره! الان که آب برده دیگه فایده ای نداره...
زندگیم همینه، تمام تلاشتون رو بکنید چرم رو آب نبره، وقتی چرمتون رو آب برد دیگه فایده نداره، حرص نخورید
👳 @chalesarakhbar👳