🌼آیت الله بهجت:
انسان باید #دائم_الذکر باشد! کسی که دائم الذکر است، همواره خود را در #محضر_خدا می بیند و پیوسته با خدا سخن می گوید. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با همین شب زنده داری و #سحرخیزی و انس با شب، معارف الهی را می گرفتند. بلی، در آن لحظه های خاص و آن رحمت الهی در سحر! سحر! سحر!
🌸 اعمال پرفضیلت ماه شعبان
بخش دوم
🔸ذکری که معادل هزار سال عبادت است!
یکی از اعمال مشترک ماه شعبان خواندن ذکری است که پاداش بسیاری دارد، از جمله اینکه در نامه عملش عبادت هزار ساله بنویسند.لذا در تمام اين ماه، هزار بار بگويد:
لا الهَ الَّا اللَّهُ، وَ لانَعْبُدُ الَّا ايَّاهُ، مُخْلِصينَ لَهُ الدّينَ، وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ ؛
معبودى جز خدا نيست، و نپرستيم جز او را درحالی كه عبادت را براى او خالص مى كنيم، گرچه مشركان را خوش نيايد.».
در روايتى از رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده است: كسى كه چنين كند؛ در قيامت در حالى از قبرش خارج مى شود كه چهره اش مثل ماه شب بدر (شب چهاردهم) مى درخشد.
🔸صلوات شعبانیه؛ یادگاری ارزشمند از امام سجاد علیه السلام
از جمله اعمال مشترک ماه شعبان این است که در هر روز از ماه شعبان، در وقت ظهر و در نیمه شب آن، اين صلوات را كه از امام سجاد عليه السلام نقل شده خوانده شود:
«اللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ، وَمَوْضِعِ الرِّسالَةِ...
که متن کامل آن در مفاتیح الجنان بخش اعمال مشترک ما شعبان آمده است.
📚منابع:
مفاتیح الجنان
پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مکارم شیرازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تشکر رهبر انقلاب از ملت ایران و تامینکنندگان امنیت بهخاطر راهپیمایی پرشور ۲۲ بهمن
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
29.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیر و تشکر رهبر انقلاب از ملت ایران و تامینکنندگان امنیت بخاطر راهپیمایی پرشور ۲۲ بهمن
در همه جای کشورمردم همت کردند و شور و سرزندگی خود را نشان دادند. امسال مردم، سرافرازی انقلابی بهخاطر ۲۲ بهمن را به رخ دنیا کشیدند.
همچنین از کسانی که امنیت این راهپیمایی گسترده سراسری را تامین کردند صمیمانه تشکر میکنم. ۱۴۰۲/۱۱/۲۹
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
منم همین طوری آقای نیسان آبی :)
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
رای میدهم
برای جلوگیری مهاجرت بعضی از افراد ذی صلاح از شهرستان ها به منطقه یک تهران مثلا (فرمانیه)
تا رای میارن فرمانیه نشین میشن😏😏
روح رجایی ها و بهشتی ها شاد
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر معظم انقلاب: دشمن را ضعیف و ناتوان فرض نکنیم. شرط مهم پیروزی، شناخت تواناییهای دشمن است اما نباید از او ترسید. ۱۴۰۲/۱۱/۲۹
رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر:
🔸اختلافات سلیقهای و سیاسی نباید در وحدت ملی ملت ایران در مقابل دشمنان تاثیر بگذارد
🔸انتخابات در کشور ما همواره سالم و متین انجام شده این بار هم انشاءالله همینطور خواهد بود.
🔸کسانی که در میدان انتخابات وارد میشوند از بددهنی و توهین و سیاهنمایی اجتناب کنند.
🔸هر کدام از ما وظیفهای داریم. وظیفه دولت، مجلس و دیگر مراکز رسمی، عزم راسخ، کار مداوم، سلامت در عمل، صداقت با مردم و ترجیح منافع ملی بر سود شخصی است. ۱۴۰۲/۱۱/۲۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر معظم انقلاب امروز در دیدار مردم آذربایجان شرقی: همه باید در انتخابات شرکت کنند. انتخابات رکن اصلی نظام جمهوری اسلامی است. راه اصلاح کشور انتخابات است. مردم در انتخابات به دنبال انتخاب اصلح باشند. ۱۴۰۲/۱۱/۲۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 این قسمت : دفتر نشر آثار توماج 😂
با حضور جدی میفرمایید 😂😂
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
☑️ اینستاگرام پر حذفترین اپلیکیشن سال گذشته شد.
😊شما هم به کمپین حذف جهانی اینستاگرام بپیوندید...
🔹با توجه به فیلتر بودن اینستاگرام و مفسده های زیادی که دارد، داشتن اینستاگرام فقط بر اونایی جائز است که به صورت گسترده و قابل توجهی کار فرهنگی و جهاد تبیین رو دارن انجام میدن.
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسابقه برعنداز سنج 😂
با حضور علی کریمی و فخر آور و امید دانا و مسیح و چاهزاده
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
رهبر انقلاب: جبهه استکبار با حضور ملت ایران پای صندوق و شور و هیجانی که در انتخابات باشد مخالف است / با طرق مختلف سعی میکنند مردم را از انتخابات دور کنند، ناامید کنند
رهبر انقلاب صبح امروز در دیدار مردم آذربایجان شرقی:
🔸شک نیست که جبههِی استکبار با انتخابات ما مخالف است. چون نظام ما عبارت است از جمهوری اسلامی. هم با جمهوریاش مخالفند، هم با اسلامیاش. جمهوری مظهرش همین انتخابات است. پس وقتی که آمریکا با نظام جمهوری اسلامی مخالف است، یعنی در واقع با انتخابات مخالف است، با حضور مردم مخالف است، با آمدن مردم پای صندوق مخالف است، با شور و هیجانی که در انتخابات باشد و شرکت بیشتر مردم مخالف است.
🔸یک بار یک رئیس جمهور آمریکا در نزدیکی انتخابات خطاب به مردم ایران گفت در انتخابات شرکت نکنید. آن انتخابات پرشورتر از همیشه شد. در واقع آن رئیس جمهور آمریکا ندانسته به ملت ایران کمک کرد. مردم از لج او بیشتر شرکت کردند. بعد از آن دیگر صریح نمیگویند. اما با طرق مختلف، با انواع مختلف سعی میکنند مردم را از انتخابات دور کنند، مأیوس کنند، ناامید کنند. ۱۴۰۲/۱۱/۲۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️این آدم ها توی خانواده منفور میشن
👤استاد شجاعی
💫نماز بسیار با فضیلت شب نهم ماه شعبان (امشب)
🌷پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله:
هر کس در شب نهم ماه شعبان ۴ رکعت نماز (۲ تا نماز ۲ رکعتی) در هر رکعت بعد از حمد سوره «اذا جاء نصرالله والفتح» (آیات درون تصویر) ۱۰ بار بخواند، قطعا خداوند بدن او را بر جهنم حرام میگرداند و در برابر هر آیه، ثواب ۱۲ شهید از شهدای بدر و ثواب دانشمندان را به او عطا میکند.
(اقبال الاعمال سید ابن طاووس)
✍ یکی از شرایط قبولی اعمال، تقوا است یعنی مراقب باشیم گناه نکنیم.
اگر گناهی کردیم فورا توبه کنیم و تصمیم بگیریم آن را تکرار نکنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
🔥 #نه 🔥
✍️نویسنده: محمدرضا حدادپور جهرمی
💥 «قسمت سی و پنجم»
🔺هنوز خیلی خوشیها و لذّتها هست که باید تجربهاش کنم!
در آنجا علی¬الظّاهر همهچیز خوب پیش می¬رفت. نه خبری از شهریه دانشگاه بود، نه منّت کارمندهای بخش آموزش و جذب دانشجو، نه مشکل تعیین واحد، تداخل دروس و انتخاب اساتید باقی مانده، نه هیچچیز ناراحتکننده و منزجر کننده¬ای که بخواهد پشیمانم کند.
امّا ته ته دلم نسبت به اینکه در اسرائیل هستم یک جوری بود، ولی بهش توجّه نمی¬کردم.
بزرگ¬ترین دلیلی که باعث می¬شد به ته ته دلم توجّهی نکنم، اختلاف آشکار بین تصوّرات قبلی و مشاهدات فعلی¬ام نسبت به اسرائیل بود؛ چون با چیزی که از آن شنیده بودم از زمین تا آسمان فاصله داشت. اوّلش که تازه به اسرائیل رفته بودیم، انتظار داشتم مثلاً یک تعداد فلسطینی را بیاورند و وسط میدان تل¬آویو دار بزنند! و یا مثلاً وسط خیابان¬هایش سکس و خشونت موج بزند و یا...
امّا خبری از این چیزها نبود؛ یعنی من ندیدم، به قول ماهدخت: «یه مشت یهودی و مسیحی داشتن با هم زندگی می¬کردن! مثل همهجاهای دیگه.»
بهخاطر همین، فقط گاهی دلم یاد گذشته¬ام می¬کرد که آن هم با تجویز ماهدخت، دیگر شبکه¬های ماهواره¬ای آسیایی نگاه نمی¬کردم که هوایی و دلتنگ نشوم.
اینها یک طرف...
از طرف دیگر، اجازه بدهید کمی از شرایط روحی و رفتاری¬ام در طول شش هفت ماه اوّل بگویم:
یک آدمی مثل من؛ یعنی با خصوصیّات خاصّ من، یک دختر عزیز دردانه مسلمان شیعه افغانستانی باهوش و مستعد که تا حدودی هم عرق مذهبی دارد و باباش هم آخوند بوده و در خانواده خوبی زندگی کرده، حالا بماند کجا... بیشتر مبهوت چند تا چیز می¬تواند بشود:
- لوکس بودن و مجهّز بودن مؤسّسه تحقیقاتی و دانشگاهش به انواع اسباب مورد نیاز یک محقّق بهصورت شبانه¬روزی و بدون محدودیّت¬های دستوپاگیر!
- احترام بیش از حد به دانشجو و محقّقان از طرف اساتید و پرسنل دانشگاه به آن عریضی و طویل!
- شرایط خوب اسکان، خوابگاهش و .....
- و از همه مهمتر؛ هم خوابگاهی بودن با دختر معرکه¬ای به نام ماهدخت خودمان!! که آن موقع نقش فرشته نجات و یک دوست همهچیزتمام بازی میکرد!
همین چیزها در طول حدّاقل چهار ماه، آره تقریباً چهار ماه کافی بود که کمکم سبب بشود تیپ و مدلم را مثل ماهدخت و بقیّه دخترها کنم. طوری که خیلی کسـی نتواند تشخیص بدهد که دختری افغانستانی هستم. خیلی کم به فکر خانواده¬ و بابام بیفتم و سرم گرم درس و جلساتم بشود. رنج و ملالت¬های آن سگ¬دانی را هم فراموش کنم! کمی به خودم فکر کنم، به جوانیام، به اینکه کشورم را دوس دارم، امّا نباید جهان سوّمی ماند. به اینکه هنوز خیلی خوشیها و لذّت¬ها هست که باید تجربه¬اش کنم. خیلی جاهای باحال هست که باید بروم، از آنجا سلفی بگیرم و بگذارم پیجم! خیلی شخصیّت¬ها هستند که باید ببینمشان و اگر شد با آنها دوست بشوم یا مرا به شاگردی قبول کنند و...
بعداز چهار پنج ماه حتّی یککم رژ می¬کشیدم و گاهی یک خطّ و سایه چشم؛ اگر هم با کسـی قرار پژوهشـی داشتم، بدم نمی¬آمد که کمی جذّاب¬تر و دخترانه¬تر حاضر بشوم.
ماه ششم هفتم دیگر تقریباً جا افتاده بودم و اکثر اساتیدمان مرا از بین آن همه دانشجو به اسم و شهرت کاملم می¬شناختند، حتّی مرا به خانه و جلساتشان دعوت و خیلی با احترام و محبّت با من برخورد می¬کردند، حتّی می¬توانستم وقتی می¬خواهم چیزی بخرم یا کمی تنها قدم بزنم، بیرون بروم، کلّ شهر را بگردم و به خوابگاه برگردم.
آن چیزی که می¬خواستم بگویم این بود که خیلی داشت همهچیز با سرعت اتّفاق می¬افتاد، البتّه به قول ماهدخت: «سرعت هیچچیز ی عوض یا تندتر نشده، این تویی که حسابی مشغول هستی و داری لذّت می¬بری و به شرایطی رسیدی که حقّ مسلّم تو بوده و دروازه دنیا بهطرف تو از بین میلیون¬ها دختر افغان باز شده! و لذا یا فکر می¬کنی داری خواب می¬بینی یا این که همهچیز داره با سرعت اتّفاق میفته!»
راست می¬گفت. من متوجّه زمان نبودم. علاوه بر زمان، متوجّه تغییر و تحوّلات پیرامونم هم نبودم. فقط درس، جلسات، کتابخانه آنلاین و آفلاین، آخرین مقالات روز دنیا، تفریح و اروپاگردی و... دور شدن موقّت از احوال و اوضاع جهان و خلاصه یک نوع قرنطینه علمی و تفریحی.
در همه آن روزها و در کنار همه آن تحوّلات، دلیل و راهنمای محکم و ثابتی برای پاسخ دادن به همه سؤالات و ابهاماتم داشتم به نام ماهدخت! آن دختر، خیلی در شکل¬گیری شخصیّت جدیدم به من کمک کرد. با اینکه نمرات و ارائه من نسبت به او خیلی بهتر بود، امّا هر دو نفرمان می¬دانستیم که هوش ماهدخت خیلی عالی¬تر از من بود، خیلی زود یاد می¬گرفت، می¬نوشت و همه را قانع می¬کرد.
خب در کنار چنین اعجوبه¬ای بودن، جای خیلی از چیزهای داشته و نداشته را پُر می¬کند و اجازه خلاء به ذهن و دل کسی نمی¬دهد.
رمان #نه
ادامه دارد...
@chanel_komeil
بسم الله الرحمن الرحیم
🔥 #نه 🔥
✍️نویسنده: محمدرضا حدادپور جهرمی
💥 «قسمت سی و ششم»
🔺هرکس تاریخش را نداند و نخوانده باشد، قادر به آیندهسازی نخواهد شد!
خب اجازه بدهید برگردیم از اوّل و سیستم آموزشی، دروس و مطالب پژوهشکده خودمان را برایتان توضیح بدهم.
تمام امور مربوط به ثبت نام و خوابگاه در کمتر از نصف روز انجام شد. وارد راهرویی شدیم که اسم هر کشوری را بر سر در آن اتاق زده بودند. پاکستان، ارمنستان، ترکیه، عربستان، ایران، افغانستان و...
وارد اتاق دفتر هماهنگی و مطالعات مباحث زنان افغانستان شدیم. یک مرد نسبتاً چهلساله و دو خانم بین سی تا چهلساله آنجا بودند. تا با آنها سلام و احوالپرسی کردیم، فهمیدیم که سه نفرشان افغانستانی و مسلمان هستند.
خیلی تعجّب کردم، با خودم گفتم آنها اینجا چه می¬خواهند؟! خیلی مؤدّب، شیک و باسواد به نظر می¬رسیدند با لحن و لهجه غلیظ خودمان، طوری که هر کاری می¬کردند نمی¬توانستند لحن و لهجه را مخفی کنند. با آنها معاشرت کردیم و ما از خودمان گفتیم و آنها هم کمی از خودشان گفتند. آن دو تا خانم خواهر بودند، با این آقا هیچ نسبتی نداشتند و فقط همکار بودند، رابطه¬ای خیلی رسمی و همکاری معمولی.
برنامه کلاس¬ها و ساعات مطالعات را گرفتیم. از صبح تا عصر برنامه داشتیم، دو کلاس عمومی و یک کلاس اختصاصی داشتیم، بقیّه¬اش هم زمان مطالعه بود که به آن «زمان تجمیع داده¬ها و پردازش اطّلاعات» می¬گفتند.
بین کلاس¬ها هم اسـتراحـت آزاد بـود و با حفظ نظم کلاس و مطالعه می¬شد به بوفه رفتوآمد کرد. به هرکسـی یک سیستم با پسورد مشخّص دادند با دامنه اینترنت نامحدود و بیش از چهل کتابخانه آفلاین و آنلاین که دسترسی به آنها از طریق سیستم آن مرکز، مثل دسترسی به لیوان آب خنک یخچال خانه¬مان بود! به همین راحتی. بعداً فهمیدم که این امکان فقط برای ده تا کشور وجود دارد و بقیّه جهان از آن منابع علمی محروم¬اند.
و امّا اساتیدمان...
بنا به دلایلی نمی¬توانم از اسامی حقیقی اساتید فعّال در حوزه زنان پژوهشکدههای اسرائیل حرفی بزنم، امّا یک نفرشان با نام مستعار «عایشه» بسیار باسواد، خوش برخورد و سر و زبان¬دار، حدوداً پنجاه ساله و مجرّد، دارای پنجاه مقاله جهانی و اصالتاً اهل اسد آباد افغانستان بود. این شخصیّت بر فکر، اندیشه و اعتماد به نفس من و خیلی از زنان فعّال در این عرصه اثر مثبت داشت. یکی از خصوصیّات جالب او بیش از پانزده ساعت مطالعه روزانه است که واقعاً تحسین برانگیز است.
اجازه بدهید اوّلین درسی را که در طول دو جلسه به ما داد و حسابی من و امثال مرا ترغیب و تحریک کرد برایتان بگویم تا دیگر درباره من فکر بد نکنید یا فکر نکنید خیلی آدم سست و شُلی هستم و به راحتی تسلیمشان شدم و خیلی زود خودم را باختم.
عایشه در اوّلین کلاس دو جلسه¬ای که داشت، به ما گفت:
سلام بر دختران و زنان آینده¬ساز کشورم! اسم مرا می¬دانید. حدوداً 20 سال است که در فرانسه زندگی می¬کنم و هر سال به مدّت شش ماه در اسرائیل تدریس می¬کنم.
می¬خواهم امروز برای شما تصویری از زنان کشورم بگویم که تا حالا کسـی اینگونه آنها را به شما معرّفی نکرده است و حتّی بعید می¬دانم کسـی از شما اینقدر در این موضوع تحقیق کرده باشد.
می¬خواهم از زنانی بگویم که چندان قبولشان ندارم، امّا تحسینشان می¬کنم و به نظرم آغاز راه هستند و ادامه و آینده آن زن¬ها باید توسّط شما صد نفر دختر افغان در کشور خودمان و جهان رقم بخورد.
بعضی از آن زن¬ها مثل شما صد نفر، شاگردم بودند و حتّی تا حالا هم با هم ارتباط داریم، امّا اینها برای من افتخار نیست. هیچ کدامشان نتوانستند کارهایی را که ما از آنها می¬خواستیم به خوبی انجام بدهند و باری را از دوش ما بردارند. خیلی تلاش کردند، امّا کافی نبود. من به شما بیشتر امیدوارم تا آن بانوان محترمی که الان هم دارند به اسم آب و خاک من و شما، هر چند با نگاه و سیاست متفاوت، اسم کشور من و شما را در جهان داد می¬کشند و تبدیل به نمایندگان زنان افغان شدند.
لطفاً خیلی با دقّت گوش بدهید تا بعد بگویم قرار است که چهکار کنیم.
فقط این را فعلاً داشته باشید که: «هرکس تاریخش را نداند و نخوانده باشد، قادر به آینده¬سازی نخواهد شد.»
رمان #نه
ادامه دارد...
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
بسم الله الرحمن الرحیم
🔥 #نه 🔥
✍️نویسنده: محمدرضا حدادپور جهرمی
💥 «قسمت سی و هفتم»
🔺زن کیست؟ زن چیست؟!
کلاس ما همه افغانستانی بودیم. حدود 100 نفر زن و 20 نفر مرد بودیم که آنها هم افغانستانی بودند و بعضـی واحدها را با هم داشتیم. از مناطق مختلف افغانستان، شهرها و روستاهای سراسر افغانستان دور هم جمع بودیم. میگفتند این دوره اوّلش نیست و حتّی شلوغترین دوره هم نیست. این یعنی حدّاقل چهار پنج دوره تا آن موقع تشکیل شده و اگر بر فرض هر دوره همین تعداد شرکت کننده داشته؛ یعنی چیزی بالغ بر 500 نفر خروجی داشته است.
فقط 500 نفر خروجی از دانشجویان یک کشور، فقط هم در همین رشته؛ یعنی رشته مطالعات زنان با رویکرد بومی و استراتژی همان منطقه! اگر فعلاً با بقیّه رشته¬ها کار نداشته باشیم و تعداد رشته¬های مدرن، تجربی و یا انسانی دیگری را هم در نظر نگیریم؛ (که اگر آنها در نظر گرفته بشود، آمار وحشتناکی می¬شود!) یعنی برنامه برایش دارند! یعنی موضوع و دعوا سر «زن» است و هر چه هم دارند خرج می¬کنند و بهترین¬ها را دور هم جمع کرده بودند، فقط برای در دست گرفتن نبض«زن» است! نبض و حیات سیاسی، اعتقادی، بین¬المللی و اجتماعی موجود پیچیده¬ای به نام «زن»!
این را در کلام یکی دیگر از اساتیدمان میشد به صراحت شنید. یکی از اساتید ما حدود 70 سال سن داشت؛ خانمی بسیار زیبا و ورزشکار که سالها در انگلستان درس خوانده و به دعوت اسرائیل، چند دوره استاد افتخاری بود. یک نکته بسیار جالب در مورد این شخصیّت این بود که هر سال با ویزای جعلی به مدّت دو هفته بهصورت ناشناس به افغانستان میرفت و به قبر پدر و اجدادش رسیدگی می¬کرد.
این خانم درسی با عنوان «زن کیست؟ زن چیست؟» با رویکرد پدیدارشناسی و شناخت کامل از زن ارائه میداد. در یک قسمت از جزوهاش نوشته بود:
«زن یعنی همهچیز در خلقت! وقتی دعوا، آشتی، قهر و صلح دنیا با من و تو عوض می¬شود؛ وقتی هیچ مذاکره و هیئت دیپلماسی در دنیا نیست که من و تو در آن از مهره¬های اصلی نباشیم؛ وقتی ایمان، کفر، تقوا و ناپاکی دنیا به دست تن، بدن، تدبیر و خواست من و توست؛ وقتی اگر فیلمی از جنس من و تو در آن نباشد کسی به آن نگاه نمی¬کند؛ حتّی اگر کارگردانش فرانسیس فورد کاپولا باشد؛ هیچ نویسنده¬ای قادر نیست داستان و یا متنی بنویسد که من و تو در آن نباشیم، امّا خوب فروش کند و هنرش را به رخ همه بکشد؛ حتّی اگر جان آپدایک و یا آیزاک آسیموفو یا پل استر باشند و هزاران دلیل و شاهد دیگر، این؛ یعنی من و تو همهچیز هستیم! نه اینکه با من و تو همهچیز کامل می-شود، دقیقاً؛ یعنی همهچیز برابر است با زن!»
خب وقتی نگاه یک ملّت، کشور، حکومت، رژیم یا حالا هر چیز سیستماتیکی به یک مسأله اینطوری باشد؛ حتّی اگر آن چیز، چوب خشک باشد، حاضر است برایش هزینه کند، وقت بگذارد، برنامه¬ریزی کند و حتّی دوستی و دشمنی بورزد! حالا چه برسد به اینکه آن چیز گرانبها «زن» باشد.
سر کلاس «زن کیست؟ زن چیست؟» خیلی یاد پدرم میافتادم. همیشه با مادرم چالش داشت. با اینکه همین اعتقاد را درباره جنس زن داشت، امّا خیلی نمیفهمیدیم چه میگوید. فقط یادم است که مادرم راضی به برگزاری کلاس برای خانم¬ها توسّط پدرم نبود.
حتّی اگر کلاسها و دورههای آن مؤسّسه هیچ اثری نداشت، امّا یک اثر خیلی خاص بر ذهن و فکرم گذاشت. آن هم این بود که چیزی بالاتر از اعتماد به نفس به من داد. چیزی که دربارهاش کمی خلجان داشتم که آیا واقعاً درست است یا نه. چیزی که اینقدر نو و تازه به نظر میرسید که گاهی اوقات از آن میترسیدم و متوجّه میشدم که دارم کمی در برابرش مقاومت میکنم. با وجود اینکه بارها از زبان پدرم و هم لباسیهای پدرم شنیده و خوانده بودم، امّا اثر شنیدنش از زبان کشور دشمن پدرم و هم لباسیهایش اینقدر قوی بود که حتّی من دختر ملّای شهرمان را تحت تأثیر قرار داد.
با اینکه در خانهای بزرگ شده بودم که احترام و عزّت به جنس خودم را در حدّ اعلا دیده بودم و سفارش پدرم و برادر شهیدم درباره احترام به من و خواهرهایم خیلی در محلّ و فامیلمان مشهور و مشهود بود.
چه برسد به کسانی که تا حالا این همه عزّت و احترام را تجربه نکرده بودند؛ دیگر آنها چقدر دیدگاه اساتید آن مؤسّسه برایشان جذّاب و غریب بود.
رمان #نه
ادامه دارد...
@Mohamadrezahadadpour
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
بسم الله الرحمن الرحیم
🔥 #نه 🔥
✍️نویسنده: محمدرضا حدادپور جهرمی
💥 «قسمت سی و هشتم»
🔺مهمان داریم... چه مهمانی!
همهچیز خوب پیش میرفت. گاهی هم برای خانوادهام تماس میگرفتم، امّا هر چه اصرار میکردم که بتوانم با بابام هم حرف بزنم، یک بار میگفتند نیست؛ یک بار می¬گفتند حالا دستش بند است؛ یک بار میگفتند گفته است برای بعداً، امّا کمکم فهمیدم که خودش نمیخواسته با من حرف بزند!
این که بابام با من حرف نزند، خیلی داغانم میکرد. نمیدانستم علّتش چه بود. به من سخت میگذشت که فکر کنم بابام آنجاست، امّا گوشی را نمیگیرد که با من حرف بزند با اینکه میدانستم دلتنگم هست و خیلی دلش میخواهد با من حرف بزند.
یک شب که خیلی از بابت این مسئله ناراحت بودم، ماهدخت فهمید و کنارم نشست و گفت: «چی شده خواهر؟»
با ناراحتی گفتم: «بابام!»
گفت: «این بار هم باهات حرف نزد؟!»
گفتم: «نه!»
گفت: «خب شاید حق داره بنده خدا!»
گفتم: «اون نباید از طرف خودش برام تصمیم بگیره و فکر کنه اگه باهام حرف بزنه، من دلتنگتر میشم. من اینجوری میمیرم اگه صداش رو نشنوم.»
گفت: «فکر نکنم علّتش این باشه! با اینکه بابات مرد بزرگی هست و معمولاً مردان بزرگ، احساسیترین مردها برای خونوادهشون هستن، ولی بعیده علّتش این باشه.»
با تعجّب گفتم: «ینی چی؟ پس علّتش چی میتونه باشه؟»
گفت: «احتمالاً اونا فهمیدن که تو از اسرائیل تماس میگیری. بابات مثلاً داره جوانب احتیاط رو رعایت میکنه. چرا با کارت مخصوص و از طریق تلفن ماهوارهای تماس نگرفتی؟ مگه نگفتم با اونا زنگ بزن؟!»
گفتم: «ینی واقعاً علّتش اینه؟ من نمیدونستم... عجب! حالا چیکار کنم؟»
گفت: «اگه نظر منو بخوای، خودتو برای روزای بدتر آماده کن! چون ممکنه دیگه هیچ کدومشون جواب تِلفنات ندن.»
گفتم: «نه!!»
گفت: «پس چی خیال کردی؟ هی گفتم، امّا تو گوش ندادی! اینم نتیجَش!»
راست میگفت. چند بار تأکید کرد که اگر میخواهی برای خانوادهات زنگ بزنی، بزن، امّا اوّلاً با تلفن ماهوارهای بزن و ثانیاً خیلی نمیخواهد آمار بدهی! امّا من گوش ندادم. نتیجهاش هم این شد که بابام جوابم را نمیداد و خودش را از من محروم میکرد.
بگذریم!
در آن خانه آپارتمانی که با ماهدخت زندگی میکردم، چندین واحد دیگر هم بود که بچّههای هم دوره ما در کلاسهای دیگر در آن زندگی میکردند. ماهدخت تصمیم گرفت برای اینکه حال و روحیه من بهتر بشود، کمی بیشتر با بقیّه مراوده و رفتوآمد کنیم و مهمانی برویم و بیاییم.
اسم یکی از همسایههایمان «شیرین» بود، زنی با قدّ نسبتاً کوتاه، موهای تقریباً کوتاه و تا حدّی پسرانه، بسیار کم حرف، امّا سیّاس! هیچ کار خاصی برای جذّاب شدنش نمیکرد. کمی سنّش از بقیّه بیشتر میزد، امّا بعداً فهمیدیم که سنّ و سالش از ما خیلی بیشتر بوده است، شاید حدوداً پنجاهو خوردهایساله، از همه مهمتر: اهل «ایران»!
در کلاس خودشان؛ یعنی کلاسی که ایرانیها بودند «شیرین» حالت نماینده و رابط داشت. رابطهاش با اساتید و سیستم مدیریّتی آنجا خیلی خوب بود و معمولاً یکی دو روز قبلاز همه کنفرانسها شیرین میفهمید و همه بچّههای کلاسشان را ثبتنام میکرد. از بس زرنگ و آب زیرکاه بود این زن!
تعداد ایرانیهای آنجا کم نبود. بعضیهایشان که از مرز ترکیه به آن دوره آمده بودند، مشخّص بود که زن خانهدار و معمولی نبودند. حتّی دو سه نفرشان خیلی آشنا به نظر میرسیدند و به نظرم یک جایی، شبکهای، کلیپی... نمیدانم، امّا یک جایی آنها را دیده بودم.
بقیّهشان هم اینطوری که از حرفهایشان برمی¬آمد یا پناهنده به کشورهای اروپایی بودند یا اواخر حکومت پهلوی و همزمان با انقلاب 57 ایران به اروپا رفته بودند.
همهشان یک طرف...
#نه
ادامه...👇
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
به کانال کمیل بپیوندید
@chanel_komeil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ تـلنـگـر
📢 نـگـذاریـد در قـیـامت قــــرآن از شـما شـکـایـت کـند...
اگـر شـده روزی یـک آیـه از قـرآن را بـخـوانـیـد ولـی بـی قـرآن روزتـان را سـپـری نـکـنـید
☺️💞بـرنـامـه امـروز آیـات «۱۷۳» و «۱۷۴» سـوره مـبـارکـه آل عمران هـمـراه بـا تـرجـمـه تـصـویـری بـسـیـار زیـبـا🌼🌸
📖 الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ«۱۷۳»
مؤمنان كسانى هستند كه (چون) مردم (منافق) به ايشان گفتند: بى شك مردم (كافر مكّه) بر ضد شما گرد آمده (و بسيج شده) اند، پس از آنان بترسيد، (آنها به جاى ترس) بر ايمانشان بيافزود و گفتند: خداوند ما را كفايت مىكند و او چه خوب نگهبان و ياورى است
📖 فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ«۱۷۴»
پس (اين مجروحانى كه براى بار دوّم آماده دفاع شدند؛ بدون رخ دادن عملياتى) با نعمت و فضل خداوند (به مقرّ خود) بازگشتند، در حالى كه هيچ گزندى به آنها نرسيد و (همچنان) از رضاى پروردگار پيروى كردند و خداوند