✍هوالکریم
.........................................................................
بهاران آمده ، گُل ، شادمان است
طبیعت زنده و دلها جوان است
به هر صحرا و دشت و کوهساری
هزاران چشمهء زیبا روان است
زمین چون فرش ِ خوش رنگ و نِگاری
نفیس و دلپذیر و دلسِتان است
به هر بُستان و بیشه رقص ِ شادی
از اَفـرا یا اَنــار و اَرغـوان اسـت
هر آن چیزی عروسی دارد امّا
عروس این طبیعت بوستان است
بـه رویِ هـر درخــتِ نـازنیـنی
از انـواعِ پـرنـده آشیـان است
چه موسیقیِ شور انگیزِ نابی
به سازِ مرغکانِ نغمه خوان است
از این زیباتر آهنگی طربناک
فقط در ، نای و نَیّ ِ بلبلان است
میان جشنِ خِلقت ، ابر و باران
همان نُقل و نباتِ آسمان است
درخت و رود و دشت و سبزه و گل
همه لطف خدایِ مهربان است
تمــام ِ لـذّتِ ایــــن آفـــرینش
برای بنـــدگانش رایـگان است
بهـــــاران آمـــــــده امّــــــــا خدایا
چرا فصلِ دلِ من ، چون خزان است
بهشت مردمان اردیبهشت است
بهشت من ، ولی ، صاحب زمان است
دَی و مرداد و فَروردین و آبان
گذرگاهی برای امتحان است
#عباس_بهمنی
══🍃💚🍃═════
@chanddaneyaghot
══🍃💚🍃═══
اگـر مـاهـی گـریـزد زآب دریـــا
غـمی بــر چهـرهء دریـا نَیـایـد
وَلیکـن وای بــر احـوالِ مـاهی
اگـر دریـا فـرامـوشـش نِمـایـد
#عباس-بهمنی
══🍃💚🍃═════
@chanddaneyaghot
══🍃💚🍃═══
هـر آنچــه اَغنیـا در خـانـه دارنـد
فقیـران جملـه دارنـدش به سیـما
به هـر پیـغام ِ بازرگانی از حـرص
نشــانـه میکننـد آن را بـه اِیــــما
#عباس -بهمنی
🔻🔻🔻 🔻🔻🔻
══🍃💚🍃═════
@chanddaneyaghot
══🍃💚🍃═══
✍هوالکریم
.........................................................................
✍جهانِ بیمار
جهان تب دار و بیمار است*
جهان اکنون عزادار است*
جهان افسرد،
جهان پژمرد،
جهان در حالِ پیکار است★
**************
به دنیا بنگر ای انسان
به اطراف و به اَکنافش
به این دنیای بدحال و
به آدم های رنگارنگ
یکی خسته ، یکی عاشق
یکی عابد ، یکی فاسق
یکی خائن ، یکی صادق
یکی دانا ، یکی جاهل
یکی ساحر ، یکی سائل
یکی لاغر یکی چون وال
یکی سِیر و یکی بی حال
یکی خادم ، یکی مخدوم
یکی ظالم ، یکی مظلوم
بشر اکنون گرفتار است*
گرفتارِ گناه خویش
گرفتار ِ جفا و نیش
گرفتار جنون و خون
گرفتارِ گروهی پستِ نامیمون
بشر در حالِ اخطار است★
****************
بشر اَفسُرد،
بشر پژمرد،
کسی گفت آدمیّت مُرد
که همنوعانِ خویش آزرد
بشر در بندِ رفتار است*
اسیر و خسته و زار است*
اسیرِ مرگ ِ نوزادان،
اسیر صیدِ صیّادان ،
اسیر آهِ مادر های غم دیده
اسیر اشکِ اَقوامِ ستم دیده
اسیر بیوه های پاک و بی همدم
اسیر خانه های حَسرت و پرغم
اسیر جنگ و جنگ افزار و پیکار است★
اسیر نان ،
اسیر قحطیِ ایمان،
اسیر مردمی آوره و بی جان،
اسیر کودک بی شیر و بی دندان،
اسیر نالهء بیمارِ بی درمان ،
اسیر آه و نفرین دل ِ پیران ،
اسیر خون سردار است*
اسیرِ ظلم و خونخواری و آزار است★
*****************
جهان لرزید ،
جهان گریید،
جهان پوچیِ خود را دید
جهان در عرصه ای سنگین و دشوار است*
جهان مَملوِّ از نیرنگ اَشرار است★
جهان سرشار ِ از فسق است
پُر از دیوانگانی مست ،
پر از فتنه ، پر از آشوب
پر از خُدعه ، پر از مغضوب
پر از دزدی ، پر از غارت
پر از کینه ، پر از نفرت
پر از حیله ، پر از تزویر
پر از شیطانِ با تدبیر
پر از عریانی و شهوت
پر از کبر و پر از نِخوت
پر از مشرک ، پر از کافر
پر از ترکش ، پر از خنجر
پر از زنگار و پُر خار است*
پر از اینگونه اخبار است*
خدا را این جهان ، در حالِ انکار است★
***************
ببین امّا در این دنیای وانفسا
میان یک جهان آتش،
کمی بُستان و گلزار است*
بسی آدم که هشیار است*
از این اشرار، بیزار است*
کسی گفت آدمیّت هست
هنوز انسانیت زنده است
محبّت هست و مِهر ست و صفا هست
وفا هست،
سخاوتمند ، بیدار است*
هنوز انسانیت در حالِ ایثار است*
و هر دلداده ای سرگرمِ دلدار است★
**************
جهان ، دلگیر و دلتنگ است
جهان ، همواره در جنگ است
نبرد آدم و شیطان،
نبرد دیو ، با انسان
یکی حقّ و یکی باطل
یکی ناجی ، یکی قاتل
یکی خواب و یکی عامل
یکی ناقص ، یکی کامل
یکی یاور ، یکی ظالم
یکی جابر، یکی سالم
جهان از جنگ آوار است*
نبرد از رویِ اجبار است*
وَاین تکرارِ تکرار است*
جهان از جنگ ، بیزار است
جهان آمادهء سلطانِ اَبرار است★
جهانی تشنهء یک ماه رخسار است★
جهان اکنون نیازش ،چند ،مختار است★
#عباس_بهمنی
🔻🔻🔻 🔻🔻🔻
══🍃💚🍃═════
@chanddaneyaghot
══🍃💚🍃═══
سکوت شب گواهِ بی قراری های من باشد
خدا خود ناظرِ این گریه زاری های من باشد
من آن شبگرد شیدایم ،که در راهِ وصالِ عشق
ستاره شاهدِ چشم انتظاری های من باشد
#عباس -بهمنی
🔻🔻🔻 🔻🔻🔻
══🍃💚🍃═════
@chanddaneyaghot
══🍃💚🍃═════
گویا دگر این جوجه کُشی مُد شده است
آتش بـه دلِ بلبـل و هُدهُد شده است
این سنگ دلان ، زنده به گورش بکنند
دنیا چقَـدَر مُهمَل و بیخود شده است
#عباس -بهمنی
🔻🔻🔻 🔻🔻🔻
══🍃💚🍃═════
@chanddaneyaghot
══🍃💚🍃═════
ببخشـا بر مـن ای بی مثـل و مانند
به جـز تو دیگـران از مـن چه دانند
خطــا کـارم ، وَلیـکن دارم اِقـــــرار
ببخشا چون تو را بخشنده خوانند
#عباس -بهمنی
🔻🔻🔻 🔻🔻🔻
══🍃💚🍃═════
@chanddaneyaghot
══🍃💚🍃═════
آغوشِ تو زیباترین جـایِ جـهان است
هر عاشقی با مِهرت اینجا در امان است
توبه پس از توبه شکستم در حضورت
گفتی بیا ، زیرا خدایت مهـربـان است
#عباس -بهمنی
🔻🔻🔻 🔻🔻🔻
══🍃💚🍃═════
@chanddaneyaghot
══🍃💚🍃═════
نازنین غصّه نخور چون سحری در پیش است
توشه بردار عزیزم سفری در پیش است
همچو گردابِ پر از تلّه و تور است جهان
دل مبندش که ره پر خطری در پیش است
گر که خالیست حساب تو ز فیض ملکوت
منتظر باش شب پر ثمری در پیش است
گر شکسته پر و بال تو زطوفان گناه
اندکی راه برو بال و پَری در پیش است
کوزهء عمر تو از سنگ بلا گر بِشِکست
مغفرت جوی، بدان کوزه گری در پیش است
دست خالی نسزد رفت به روی پُلِ نار
مژده بادت که بر آتش سپری در پیش است
اگر آتش زده ای خرمن محصول کسی
دل به دست آر ، اگر نه شَرَری در پیش است
در به روی کسی ار باز نمودی تو بدان
بیگمان روی تو هم بست و دری در پیش است
بهمن این دَیر پُر از بد نظران است بکوش
پس از این مهلکه صاحب نظری در پیش است
لاف ِ انسان نزنی در نظر حضرت دوست
گویِ سبقت چو ربودند خری در پیش است *
#عباس_بهمنی
#رمضانیه
🔻🔻🔻 🔻🔻🔻
══🍃💚🍃═════
@chanddaneyaghot
══🍃💚🍃═════
* =منظور مرکب بلعم باعورا ست
رَمل و خاک و باد و باران ، جمله مأمورِ وی اند
گر خدا خواهد به امداد آیدت طوفانِ شن
#عباس_بهمنی
🔻🔻🔻 🔻🔻🔻
══🍃💚🍃═════
@chanddaneyaghot
══🍃💚🍃═════
به مناسبت سالگرد شکست حملهء نظامی آمریکا در صحرای طبس
خـرامـان آمـدی ای مـاه رحـمت مـاه غفـران
تو خندان آمدی ، شادان نمودی جمعِ مستان
سحرهایت همه عشق و غروبت وقت شادی
چو باران آمدی براین کویرخشک و بی جان
#عباس_بهمنی
#رمضانیه
🔻🔻🔻 🔻🔻🔻
══🍃💚🍃═════
@chanddaneyaghot
══🍃💚🍃═════
#رمضانیه
هدایت شده از مثنوی بهمنی
✍اندر حکایت مشورت سلیمان نبی با خفّاش🌸
بــا سلیمــانِ نبــی نــــورِ هـُــدا
رو به رو شد ، چار مخلوق خـدا
شِکوه بر لب جملگی در یک زمان
آب و باد و مار و خورشید ِ جهان
هرکدامش حاجتی از وَی بخواست
تا بخـواهد زآنکـه دریـایِ عطــاست
آفتـــاب آمــد جلــوی دیـــــگران
گفت ای اربابِ ایـن تخـت گـران
خستــه هستـم از سفرهای زیاد
از عبـوراز ســرزمیــن ها و بـِلاد
از طلوع و از غروب و غرب و شرق
از همه گرما و از این نور و برق
یک دعا کن تا خدا بر من کنون
مَسکنی بخشاید و گیرم سُکون
همچو مخلوقات دیگر پُر توان
زندگی را سَر کنم در یک مکان
بعد از آن مار آمد و با حالِ زار
گفـت ای پیغمبــرِ پـــرودرگـــار
حاجتی دارم دعا کن بهـرِ من
خستـه ام از اینهمــه آزارِ تـن
بر شکم دائم کِشم این نَعش خود
هیکلـــم بی دسـت و پـا آزرده شد
گـو خدا را تـا مرا ، پایم دهد
دست ها بر جسمِ رعنایم نهد
همچو حیوانات دیگر در زمین
رویِ پای خود رَوم ، تنها همین
ناگهان باد آمد و گفـت ای نـــبی
کِی تواند سر کند چون من شبی
خسته ام از بی قراری روز و شب
بهــرِ مــن آرامـشی بنـــــما طــلب
چنـد چرخم در زمـین و آسمـان
خسته ام از گردش در هر مکان
بـا خـدا بر گو مــرا مهــلت دهــد
کِی تواند همچو من هر سو جهد
حـرف او را قطـع کرد آنگــاه آب
با هراس و اِضطراب و با شتاب
گفت ای سلطان اِنس و جِنّیان
ای امیــد و یــاورِ خستــه دلان
جانِ سـرگـردانِ من درمـــانده است
از چه رو هر سو مرا او رانده است
خسته ام از تاب خوردن در زمین
از نصیـب و سرنـوشـتی اینچنین
حاجتی دارم ، دعا کن نزد حق
از فَلـق دائـم نچـرخم تـا شَفـق
مَسکنی بر من ببخشـایـد فَـراخ
جا بگیرم در مکانی همچو کاخ
یک مقـام و منزلـت یـابـم تمـــام
بعد از این ایّام ِ من باشد به کام
تا هرآنکس که نیازش شد مرا
نـزدِ مـن آیـد بسـازد یـک سـرا
جملـهء حاجـات آنـها شـد قبـول
خواست مرغان را به ناگه آن رسول
چار مطلب را بگفت آنجا عیان
با همه مرغانِ پیـر و یا جــوان
مشورت کرد آن نبی با شبپری
شبپرِ دانـا و خُــرد و اَحـمــری
تـا بفهمـاند به مرغــان ، فهـمِ او
یا که گوید معرفت شد سهم او
گفت خفّاش آن نبی را کای عزیز
لطف کردی در حقِ این مرغِ ریز
حاجتِ هر چار مخلوق خدا
در نظر یا رأی من نَبوَد رَوا
فعلِ یزدان بر اساس حکمت است
هر کسی مشغول نوعی خدمت است
گر بگیرد آفتاب اینک قرار
گر نچرخد تا ابد دور مدار
روز و شب را کی توان تشخیص داد
قوّتش را چون توان تخصیص داد
مصلحت باشد جهانگردی کند
پادشـاهی بر سَـر ِ سـردی کند
رایحه بخشد به هر آلودگی
ارمغـان آرد همـه آســودگی
آب هم چون آفتاب عامل بُوَد
زندگی را در دلش حامل بُوَد
هر وجودی زنده از آب است و آب
حکم شد تا باشدش در پیچ و تاب
دَورِ دنیا هی بچرخد روز و شب
تا نباشد در جهـان یک تشنـه لب
باد هم مأمور ِ بر حرکت بوَد
مایهء اکسیژن و برکت بوَد
با وَزیدن هر گلی را جان دهد
هـر نبـاتی را نَفَـس ارزان دهد
این بهاران و خزان پیدا ازوست
قُـوّتِ انگور و گنـدم یا کَـدوست
گـر گُریزد از وَزیدن بادِ خــوش
بند آرد جان هر کس را به شُش
مـار امّــا دشمــنِ انســـان بـُوَد
یا که زهرش قاتلِ حیوان بُوَد
دست و پا اکنون ندارد اینچنین
بهـرِ هـر چیـزی کند جایی کمیـن
وای بر آنـکه بگیــرد دسـت و پــا
هیچ کس ، سالم نمی ماند به جا
منطـقِ او را پــذیـرفـت از شَعــف
گرچه بودش آن نبی این را هدف
👇👇👇👇ادامه👇👇👇👇